کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 32

كه امت محمد را با وجود قلة عمل چرا كفه حسنات ايشان راجح آمد پيغمبران ايشان گويند بجهت آنكه ابتداى كلام ايشان سه نام بوده از نامهاى الهى كه اگر همان سه نام در كفه نهند و ساير حسنات و سيئات بنى آدم را در كفه ديگر آنسه نام راجح آيد و آنسه نام‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ است و از ابو ذر غفارى روايتست كه حقتعالى در روز قيامت امر نمايد كه گناهان بنده مؤمن را از نامه اعمال او جدا سازند و بعد از آن حساب فرمايد و سيئات او را بحسنات مبدل گرداند و او را به بهشت برد و نيز در خبر است كه چون بنده مؤمن قدم در صراط نهد آتش دوزخ در زير قدم او بمثابه يخ فسرده شود و گويد

(جاوز يا مومن فان نورك اطفا لهبى)

يعنى اى مؤمن زود بگذر كه نور تو شعله مرا فرو نشاند و ابو سعيد خدرى از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه مؤمنان گناه كار را از روى تهديد نه بر وجه تعذيب بدوزخ برند و آتش را بر ايشان سرد سازند تا وقت بيرون آمدن ايشان آن گاه خطاب آيد بفرشتگان كه ايشان را بفضل و كرم و مرحمت من ببهشت درآريد كه بحر رحمت من بى‏پايان است و فضل و احسان من بغايت افزون و از قياس و وهم بيرون و مخفى نيست كه در تعليم بسمله و قرائت آن ثوابى بسيار و فايده بيشمار است از آن جمله ابن عباس روايت ميكند كه حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرموده كه هر گاه معلمى بكودكى امر كند كه بگويد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ خداى تعالى برات آزادى از دوزخ براى آن كودك و پدر و مادر و معلم او بنويسد آورده‏اند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روزى بگورستان بقيع گذر كرد نزديك قبرى رسيد اصحاب را فرمود كه بتعجيل بگذريد ايشان بتعجيل از آنجا بگذشتند و در وقت مراجعت چون بدانجا رسيدند خواستند كه بتعجيل بگذرند حضرت فرمود كه تعجيل مكنيد گفتند يا رسول اللَّه نه در وقت رفتن بتعجيل امر فرمودى گفت بلى شخصى را عذاب ميكردند من طاقت ناله و فرياد او نداشتم اكنون خداى تعالى بر وى رحمت فرموده گفتند يا رسول سبب عقوبت و رحمت او چه بود فرمود كه مردى فاسق بسبب فسق تا اين ساعت اينجا معذب بود كودكى از وى مانده بود در اين زمان وى را بمكتب دادند معلم وى را تعليم‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ نمود و كودك آن را بر زبان راند خطاب عزت در رسيد بآن فرشتگان كه مأمور بودند به تعذيب او كه دست از اين كس بداريد و او را عذاب نكنيد روا نباشد كه پدر را عذاب كنيم و پسرش در ياد ما باشد و از ابن مسعود مرويست كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه هر كه خواهد كه حقتعالى او را از زبانيه دوزخ كه نوزده‏اند نجات دهد بايد كه بقرائت‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اشتغال نمايد زيرا كه آن نوزده حرفست تا حق تعالى هر حرف از آن را سپرى و حاجبى گرداند از جهت دفع هر يك از ايشان چه آن نوزده زبانه نشانه غضب الهى‏اند و اين نوزده حرف علامت رحمت نامتناهى بموجب (سبقت رحمتى غضبى) رحمت الهى بر غضب او غالب است و نيز از او منقولست كه پيغمبر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 33

صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه هر كه اين آيه بخواند حقتعالى بعدد هر حرفى از آن چهار هزار حسنه بنويسد چهار هزار سيئه محو نمايد و چهار هزار درجه رفع نمايد و در نقل صحيح آمده كه هر كه‏ بِسْمِ اللَّهِ‏ بگويد در وقت طعام خوردن شيطان از آن تناول نكند و اگر نگويد وى بطعام خوردن مشغول شود و در خبر است كه هر كه در وقت جامه كندن بسمله بگويد حايلى پيدا شود ميان عيون جنيان و عورت او و از ضرر ايشان ايمن شود و در آثار وارد گشته كه حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرموده كه در روز قيامت ببنده امر شود كه بدوزخ رود چون بكناره دوزخ رسد بگويد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ و قدم در دوزخ نهد آتش دوزخ از وى هفتاد هزار ساله راه بگريزد و در روايت آمده كه در روز قيامت بنده را بحساب گاه آرند و نامه اعمال وى كه مملو باشد از قبايح اعمال و فضايح افعال بدست وى دهند بنده در حين گرفتن آن نامه بر سبيل عادتى كه در دنيا داشته باشد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ بر زبان راند و نامه را بستاند چون بگشايد همه آن را سفيد بيند و هيچ نوشته بنظر وى در نيايد گويد با فرشتگان كه در اينجا چيزى مرقوم نيست تا بخوانم فرشتگان گويند كه در همه اين نامه سيئات و خطيئات تو نوشته بود اما از بركت و ميمنت‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ زايل گشت و منقولست كه عارفى وصيت كرد كه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ را بر كفن او بنويسند تا چون قيامت قايم شود و همه مردمان از قبر برخيزند گويم بار خدايا براى ما كتابى فرستادى و در عنوان آن‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ ثبت كردى امروز بعنوان كتاب خود با ما معامله فرما و در آثار صحيحه متواتره وارد گشته كه حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرموده كه هر كار بزرگى كه در او ابتدا بنام خدا نكنند آن كار ضايع و ابتر شود و اتمام نيابد و از امام على بن موسى الرضا عليه و على آبائه الصلوات و السلام منقولست كه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اقربست باسم اعظم از سياهى چشم بسفيدى آن آورده‏اند كه قيصر روم را درد سر پديد آمد و هر چند اطباء بمعالجه آن كوشيدند فايده نداد آخر الامر نامه نوشت بمكه نزد أمير المؤمنين عليه السّلام و صورت حال را بعرض آن جناب رسانيد حضرت طاقيه را نزد وى فرستاد و فرمود كه آن را بر سر نهد تا شفا يابد قيصر روم چون آن را بر سر نهاد فى الحال شفا يافت وى از اين متعجب شده بفرمود تا آن طاقيه را بشكافتند در آنجا كاغذى يافت در آنجا نوشته بود كه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ دانست كه سبب شفاى او از اينكلمه بزرگوار بود فى الحال مسلمان شد و در خبر آمده كه فرعون قبل از آنكه دعوى الوهيت كند امر كرده بود تا بر در كوشك وى اينكلمه جليله نوشته بودند و در بعضى تفاسير وارد شده كه جبرئيل آن را نوشته بود چون دعوى ربوبيت كرد و موسى عليه السّلام بعد از دعوت از ايمان او مأيوس شده با حقتعالى مناجات فرمود و شكايت او را بعرض رسانيد خطاب آمد كه اى موسى تو نظر بر كفر او دارى و هلاك او ميطلبى و نظر من در آن‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 34

كلمه جليله است كه در كوشك او مرقوم شده است سوگند بعزت و جلال من كه تا آن نام مرقوم باشد او را عذاب نكنم و چون كه اراده الهى تعلق گرفت بهلاك وى اول آن كتاب را از آن كوشك محو فرمود و بعد از آن او را عذاب نمود و بدانكه باتفاق جميع فقهاى اماميه بسمله آيتى است از فاتحه و از هر سوره و دليل بر آن مدعا آنست كه بسمله از چهار وجه بيرون نيست يا براى فصل بين السورتين است و يا براى اول سوره و يا براى آخر سوره و يا آنجا كه فرود آمده نوشته‏اند و آنجا كه منزل نشده ننوشته‏اند اگر براى فصل است بايستى كه ميان انفال و توبه بودى و در سورة النمل نبودى و اگر از براى اول سوره است بايستى كه در اول سوره برائة بودى و اگر براى آخر است بايستى كه در آخر سوره انفال و آخر سوره ناس بودى و چون اين هر سه شق باطل است پس آنجا كه فرود آمده نوشته‏اند و آنجا كه نازل نشده ننوشته‏اند و عبد اللَّه عباس روايت كرده كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه فرمود علامت آنكه دانستمى كه سوره تمام شده آن بودى كه جبرئيل آمدى و در اول آيه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ آوردى و حديث مشهور فاتحة الكتاب‏

(سبع آيات احديهن‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

صريحا دلالت ميكند بر آنكه بسمله جزء فاتحه است و از ابو هريره روايتست كه روزى با رسول خداى در مسجد نشسته بوديم مردى درآمد و آغاز نماز كرد و گفت اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم الحمد لله رب العالمين رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه‏

(يا هذا قطعت على نفسك الصلوات)

يعنى اى مرد نماز را بر خود قطع كردى و باطل ساختى نميدانى كه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ جزء فاتحه است و هر كه آن را ترك كند آيتى از فاتحه ترك نموده و هر كه آيتى از آن ترك كند ترك فاتحه نموده و هر كه ترك فاتحه نمايد نمازش باطل است و نيز از طرق عامه روايتست كه ابن عباس گفت شيطان صد و سيزده آيه از مردمان دزديده و آن‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ است كه در اوايل سورها است و در عيون الرضا از امام على بن موسى الرضا عليه الصلاة و السلام مرويست كه أمير المؤمنين عليه السّلام را پرسيدند كه بسمله جزء فاتحه است فرمود نعم بسمله جزء فاتحه است و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آن را قرائت مى‏فرمود و از آيات فاتحه ميشمرد و ميفرمود كه‏

(هى سبع المثانى)

فاتحه هفت آيه است و از صادق عليه السّلام روايتست كه فرمود لعنت خداى بر مخالفان باد چيست ايشان را كه قصد عظيم‏ترين آيتى از كتاب خداى ميكنند پس گمان ميبرند كه هر گاه اظهار آن كنند بدعت باشد مراد بسمله است كه اظهار آن نميكنند و نيز بلندخواندن بسمله در نمازهاى جهريه واجب است و در نمازهاى اخفاتيه سنت و دليل بر اين اجماع اهل البيت عليه السّلام است و از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام روايتست كه آن حضرت از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده كه جميع اهل البيت اتفاق نموده‏اند بر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 35

اظهار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ و بر قضا كردن در شب نمازى را كه در روز فوت شده باشد و بر قضا نمودن در روز نمازهايى كه در شب فوت شده پس بنا بر دلايل عقلى و نقلى بسمله جزء سوره باشد و ببايد دانست كه چون بسمله استفتاحست باسم منعم حقيقى و اعتراف بالوهيت او و التذاذ بذكر فضل و رحمت او و آن باعث نفس است باشتغال نمودن بشكر او و متلفظ شدن بحمد او از اينجهت او سبحانه بعد از ذكر بسمله طريق حمد را تلقين بندگان ميكند و ميگويد كه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ يعنى هر ثناى جميل و وصف جليل كه از ازل تا ابد موجود بوده و هست و خواهد بود مختص است مر خداى را كه موصوف است به همه اسماء حسنى و صفات عليا كه از جمله آن قدرت تامه اوست بر اصول نعم و ايجاد ايشان و انشاء جميع ممكنات و تربيت و اصلاح شأن ايشان و مخفى نماند كه حمد اعم است از شكر زيرا كه استعمال آن در مقابل مطلق اوصاف كماليه اختياريه است خواه آنكه متعدى بغير شود يا نه بخلاف شكر كه آن فعل مختص است باوصاف متعديه و تعريف حمد كه آن ثناى جميل است بر قصد تعظيم و تبجيل و تعريف شكر كه آن فعلى است منبئى از تعظيم منعم از آن حيثيت كه منعم است خواه بلسان و خواه بجنان و خواه باركان دال است بر اعميت حمد از شكر يعنى هر حامدى شاكر است بدون عكس و لهذا او سبحانه لفظ حمد را بر شكر اختيار فرموده و ديگر آنكه حمد نزد دفع ضرر و بلا گفته ميشود و شكر در مقابل نعمت و عطا است و دفع ضرر اهم است از جلب نفع پس تقديم آن اولى باشد و چون كه جمله اسميه از براى ثبوت و استمرار است بخلاف فعليه كه او براى حدوث است و تجدد از اينجهت‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ را بر (احمد اللَّه) و (حمدت اللَّه) ايثار نموده تا مشعر باشد بآنكه حمد مستمر و ثابتست مرا و سبحانه را خواه حامدى حمد او كند يا نه و ديگر تا اشاره باشد بآنكه بنده عاجز است از آنكه اقدام نمايد بحمدى كه سزاوار و لايق او سبحانه باشد چه توفيق اداى حق هر حمد نعمتى ديگر است از جانب منعم پس ممكن نباشد جزاى نعمت حمد و اداى حق آن بنحوى كه موجب حق حمدى ديگر نشود و در انوار آورده كه حمد ثنائيست بر فعل جميل اختيارى از نعمت و غير آن و مدح ثنائيست بر فعل جميل مطلقا تقول (حمدت زيدا على علمه و كرمه و لا تقول حمدته على حسنه و تقول مدحت اللؤلؤ و لا تقول حمدته) و نزد بعضى حمد و مدح مترادفانند و اول اصح است و شكر در مقابل نعمت است قولا و عملا و اعتقادا كما قال الشاعر (افادتكم النعماء منى ثلاثة يدى و لسانى و الضمير المحجبا) پس شكر اعم من وجه است از حمد و مدح زيرا كه متناول اين امور ثلثه است و مدح و حمد مخصوص است بلسان و اخص من وجه است از ايشان زيرا كه اطلاق شكر مخصوص است بر نعمة و اطلاق‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 36

حمد و مدح بر نعمت است و غير آن و چون حمد كه از احد شعب ثلثه شكر است اشبع است براى نعمت و ادل بر مكانه آن بجهة خفاى اعتقاد و آنچه در اتعاب جوارح است از احتمال بخلاف عمل لسان كه صريح است بر ثنا چه آن نطقى است كه افصاح هر امرى خفى و تجليه هر مشتبه ميكند از اينجهت حمد رأس شكر است و عمده در آن كما

قال (ص) (الحمد راس الشكر ما شكر اللَّه من لم يحمده)

يعنى حمد سر شكر است و حقتعالى مشكور نسازد آن كس را كه حمد او نكند و ذم نقيض حمد است و كفران نقيض شكر و رفع آن بابتدائيه است و خبر آن (للَّه اي الحمد ثابت للَّه) و اصل آن نصب است زيرا كه مصدر است و تقدير اينست كه (حمدت اللَّه حمدا) پس حذف جمله فعليه شده و نصب آن برفع مبدل گشته و لام اختصاص در جلاله داخلشده‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ شد و عدول از نصب برفع بجهت آنست كه تا دلالت كند بر عموم حمد و ثبات و دوام آن نه تجدد و حدوث آن و الف لام براى جنس است و معنى آن اشارتست بآنكه حقيقة و ماهيت حمد كه معروف همه كس است مخصوص است باو سبحانه و يا براى استغراقست چه همه حمد حقيقة مختص باو سبحانه است زيرا كه هيچ چيزى نيست مگر كه آن مولى و معطى آنست بواسطه يا بيواسطه كما قال‏ وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ‏ و اين اشعار است بآنكه او سبحانه حى است و قادر و مريد و عالم زيرا كه مستحق حمد نيست مگر كسى كه حياة و قدرت و اراده و علم از شأن او باشد انتهى كلامه و ببايد دانست كه تسبيح عبارتست از تنزيه او سبحانه از نقايص و معايب پس تسبيح در تحت تحميد مندرج است بدون عكس زيرا كه تحميد دال است بر احسان و احسان كما هى متحقق ميشود كه او سبحانه بجميع موجودات عالم باشد تا مواقع و مواضع حاجات را داند و قادر باشد بر همه مقدورات و غنى مطلق باشد تا مشغول بخود نشود و بواسطه آن از حاجت غير باز نماند پس ثبوت احسان فرع تنزه او سبحانه باشد از نقايص ممكنات و اينكه صادق (ع) از أمير المؤمنين صلوات اللَّه عليه روايت كرده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرموده كه‏

(سبحان اللَّه نصف الميزان و التحميد يملأ الميزان)

شاهد اينمعنى است و لهذا او سبحانه تحميد را بر تسبيح اختيار فرموده و چون كلمه الحمد للَّه دلالة تمام دارد بر ثبوت استحقاق حمد على الاطلاق پس وجوب شكر منعم عقلا باشد نه شرعا و نيز در عقب آن فرموده كه‏ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ و ترتب حكم بر وصف دلالة ميكند بر آنكه آن حكم معلل است به اين وصف پس معلوم شد كه استحقاق حمد او سبحانه را ثابتست بآنكه‏ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ است قبل از مجي‏ء شرع و بعد از آن و بدانكه قائل اينكلمه را اجرى بيشمار است سعيد بن قماط از فضل روايت نموده كه گفت ابى عبد اللَّه (ع) را گفتم كه دعائى كه جامع جميع وسائل باشد بمن تعليم فرماى فرمود كه حمد خداى كن و او را بلفظ (الحمد للَّه) ستايش نماى و از پيغمبر (ص) مرويست كه هر كلامى كه او مصدر به (الحمد للَّه) نباشد مقطوع شود و باخر نرسد و نيز

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 37

از آن حضرت منقولست كه (سبحان اللَّه) نصف ميزانست و (الحمد للَّه) همه آن چنان كه گذشت يعنى ثواب (الحمد للَّه) ضعف ثواب (سبحان اللَّه) است و از صادق عليه السّلام روايتست كه رسول (ص) فرمود كه چون بنده مؤمن بگويد كه‏

(الحمد للَّه كما هو اهله و مستحقه)

فرشتگان از نوشتن آن عاجز آيند از جانب الهى خطاب آيد كه چرا ثواب اينكلمه كه بنده مؤمن بر زبان راند در ديوان عمل او ثبت نكرديد گويند بار خدايا ما چه دانيم ثواب گفتن اين كلمه كه متضمن استحقاق و اهل بيت حمد تو است در چه مرتبه است تا بنويسم حق تعالى فرمايد كه شما اين كلمه را ثبت نمائيد و بر من لازم است كه ثواب حمدى كه سزاوار من باشد باو كرامت كنم و از حضرت رسالت (ص) منقولست كه هر گاه حق سبحانه و تعالى نعمتى ببنده كرامت فرمايد و او در مقابل آن‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ بگويد با فرشتگان خطاب كند كه نظر كنيد ببنده من كه من او را چيزى حقير عطا كرده‏ام و او بازاى آن كلمه بر زبان رانده كه شامل جميع محامد و مقابل نعمتهاى غير متناهى است بر من لازم است كه در عقبى نعمة غير متناهى باو دهم و حذيفه يمانى از رسول (ص) روايت كرده كه جماعتى از امم سالفه مستحق غضب و سخط الهى شده بودند كودكى از ايشان بر زبان راند كه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ حق تعالى بجهة ميمنة اثر اين كلمه چهل سال از ايشان رفع عذاب نمود و در روايت ديگر اينخبر در بسمله واقع شده چنان كه در بسمله مذكور شد و ابى مسعود از ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه در وقت صبح چهار بار بگويد الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ پس او اداى شكر آن روز بتقديم رسانيده باشد و هر گاه كه در شب بگويد شكر آن شب ادا نموده باشد آورده‏اند كه نوح پيغمبر عليه السّلام چون از طعام خوردن فارغشدى گفتى كه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ و چون آب آشاميدى گفتى كه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ و چون جامه پوشيدى گفتى كه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ و چون سوار شدى گفتى‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ بواسطه اين حق سبحانه و تعالى در حق او فرمود كه‏ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً و چون منشأ حمد صفات جميله و اوصاف جليله است از اين جهت او سبحانه در صدد تعداد آن در آمده ميفرمايد كه حقيقت حمد مر خدايراست كه‏ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ آفريننده و پرورنده و سازنده همه عالميان است از ملائكه و جن و انس و ساير حيوانات و غير آن و باصلاح آرنده همه ايشان بدانكه (رب) در اصل لغت بمعنى (تربية) است كه آن عبارتست از تبليغ شي‏ء بكمال آن بر سبيل تدريج و استعمال آن در صفت او جهت مبالغه است از قبيل زيد عدل و نزد بعضى اسم فاعل است نه مصدر ماخوذ از (ربه يربه فهو رب) چون ثم يم فهو نم و بريبر فهو بر) و تسميه مالك بآن بجهة آنست كه حافظ و مربى آن چيزيست كه مالك آنت و اطلاق آن بر غير خدا جايز نيست مگر بقيدى كقوله (ارجع الى ربك و رب المال و رب الدار) و عالم اسم ما يعلم به الصانع است چون (خاتم و غالب) و آن عبارتست از ماسواى او سبحانه از جواهر و اعراض كه بجهت افتقار و احتياج آن بمؤثر واجب لذاته دلالت‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏1، ص: 38

صفحه بعد