کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 443

است، اما پيامبران ديگر و امامان عليهم السّلام كه از اين علم برخوردار بوده‏اند داخل در كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ‏ نيستند چنان كه در ذيل آيه‏ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ‏ خواهد آمد «1» .

ناگفته نماند: داود و سليمان فضيلت زيادى داشتند ولى به نظر مى‏آيد:

منظور از «فضلنا» در اين آيه همان تفضيل علمى باشد كه گفته شد.

16- وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ‏ .

مراد از ارث، ارث مال و حكومت است نه ارث بردن نبوت، زيرا نبوت قابل انتقال نيست و بحكم: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ‏ انعام/ 124 كار رسالت در دست خداست هر كه را صلاح بداند پيامبر مى‏كند، در اديان خدايى موردى پيدا نيست كه پيامبرى از دنيا برود، نبوت او منتقل به فرزندش بشود، ما براى تصحيح كار ابو بكر بن ابى قحافه كه با جعل يك دروغ، حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها را از «فدك» خلع يد كرد، مجبور نيستيم كه معيارهاى اسلام را به هم بزنيم، اين مطلب در سوره مريم ذيل آيه‏ يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ‏ گذشت.

در الميزان از احتجاج طبرسى نقل شده: چون ابو بكر تصميم گرفت حضرت فاطمه عليها السّلام را از فدك منع كند، آن حضرت از اين كار با خبر شد، پيش ابو بكر آمد و فرمود:

«يا بن ابى قحافه أ في كتاب اللَّه ترث اباك و لا ارث ابى لقد جئت شيئا فريا افعلى عمد تركتم كتاب اللَّه و نبذتموه وراء ظهوركم اذ يقول «و ورث سليمان داود».

(1) در كافى از حضرت كاظم عليه السلام نقل شده:

«ان الامام لا يخفى عليه كلام احد من الناس و لا طير و لا بهيمة و لا شى‏ء فيه الروح فمن لم يكن هذه الخصال فيه فليس هو بامام».

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 444

آن گاه سليمان عليه السّلام در اين آيه به نعمت الهى مباهات مى‏كند كه من و پدرم مورد مرحمت خدا هستيم، عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ به علت جريان هدهد بالخصوص ذكر شده و گر نه‏ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ به منطق طيرهم شامل بود «1» .

اين گفته سليمان مى‏تواند مصداق‏ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ‏ ضحى/ 11 باشد منظور از «علمنا اوتينا» به قرينه آيه سابق داود و سليمان هر دو است.

مراد از «كل شى‏ء» نسبى است يعنى هر چيزى كه انسان مى‏تواند از آن بهره ببرد مانند علم نبوت حكومت، و سائر نعمتهاى مادى و معنوى، جمله‏ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ‏ تأكيد مطلب است، بقيه سخن در نكته‏ها خواهد آمد.

17- وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ‏ .

آيه صريح است در اينكه جن و پرندگان نيز جزء لشكريان سليمان بودند مسخر شدن جن به سليمان در سوره سبأ/ 11 و 12 و در سوره ص/ 37 و 38 خواهد آمد: شايد سليمان. آنها و پرندگان را به وسيله علمى كه در آيه 14 گذشت تسخير كرده بود، بهر حال اين آيه حاكى است كه لشكريان مركب از انسانها و جن و پرندگان جمع شده و بوسيله مأموران سليمان از پراكنده شدن منع مى‏شدند، در آيات بعدى خواهد آمد كه اين جمع شدن براى لشكركشى بمملكت «سبأ» بوده است.

در الميزان فرموده: علت جلو افتادن جن براى آنست كه تسخير آنها عجيب است، علّت جلو افتادن انس بر طير با آنكه تسخير آنها نيز عجيب است، مراعات مقابله جن و انس است.

18- حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا

(1) آيه صريح است در اينكه پرندگان سخن گفتن دارند.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 445

مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ‏ «2» .

جلگه نمل در نزديكيهاى مملكت سبأ در سرزمين يمن بوده است زيرا آيات نشان مى‏دهد كه سليمان از آنجا حركت نكرده و جريان مملكت سبا را به پايان رسانده است. لفظ «قالت» نشان مى‏دهد كه مورچه فرمانروا. مورچه ماده بوده است، شايد ملكه مورچگان بوده چنان كه علم مورچه شناسى نشان مى‏دهد از اينكه مورچه گفت اى مورچگان بلانه‏هاى خود داخل شويد تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند چند چيز معلوم مى‏شود.

1- مورچگان فرمانروا و فرمانبر دارند، فرمان مى‏دهند، اجرا مى‏شوند.

2- مورچگان سخن گفتن دارند، ما فى الضمير خويش را به يكديگر تفهيم مى‏كنند.

3- مورچگان نظير تلفن و امواج راديويى وسائل ارتباطى دارند كه به وسيله آن، فرمان مورچه به مورچگان رسيد.

4- بالاتر از همه، مورچگان انسانها را با نام و نشان مى‏شناسند، چنان كه مورچه نام سليمان را برد، علم امروز ده‏ها كتاب درباره زندگى مورچه و اسرار آن نوشته است ولى هيچ يك نگفته‏اند كه مورچگان انسانها را مى‏شناسند عجبا!! سبحان اللَّه بقيه سخن در نكته‏ها خواهد آمد.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ‏ جمله حاليه است يعنى آنها شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‏دانند شما جهانى و امتى هستيد و اللَّه اعلم.

(2) لفظ «على» در جمله‏ أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ‏ حاكى است كه مسير آنها از وادى نمل بلند بوده است.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 446

19- فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ‏ .

آيه صريح است در اينكه سليمان كلام مورچه را شنيده و دانسته است، كيفيت آن را خدا مى‏داند، «ضاحكا» حاكى است كه لبخند سليمان مبدل به خنده شده است، و شايد آن به معنى «متعجبا» باشد.

گويى در اينجا مواهب و نعمتهاى خداوندى به يك بار در نظر سليمان مجسم شده، لذا از خدا توفيق شكر نعمت و عمل صالح و دخول در رديف عباد اللَّه را خواسته است. عَلى‏ والِدَيَ‏ حاكى است كه مادرش نيز از جمله‏ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ‏ بوده است، بر خلاف تورات كه نعوذ باللّه مادر سليمان را يك زن آلوده و خود آن حضرت را حرامزاده گفته است‏ «1» .

مراد از صالحين ظاهرا كسانى است كه ذاتا آمادگى قبول رحمت و توفيق الهى را دارند، يعنى ذاتشان صالح و مستعد است و شايد صالح در اثر عمل باشند.

20- وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ‏ .

جوياى حال شدن از پرندگان ظاهرا به علّت پيدا كردن هدهد بوده است تا نامه او را پيش ملكه سبأ ببرد. گويى آن حضرت انتظار نداشت كه هدهد غائب شود به نظر مى‏آيد شق اول‏ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ‏ حذف شده است يعنى: «اتاخر عن هنا ام كان من الغائبين» در مجمع در روايت حضرت صادق صلوات اللَّه عليه نقل شده: هدهد آب را در زير زمين مى‏بيند چنان كه انسان روغن را در شيشه مى‏بيند.

«ان الهدهد يرى الماء فى بطن الارض كما يرى احدكم الماء فى‏

(1) كتاب دوم سموئيل باب يازدهم.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 447

القارورة».

21- لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ‏ .

اين تهديد در اثر نافرمانى بوده است ولى در آخر فرموده: اگر عذر مقبولى بياورد، حرفى ندارم.

در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل شده: علت غضب سليمان آن بود كه هدهد جاى آب را به سليمان نشان مى‏داد.

22- فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ‏ .

فاعل «مكث» سليمان است زيرا او بود كه انتظار هدهد را مى‏كشيد أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ‏ ظاهرا براى آن بود كه سليمان فقط اسم سبأ را شنيده بود ولى هدهد رفته و ديده بود «1» ، «فقال» تقديرش «فجاء هدهد فقال» است، مراد از «سبأ» قوم سبأ است: نبأ يعنى خبر مهم، يقينى يعنى بى‏شك، آن وصف نبأ است، تفصيل اين اجمال در آيات بعدى است.

23- إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ‏ .

منظور از «كل شى‏ء» وسائل زندگى و امكانات حكومت از لشكريان، اسلحه و امثال آنست، گويى تخت ملكه بيشتر نظر او را جلب كرده بود كه آن را بالخصوص ذكر كرده است، اين گزارش راجع به امكانات ظاهرى آن قوم بود.

(1) فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ تقديرش «فمكث مكثا غير بعيد» است.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 448

24- وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ‏ .

اين آيه و آيات بعدى راجع به اعتقاد و عمل آنهاست: اين آيات و آيه قبل و بعد، فهم و درك هدهد را مانند يك انسان تربيت شده دينى نشان مى‏دهد عجبا!! خلاصه توضيح هدهد آنكه: وضع دين و عقيدتى آنها چنين بود: ملكه و قومش آفتاب پرست بودند. شيطان اين كار و كارهاى زشت را چنان در نظر آنها جلوه داده بود كه اميدى به هدايتشان نيست. فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ‏ .

25- أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ‏ .

اين آيه استدلال عجيبى است بر بطلان عقيده و عمل قوم سبأ، عجيبتر اينكه، آن، توسط يك پرنده است، خلاصه استدلال چنين است: خدا موجودات را در آسمانها و در زمين به وجود مى‏آورد، از جمله آفتاب را كه آفريده خداست و خدا هر چه را كه بندگان، پنهان يا آشكار مى‏كنند، مى‏داند، پس بايد خداى آفريننده و دانا را عبادت كنند، نه خورشيد را كه آفريده شده است و يك موجود جامد و بى‏شعور مى‏باشد و نهان و آشكار را نمى‏داند.

قرائت مشهور در أَلَّا يَسْجُدُوا با تشديد لام است كه «ان لا» باشد آن عطف بيان است از «اعمالهم» يعنى «زين لهم الشيطان اعمالهم ان لا يسجدوا للَّه» در مجمع البيان لام تعليل به آن افزوده شده يعنى «... لئلا يسجدوا لله».

يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ ... در جاى «يخلق» است، آن دلالت بر استمرار دارد موجودات به وجود نيامده همه در جهان و در علم خداوند مخبوء و مستور هستند

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 449

كه خدا آنها را ايجاد و آشكار مى‏كند، مثلا انسانها و حيوانها و حبوبات و ميوه‏ها و امثال آنها كه هنوز به وجود نيامده‏اند. همه در آبها و زمين و گازهاى هوا مستور و مخفى مى‏باشند، خدا آنها را ايجاد و ظاهر مى‏كند. همه موجودات همين حال را داشته‏اند.

26- اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‏ .

ظاهرا تتمه كلام هدهد و نتيجه گيرى از بيان سابق است يعنى: حالا كه آفريننده و داننده خداست، پس جز او معبودى نيست و صاحب حكومت عظيم و فراگيرنده است، رب در اينجا، به معنى صاحب و مالك، عرش به معناى سلطه و حكومت است، شايد آمدن عرش در اينجا، مقابله با عرش عظيم ملكه «سبأ» باشد كه گذشت.

27- قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ‏ .

فاعل «قال» سليمان است، آيات گذشته اعتذار هدهد بود در مقابل غائب بودنش. سليمان عليه السّلام او را نه تصديق كرد و نه تكذيب نمود. بلكه وعده كرد كه جريان روشن شود. آن گاه دستور داد كه نامه او را به حكومت سبأ ببرد.

28- اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ‏ .

يعنى: سپس سليمان نامه‏اى نوشت و به هدهد فرمود: اين نامه را ببر.

صفحه بعد