کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 161

همه احوال و فرمود كه‏ خُذِ الْعَفْوَ فراگير صفت عفو را و با كسانى كه نسبت بتو سخنى بى ادبانه مى گويند حدت و ستيزگى مكن و بلطف و ملايمت و نرمى با آنها سلوك كن كه اين بمن اقربست بهدايت ايشان و تاثير آن بيشتر در ميان قلوب ايشان بجانب ايمان و نعم ما قيل‏

بشيرين زبانى و لطف و خوشى‏

توانى كه پيلى بمويى كشى‏

و يا معنى آنست كه فراگير آسانى را در كار مردمان و مجو بر ايشان كارى را كه شاق باشد بر ايشان و يا فراگير فضل اغنيا را يعنى آنچه بر ايشان سهل و آسان باشد صدقه دادن آن از زوايد اموال و در اخذ آن از ايشان مبالغه و استقصى مكن بنا بر اين معنى نزول آيه قبل از وجوب زكاة بوده باشد چه اين سوره مكى است و آيه زكاة مدنى و بعد از نزول آيه زكاة حضرت بطوع و كره از مردمان زكاة ميگرفت و مصداق معنى اول است اين كه در خبر آمده كه چون اين آيه نازل شد حضرت جبرئيل را از معنى‏ خُذِ الْعَفْوَ سؤال كرد جبرئيل عليه السّلام گفت‏

لا ادرى حق اسال العالم‏

نميدانم معنى آن را تا از حضرت ملك علام سؤال كنم پس برفت و باندك زمانى بازآمد و گفت‏

يا محمد ان اللَّه يا مرك ان تعفو عمن ظلمك و تعطى من حرمك و تصل من قطعك‏

يعنى اى محمد حق سبحانه و تعالى ترا ميفرمايد كه عفو كن از كسى كه بر تو ستم كرده باشد و عطا كن بآنكسى كه ترا از عطيه خود محروم ساخته باشد و به پيوند بكسى كه از تو بريده باشد وَ أْمُرْ و امر كن مردمان را بِالْعُرْفِ‏ بنيكويى در اقوال و افعال كه مستحسن باشد عقلا يا شرعا وَ أَعْرِضْ‏ و روى بگردان بعد از اقامه حجت‏ عَنِ الْجاهِلِينَ‏ از نادانان و سفيهان اگر از جانب ايشان آزارى و رنجى بتو رسد و مانند اين ستيزه مكن بلكه ملايمت و ملاطفت را شعار و دثار خود ساز چه مقابله سفه بسفه موجب هتك عرض و دنائت قدر مى شود ابو حمزه بغدادى گفته كه نفس جاهل‏ترين جاهلانست سزاوارتر است بآنكه از او اعراض كنى و اطاعت ننمايى و فى نفس الامر اصول مكارم اخلاق همين است و لهذا از جعفر بن محمد الصادق صلوات اللَّه عليه روايت است كه حقتعالى باين آيه رسول خود را بمكارم اخلاق امر فرمود و در قرآن هيچ آيتى نيست كه از اين آيه جامعترين مكارم اخلاق باشد و حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه بعثت لأتمم الاخلاق همين است و بدانكه امر باعراض از جهال موجب نسخ آن نيست بآية القتال زيرا كه آيه اول عام است شامل جميع جهال و ثانى خاص است بكفار پس عموم مطلق اعراض نيست‏

مرويست از ابن زيد كه چون اين آيه نازل شد حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كه بار خدايا گاهست كه غضب بر من مستولى ميشود نزد اين حال چه كنم اين آيه نازل شد كه‏ وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ‏ و اگر برانگيزاند

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 162

ترا مِنَ الشَّيْطانِ‏ از جانب شيطان‏ نَزْغٌ‏ نخسى و وسوسه بر خلاف آنچه تو را فرموده اند نزغ در اصل لغة بمعنى نخس و غرور است كه آن عبارت از سر انگشت بكسى زدن است و فرو بردن مثل سر چوب و سوزن ملخص معنى آنست كه اگر شيطان در صدد وسوسه شود و خواهد كه تو را بر غضب دارد و منع ملاطفت و ملايمت تو نمايد نسبت بكسانى كه ايذا و آزار بتو رسانيده باشند فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ‏ پس پناه گير بخدا از شر او تا تو را از مكر وسوسه او نگه دارد از بعضى علما مرويست كه نزغ اول وسوسه است و مس نيست مگر بعد از تمكين و لهذا حقتعالى اول را نسبت بر پيغمبر داد و فرمود كه‏ وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ‏ و ثانى را براى ساير مردمان كه‏ إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ‏ و نزد بعضى صورت خطاب با آن حضرت است و مراد امتند چه آن حضرت از وساوس شيطانى و تسويلات نفسانى محفوظ و معصوم است پس با هر يك از امت ميگويد كه چون وسوسه شيطانى تو را از جاى بر انگيزاند و تو را بر خلاف مامور دارد پس پناه گير بخدا إِنَّهُ‏ بدرستى كه خداى‏ سَمِيعٌ‏ شنواست استعاذه تو را عَلِيمٌ‏ دانا است بآن چه صلاح امر تو در آن است و بجهت اين تو را باستعاذه امر ميكند يا سميع است باقوال آنكه اذيت بتو ميرساند و عليم است بافعال او پس وى را بر آن مجازات خواهد داد و اعانت تو خواهد كرد بانتقام از او آن گه در بيان حال متقيان ميفرمايد كه‏ إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا بدرستى كه آنان كه پرهيز كرده‏اند از شرك و معاصى يا ترسيدن از حق تعالى‏ إِذا مَسَّهُمْ‏ چون مس كند و برسد بديشان‏ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ‏ وسوسه و مكرى بديشان فرود آينده در خواطر از جانب شيطان اشتقاق آن از طيف است يعنى فرود آمدن چيزى در خيال و يا ماخوذ است از طوف يعنى چون برسد بايشان وسوسه احاطه‏كننده و دور نماينده گرداگرد ايشان‏ تَذَكَّرُوا ياد كنند خداى را و از وعيد او انديشه نمايند فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ‏ پس ايشان بينندگان باشند راه صواب را بجهت تذكر مواقع خطا و مكايد شيطان دغا پس محترز شوند و پيروى او نه كنند مجاهد گفته كه اينها آن كسانى باشند كه خواهند معصيتى كنند پس خداى را ياد كنند و ترك آن نمايند و در رشد و صلاح خود نظر كرده پيرو حق شوند آيه براى تاكيد و تقرير ما قبل است و مراد بشيطان جنس است و لهذا ضمير جمع را بر آن راجع داشته و فرموده كه‏ وَ إِخْوانُهُمْ‏ و برادران شيطان يعنى كافران كه نمى‏پرهيزند از وسوسه و نمى‏ترسند از خداى‏ يَمُدُّونَهُمْ‏ ميكشد شياطين ايشان را فِي الغَيِ‏ در گمراهى و غوايت بتزيين مناهى در نظر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 163

ايشان يعنى معاصى را در نظر ايشان مى‏آرايند ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ‏ پس باز نمى‏ايستند از اضلال ايشان و دست تصرف در اغواى ايشان باز نميدارند و ميتواند بود كه ضمير راجع باخوان باشد يعنى كافران نمى‏پرهيزند از غى و خود را باز نميدارند از آن و ميتواند بود كه مراد باخوان شياطين باشند و ضمير راجع بجاهلان‏ وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ‏ و چون نيارى تو بكافران‏ بِآيَةٍ آيتى از قرآن يا از آنچه اقتراح ميكنند مقارن طلب ايشان‏ قالُوا گويند لَوْ لا اجْتَبَيْتَها چرا فراهم نبافتى آن آيه را از نزد خود هم چو ساير آن چه قرائت ميكنى و يا بر نگزيدى از قبل نفس خود در كشاف آورده كه معناه اجتمعتها افتقالا من عند نفسك و افتقال بمعنى افترا است يعنى چرا فراهم نمى‏آرى بر وجه افترا كقوله تعالى يقولون‏ إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ‏ و در تبيان آورده كه اهل مكه بر سبيل تعنت آيتهاى قرآنى مى‏طلبيدند و تعنت طلب زلتست يعنى ميخواستند تا او عاجز شود از آوردن مثل آن و چون در نزول آن تأخيرى واقع شدى از روى استهزا گفتندى كه چرا خود انشاء و احداث نكردى چنان كه ديگر آيتها اين آيه نازل شد كه چون آيتى از قرآن كه مقترح ايشان است نيارى بايشان گويند چرا خود بر هم نبافتى‏ قُلْ‏ بگو إِنَّما أَتَّبِعُ‏ جز اين نيست كه پيروى ميكنم‏ ما يُوحى‏ إِلَيَ‏ آن چيزى را كه وحى كرده مى‏شود بمن‏ مِنْ رَبِّي‏ از نزد پروردگار من و من بر بافنده و سازنده آن نيستم‏ هذا اين قرآن‏ بَصائِرُ دليلهاى روشن و حجتهاى باهر است كه بدان حق ديده و صواب دريافته ميشود مِنْ رَبِّكُمْ‏ فرود آمده از نزد پروردگار شما وَ هُدىً‏ و راه‏نماينده است‏ وَ رَحْمَةٌ و سبب رحمت و نعمت‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ‏ براى گروهى كه ميگروند بخدا و رسول او چه ايشانند كه بآن منتفع مى‏شوند نه غير ايشان و در آيه دلالت است بر آنكه افعال پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و اقوال او تابع وحى است و جايز نيست كه عمل بقياس و راى خود كند بعد از آن امر ميفرمايد باستماع قرآن بقوله‏ وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ‏ و چون خوانده شود قرآن در نماز فَاسْتَمِعُوا لَهُ‏ پس بشنويد آن را در اسباب نزول آمده كه جوانى انصارى در عقب رسول صلّى اللَّه عليه و آله نماز ميگذارد و هر چه آن حضرت قرائت ميفرمود او نيز ميخواند آيه آمد كه چون امام در نماز قرائت كند شما استماع كنيد و آن را مخوانيد وَ أَنْصِتُوا و خاموش باشيد و با امام تلاوت مكنيد لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‏ شايد كه شما رحمة كرده شويد يعنى تا بآن متعظ شده بميامن آن مستوجب‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 164

رحمت و مغفرت گرديد و از ابن مسعود و سعيد بن جبير و سعيد بن مسيب و مجاهد و زهرى مرويست كه اين خطاب بما مؤمنين است كه مستمع قرائت امام شوند و با او قرائت نكنند و اين از ابى جعفر عليه السّلام نيز منقولست و شيخ ابو جعفر فرموده كه مراد وجوب استماع قرآنست در نماز و در غير آن واجب نيست و گفته‏اند كه سبب نزول آيه آن بود كه در ابتداى اسلام روا بودى كه در نماز بر يكديگر سلام كنند حقتعالى باين آيه آن را نهى فرمود و از كلبى روايتست كه چون ذكر دوزخ شنيدندى بآواز بلند جزع كردندى و چون بآيه رحمت رسيدندى برفع صوت طلب آن كردندى حقتعالى اين آيه را نازل ساخت و ايشان را از آن منع فرمود صاحب كنز العرفان در تفسير اين آيه فرموده كه از كلام مفسران فرقى نيافتم ميان استماع و انصات و آنچه بر من ظاهر شده آنست كه استماع بمعنى سمع است و انصات توطين نفس بر استماع با سكوت و بر هر حال ظاهر آيه دلالت بر او حجيت استماع و انصات ميكند در وقت قرائت قرآن يا بطريق وجوب يا بر وجه استحباب و در سبب نزول آن از ابن عباس و جمعى ديگر از اصحاب نقل است كه در اول حال كه نماز يوميه واجب شد مردمان در اثناى آن تكلم ميكردند و چون جمعى بر ايشان داخل مى‏شدند از ايشان ميپرسيدند كه كم صليتم ايشان در جواب ميگفتند كه صلينا كذا و كذا و در اثناى آن آمد و شد ميكردند و بعضى ديگر گفته‏اند كه چون حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله تلاوت ميفرمودند مردمان بآواز بلند با او قرائت مى‏كردند بر وجهى كه آواز آن حضرت در ميان آواز ايشان پنهان مى‏شد و ابن جبير گفته كه نزول اين آيه براى وجوب استماع قرآنست وقتى كه امام خطبه جمعه خواند و گويند اين امر است باستماع براى نظر و تأمل در معجزات نبويه و اين قول اقربست و از صادق عليه السّلام مروى است كه مراد استحباب استماع است در نماز و غير آن و اين مختار است بجهت اطلاق لفظ و اصالة برائة از وجوب و در اين مقام چند فايده است يكى آنكه اصحاب ما و حنفيه باين آيه استدلال كرده‏اند بر سقوط قرائت از ماموم چه انصات تمام نميشود مگر بسكوت و شافعيه در اين خلاف كرده‏اند و قرائت فاتحه را مطلقا سنت ميدانند و بعضى از اصحاب ما گفته‏اند كه در جهريه اولى ترك قرائت است بجهت انصات و در اخفاتيه و جهريه كه آواز امام و همهمه او شنيده نشود سنت است و گفته‏اند كه مستحبّ است ماموم را در جهريه ذكر گفتن در نفس خود از تسبيح و تهليل و تكبير و اين اولى است و مؤيد اين است روايت زراره از احدهما عليه السلام كه‏

اذا كنت خلف امام تاتم به فانصت و سبح فى نفسك‏

يعنى چون بامام اقتدا كرده باشى پس قرائت او را استماع كن مراد نماز جهريه است و اليه اشار فى الاية الثانية فى قوله‏ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً دويم سزاوار است هر قارى را و مستمع را كه تخليه سر خود كند و تحرير

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 165

قلب خود نمايد و استشفا كند بآن از داء جهل خود باين وجه كه نفس خود را بر اوامر و نواهى آن دارد و عرض وعد و وعيد آن كند بر خود تا امتثال از اوامر و اجتناب از نواهى بر او آسان شود سيم سزاوار است كه در حين استماع ترك كلام كند و ذلت و خضوع را شعار خود سازد و تصور عظمة بمتكلم آن كند كه او سبحانه است و در قرائت آن متادب باشد خواه ايستاده باشد و خواه نشسته مانند كسى كه نزد پادشاه عظيم الشأن ايستاده باشد و هيچ چيز مشاغل او نشود از استماع آن و براى قرائت آن طلب خلوة كند تا توجه و تدبر او در آيات قرآن بيشتر باشد حاصل كه حق سبحانه و تعالى ميفرمايد كه در وقت تلاوت گوش بقرائت قرآن كنيد و اوامر و نواهى نيك فرا گيريد و بمواعظ و احكام آن متعظ شويد و بعد از آن خطاب بحضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمايد كه‏ وَ اذْكُرْ و ياد كن اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و گويند خطاب راجع به هر يك از بندگانست يعنى اى بنده من ياد كن‏ رَبَّكَ‏ پروردگار خود را بتسبيح و تهليل و تكبير و تحميد او قيام نما فِي نَفْسِكَ‏ در دل خود تَضَرُّعاً از روى زارى‏ وَ خِيفَةً و ترسكارى چه تضرع و خشيت اقربست باجابت و قبول گويند مراد تفكر است در نفس تا بسبب آن علم بصانع و صفات كمال و جلال او حاصل شود و گويند مراد ذكر جنان است نه ذكر لسان چه آن از ريا دور است و بقبول نزديك و لهذا تخصيص آن بنفس فرموده‏ وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ‏ و بخوان او را خواندنى فروتر از آواز جهر و آشكارا يعنى قرائت كن و يا مطلق ذكر كن ميان سر و جهر چنان كه در جايى ميفرمايد كه‏ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا چه ذكر بر وجه اقتصار داخلست در خشوع و اخلاص‏ بِالْغُدُوِّ در همه بامداد وَ الْآصالِ‏ و همه شبانگاه مراد دوام ذكر است و يا در اين دو وقت كه افضل اوقات شب و روز است بجهت آنكه فرشتگان شب و روز در اين دو وقت حاضر ميباشند پس هر دو ذكر او را خواهند نوشت و يا بجهت آنكه در اين دو وقت خواطر فارغ است از طلب معاش و گويند اين امر است مر امام را كه آواز بلند كند در نماز هنگام قرائت بمقدارى كه مامومين بشنوند نه زياده از آن و اين قول از ابن عباس مرويست و بدانكه آصال جمع اصل است و اصل جمع اصيل و آن ما بين عصر است تا عشا و افراد غدو بجهت آنست كه مصدر است و اطلاق آن بر مفرد و جمع مساويست‏ وَ لا تَكُنْ‏ و مباش‏ مِنَ الْغافِلِينَ‏ از جمله بيخبران از آنچه بآن مامور ميشوى از ذكر و دعا و اصح آنست كه خطاب بآن حضرتست و مر ادامه اويند چه آن حضرت از سهو و غفلت مبرا است و جبائى گفته كه آيه دليل است بر آنكه دعا كردن بجهر و رفع صوت مذموم است و

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 166

خلاف صواب و بعد از آن حقتعالى بيان امرى ميكند كه باعث ذكر است و داعى بآن و ميفرمايد كه‏ إِنَّ الَّذِينَ‏ بدرستى كه آنان كه‏ عِنْدَ رَبِّكَ‏ نزديك پروردگار تواند مراد قرب و منزلت و مكانت است نه منزل و مكان يعنى مقربان بارگاه كه ملائكه ملاء اعلااند لا يَسْتَكْبِرُونَ‏ گردن نميكشند عَنْ عِبادَتِهِ‏ از پرستش او وَ يُسَبِّحُونَهُ‏ و تنزيه ميكنند ذات اقدس او را از آنچه لايق كبريايى او نيست‏ وَ لَهُ‏ و مر او را خالصا مخلصا يَسْجُدُونَ‏ سجده مى‏كنند و در عبادت او آنچه نهايت خضوع و تذلل است بجا مى‏آورند و غير او را باو شريك نميگيرند يعنى فرشتگان ملاء اعلا با وجود قرب مقام ايشان در غايت خضوع و خشوع‏اند و پيوسته مشغول‏اند بطاعت و عبادت او بر وجه تذلل پس فرزند آدم بطريق اولى كه شب و روز بعبادت او اشتغال نمايد و باخلاص تمام او را پرستش كند و توانى و تقصير نورزد اين تعريض است بمشركان و تنبيه مردمان و لهذا بعد از تلاوت اين آيه سجده مستحبّ شده است و ببايد دانست كه باجماع اماميه سجده در چهار موضع از قرآن بر قارى و مستمع واجب است و آن در سوره (الم سجده و حم سجده و و النجم و اقرأ) است و در بواقى سنت بجهت اصالت برائت از وجوب آن و آن يازده موضع ديگر است اعراف و نحل و رعد و بنى اسرائيل و مريم و حج در دو موضع فرقان و نمل و ص و انشقاق و نزد شافعى همه سجدات سنت است و ص نه واجب و نه سنت و نزد ابو حنيفه همه واجب و موضع دويم حج را نه واجب ميداند و نه سنت حق اول است و در سجدات واجبه وضع جبهه و سجود بر اعضاى سبعه واجب است اما طهارت و ذكر و تشهد و تسليم و استقبال واجب نيست و ذكر در او مندوبست باين عبارت كه صدوق در امالى خود ذكر كرده است و آن اينست كه (لا اله الا اللَّه حقا حقا لا اله الا اللَّه تعبدا و رقا لا اله الا اللَّه ايمانا و صدقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا لا مستنكفا و لا مستكبرا) و بدانكه در فتوحات اين سجده را كه در آخر اين سوره واقع شده سجده ملائكه گفته و فرموده كه ساجد را بايد كه در اين سجده از خصايص ملكى مستفيض شود تا حقيقت اين سجده را دريافته باشد و اينجا نكته (اقرب ما يكون العبد من ربه و هو ساجد) بر منصب ظهور جلوه ميدهد و چهره ميگشايد و رمز (فاعنى فى نفسك بكثرة السجود) از منظره شهود ظهور مينمايد و سجده طاعتى است خاص بلكه افسريست زيبنده بر مفارق اهل اخلاص از حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله مرويست كه‏

اذا اقرأ ابن آدم السجدة فسجد اعتزل الشيطان يبكى فيقول تاويله امر هذا بالسجود فسجد فله الجنة و امرت بالسجود فعصيت فعلى النار

يعنى چون فرزند آدم آيه سجده تلاوت كند پس سجده نمايد شيطان از او كناره كند و گويد اى واى بر من اين كس مامور شد بسجده و سجده‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 167

كرد او را بهشت واجب باشد و من مامور شدم بسجده و فرمان نبردم مرا دوزخ باشد

تو بتقصير خود افتادى از اين در محروم‏

از كه مينالى و فرياد چرا ميدارى‏

و منه التوفيق‏

سورة الانفال‏

مدنيست نزد ابن عباس و قتاده الا هفت آيه كه نازل شده در مكه و آن اينست كه‏ وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا تا بهفت آيه و نزد حسن و عكرمه همه آن در غزوات بدر فرود آمده و عدد آيات آن هفتاد و هفت است و نزد شامى هفتاد و شش و نزد حجازى و بصرى هفتاد و پنج و نزد كوفى اختلاف در سه آيه است ثم يغلبون بصرى و شامى است مفعولا اول غير كوفى بنصره و بالمؤمنين غير بصرى ابى بن كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه هر كه سورة الانفال و برائة بخواند من شفيع او باشم و در روز قيامت گواهى دهم براى او كه وى برى است از نفاق و بعدد هر منافقى و منافقه كه در دار دنيا است ده حسنه براى او بنويسند و ده سيئه محو كنند و ده درجه براى او بردارند و تا در دنيا باشد عرش و حمله آن بر او صلوات فرستند و عياشى باسناد خود از ابى بصير و او از ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه سورة الانفال و برائة را در هر ماهى يك بار تلاوت كند نفاق در او داخل نشود و از شيعيان مخصوص و محبان مخلص امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه باشد و در روز قيامت از موايد بهشت بنوشد تا مردمان از حساب فارغ شوند و محمد بن مسلم از ابى جعفر عليه السّلام نقل كرده كه سورة الانفال جذع انوف مرده كفار است و ببايد دانست كه چون حق سبحانه و تعالى در سوره اعراف ذكر قصص انبيا كرده و ختم آن كرده بذكر پيغمبر ما صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افتتاح سورة الانفال كرد بذكر آن حضرت و بعد از آن بيان آنچه ميان او و قوم او واقع شده بود پس فرمود كه‏

صفحه بعد