کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير خسروى

جلد اول

تقريظ: بقلم آيت الله آقاى حاج شيخ ابو الحسن شعرانى: بسم الله الرحمن الرحيم و له الحمد ديباچه مؤلف

سورة البقرة

سوره آل عمران

جلد دوم

تتمه سوره آل عمران

سورة النساء

سورة المائدة

تذكر

جلد سوم

سورة الانعام

سورة الاعراف

سورة الانفال

جلد چهارم

سورة التوبة

سوره يونس عليه السلام

سوره هود عليه السلام

سوره يوسف عليه السلام

جلد پنجم

سورة النحل

سورة الاسراء(او) سورة بنى اسرائيل

سورة الكهف

سورة مريم

فهرست جلد پنجم تفسير خسروى

جلد ششم

سورة الانبياء

سورة الحج

سورة المؤمنون

سورة النور - مدنيه

سورة القصص

جلد هفتم

سورة الاحزاب

سورة الصافات

سورة المؤمن

سورة الزخرف

فهرست جلد هفتم تفسير خسروى

جلد هشتم

فهرست جلد هشتم تفسير خسروى

تفسير خسروى


صفحه قبل

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 269

عاصى چيزى نيفزايند).

در آنروز كز فعل پرسند و قول‏

اولو العزم را تن بلرزد ز هول‏

بجائى كه دهشت خورند انبيا

تو عذر گنه را چه دارى بيا

70- و بهر نفسى و هر فردى پاداش و كيفر آنچه در دنيا بجاى آورده است تمام و كمال و بحد وفاء و بدون كسر و نقصان عطا خواهد شد و خداوند سبحان از هر كسى بآنچه بندگانش از طاعت و معصيت كرده‏اند داناتر است (و اينكه بملائكه امر بنوشتن اعمال فرمايد و بشهود امر بگواهي دهد نه براى حاجتى است كه بآنان دارد بلكه براى مزيد تأكيد و اتمام حجت بر بندگان است كه بر خود آنها اعمالى كه كرده‏اند واضح گردد).

دريغ است فرموده ديو زشت‏

كه دست ملك بر تو خواهد نوشت‏

روا دارى از جهل و ناپاكيت‏

كه پاكان نويسند ناپاكيت‏

طريقى بدست آر و صلحى بجوى‏

شفيعى برانگيز و عذرى بگوى‏

كه يك لحظه صورت نبندد امان‏

چو پيمانه پرشد بدور زمان‏

[سوره الزمر (39): آيات 71 تا 75]

وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى‏ وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ (71) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (72) وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (74) وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (75)

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 270

تفسير الفاظ:

«زُمَراً» جمع زمره اى جماعات‏ «مَثْوَى» اي محل اقامة «طِبْتُمْ» اى طهّرتم من دنس المعاصي طاب يطيب طيبا اي صار طيّبا «صَدَقَنا وَعْدَهُ» اي جعل وعده لنا صادقا- امّا صدّقنى فمعناه سلم لقولى‏ «نَتَبَوَّأُ» اي نسكن‏ «حَافِّينَ» اي محيطين.

تفسير معانى:

71- و كسانيكه كافر بخدا و رسول شده (و براى خدا شريك قرار داده‏اند) گروه گروه و دسته بدسته (با حالت خوارى و اهانت) بسوى دوزخ رانده ميشوند تا اينكه بجهنّم ميرسند درهاى (هفتگانه) آن گشاده ميشود و موكّلين دوزخ و خازنين آن بآنها گويند آيا پيمبرانى از جنس خودتان (كه مثل شما آدمى و بشر بودند) براى شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را (كه دلائل بر معرفت و وجوب عبادت او باشد) براى شما بخوانند و شما را از ملاقات و مشاهده چنين روزى بترسانند؟ كفار در جواب گويند بلى آمدند و ما را ترسانيدند) و لكن عقاب خداوندى و وعده عذاب إلهى براى كسى كه كافر بخدا شود واجب و ثابت است (و او دانست كه چه كسانى كافر باو شده و در كفر خود پافشارى مى‏كنند لذا بر عقاب آنها قطع فرمود و عذاب آنها را واجب نمود و برخلاف علم او و آنچه بآن خبر داده است واقع نشده است و دخول‏

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 271

در جهنّم موافق با خبرى است كه خدا داده و علمى است كه باحوال ما داشته است.

تنبيه‏

- درهاى هفتگانه جهنم اشاره بصفات ذميمه نفسانيه هفتگانه است كه (كبر و بخل و حرص و شهوت و حسد و غضب و كينه) ميباشند و اينها درهاى جهنّم‏اند و هر كس داخل آن شود لابد از يكى از اين درها داخل مى‏شود و اگر بخواهد داخل نشود بناچار بايد خود را از اين صفات تزكيه كند و نفس را از آنها تخليه نمايد.

72- (در اينحال خزنه جهنّم يعنى ملائكه موكّلين بر آن) گويند از درهاى دوزخ داخل شويد و در آن بطور ابدى و جاويدان بمانيد بنابرين بد قرارگاه و محل اقامتى است مقام كسانيكه كبر و بزرگ منشى پيشه كردند و از قبول حق تكبّر ورزيدند.

تنبيه-

از اين راه‏ها معلوم ميشود كه گناهى بعد از شرك از كبر بزرگتر نيست بلكه شرك نيز زائيده كبر است چنانكه خداى تعالى فرموده‏ (أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ) و رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: (لا يدخل الجنة من كان في قلبه مثقال ذرّة من الكبر يعنى هر كس بوزن ذرّه‏اى در دلش كبر باشد داخل بهشت نميشود).

و جامى گويد:

جمع است خيرها همه در خانه‏اى و نيست‏

آن خانه را كليد بغير از فروتنى‏

شرها بدين قياس بيك خانه است جمع‏

و انرا كليد نيست بجز مائى و منى‏

73- و آنانكه در دار دنيا تقوى و پرهيزكارى از شرك و گناه اختيار كردند و از عقاب پروردگار خودشان ترسيدند (پس از انجام حساب) دسته دسته بسوى بهشت اعزام مى‏گردند (و با اكرام و احترام آنها را بطرف بهشت حركت ميدهند)

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 272

تا وقتى كه بدرهاى بهشت برسند (هشت در بهشت) براى آنها گشوده ميشود و نگهبانان و خازنين بهشت و رضوان بآنها گويند درود و تحيّت الهى و سلامت خداوندى بر شما باد خوش آمديد پاك و پاكيزه (از آلايشهاى ظاهرى و باطنى) شديد بنابرين داخل بهشت شويد و در آنجا مؤبّد و جاويدان بمانيد.

74- و (چون متّقيان داخل بهشت شدند بشكرانه نعم خداوندى) گويند حمد و سپاس مختص بخدائيست كه وعده او براى ما درست و راست گرديد و زمين بهشت را بميراث بما بخشيد و از بهشت در هر جا بخواهيم مكان مى‏گيريم.

پس چه بس نيكوست مزد و ثواب فرمانبران.

75- و (در روز رستاخيز يا محمّد صلّى اللّه عليه و آله) خواهى ديد كه فرشتگان در اطراف و دور عرش عظمت الهى حلقه زده و احاطه كرده و طواف مى‏كنند و در حال حمد و ستايش پروردگارشان او را از آنچه سزاوار و لايق او نيست تنزيه مى‏كنند و بين خلايق در آنروز حكومت و قضاوت بعدل و بحق ميشود و گفته ميشود كه حمد و سپاس مختص بپروردگار جهانيان است (و جز او كسى سزاوار حمد نيست).

نكتة

- در تفسير مجمع البيان فرمايد كه‏ (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ) در اين آيه گفتار خداى تعالى است چه در ابتداى آفرينش فرمود (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) و بعد از فنا ساختن مخلوقات و بعد از بعث آنها و استقرار أهل بهشت در بهشت نيز فرمود (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ) بنابرين واجب آنست كه آدميان هم ادب را از خالق بياموزند و در شروع هر كار ابتداء بحمد كنند و در پايان هر كار نيز ختم بحمد نمايند.

و كاشفى نيز در همين باره گويد: (همچنانكه در ابتداى خلق آسمان و زمين ستايش خود فرمود كه (الحمد للّه الّذي خلق السموات و الارض بوقت استقرار اهل آسمان و زمين در منازل خويش همان ستايش كرد تا دانند كه در فاتحه و خاتمه مستحق حمد و ثنا اوست يعنى مى‏سزد كه در اول هر امر و خاتمه آن حمد خداى شود

در خورد ستايش نبود غير تو كس‏

جائيكه ثنائى است ترا زيبد و بس .

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 273

سورة المؤمن‏

مكيّه است (ابن عباس و قتاده گفته‏اند جز دو آيه‏ (إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ‏ ... لا يَعْلَمُونَ‏ الخ) (كه در مدينه نازل شده است و حسن گفته است كه جز آيه‏ (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ يعنى نماز صبح و نماز مغرب كه مسلم است واجب شدن نماز در مدينه بوده است- و عدد آيات آن هشتاد و پنج است).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

[سوره غافر (40): آيات 1 تا 5]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2) غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ (4)

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (5)

تفسير الفاظ:

«الْعَزِيزِ» القادر الغالب الّذي لا يغالب. المنيع بقدرته على‏

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 274

غيره و لا يقدر عليه غيره‏ «التَّوْبِ» يجوز ان يكون جمع توبه كدوم و دومه و يجوز ان يكون مصدر تاب كعود مصدر عاد «ذِي الطَّوْلِ» اى ذى الفضل، و الطول الانعام الّذي يطول مدّته على صاحبه كما ان التفضل النفع الّذي فيه افضال على صاحبه‏ «تَقَلُّبُهُمْ» اي تنقّلهم فيها «لِيُدْحِضُوا» اي ليزيلوا و يبطلوا. و حجّة داحضة اى باطلة.

تفسير معانى:

1- گفتارهاى در باب فواتح صور قبلا ذكر شده است و نيز گفته‏اند خداوند بكلمه حم بحلم و ملك خود قسم ياد فرموده است كه كسيكه باو پناه برد و از روى خلوص قلب (لا إله إلّا اللّه) بگويد عذاب نفرمايد و نيز گفته‏اند حاء افتتاح نامهاى مقدّس حكيم حميد حليم حيّ و حنّان و ميم ملك مجيد مبدئ و معيد است.

2- (اين قرآن) كتاب نازل شده از جانب خدائيست (كه پرستش فقط سزاوار اوست) و در ملك و سلطنت و حكومتش غالب است و بهر علمى داناست (و ميداند كه براى مصالح بندگان چه بفرستد و براى كه بفرستد).

3- آمرزنده گناه است (خواه صغيره و خواه كبيره چه ما مضى و چه ما يستقبل) (براى كسيكه لا إله إلّا اللّه گويد و راه اطاعت پويد) و پذيرنده توبه است (از كسيكه از معاصى بدرگاه او بازگشت كند و در مقابل توبه هم ثواب دهد و هم از عقاب او درگذرد) و سخت عقوبت است (تا بنده فقط بغفران تكيه نكند و بين بيم و اميد بوده باشد) صاحب فضل و انعام بر بندگان (و تفضّل بر مؤمنان و داراى غنا و قدرت و سعه) است هيچ معبودى غير او نيست (يعنى غير او كسى موصوف باين صفات و سزاوار پرستش نيست) و برگشت همه بندگان براى جزاء بسوى اوست (و تمام امور بوقتى مأوّل است كه در آنوقت كسى جز او مالك نفع و ضرر و امر و نهى نميباشد و آن روز قيامت است).

بيان و تنبيه:

از ابن عباس رض مروى است كه گفت: (غافر الذنب لمن قال لا إله إلّا اللّه آمرزنده گناهان براى كسى كه لا إله إلّا اللّه گويد. قابل-

تفسير خسروى، ج‏7، ص: 275

التوب عمن قال لا إله إلّا اللّه پذيرنده توبه است از كسيكه لا إله إلّا اللّه گويد شديد العقاب لمن لم يقل لا إله إلّا اللّه سخت عقوبت است نسبت بكسيكه لا إله إلّا اللّه نگفت ذى الطول ذى الغنى عمّن لم يقل لا إله إلّا اللّه بى‏نياز است از كسيكه لا إله إلّا اللّه نگفت).

(و گفته‏اند كه ذي الطول را در دنبال شديد العقاب فرمود تا بدانند كه گناهكار خود باعث هلاكت خويشتن است و هلاك او از جانب پروردگارش نيست و إلّا نعم او در دين و دنيا بر او كامل است).

نكتة:

(در كشف الاسرار گويد- توبه مؤخّر آمد و غفران مقدم بر مقتضاى فضل و كرم. اگر مى‏گفتى توبه پذيرم پس گناه آمرزم خلق پنداشتندى كه تا از بنده توبه نبود از اللّه مغفرت نيابد.

فرمود نخست بيامرزم و آنكه توبه پذيرم. اگر توبه مقدّم بر غفران بودى توبه علّت غفران بودى و غفران ما را علت نيست و فعل ما بحيله نيست.

(غافرم آن عاصى را كه توبه نكرد قابلم آنرا كه توبه كرد).

و نيز گويد: (اوّل صفت خود كرد و گفت غافر الذنب و قابل التوب و صفت او محل تصرف نيست و پذيرنده تغيير و تبديل نيست پس چون حديث عقوبت كرد شديد العقاب گفت شديد صفت عقوبت است و عقوبت محل تصرف و پذيرنده تغيير و تبديل هست. گفت سخت عقوبتم لكن اگر خواهم سست كنم و آنرا بگردانم كه در آن تصرف گنجد و تغيير و تبديل پذيرد).

صفحه بعد