کتابخانه تفاسیر
تفسير عاملى، ج1، ص: 237
باز هم براى رهبر و پيشواى يك ملّت كه چنين موقعيّتى را ميديد لازم بود. آن را تثبيت و تقويت كند. و البتّه مصلحت مرموزى كه درك آن براى ما ممكن نيست موجب بقاى اين حكم شده است براى هميشه. 2- بآيت 59 «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ» يك مطلب بسيار مهمّ يادآورى شده است كه: مجازات كتمان حقّ و حقيقت پوشى باشد و بزرگترين وظيفهى اجتماعى انسان يادآورى شده است كه از ابراز حقّ خوددارى نكنيد چون پاداش كتمان حقّ لعنت و محروميّت ابدى است و بالاتر از آن مجازاتى متصوّر نيست.
3- آيت 60 «إِلَّا الَّذِينَ تابُوا» مسئلهى توبه را ياد ميآورد كه براى بازگشت از خطا هميشه راه باز است و بايد انسان نااميد نباشد و پى توبه و چارهجوئى باشد و بخصوص با دو كلمهى «توّاب» و «رحيم» شدّت اهميّت توبه يادآورى شده است كه توبه بازگشت از كجى است براستى و ارتباط شخص منحرف است باستقامت و راستى لا يزال كه انسان را موجودى راست و راستگو و راست كردار آفريده است و چون آهنگ راستى كند باصل خود پيوسته خواهد شد كه نهاد مستقيم او است.
پس همهى آدميان مىتوانند راستى را از آفرينندهى خود الهام گيرند با اين تفاوت كه بعضى ازين نعمت امكان الهام استفاده مىكنند و بعضى خود را محروم دارند.
تفسير عاملى، ج1، ص: 238
[سوره البقرة (2): آيات 163 تا 164]
معنى لغات: «الْفُلْكِ» كشتى. «تَجْرِي» از مصدر جرى بمعنى روان شدن و راه رفتن. «بَثَّ» از مصدر بثّ بفتح باو تشديد ثا بمعنى جدا كردن و پراكندن. «تَصْرِيفِ» تغيير دادن و دگرگون كردن «سحاب» ابر «مسخر» از مصدر تسخير بمعنى خوار كردن و زير فرمان آوردن و بيگار فرمودن.
جهت نزول:
مجمع: از ابن عباس نقل است: اعراب به پيغمبر عرض كردند چگونگى خدا و پدر و مادر او را براى ما روشن كن. آيت 163 بجواب آنها نازل شد.
ترجمه:
163 خداى شما يگانهاى است بخشنده و مهربان كه جز او آفرينندهاى نباشد.
جهت نزول:
كشف: ابن عبّاس گفته است: چون كافران آيت پيش را شنيدند گفتند: عجب است كه يك خدا باشد پس نشانهاى باين گفته بياور و نيز گفتهاند كه يهود گفتند: بمانند پيغمبران گذشته معجزهاى بما بنما. آيت 164 بجواب آنها نازل شد.
ترجمه:
164 همانا در آفرينش آسمانها و زمين و دوگونگى شب و روز و ساختن كشتى كه بسود مردم روى دريا روان است و آبى كه خدا از آسمان فرود آورد و موجودات بيجان زمينى را بدان زنده كند و ز هر جنبندهاى بر زمين پراكنده نمايد، و
تفسير عاملى، ج1، ص: 239
دگرگون كردن بادها و ابرهاى سر بفرمان در ميان زمين و آسمان هر يك نشانهاى است [بر آفريدگار جهان] براى مردمى كه با خرد هستند و مىسنجند.
سخن مفسّرين:
إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ - 163 ابو الفتوح: اله بمعنى مألوه است يعنى معبود و پرستش شده. 1- خداى شما يكى است كه مثل و همانند ندارد. 2- خداى شما كه شايستهى پرستش و ستايش است يك منحصر بفرد است كه ديگرى قابل پرستش نيست. 3- خداى شما مثل چيزهائى كه ديدهايد و شنيدهايد نيست بلكه يكى است كه نه جزء و پاره در او تصوّر دارد و نه تجزيه و تقسيم او متصوّر است. 4- در صفات يكى است كه آفريدن و قدرت داشتن و هر آنچه صفات او را دانستهاند منحصر باوست كه در ديگرى نيست.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ - 163 فخر: در كلمهى هو بحث مفصلّى كرده است كه اينك خلاصهى آن: اين كلمه از تمام الفاظى كه نام و وصف خدا است بليغتر است چون مفاد هر كلمهاى مستلزم تركيب است و با يگانگى خداوند مناسب نيست ولى مفاد لفظ هو بسيط است، و يك حقيقت بى جزء و قيد را نشان مىدهد پس مناسبترين اسمهاى خدا است.
روح البيان: كلمهى هو در نظر اهل حقيقت فقط اسم است كه معنى ديگر براى آن نيست و از اين جهت گفتهاند «عالم الهوية باللّام» يعنى الف و لام در كلمهى «الهويّة» براى نشان دادن عالم و تمام مخلوقات است و مقصود از اين كلمه آن است كه كلمهى هو نام واجب الوجود است و موجودات داراى شخصيّت و هويّت محدود هستند پس كلمهى «الهويّة» كه شامل موجودات مىشود بمناسبت الف و لام آن است كه ساير موجودات را مىفهماند چون كلمهى هو مبدأ و واجب الوجود را مىفهماند و الف و لام موجودات و ممكنات را پس عالم هويّت و موجوديّت بواسطهى الف و لام است كه پيوستهى به هو شده
تفسير عاملى، ج1، ص: 240
است. مثنوى:
از هواها كى رهى بيجام هو
اى ز هو قانع شده با نام هو
هيچ نامى بىحقيقت ديدهاى
يا ز گاف و لام گل گل چيدهاى؟
اسم خواندى رو مسمّى را بجو
نه ببالا دان نه اندر آب جو
گر ز نام و حرف خواهى بگذرى
پاك كن خود را از خود هان يكسرى
همچو آهن زا همى بيرنگ شو
در رياضت آينه بيزنگ شو
خويش را صافى كن از اوصاف خود
تا ببينى ذات پاك صاف خود
بينى اندر دل علوم انبياء
بى كتاب و بىمعيد «1» و اوستا
علم كان نبود ز هو بيواسطه
آن نپايد همچو رنك ماشطه
الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ - 163 كشف نوشته است: رحمان است كه چون از وى خواهد بدهد رحيم است كه چون نخواهد خشم گيرد. و در خبر است چون كسى از خدا چيزى نخواهد بر او خشم گيرد. رحمان است كه طاعت بنده قبول كند گرچه خرد بود. رحيم است كه معاصى بيامرزد گرچه بزرگ بود. رحمان است كه بيارايد و صورت بنگارد. رحيم است كه باطن آبادان دارد و دلها در قبضهى خويش نگاهدارد. رحمان است كه لطايف انوار در روى تو پيدا كند رحيم است كه ودائع اسرار در دل تو وديعت نهد.
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ - 164 كاشانى: آيت سابق در توحيد ذات بود كه در مرتبه و ارزش مقدّم است بر توحيد افعال و بايد جلوتر باشد. و چون فهم و تصديق آن براى بشر مشگل است بوسيلهى اين آيه كه توحيد افعال را نشان ميدهد، توحيد ذات را بيان مىكند يعنى از راه شناساندن
(1) بهترين شاگردها كه مطالب استاد را براى بقيهى شاگردها اعاده و تكرار مىكند، و اين جور شخص را در درس فقه و اصول مقرّر مىنامند كه امروز بنام دانشيار است.
تفسير عاملى، ج1، ص: 241
كارهاى خداوند و نمايش انواع آفريدهها مىفهماند كه آفرينندهى آنها واحد است و يك. و اين را توحيد افعالى مينامند و اين توحيد افعالى كه شناسائى حقّ تعالى است از طريق شناخت آفرينش و خلقت موجب و رهبر مىشود بتوحيد ذاتى كه تصديق كنيم ذات آفريننده يكتا است و بىهمتا.
فخر: چهارده دليل بر اثبات توحيد از طريق مطالعهى در خصوصيّات كرات و آسمانها نوشته است: دليل هفتمش اين است كه هر يك ازين كرات و آسمانها كه در بالاى سر خود مىبينيم حركات مختلف و متعدد دارند و يا اينكه همهى اطراف نسبت باينها بىتفاوت است و جهات شش گانه نسبت باين اجسام خصوصيّت ندارد كه بعضى بطرف بالا و بعضى پائين و بعضى بطرف جنوب و بعضى بطرف شمال و بعضى از مشرق بمغرب و بعضى از مغرب بمشرق حركت مىكنند پس اين تفاوتها مربوط بتدبّر و ارادهى خارج از آنهاست. نظير همين استدلال را در خصوص زمين مىآورد كه تغيير و تبديل اجزاى زمين دليل است كه ارادهاى خارج از آن اين تغييرات را ايجاد مىكند.
كشف نوشته است: خداوند عالم در اين آيت خلق را بخود راه مىنمايد تا در عجايب ملكوت آسمان و زمين در صنايع برّ و بحر نگرند و صانع را بشناسند. نظر عوام بمصنوعات است نظر خواصّ بصفات است نظر انبياء و خاصّ الخاصّ بذات است.
عامّهى مؤمنان بصانع نگرند از صنع بصانع رسند خواص مؤمنان صفات بدانند از صفات بموصوف رسند و از اسم با مسمّى امّا پيغامبران و صدّيقان او را هم باو شناسند نه بغير او.
از وى بوى نگرند نه از غير وى باو. اشارت باين حالت آن است كه اللّه گفت: «أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ» نگفت بسايه نگر تا صنع ما بينى گفت بما نگر تا صنع ما بينى.
طنطاوى: پس از آنكه گفت: «إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» در دنبالهاش نظام معيّن موجودات را كه داراى يك مزاج و يك تربيت است بيان كرده است و گفته است: حقيقت توحيد را نمىتوانيد دريابيد مگر آنكه با علوم سر و كار پيدا كنيد و بخوانيد و تفكر كنيد و اشكال منظم موجودات را درك كنيد تا طرز تركيب و جسم آنها را بشناسيد و از معرفت
تفسير عاملى، ج1، ص: 242
اينها آفرينندهى آن را بشناسيد كه تدبير و نقشهى آن از يكى است و بس.
عبده: موجودات آسمانى دستههاى مختلفى هستند كه هر كدام داراى نظم و روش مخصوص هستند كه در آن نظم نقصى نيست و نظم هيچيك ناسازگار با نظم ديگرى نيست و هر يك پيوسته با روش مخصوص برگذار مىكند و همگى داراى يك نظم كلّى عمومى هستند اين دليل است كه همه از يك ارادهاى بىشريك آفريده شده است.
وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ - 164 عبده: اين آيه بعد از آيت خلق آسمان و زمين براى فهماندن اين است كه اختلاف در نتيجهى برابرى خورشيد است با زمين و حركت آن است در برابر زمين و اين اختلاف و منافع و استفادههاى بشر از آن، همگى نشانهاى است بر يك ايجاد كنندهى اين نظم معيّن.
وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ - 164 فخر: از راهنمائيهاى بر توحيد، ساختمان كشتى است. و احتياج عدّهاى از بشر بزندگانى و مسافرت با كشتى و اثر بادها كه وسيلهى حركت كشتى مىشود و مجموعهى اينها مولود نظم و تدبير است.
وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ تا آخر- 164 فخر: اين جملهها فصيحترين كلامى است كه با اختصار، معانى متعدّد حيات نباتات را يادآورى مىكند.
كشف الاسرار نوشته است: چون باران بزمين رسد و آن زمين مرده زنده شود بجنبد و شكافته گردد و از آن انواع نبات و اصناف درختان برآيد. بار لختى حلوا بار لختى روغن بار لختى دارو و لختى ترش. بار لختى شيرين لختى خوردن را و لختى پيرايه را و لختى هم ميوه و هم روغن. لختى غذاء آدميان لختى غذاى ستوران لختى غذاى مرغان. عاقل چون در نگرد داند كه اين ساخته را سازندهاى است و آراسته را آرايندهاى و رسته را روياننده
تفسير عاملى، ج1، ص: 243
اى، هر يكى بر هستى اللّه گواه و او را يگانگى وى نشان:
در صنع اله بىعدد برهان است
در برگ گلى هزار گون دستانست .