کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير خسروى

جلد اول

تقريظ: بقلم آيت الله آقاى حاج شيخ ابو الحسن شعرانى: بسم الله الرحمن الرحيم و له الحمد ديباچه مؤلف

سورة البقرة

سوره آل عمران

جلد دوم

تتمه سوره آل عمران

سورة النساء

سورة المائدة

تذكر

جلد سوم

سورة الانعام

سورة الاعراف

سورة الانفال

جلد چهارم

سورة التوبة

سوره يونس عليه السلام

سوره هود عليه السلام

سوره يوسف عليه السلام

جلد پنجم

سورة النحل

سورة الاسراء(او) سورة بنى اسرائيل

سورة الكهف

سورة مريم

فهرست جلد پنجم تفسير خسروى

جلد ششم

سورة الانبياء

سورة الحج

سورة المؤمنون

سورة النور - مدنيه

سورة القصص

جلد هفتم

سورة الاحزاب

سورة الصافات

سورة المؤمن

سورة الزخرف

فهرست جلد هفتم تفسير خسروى

جلد هشتم

فهرست جلد هشتم تفسير خسروى

تفسير خسروى


صفحه قبل

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 39

«الصّلوة» يعنى دعاء است، چه از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه خداوند عزّ و جلّ فرمود:

«قسمت الصلوة بينى و بين عبدى نصفين نصفها لى و نصفها لعبدى الى آخر الرواية» كه الحمد تا آيه «نستعين» ثناى حق و آيه نستعين بين خدا و بين عبد، و پس از آن درخواست عبد است.

اين بود ده نامى كه براى سوره الحمّد ذكر شده است.

بيان 3

- در معنى «إهدنا» وجوهى ذكر كرده‏اند- يكى آنكه بمعنى «ثبّتنا على الدّين الحقّ» باشد، زيرا خداوند تمام خلق را هدايت فرموده است ولى انسان ممكن است دچار لغزش شود و خاطره‏هاى فاسده بر او وارد گردد، و بهتر است كه از خدا بخواهد بر دينش ثابت و پايدار بماند و زيادات هدايت باو عطا فرمايد كه آنها يكى از اسباب ثبات بر دين است چنانكه فرمود: «الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» ديگر آنكه هدايت بمعنى ثواب باشد چنانكه در آيه‏ «يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ» و معنى اين باشد «اهدنا الى طريق الجنّة ثوابا» سه ديگر آنكه بمعنى «دلّنا على الدّين الحقّ فى مستقبل العمر كما دللتنا عليه فى الماضى».

و در معنى‏ «الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» نيز وجوهى ذكر شده است:

اول على عليه السّلام و ابن مسعود از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده‏اند كه مقصود كتاب خدا است. دوم از جابر و ابن عبّاس مروى است كه مقصود اسلام است، سوم مروى از محمّد بن الحنفيّه است كه مقصود آن دين خداست كه جز آن از بندگان قبول نشود.

قول چهارم آنكه صراط مستقيم پيمبر صلّى اللّه عليه و آله و جانشينان آنحضرت هستند، و اولى آنستكه آيه را بر عموم اين وجوه و مقاصد حمل كنيم تا تمام اين مرادها داخل آن باشد، زيرا صراط مستقيم دينى است كه خداى تعالى بآن امر كرده است از توحيد و عدل و ولايت آنكسيكه خداوند طاعت او را واجب كرده است.

تفسير الفاظ-

«بسم» اسم مشتق از «سموّ» است بمعنى رفعت و اصل آنهم (سمو) بواو است، زيرا جمع آن «اسماء» ميباشد (مثل قنو و أقناء و حنو و أحناء)

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 40

و تصغير آنهم «سمىّ» است و چنانكه بعضى گفته‏اند مشتق از «وسم» و «سمة» نميباشد، زيرا در صورت حذف فاء الفعل همزه وصل داخل آن نميشود، مثل (صلة وعيدة) از (وصل و وعد) بعلاوه تصغير آنها هم (وعيدة و وصيلة) است در صورتى كه مصغّر «سمو» چنانكه گفتيم «سمىّ» است و «وسيم» نيست.

اللّه اسمى است كه جز بر او سبحانه و تعالى بر ديگرى اطلاق نميشود، و در اصل لفظ آنهم قولهائيست.

1- بقولى اصل آن «اله» است (بر وزن فعال) همزه وصل آن حذف شده و الف و لام عوض لازم آن قرار داده شده است.

2- بقولى أصل آن «لاه» بر وزن «فعل» بوده، و الف و لام بآن ملحق گشته است، و اين الف و لام براى تعظيم و تفخيم بوده است نه براى تعريف زيرا اسماء خدا تمام از معارف است و محتاج بحرف تعريف نيست.

3- بعضى گفته‏اند كه «اللّه» اسمى است موضوع و غير مشتق، زيرا واجب نيست كه هر لفظى مشتق باشد، چه اگر اين امر واجب باشد تسلسل لازم مى‏آيد.

4- بعض ديگر گفته‏اند مشتق است، و در اشتقاق آن مختلف شده‏اند: دسته‏اى گفته‏اند مشتق از «الوهيّة» است كه عبادت باشد و «تألّه» بمعنى «تعبّد» است و ابن عباس اين آيه را «و يذرك و إلهتك» خوانده، يعنى عبادتك و گويند «أله اللّه فلان الهة» چنانكه گويند «عبده عبادة» بنابراين «اللّه» يعنى الذّى يحقّ له العبادة و بدينجهت ديگرى باين نام خوانده نميشود، دسته ديگر آنرا مشتق از «وله» ميدانند يعنى تحيّر. أله يا له يعنى تحيّر و معناى آن: كسى كه عقول در كنه عظمت او متحيّر است. بقول ديگر از مادّه «أله» بمعنى «فزع» گرفته‏اند، يعنى يألهون اليه اى يفزعون اليه فى حوائجهم: براى برآمدن نيازمنديهاشان بدرگاه او ناله و زارى مى‏كنند و به مألوه «اله» گويند چنانكه به موتمّ «امام». و باز بقولى ديگر مشتق از «أله» بمعنى سكن و معنا اين باشد كه انّ الخلق يسكنون الى ذكره. و بقولى از «لاه» گرفته‏اند يعنى‏

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 41

احتجب و معنى اين باشد كه «انّه المحتجب بالكيفيّة عن الأوهام الظاهر بالدلائل و الاعلام» كه بكيفيت از اوهام و عقول محجوب و مستور است و بدلائل و آثار در ظاهر مشهود و مشهور است.

«بسم اللّه»: بقولى: اى استعينوا بأن تسمّوا اللّه بأسمائه الحسنى و تصفوه بصفاته العليا، و بقولى: استعينوا باللّه، و بقولى أبتدء قرائتى بتسمية اللّه كه اسم در موضع مصدر نهاده شده است يا أقرا مبتدءا بتسمية اللّه) و صاحب تفسير مجمع البيان گويد اين قول بهتر است زيرا ما مأموريم به اين كه امور خودمان را بنام خدا شروع كنيم نه اينكه از كبريائى و عظمت او خبر دهيم.

«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» دو صفتند از فعل «رحم» كه براى مبالغه وضع شده‏اند و وزن «فعلان» مبالغه‏اش بيشتر است و رحمت بمعنى نعمت و رقّت و عاطفه‏ايست كه در قلب پيدا و صاحب خود را بنيكوئى و احسان نسبت بديگران وادار مى‏كند- ولى در باريتعالى عزّ اسمه اين صفات عين ذات او است. رحمن بمنزله اسم علم ابلغ و رساتر از رحيم است. زيرا رحمان بر غير خدا اطلاق نميشود، ولى رحيم بر غير او اطلاق ميشود و لذا مقدّم بر رحيم ذكر شده.

«الحمد»: حمد سپاس و ثنا نسبت بفضيلتى است كه باختيار از كسى مانند كردار نيك بروز كرده باشد، حمد و مدح و شكر در معنى با يكديگر نزديك ميباشند. نقيض حمد «ذمّ» است و نقيض مدح «هجا» است و نقيض شكر «كفران» است.

ربّ: ربّ بمعنى سيّد مطاع و مالك و صاحب و مصلح است. ربّ بطور مطلق جز بر خدا بر ديگرى گفته نميشود و بر سايرين بطور مقيد بايد گفت (مانند: ربّ الدار، ربّ الابل، ربّ الضّيعة) ربّ در أصل مصدر و بمعنى تربيت است؛ و تربيت آنستكه كسى چيزيرا بتدريج و آرام بسر حدّ كمالش برساند، و ممكن است ربّ بمعنى مربّ و صفت از مادّه (ربّه يربّه) باشد و جمع ربّ «ارباب» است.

«العالمين»: عالمون و عالمين جمع عالم است (بفتح لام) و خود «عالم» هم جمعى است كه از لفظ خود مفرد و واحدى ندارد و مشتق از علامت است زيرا دلالت بر وجود

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 42

صانع دارد. و بقولى مشتق از علم است زيرا اسمى است كه بر معلوم واقع ميشود و فارسى آن جهان و جهانيان است.

مالك: بقرائتى «ملك» هم خوانده شده است (مالك) بمعنى صاحب و متصرف و دارنده است، (ملك) بمعنى پادشاه.

الصّراط: اصل آن «سراط» بسين مهمله و بمعنى طريق و راهى است كه در آن وسائل راحت فراهم باشد. و غير آنرا «طريق» گويند.

الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ‏ : اصل نعمت بمعنى مبالغه و زياده است و در صراط منعم عليهم (راه كسانيكه بآنها انعام و احسان شده است) كسانى داخل ميشوند كه راه وسط و استقامت در اعتقاد و عمل را پيموده‏اند. و آنها اشخاصى هستند كه خدا در باره آنها فرموده است: «الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»* كسانيكه گفتند پروردگار ما خداست و بر سر حرف خود ايستادگى و استقامت كردند (سوره فصلت آيه 30) و اين صراط صراط مستقيم ميباشد.

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ‏ : اصل غضب بمعنى شدّت است، و در صراط مغضوب عليهم (راه كسانيكه مورد خشم خالق واقع‏اند) كسانى داخل ميشوند كه راه تفريط و تقصير را پيش گرفته‏اند، خصوصا كه از روى علم و دانائى باشد، همچنانكه يهود نسبت بموسى و عيسى و محمّد صلّى اللّه عليه و آله رفتار نمودند، و با آنكه علم بحقانيّت آنها داشتند در مخالفت آنها مقاومت نمودند و لذا خدا در باره آنها فرموده است: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ‏ ، كسيكه خداوند او را از رحمت خود دور و بر او خشم و شدّت عمل آورده است (: سوره مائده آيه 63).

وَ لَا الضَّالِّينَ‏ : ضلال در اصل بمعنى هلاك است و در صراط گمراهان كسانى داخل هستند كه راه افراط و غلوّ و سركشى را بخصوص از روى جهل و نادانى اختيار نمودند همچنانكه نصارى در باره پيمبر خود عيسى عليه السّلام گمان بردند و او را پسر خدا شمردند و خدا در باره آنها فرموده است: «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً» حقّا كه از پيش گمراه شدند و بسيارى را هم گمراه كردند (سوره نوح آيه 24).

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 43

پس لازمه غضب دورى و طرد است، و مقصّر كسى است كه بحقيقت پشت كرده و از آن اعراض نموده است. و لازمه ضلال و گمراهى غيبت و پنهانى و مستور ماندن از مقصود است، و مفرط كسى است كه تجاوز از حدّ كند و مطلوب از نظر او پنهان شده است و راه اعتدال و ميانه روى راه مستقيم است كه مستوجب انعام و احسان است و آن طريق معتدل اسلام و ايمان است كه خداوند فرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» ما شما را امّت ميانه‏اى قرار داديم: سوره بقره آيه 143، و صراط علىّ حقّ نمسكه.

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 44

سورة البقرة

دويست و هشتاد و شش (286) آيه است و در مدينه طيّبه نازل گشته (جز يك آيه: وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ‏ كه در حجّة الوداع در «منى» نازل شده است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

[سوره البقرة (2): آيات 1 تا 2]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الم (1) ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (2)

بنام خداوند بخشايشگر مهربان‏

2- الف لام ميم: اين حروف و غير آن كه بعضى از سور قرآنى بآن افتتاح ميشود و فواتح سور گويند، شايد حروفى از حرف اسم اعظم خدا و از اسرار بين خدا و رسول باشد كه جز پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و راسخون در علم ديگران بآن پى نميبرند، و از متشابهاتى است كه علم آن اختصاص برسول اكرم دارد و سرّ حبيب با حبيب در دسترس فهم غير و رقيب نخواهد بود چنانكه گفته‏اند:

بين المحبين سرّ ليس يفشيه‏

قول و لا قلم للخلق يحكيه‏

بين دوستان رازى است كه هيچ گفتار و نوشته‏اى نتواند آنرا افشاء و آشكارا كند يا براى مردم حكايت و تقرير نمايد.

بيان:

راجع بتفسير الم و حروف مقطعه فواتح سور كه تعدادى از سوره‏هاى قرآنى بآنها افتتاح ميشود مفسرين را اقوالى است، و در تفسير مجمع البيان ده قول در آن باب ذكر كرده است و بهترين آنها قول دهم آن است كه ما هم در كتاب «تنزيه‏

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 45

تنزيل» مفصّلا آنرا شرح داده و اختيار كرده‏ايم و خلاصه آن اينستكه:

اين قرآنى كه شما از معارضه آن و آوردن بمانندش عاجز هستيد از جنس همين حروفى است كه محاوره مى‏كنيد و در سخنها و خطبه‏هاى خود بآن تكلّم مى‏نمائيد و چون قادر بآوردن مثل آن نيستيد بدانيد كه اين كتاب از جانب خداست نه گفته پيغمبر كه بشر است، زيرا بر حسب عادت نبايد مردم اينقدر تفاوت عظيم با يكديگر داشته باشند. و براى اتمام حجت آنرا در چندين موضع مكرّر فرموده است و اين قول از قطرب حكايت شده. و أبو مسلم محمّد بن بحر الاصفهانى آنرا اختيار كرده است و در تفسير برهان هم از شيخ صدوق- ره- بسند خود از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت كرده است كه فرموده: قريش و يهود آنرا تكذيب كردند و آنرا سحر آشكارى خواندند لذا خدا فرمود الم‏ اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله اين كتاب كه ما بتو فرستاديم همان حروف تك‏تك است كه از جمله آنها است الف و لام و ميم و آن لغت و حروف هجاى شماست بگو اگر راست مى‏گوئيد مانند آنرا بياوريد، و از رفقاى خود هم كمك بخواهيد. و بعد ظاهر شد كه قادر بر اين كار نبوده و نيستند، و اين بدان ماند كه حلوائى بدسترس جمعى بگذارند كه خوبى آن اسباب اعجاب همگان شود، و تهيّه كننده آن بگويد اين همان آرد و روغن و شكرى است كه در دسترس همه شماست اگر قادر هستيد مانند آنرا بپزيد، ولى با آنكه مواد آن بسى ساده است نتوانند.

صفحه بعد