کتابخانه تفاسیر
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 161
همه احوال و فرمود كه خُذِ الْعَفْوَ فراگير صفت عفو را و با كسانى كه نسبت بتو سخنى بى ادبانه مى گويند حدت و ستيزگى مكن و بلطف و ملايمت و نرمى با آنها سلوك كن كه اين بمن اقربست بهدايت ايشان و تاثير آن بيشتر در ميان قلوب ايشان بجانب ايمان و نعم ما قيل
بشيرين زبانى و لطف و خوشى
توانى كه پيلى بمويى كشى
و يا معنى آنست كه فراگير آسانى را در كار مردمان و مجو بر ايشان كارى را كه شاق باشد بر ايشان و يا فراگير فضل اغنيا را يعنى آنچه بر ايشان سهل و آسان باشد صدقه دادن آن از زوايد اموال و در اخذ آن از ايشان مبالغه و استقصى مكن بنا بر اين معنى نزول آيه قبل از وجوب زكاة بوده باشد چه اين سوره مكى است و آيه زكاة مدنى و بعد از نزول آيه زكاة حضرت بطوع و كره از مردمان زكاة ميگرفت و مصداق معنى اول است اين كه در خبر آمده كه چون اين آيه نازل شد حضرت جبرئيل را از معنى خُذِ الْعَفْوَ سؤال كرد جبرئيل عليه السّلام گفت
لا ادرى حق اسال العالم
نميدانم معنى آن را تا از حضرت ملك علام سؤال كنم پس برفت و باندك زمانى بازآمد و گفت
يا محمد ان اللَّه يا مرك ان تعفو عمن ظلمك و تعطى من حرمك و تصل من قطعك
يعنى اى محمد حق سبحانه و تعالى ترا ميفرمايد كه عفو كن از كسى كه بر تو ستم كرده باشد و عطا كن بآنكسى كه ترا از عطيه خود محروم ساخته باشد و به پيوند بكسى كه از تو بريده باشد وَ أْمُرْ و امر كن مردمان را بِالْعُرْفِ بنيكويى در اقوال و افعال كه مستحسن باشد عقلا يا شرعا وَ أَعْرِضْ و روى بگردان بعد از اقامه حجت عَنِ الْجاهِلِينَ از نادانان و سفيهان اگر از جانب ايشان آزارى و رنجى بتو رسد و مانند اين ستيزه مكن بلكه ملايمت و ملاطفت را شعار و دثار خود ساز چه مقابله سفه بسفه موجب هتك عرض و دنائت قدر مى شود ابو حمزه بغدادى گفته كه نفس جاهلترين جاهلانست سزاوارتر است بآنكه از او اعراض كنى و اطاعت ننمايى و فى نفس الامر اصول مكارم اخلاق همين است و لهذا از جعفر بن محمد الصادق صلوات اللَّه عليه روايت است كه حقتعالى باين آيه رسول خود را بمكارم اخلاق امر فرمود و در قرآن هيچ آيتى نيست كه از اين آيه جامعترين مكارم اخلاق باشد و حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه بعثت لأتمم الاخلاق همين است و بدانكه امر باعراض از جهال موجب نسخ آن نيست بآية القتال زيرا كه آيه اول عام است شامل جميع جهال و ثانى خاص است بكفار پس عموم مطلق اعراض نيست
مرويست از ابن زيد كه چون اين آيه نازل شد حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه بار خدايا گاهست كه غضب بر من مستولى ميشود نزد اين حال چه كنم اين آيه نازل شد كه وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ و اگر برانگيزاند
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 162
ترا مِنَ الشَّيْطانِ از جانب شيطان نَزْغٌ نخسى و وسوسه بر خلاف آنچه تو را فرموده اند نزغ در اصل لغة بمعنى نخس و غرور است كه آن عبارت از سر انگشت بكسى زدن است و فرو بردن مثل سر چوب و سوزن ملخص معنى آنست كه اگر شيطان در صدد وسوسه شود و خواهد كه تو را بر غضب دارد و منع ملاطفت و ملايمت تو نمايد نسبت بكسانى كه ايذا و آزار بتو رسانيده باشند فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ پس پناه گير بخدا از شر او تا تو را از مكر وسوسه او نگه دارد از بعضى علما مرويست كه نزغ اول وسوسه است و مس نيست مگر بعد از تمكين و لهذا حقتعالى اول را نسبت بر پيغمبر داد و فرمود كه وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ و ثانى را براى ساير مردمان كه إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ و نزد بعضى صورت خطاب با آن حضرت است و مراد امتند چه آن حضرت از وساوس شيطانى و تسويلات نفسانى محفوظ و معصوم است پس با هر يك از امت ميگويد كه چون وسوسه شيطانى تو را از جاى بر انگيزاند و تو را بر خلاف مامور دارد پس پناه گير بخدا إِنَّهُ بدرستى كه خداى سَمِيعٌ شنواست استعاذه تو را عَلِيمٌ دانا است بآن چه صلاح امر تو در آن است و بجهت اين تو را باستعاذه امر ميكند يا سميع است باقوال آنكه اذيت بتو ميرساند و عليم است بافعال او پس وى را بر آن مجازات خواهد داد و اعانت تو خواهد كرد بانتقام از او آن گه در بيان حال متقيان ميفرمايد كه إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا بدرستى كه آنان كه پرهيز كردهاند از شرك و معاصى يا ترسيدن از حق تعالى إِذا مَسَّهُمْ چون مس كند و برسد بديشان طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ وسوسه و مكرى بديشان فرود آينده در خواطر از جانب شيطان اشتقاق آن از طيف است يعنى فرود آمدن چيزى در خيال و يا ماخوذ است از طوف يعنى چون برسد بايشان وسوسه احاطهكننده و دور نماينده گرداگرد ايشان تَذَكَّرُوا ياد كنند خداى را و از وعيد او انديشه نمايند فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ پس ايشان بينندگان باشند راه صواب را بجهت تذكر مواقع خطا و مكايد شيطان دغا پس محترز شوند و پيروى او نه كنند مجاهد گفته كه اينها آن كسانى باشند كه خواهند معصيتى كنند پس خداى را ياد كنند و ترك آن نمايند و در رشد و صلاح خود نظر كرده پيرو حق شوند آيه براى تاكيد و تقرير ما قبل است و مراد بشيطان جنس است و لهذا ضمير جمع را بر آن راجع داشته و فرموده كه وَ إِخْوانُهُمْ و برادران شيطان يعنى كافران كه نمىپرهيزند از وسوسه و نمىترسند از خداى يَمُدُّونَهُمْ ميكشد شياطين ايشان را فِي الغَيِ در گمراهى و غوايت بتزيين مناهى در نظر
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 163
ايشان يعنى معاصى را در نظر ايشان مىآرايند ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ پس باز نمىايستند از اضلال ايشان و دست تصرف در اغواى ايشان باز نميدارند و ميتواند بود كه ضمير راجع باخوان باشد يعنى كافران نمىپرهيزند از غى و خود را باز نميدارند از آن و ميتواند بود كه مراد باخوان شياطين باشند و ضمير راجع بجاهلان وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ و چون نيارى تو بكافران بِآيَةٍ آيتى از قرآن يا از آنچه اقتراح ميكنند مقارن طلب ايشان قالُوا گويند لَوْ لا اجْتَبَيْتَها چرا فراهم نبافتى آن آيه را از نزد خود هم چو ساير آن چه قرائت ميكنى و يا بر نگزيدى از قبل نفس خود در كشاف آورده كه معناه اجتمعتها افتقالا من عند نفسك و افتقال بمعنى افترا است يعنى چرا فراهم نمىآرى بر وجه افترا كقوله تعالى يقولون إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ و در تبيان آورده كه اهل مكه بر سبيل تعنت آيتهاى قرآنى مىطلبيدند و تعنت طلب زلتست يعنى ميخواستند تا او عاجز شود از آوردن مثل آن و چون در نزول آن تأخيرى واقع شدى از روى استهزا گفتندى كه چرا خود انشاء و احداث نكردى چنان كه ديگر آيتها اين آيه نازل شد كه چون آيتى از قرآن كه مقترح ايشان است نيارى بايشان گويند چرا خود بر هم نبافتى قُلْ بگو إِنَّما أَتَّبِعُ جز اين نيست كه پيروى ميكنم ما يُوحى إِلَيَ آن چيزى را كه وحى كرده مىشود بمن مِنْ رَبِّي از نزد پروردگار من و من بر بافنده و سازنده آن نيستم هذا اين قرآن بَصائِرُ دليلهاى روشن و حجتهاى باهر است كه بدان حق ديده و صواب دريافته ميشود مِنْ رَبِّكُمْ فرود آمده از نزد پروردگار شما وَ هُدىً و راهنماينده است وَ رَحْمَةٌ و سبب رحمت و نعمت لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ براى گروهى كه ميگروند بخدا و رسول او چه ايشانند كه بآن منتفع مىشوند نه غير ايشان و در آيه دلالت است بر آنكه افعال پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و اقوال او تابع وحى است و جايز نيست كه عمل بقياس و راى خود كند بعد از آن امر ميفرمايد باستماع قرآن بقوله وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ و چون خوانده شود قرآن در نماز فَاسْتَمِعُوا لَهُ پس بشنويد آن را در اسباب نزول آمده كه جوانى انصارى در عقب رسول صلّى اللَّه عليه و آله نماز ميگذارد و هر چه آن حضرت قرائت ميفرمود او نيز ميخواند آيه آمد كه چون امام در نماز قرائت كند شما استماع كنيد و آن را مخوانيد وَ أَنْصِتُوا و خاموش باشيد و با امام تلاوت مكنيد لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ شايد كه شما رحمة كرده شويد يعنى تا بآن متعظ شده بميامن آن مستوجب
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 164
رحمت و مغفرت گرديد و از ابن مسعود و سعيد بن جبير و سعيد بن مسيب و مجاهد و زهرى مرويست كه اين خطاب بما مؤمنين است كه مستمع قرائت امام شوند و با او قرائت نكنند و اين از ابى جعفر عليه السّلام نيز منقولست و شيخ ابو جعفر فرموده كه مراد وجوب استماع قرآنست در نماز و در غير آن واجب نيست و گفتهاند كه سبب نزول آيه آن بود كه در ابتداى اسلام روا بودى كه در نماز بر يكديگر سلام كنند حقتعالى باين آيه آن را نهى فرمود و از كلبى روايتست كه چون ذكر دوزخ شنيدندى بآواز بلند جزع كردندى و چون بآيه رحمت رسيدندى برفع صوت طلب آن كردندى حقتعالى اين آيه را نازل ساخت و ايشان را از آن منع فرمود صاحب كنز العرفان در تفسير اين آيه فرموده كه از كلام مفسران فرقى نيافتم ميان استماع و انصات و آنچه بر من ظاهر شده آنست كه استماع بمعنى سمع است و انصات توطين نفس بر استماع با سكوت و بر هر حال ظاهر آيه دلالت بر او حجيت استماع و انصات ميكند در وقت قرائت قرآن يا بطريق وجوب يا بر وجه استحباب و در سبب نزول آن از ابن عباس و جمعى ديگر از اصحاب نقل است كه در اول حال كه نماز يوميه واجب شد مردمان در اثناى آن تكلم ميكردند و چون جمعى بر ايشان داخل مىشدند از ايشان ميپرسيدند كه كم صليتم ايشان در جواب ميگفتند كه صلينا كذا و كذا و در اثناى آن آمد و شد ميكردند و بعضى ديگر گفتهاند كه چون حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله تلاوت ميفرمودند مردمان بآواز بلند با او قرائت مىكردند بر وجهى كه آواز آن حضرت در ميان آواز ايشان پنهان مىشد و ابن جبير گفته كه نزول اين آيه براى وجوب استماع قرآنست وقتى كه امام خطبه جمعه خواند و گويند اين امر است باستماع براى نظر و تأمل در معجزات نبويه و اين قول اقربست و از صادق عليه السّلام مروى است كه مراد استحباب استماع است در نماز و غير آن و اين مختار است بجهت اطلاق لفظ و اصالة برائة از وجوب و در اين مقام چند فايده است يكى آنكه اصحاب ما و حنفيه باين آيه استدلال كردهاند بر سقوط قرائت از ماموم چه انصات تمام نميشود مگر بسكوت و شافعيه در اين خلاف كردهاند و قرائت فاتحه را مطلقا سنت ميدانند و بعضى از اصحاب ما گفتهاند كه در جهريه اولى ترك قرائت است بجهت انصات و در اخفاتيه و جهريه كه آواز امام و همهمه او شنيده نشود سنت است و گفتهاند كه مستحبّ است ماموم را در جهريه ذكر گفتن در نفس خود از تسبيح و تهليل و تكبير و اين اولى است و مؤيد اين است روايت زراره از احدهما عليه السلام كه
اذا كنت خلف امام تاتم به فانصت و سبح فى نفسك
يعنى چون بامام اقتدا كرده باشى پس قرائت او را استماع كن مراد نماز جهريه است و اليه اشار فى الاية الثانية فى قوله وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً دويم سزاوار است هر قارى را و مستمع را كه تخليه سر خود كند و تحرير
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 165
قلب خود نمايد و استشفا كند بآن از داء جهل خود باين وجه كه نفس خود را بر اوامر و نواهى آن دارد و عرض وعد و وعيد آن كند بر خود تا امتثال از اوامر و اجتناب از نواهى بر او آسان شود سيم سزاوار است كه در حين استماع ترك كلام كند و ذلت و خضوع را شعار خود سازد و تصور عظمة بمتكلم آن كند كه او سبحانه است و در قرائت آن متادب باشد خواه ايستاده باشد و خواه نشسته مانند كسى كه نزد پادشاه عظيم الشأن ايستاده باشد و هيچ چيز مشاغل او نشود از استماع آن و براى قرائت آن طلب خلوة كند تا توجه و تدبر او در آيات قرآن بيشتر باشد حاصل كه حق سبحانه و تعالى ميفرمايد كه در وقت تلاوت گوش بقرائت قرآن كنيد و اوامر و نواهى نيك فرا گيريد و بمواعظ و احكام آن متعظ شويد و بعد از آن خطاب بحضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمايد كه وَ اذْكُرْ و ياد كن اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و گويند خطاب راجع به هر يك از بندگانست يعنى اى بنده من ياد كن رَبَّكَ پروردگار خود را بتسبيح و تهليل و تكبير و تحميد او قيام نما فِي نَفْسِكَ در دل خود تَضَرُّعاً از روى زارى وَ خِيفَةً و ترسكارى چه تضرع و خشيت اقربست باجابت و قبول گويند مراد تفكر است در نفس تا بسبب آن علم بصانع و صفات كمال و جلال او حاصل شود و گويند مراد ذكر جنان است نه ذكر لسان چه آن از ريا دور است و بقبول نزديك و لهذا تخصيص آن بنفس فرموده وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ و بخوان او را خواندنى فروتر از آواز جهر و آشكارا يعنى قرائت كن و يا مطلق ذكر كن ميان سر و جهر چنان كه در جايى ميفرمايد كه وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا چه ذكر بر وجه اقتصار داخلست در خشوع و اخلاص بِالْغُدُوِّ در همه بامداد وَ الْآصالِ و همه شبانگاه مراد دوام ذكر است و يا در اين دو وقت كه افضل اوقات شب و روز است بجهت آنكه فرشتگان شب و روز در اين دو وقت حاضر ميباشند پس هر دو ذكر او را خواهند نوشت و يا بجهت آنكه در اين دو وقت خواطر فارغ است از طلب معاش و گويند اين امر است مر امام را كه آواز بلند كند در نماز هنگام قرائت بمقدارى كه مامومين بشنوند نه زياده از آن و اين قول از ابن عباس مرويست و بدانكه آصال جمع اصل است و اصل جمع اصيل و آن ما بين عصر است تا عشا و افراد غدو بجهت آنست كه مصدر است و اطلاق آن بر مفرد و جمع مساويست وَ لا تَكُنْ و مباش مِنَ الْغافِلِينَ از جمله بيخبران از آنچه بآن مامور ميشوى از ذكر و دعا و اصح آنست كه خطاب بآن حضرتست و مر ادامه اويند چه آن حضرت از سهو و غفلت مبرا است و جبائى گفته كه آيه دليل است بر آنكه دعا كردن بجهر و رفع صوت مذموم است و
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 166
خلاف صواب و بعد از آن حقتعالى بيان امرى ميكند كه باعث ذكر است و داعى بآن و ميفرمايد كه إِنَّ الَّذِينَ بدرستى كه آنان كه عِنْدَ رَبِّكَ نزديك پروردگار تواند مراد قرب و منزلت و مكانت است نه منزل و مكان يعنى مقربان بارگاه كه ملائكه ملاء اعلااند لا يَسْتَكْبِرُونَ گردن نميكشند عَنْ عِبادَتِهِ از پرستش او وَ يُسَبِّحُونَهُ و تنزيه ميكنند ذات اقدس او را از آنچه لايق كبريايى او نيست وَ لَهُ و مر او را خالصا مخلصا يَسْجُدُونَ سجده مىكنند و در عبادت او آنچه نهايت خضوع و تذلل است بجا مىآورند و غير او را باو شريك نميگيرند يعنى فرشتگان ملاء اعلا با وجود قرب مقام ايشان در غايت خضوع و خشوعاند و پيوسته مشغولاند بطاعت و عبادت او بر وجه تذلل پس فرزند آدم بطريق اولى كه شب و روز بعبادت او اشتغال نمايد و باخلاص تمام او را پرستش كند و توانى و تقصير نورزد اين تعريض است بمشركان و تنبيه مردمان و لهذا بعد از تلاوت اين آيه سجده مستحبّ شده است و ببايد دانست كه باجماع اماميه سجده در چهار موضع از قرآن بر قارى و مستمع واجب است و آن در سوره (الم سجده و حم سجده و و النجم و اقرأ) است و در بواقى سنت بجهت اصالت برائت از وجوب آن و آن يازده موضع ديگر است اعراف و نحل و رعد و بنى اسرائيل و مريم و حج در دو موضع فرقان و نمل و ص و انشقاق و نزد شافعى همه سجدات سنت است و ص نه واجب و نه سنت و نزد ابو حنيفه همه واجب و موضع دويم حج را نه واجب ميداند و نه سنت حق اول است و در سجدات واجبه وضع جبهه و سجود بر اعضاى سبعه واجب است اما طهارت و ذكر و تشهد و تسليم و استقبال واجب نيست و ذكر در او مندوبست باين عبارت كه صدوق در امالى خود ذكر كرده است و آن اينست كه (لا اله الا اللَّه حقا حقا لا اله الا اللَّه تعبدا و رقا لا اله الا اللَّه ايمانا و صدقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا لا مستنكفا و لا مستكبرا) و بدانكه در فتوحات اين سجده را كه در آخر اين سوره واقع شده سجده ملائكه گفته و فرموده كه ساجد را بايد كه در اين سجده از خصايص ملكى مستفيض شود تا حقيقت اين سجده را دريافته باشد و اينجا نكته (اقرب ما يكون العبد من ربه و هو ساجد) بر منصب ظهور جلوه ميدهد و چهره ميگشايد و رمز (فاعنى فى نفسك بكثرة السجود) از منظره شهود ظهور مينمايد و سجده طاعتى است خاص بلكه افسريست زيبنده بر مفارق اهل اخلاص از حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله مرويست كه
اذا اقرأ ابن آدم السجدة فسجد اعتزل الشيطان يبكى فيقول تاويله امر هذا بالسجود فسجد فله الجنة و امرت بالسجود فعصيت فعلى النار
يعنى چون فرزند آدم آيه سجده تلاوت كند پس سجده نمايد شيطان از او كناره كند و گويد اى واى بر من اين كس مامور شد بسجده و سجده
تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج4، ص: 167
كرد او را بهشت واجب باشد و من مامور شدم بسجده و فرمان نبردم مرا دوزخ باشد
تو بتقصير خود افتادى از اين در محروم
از كه مينالى و فرياد چرا ميدارى
و منه التوفيق
سورة الانفال
مدنيست نزد ابن عباس و قتاده الا هفت آيه كه نازل شده در مكه و آن اينست كه وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا تا بهفت آيه و نزد حسن و عكرمه همه آن در غزوات بدر فرود آمده و عدد آيات آن هفتاد و هفت است و نزد شامى هفتاد و شش و نزد حجازى و بصرى هفتاد و پنج و نزد كوفى اختلاف در سه آيه است ثم يغلبون بصرى و شامى است مفعولا اول غير كوفى بنصره و بالمؤمنين غير بصرى ابى بن كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه هر كه سورة الانفال و برائة بخواند من شفيع او باشم و در روز قيامت گواهى دهم براى او كه وى برى است از نفاق و بعدد هر منافقى و منافقه كه در دار دنيا است ده حسنه براى او بنويسند و ده سيئه محو كنند و ده درجه براى او بردارند و تا در دنيا باشد عرش و حمله آن بر او صلوات فرستند و عياشى باسناد خود از ابى بصير و او از ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه سورة الانفال و برائة را در هر ماهى يك بار تلاوت كند نفاق در او داخل نشود و از شيعيان مخصوص و محبان مخلص امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه باشد و در روز قيامت از موايد بهشت بنوشد تا مردمان از حساب فارغ شوند و محمد بن مسلم از ابى جعفر عليه السّلام نقل كرده كه سورة الانفال جذع انوف مرده كفار است و ببايد دانست كه چون حق سبحانه و تعالى در سوره اعراف ذكر قصص انبيا كرده و ختم آن كرده بذكر پيغمبر ما صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افتتاح سورة الانفال كرد بذكر آن حضرت و بعد از آن بيان آنچه ميان او و قوم او واقع شده بود پس فرمود كه