کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير خسروى

جلد اول

تقريظ: بقلم آيت الله آقاى حاج شيخ ابو الحسن شعرانى: بسم الله الرحمن الرحيم و له الحمد ديباچه مؤلف

سورة البقرة

سوره آل عمران

جلد دوم

تتمه سوره آل عمران

سورة النساء

سورة المائدة

تذكر

جلد سوم

سورة الانعام

سورة الاعراف

سورة الانفال

جلد چهارم

سورة التوبة

سوره يونس عليه السلام

سوره هود عليه السلام

سوره يوسف عليه السلام

جلد پنجم

سورة النحل

سورة الاسراء(او) سورة بنى اسرائيل

سورة الكهف

سورة مريم

فهرست جلد پنجم تفسير خسروى

جلد ششم

سورة الانبياء

سورة الحج

سورة المؤمنون

سورة النور - مدنيه

سورة القصص

جلد هفتم

سورة الاحزاب

سورة الصافات

سورة المؤمن

سورة الزخرف

فهرست جلد هفتم تفسير خسروى

جلد هشتم

فهرست جلد هشتم تفسير خسروى

تفسير خسروى


صفحه قبل

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 42

صانع دارد. و بقولى مشتق از علم است زيرا اسمى است كه بر معلوم واقع ميشود و فارسى آن جهان و جهانيان است.

مالك: بقرائتى «ملك» هم خوانده شده است (مالك) بمعنى صاحب و متصرف و دارنده است، (ملك) بمعنى پادشاه.

الصّراط: اصل آن «سراط» بسين مهمله و بمعنى طريق و راهى است كه در آن وسائل راحت فراهم باشد. و غير آنرا «طريق» گويند.

الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ‏ : اصل نعمت بمعنى مبالغه و زياده است و در صراط منعم عليهم (راه كسانيكه بآنها انعام و احسان شده است) كسانى داخل ميشوند كه راه وسط و استقامت در اعتقاد و عمل را پيموده‏اند. و آنها اشخاصى هستند كه خدا در باره آنها فرموده است: «الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»* كسانيكه گفتند پروردگار ما خداست و بر سر حرف خود ايستادگى و استقامت كردند (سوره فصلت آيه 30) و اين صراط صراط مستقيم ميباشد.

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ‏ : اصل غضب بمعنى شدّت است، و در صراط مغضوب عليهم (راه كسانيكه مورد خشم خالق واقع‏اند) كسانى داخل ميشوند كه راه تفريط و تقصير را پيش گرفته‏اند، خصوصا كه از روى علم و دانائى باشد، همچنانكه يهود نسبت بموسى و عيسى و محمّد صلّى اللّه عليه و آله رفتار نمودند، و با آنكه علم بحقانيّت آنها داشتند در مخالفت آنها مقاومت نمودند و لذا خدا در باره آنها فرموده است: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ‏ ، كسيكه خداوند او را از رحمت خود دور و بر او خشم و شدّت عمل آورده است (: سوره مائده آيه 63).

وَ لَا الضَّالِّينَ‏ : ضلال در اصل بمعنى هلاك است و در صراط گمراهان كسانى داخل هستند كه راه افراط و غلوّ و سركشى را بخصوص از روى جهل و نادانى اختيار نمودند همچنانكه نصارى در باره پيمبر خود عيسى عليه السّلام گمان بردند و او را پسر خدا شمردند و خدا در باره آنها فرموده است: «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً» حقّا كه از پيش گمراه شدند و بسيارى را هم گمراه كردند (سوره نوح آيه 24).

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 43

پس لازمه غضب دورى و طرد است، و مقصّر كسى است كه بحقيقت پشت كرده و از آن اعراض نموده است. و لازمه ضلال و گمراهى غيبت و پنهانى و مستور ماندن از مقصود است، و مفرط كسى است كه تجاوز از حدّ كند و مطلوب از نظر او پنهان شده است و راه اعتدال و ميانه روى راه مستقيم است كه مستوجب انعام و احسان است و آن طريق معتدل اسلام و ايمان است كه خداوند فرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» ما شما را امّت ميانه‏اى قرار داديم: سوره بقره آيه 143، و صراط علىّ حقّ نمسكه.

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 44

سورة البقرة

دويست و هشتاد و شش (286) آيه است و در مدينه طيّبه نازل گشته (جز يك آيه: وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ‏ كه در حجّة الوداع در «منى» نازل شده است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

[سوره البقرة (2): آيات 1 تا 2]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الم (1) ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (2)

بنام خداوند بخشايشگر مهربان‏

2- الف لام ميم: اين حروف و غير آن كه بعضى از سور قرآنى بآن افتتاح ميشود و فواتح سور گويند، شايد حروفى از حرف اسم اعظم خدا و از اسرار بين خدا و رسول باشد كه جز پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و راسخون در علم ديگران بآن پى نميبرند، و از متشابهاتى است كه علم آن اختصاص برسول اكرم دارد و سرّ حبيب با حبيب در دسترس فهم غير و رقيب نخواهد بود چنانكه گفته‏اند:

بين المحبين سرّ ليس يفشيه‏

قول و لا قلم للخلق يحكيه‏

بين دوستان رازى است كه هيچ گفتار و نوشته‏اى نتواند آنرا افشاء و آشكارا كند يا براى مردم حكايت و تقرير نمايد.

بيان:

راجع بتفسير الم و حروف مقطعه فواتح سور كه تعدادى از سوره‏هاى قرآنى بآنها افتتاح ميشود مفسرين را اقوالى است، و در تفسير مجمع البيان ده قول در آن باب ذكر كرده است و بهترين آنها قول دهم آن است كه ما هم در كتاب «تنزيه‏

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 45

تنزيل» مفصّلا آنرا شرح داده و اختيار كرده‏ايم و خلاصه آن اينستكه:

اين قرآنى كه شما از معارضه آن و آوردن بمانندش عاجز هستيد از جنس همين حروفى است كه محاوره مى‏كنيد و در سخنها و خطبه‏هاى خود بآن تكلّم مى‏نمائيد و چون قادر بآوردن مثل آن نيستيد بدانيد كه اين كتاب از جانب خداست نه گفته پيغمبر كه بشر است، زيرا بر حسب عادت نبايد مردم اينقدر تفاوت عظيم با يكديگر داشته باشند. و براى اتمام حجت آنرا در چندين موضع مكرّر فرموده است و اين قول از قطرب حكايت شده. و أبو مسلم محمّد بن بحر الاصفهانى آنرا اختيار كرده است و در تفسير برهان هم از شيخ صدوق- ره- بسند خود از حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت كرده است كه فرموده: قريش و يهود آنرا تكذيب كردند و آنرا سحر آشكارى خواندند لذا خدا فرمود الم‏ اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله اين كتاب كه ما بتو فرستاديم همان حروف تك‏تك است كه از جمله آنها است الف و لام و ميم و آن لغت و حروف هجاى شماست بگو اگر راست مى‏گوئيد مانند آنرا بياوريد، و از رفقاى خود هم كمك بخواهيد. و بعد ظاهر شد كه قادر بر اين كار نبوده و نيستند، و اين بدان ماند كه حلوائى بدسترس جمعى بگذارند كه خوبى آن اسباب اعجاب همگان شود، و تهيّه كننده آن بگويد اين همان آرد و روغن و شكرى است كه در دسترس همه شماست اگر قادر هستيد مانند آنرا بپزيد، ولى با آنكه مواد آن بسى ساده است نتوانند.

2- اين كتاب (كه بر محمّد نازل شده است كتاب كاملى است كه هر آنچه بمعانى شريفه و مقاصد منيفه و داستانهاى عبرت‏آميز و موعظه‏هاى حكمت افزا و تشريعات صالح براى هر زمان و مكانى تعلق داشته باش در آن فروگذار نشده است. و چنين كتابى كه حالش چنين باشد براى هيچ عاقلى شكى در آن نيست كه گفتار و كلام خداست (و همان كتابى است كه نزول آنرا بتو وعده داده‏ايم، و بموسى خبر داده شده و او و پيمبران بعد از او ببنى اسرائيل از نزول آن خبر داده‏اند و علاوه بر اين صفات) مصدر هدايت و ارشاد براى كسانى است كه بخواهند خويشتن را از عذاب‏

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 46

پروردگار خود نگهدارى كنند، و از مخالفت بارى تعالى پرهيز نمايند (و آنها را مختص بهدايت فرموده است براى اينكه آنها از راهنمائى آن منتفع و از ثمرات آن بهره‏مند مى‏گردند).

بيان‏

- لا ريب فيه: ريبة قلق و اضطراب نفس است، و آنرا «شك» ناميده‏اند.

براى آنكه نفس را باضطراب مى‏آورد و طمأنينه را زايل ميسازد. و ريب اخصّ از شك است چه هر شكى ريب نيست ولى هر ريب شك هست. و شك تردّد بين دو نقيض است كه شك كننده نتواند يكى را بر ديگرى ترجيح دهد.

هدى: أى هو رشد و بيان. نكره آوردن «هدى» براى تعظيم است و چنان است كه چيزى را در باره آن اراده فرموده كه بكنه آن نتوان رسيد.

المتقين: از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه فرمود: «انما سمى المتقون لتركهم ما لا بأس به حذرا للوقوع فيما به بأس» متّقين ناميده شده‏اند براى اينكه چيزيرا كه باكى در عمل بآن نيست ترك مى‏كنند از ترس آنكه در چيزى واقع شوند كه باكى در آن است- و أصل متّقين «موتقيين» بوده بوزن مفتعلين از وقايه كه واو بتاء قلب شده و در تاء بعدى ادغام گشته و كسره ياء بواسطه ثقل حذف سپس يك ياء براى التقاء ساكنين حذف شده و متّقين باقى مانده است تقوى هم أصلش «وقوى» بوده كه واو بتاء قلب گشته مانند تراث كه أصلش وراث» بوده است.

[سوره البقرة (2): آيات 3 تا 5]

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

3- پرهيزكاران كسانى هستند كه بغيب (اين جهان، و به وراء مادّه يعنى‏

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 47

باموريكه از حواس آنها ناپديد است مانند: توحيد خدا، و نبوّت انبياء، و قيام قائم، و روز بعث و حساب و بهشت و دوزخ، و ساير اموريكه لازمه ايمان است و بمشاهده معلوم نميشود، و بنصّ خداى عزّ و جلّ و اقامه دليل بر آنها علم بآن حاصل مى‏گردد) گرويده‏اند، و باور دارند و نماز را (بنحو اكمل يعنى با تمام ركوع و سجود و قيام و قعود و حفظ وقت و حدود و صيانت از فساد و نقص چون مظهر طاعت پروردگار است) بر پا مى‏دارند (و اين عبادت بدنى و روحى را با شروط و آداب آن اقامه مى‏نمايند) و از آنچه بآنها روزى كرده‏ايم (از اموال و ابدان و قوا و جاه و علم) انفاق و بخشش و خرج مى‏كنند (و زكاة و صدقه را از مال خود خارج ميسازند (يعنى بر خود زحمت ميرسانند و حقوق هركسرا بصاحبان آن ادا مى‏نمايند. بوام خواهان وام ميدهند، و حاجت نيازمندنرا برمى‏آورند، و دست ناتوانانرا گرفته بينوايان را از سختى ميرهانند، و بيچارگانرا از هلاكت نجات مى‏بخشند. واماندگان را بمنزل ميرسانند، و پيادگان را بر مركب خود مى‏نشانند، و هر چه در نزد ايشان محبوبتر است از بذل نفس و مال بر ديگران در راه خدا دريغ نمى‏كنند. و در هر دو مرحله با آنانكه در درجه برابراند مساوات داشته و از آموختن علم بأهل علم و طلاب آن خوددارى نمى‏نمايند).

4- و پرهيزكاران كسانى هستند كه آنچه (در قرآن و شريعت) بر تو نازل گرديده و بآنچه قبل از تو (در توراة و انجيل و صحف ابراهيم و ساير كتب نازله فرود آمده است) ايمان مى‏آورند، و بآخرت (يعنى بجهان ديگرى پس از اين جهان و بعد از خراب اين بدن) يقين و باور دارند (كه در آنجا جزاى كردارهاى نيكو را بيش از آنچه در دنيا بجاى آورده‏اند و كيفر كردارهاى زشت و گناهان را مانند آنچه در اين دنيا مرتكب شده‏اند دريافت مى‏كنند (بطورى كه شائبه شكى و كدورت ريبى صفاى آن ايمان و عقيده را مشوب و كدر نساخته است).

5- اين جماعت (پرهيزكاران) بر طريق هدايت پروردگارشان باقى (و بآنچه فرمان يافته‏اند فرمانبرى كرده و از آنچه ميترسند نجات يافته‏اند، و بآنچه آرزوشان‏

تفسير خسروى، ج‏1، ص: 48

بوده است نايل مى‏گردند) و اين جماعتند كه رستگارانند (و بفوز و فلاح دارين نائلند).

تفسير الفاظ:

1- يؤمنون أصل ايمان معرفت بخدا و فرستادگان او و بتمام آنچيزيست كه پيمبران خدا آورده‏اند، و هر عارف بشى مصدّق آن خواهد بود؛ يعنى هركس چون چيزيرا شناخت و بحقّانيّت آن پى برد بناچار بآن ايمان آورده و تصديق آن مى‏كند.

2- يوقنون اى يعلمون، و علم را از آنجهت يقين ناميده‏اند كه بر آن قطع حاصل و نفس در آن ساكن مى‏گردد، و هر يقينى علم هست ولى هر علمى يقين نيست، زيرا يقين علمى است كه بعد از استدلال و نظر حاصل مى‏گردد.

3- المفلحون اى الفآئزون يعنى رستگاران كسانيكه درهاى پيروزى بر آنها گشاده باشد و فلح در اصل بمعنى «شقّ» باشد يعنى شكافت، و از آنجهت بزارع فلّاح، گويند كه زمين را مى‏شكافد.

[سوره البقرة (2): آيات 6 تا 7]

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (7)

تفسير الفاظ:

كفروا كفر در لغت بمعنى ستر و پوشيدن نعمت است، و كفر خلاف شكر است. كفر ستر و اخفاء نعمت است و شكر نشر و اظهار آن است.

و زارع را نيز «كافر» گويند زيرا تخم را در زمين ميپوشاند، و أصل آن كفر بمعناى ستر است.

سواء اسم و بمعنى استواء است يعنى اعتدال‏ «سَواءٌ عَلَيْهِمْ» الخ يعنى مستو عليهم انذارك و عدمه ترسانيدن و نترسانيدن تو براى آنها برابر است.

أَ أَنْذَرْتَهُمْ‏ إنذار اعلامى است با تخويف و ترسانيدن.

صفحه بعد