کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 164

رحمت و مغفرت گرديد و از ابن مسعود و سعيد بن جبير و سعيد بن مسيب و مجاهد و زهرى مرويست كه اين خطاب بما مؤمنين است كه مستمع قرائت امام شوند و با او قرائت نكنند و اين از ابى جعفر عليه السّلام نيز منقولست و شيخ ابو جعفر فرموده كه مراد وجوب استماع قرآنست در نماز و در غير آن واجب نيست و گفته‏اند كه سبب نزول آيه آن بود كه در ابتداى اسلام روا بودى كه در نماز بر يكديگر سلام كنند حقتعالى باين آيه آن را نهى فرمود و از كلبى روايتست كه چون ذكر دوزخ شنيدندى بآواز بلند جزع كردندى و چون بآيه رحمت رسيدندى برفع صوت طلب آن كردندى حقتعالى اين آيه را نازل ساخت و ايشان را از آن منع فرمود صاحب كنز العرفان در تفسير اين آيه فرموده كه از كلام مفسران فرقى نيافتم ميان استماع و انصات و آنچه بر من ظاهر شده آنست كه استماع بمعنى سمع است و انصات توطين نفس بر استماع با سكوت و بر هر حال ظاهر آيه دلالت بر او حجيت استماع و انصات ميكند در وقت قرائت قرآن يا بطريق وجوب يا بر وجه استحباب و در سبب نزول آن از ابن عباس و جمعى ديگر از اصحاب نقل است كه در اول حال كه نماز يوميه واجب شد مردمان در اثناى آن تكلم ميكردند و چون جمعى بر ايشان داخل مى‏شدند از ايشان ميپرسيدند كه كم صليتم ايشان در جواب ميگفتند كه صلينا كذا و كذا و در اثناى آن آمد و شد ميكردند و بعضى ديگر گفته‏اند كه چون حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله تلاوت ميفرمودند مردمان بآواز بلند با او قرائت مى‏كردند بر وجهى كه آواز آن حضرت در ميان آواز ايشان پنهان مى‏شد و ابن جبير گفته كه نزول اين آيه براى وجوب استماع قرآنست وقتى كه امام خطبه جمعه خواند و گويند اين امر است باستماع براى نظر و تأمل در معجزات نبويه و اين قول اقربست و از صادق عليه السّلام مروى است كه مراد استحباب استماع است در نماز و غير آن و اين مختار است بجهت اطلاق لفظ و اصالة برائة از وجوب و در اين مقام چند فايده است يكى آنكه اصحاب ما و حنفيه باين آيه استدلال كرده‏اند بر سقوط قرائت از ماموم چه انصات تمام نميشود مگر بسكوت و شافعيه در اين خلاف كرده‏اند و قرائت فاتحه را مطلقا سنت ميدانند و بعضى از اصحاب ما گفته‏اند كه در جهريه اولى ترك قرائت است بجهت انصات و در اخفاتيه و جهريه كه آواز امام و همهمه او شنيده نشود سنت است و گفته‏اند كه مستحبّ است ماموم را در جهريه ذكر گفتن در نفس خود از تسبيح و تهليل و تكبير و اين اولى است و مؤيد اين است روايت زراره از احدهما عليه السلام كه‏

اذا كنت خلف امام تاتم به فانصت و سبح فى نفسك‏

يعنى چون بامام اقتدا كرده باشى پس قرائت او را استماع كن مراد نماز جهريه است و اليه اشار فى الاية الثانية فى قوله‏ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً دويم سزاوار است هر قارى را و مستمع را كه تخليه سر خود كند و تحرير

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 165

قلب خود نمايد و استشفا كند بآن از داء جهل خود باين وجه كه نفس خود را بر اوامر و نواهى آن دارد و عرض وعد و وعيد آن كند بر خود تا امتثال از اوامر و اجتناب از نواهى بر او آسان شود سيم سزاوار است كه در حين استماع ترك كلام كند و ذلت و خضوع را شعار خود سازد و تصور عظمة بمتكلم آن كند كه او سبحانه است و در قرائت آن متادب باشد خواه ايستاده باشد و خواه نشسته مانند كسى كه نزد پادشاه عظيم الشأن ايستاده باشد و هيچ چيز مشاغل او نشود از استماع آن و براى قرائت آن طلب خلوة كند تا توجه و تدبر او در آيات قرآن بيشتر باشد حاصل كه حق سبحانه و تعالى ميفرمايد كه در وقت تلاوت گوش بقرائت قرآن كنيد و اوامر و نواهى نيك فرا گيريد و بمواعظ و احكام آن متعظ شويد و بعد از آن خطاب بحضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمايد كه‏ وَ اذْكُرْ و ياد كن اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و گويند خطاب راجع به هر يك از بندگانست يعنى اى بنده من ياد كن‏ رَبَّكَ‏ پروردگار خود را بتسبيح و تهليل و تكبير و تحميد او قيام نما فِي نَفْسِكَ‏ در دل خود تَضَرُّعاً از روى زارى‏ وَ خِيفَةً و ترسكارى چه تضرع و خشيت اقربست باجابت و قبول گويند مراد تفكر است در نفس تا بسبب آن علم بصانع و صفات كمال و جلال او حاصل شود و گويند مراد ذكر جنان است نه ذكر لسان چه آن از ريا دور است و بقبول نزديك و لهذا تخصيص آن بنفس فرموده‏ وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ‏ و بخوان او را خواندنى فروتر از آواز جهر و آشكارا يعنى قرائت كن و يا مطلق ذكر كن ميان سر و جهر چنان كه در جايى ميفرمايد كه‏ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا چه ذكر بر وجه اقتصار داخلست در خشوع و اخلاص‏ بِالْغُدُوِّ در همه بامداد وَ الْآصالِ‏ و همه شبانگاه مراد دوام ذكر است و يا در اين دو وقت كه افضل اوقات شب و روز است بجهت آنكه فرشتگان شب و روز در اين دو وقت حاضر ميباشند پس هر دو ذكر او را خواهند نوشت و يا بجهت آنكه در اين دو وقت خواطر فارغ است از طلب معاش و گويند اين امر است مر امام را كه آواز بلند كند در نماز هنگام قرائت بمقدارى كه مامومين بشنوند نه زياده از آن و اين قول از ابن عباس مرويست و بدانكه آصال جمع اصل است و اصل جمع اصيل و آن ما بين عصر است تا عشا و افراد غدو بجهت آنست كه مصدر است و اطلاق آن بر مفرد و جمع مساويست‏ وَ لا تَكُنْ‏ و مباش‏ مِنَ الْغافِلِينَ‏ از جمله بيخبران از آنچه بآن مامور ميشوى از ذكر و دعا و اصح آنست كه خطاب بآن حضرتست و مر ادامه اويند چه آن حضرت از سهو و غفلت مبرا است و جبائى گفته كه آيه دليل است بر آنكه دعا كردن بجهر و رفع صوت مذموم است و

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 166

خلاف صواب و بعد از آن حقتعالى بيان امرى ميكند كه باعث ذكر است و داعى بآن و ميفرمايد كه‏ إِنَّ الَّذِينَ‏ بدرستى كه آنان كه‏ عِنْدَ رَبِّكَ‏ نزديك پروردگار تواند مراد قرب و منزلت و مكانت است نه منزل و مكان يعنى مقربان بارگاه كه ملائكه ملاء اعلااند لا يَسْتَكْبِرُونَ‏ گردن نميكشند عَنْ عِبادَتِهِ‏ از پرستش او وَ يُسَبِّحُونَهُ‏ و تنزيه ميكنند ذات اقدس او را از آنچه لايق كبريايى او نيست‏ وَ لَهُ‏ و مر او را خالصا مخلصا يَسْجُدُونَ‏ سجده مى‏كنند و در عبادت او آنچه نهايت خضوع و تذلل است بجا مى‏آورند و غير او را باو شريك نميگيرند يعنى فرشتگان ملاء اعلا با وجود قرب مقام ايشان در غايت خضوع و خشوع‏اند و پيوسته مشغول‏اند بطاعت و عبادت او بر وجه تذلل پس فرزند آدم بطريق اولى كه شب و روز بعبادت او اشتغال نمايد و باخلاص تمام او را پرستش كند و توانى و تقصير نورزد اين تعريض است بمشركان و تنبيه مردمان و لهذا بعد از تلاوت اين آيه سجده مستحبّ شده است و ببايد دانست كه باجماع اماميه سجده در چهار موضع از قرآن بر قارى و مستمع واجب است و آن در سوره (الم سجده و حم سجده و و النجم و اقرأ) است و در بواقى سنت بجهت اصالت برائت از وجوب آن و آن يازده موضع ديگر است اعراف و نحل و رعد و بنى اسرائيل و مريم و حج در دو موضع فرقان و نمل و ص و انشقاق و نزد شافعى همه سجدات سنت است و ص نه واجب و نه سنت و نزد ابو حنيفه همه واجب و موضع دويم حج را نه واجب ميداند و نه سنت حق اول است و در سجدات واجبه وضع جبهه و سجود بر اعضاى سبعه واجب است اما طهارت و ذكر و تشهد و تسليم و استقبال واجب نيست و ذكر در او مندوبست باين عبارت كه صدوق در امالى خود ذكر كرده است و آن اينست كه (لا اله الا اللَّه حقا حقا لا اله الا اللَّه تعبدا و رقا لا اله الا اللَّه ايمانا و صدقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا لا مستنكفا و لا مستكبرا) و بدانكه در فتوحات اين سجده را كه در آخر اين سوره واقع شده سجده ملائكه گفته و فرموده كه ساجد را بايد كه در اين سجده از خصايص ملكى مستفيض شود تا حقيقت اين سجده را دريافته باشد و اينجا نكته (اقرب ما يكون العبد من ربه و هو ساجد) بر منصب ظهور جلوه ميدهد و چهره ميگشايد و رمز (فاعنى فى نفسك بكثرة السجود) از منظره شهود ظهور مينمايد و سجده طاعتى است خاص بلكه افسريست زيبنده بر مفارق اهل اخلاص از حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله مرويست كه‏

اذا اقرأ ابن آدم السجدة فسجد اعتزل الشيطان يبكى فيقول تاويله امر هذا بالسجود فسجد فله الجنة و امرت بالسجود فعصيت فعلى النار

يعنى چون فرزند آدم آيه سجده تلاوت كند پس سجده نمايد شيطان از او كناره كند و گويد اى واى بر من اين كس مامور شد بسجده و سجده‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 167

كرد او را بهشت واجب باشد و من مامور شدم بسجده و فرمان نبردم مرا دوزخ باشد

تو بتقصير خود افتادى از اين در محروم‏

از كه مينالى و فرياد چرا ميدارى‏

و منه التوفيق‏

سورة الانفال‏

مدنيست نزد ابن عباس و قتاده الا هفت آيه كه نازل شده در مكه و آن اينست كه‏ وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا تا بهفت آيه و نزد حسن و عكرمه همه آن در غزوات بدر فرود آمده و عدد آيات آن هفتاد و هفت است و نزد شامى هفتاد و شش و نزد حجازى و بصرى هفتاد و پنج و نزد كوفى اختلاف در سه آيه است ثم يغلبون بصرى و شامى است مفعولا اول غير كوفى بنصره و بالمؤمنين غير بصرى ابى بن كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه هر كه سورة الانفال و برائة بخواند من شفيع او باشم و در روز قيامت گواهى دهم براى او كه وى برى است از نفاق و بعدد هر منافقى و منافقه كه در دار دنيا است ده حسنه براى او بنويسند و ده سيئه محو كنند و ده درجه براى او بردارند و تا در دنيا باشد عرش و حمله آن بر او صلوات فرستند و عياشى باسناد خود از ابى بصير و او از ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه سورة الانفال و برائة را در هر ماهى يك بار تلاوت كند نفاق در او داخل نشود و از شيعيان مخصوص و محبان مخلص امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه باشد و در روز قيامت از موايد بهشت بنوشد تا مردمان از حساب فارغ شوند و محمد بن مسلم از ابى جعفر عليه السّلام نقل كرده كه سورة الانفال جذع انوف مرده كفار است و ببايد دانست كه چون حق سبحانه و تعالى در سوره اعراف ذكر قصص انبيا كرده و ختم آن كرده بذكر پيغمبر ما صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افتتاح سورة الانفال كرد بذكر آن حضرت و بعد از آن بيان آنچه ميان او و قوم او واقع شده بود پس فرمود كه‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يَسْئَلُونَكَ‏ مى‏پرسند اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله از تو عَنِ الْأَنْفالِ‏ از حكم غنيمت هاى كفار كه بر اين امت حلال است يا نه تسميه غنيمت بنفل جهت آنست كه آن عطيه و فضلى است از حق تعالى بمجاهدان و اشتقاق آن از نفل است بمعنى زيادتى و منه النافلة لانها زايده على الفرض و در سبب نزول اين آيه اختلاف است در وسيط آورده كه اهل بدر اختلاف كردند در غنايم جوانان را مدعا آنكه ما حرب كرده‏ايم غنيمت از آن ما است و پيران گفتند ما نيز مددكار و عون شما بوده‏ايم ما را نيز نصيبى بايد يا هر قومى از مهاجر و انصار داعيه احراز غنيمت داشتند و عبادة ابن صامت رضى اللَّه عنه فرموده كه اين آيه در باب ما و اهل بدر نازل شد كه در غيمت اختلاف مى‏كرديم و اخلاق‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 168

ما از رتبه اعتدال منحرف شده بود حقتعالى آن را و حكم آن را بر رسول خود تفويض نمود و فرمود كه‏ قُلِ الْأَنْفالُ‏ بگو اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله كه حكم غنيمت‏ها لِلَّهِ‏ مر خداى راست‏ وَ الرَّسُولِ‏ و فرستاده او را كه قسمت كند بر هر كه خواهد فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ پس بترسيد از خداى و مخالفت و منازعه منمائيد وَ أَصْلِحُوا و بصلاح آوريد ذاتَ بَيْنِكُمْ‏ حالى كه ميان شما است از خصومت و منازعه بمواساة با يكديگر و تسليم امر بخدا و رسول يقال اللهم اصلح ذات بيننا اى اصلح الحال التي بها نجتمع و در مجمع گفته كه ذات در اصل لغت بمعنى خلقة و نيت است يقال فلان فى ذاته صالح اى فى خلقته و به نيته پس معنى آنست كه بصلاح آريد نفس يكديگر را در ميان يكديگر وَ أَطِيعُوا اللَّهَ‏ و فرمان بريد خداى را وَ رَسُولَهُ‏ و فرستاده او را در آنچه فرمايد در باب غنايم‏ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ اگر هستيد مؤمنان چه ايمان مقتضى طاعت و تقوى است و مستوجب امتثال در او امر و نواهى يا اگر هستيد از كاملان در ايمان چه كمال ايمان بطاعت و امتثال اوامر است و اتقا از معاصى و اصلاح ذات بين بعدل و احسان و چون اين آيه نازل شد و حكم آن را بر رسول خود تفويض فرمود و آن قدوه آدميان ميان مسلمانان قسمت عدل فرمود ما خلقهاى خود را باصلاح آورديم و در مجمع آورده كه عكرمه از ابن عباس و مجاهد و قتاده و ضحاك و ابن زيد روايت كرده كه مراد غنيمت روز بدر است و بروايت حسن بن صالح برخى انفال سرايا است و نزد عطا مراد هر چيزيست كه از مشركان بدست مسلمانان افتاده از غلام و كنيز بدون قتال و بروايت ديگر از ابن عباس مراد هر چيزى است كه بعد از قسمت غنايم پيدا بشود از فرس و رمح و درع و بروايت ديگر از او سلب رجل است و فرس او و نزد مجاهد خمس است كه از براى اهل آن واجب گردانيده و بروايت صحيحه از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه عليهما السلام مراد از انفال آن چيزيست كه از دار الحرب فرا گيرند بغير قتال و هر موضعى كه اهل آن بدون قتال از آن جلاى وطن كرده باشند و فقها اين را في‏ء ميگويند و ميراث من لا وارث له و قطايع و صفاياى ملوك گاهى كه از اهل اسلام غضب نكرده باشند و آجام و بطون اوديه و ارضين موات و غير آن از آن چه در مواضع خود مذكور شده مر خدايراست و رسول او را و نيز از صادقين عليه السّلام مرويست كه آن چه مذكور شد مر خدايراست و رسول او را صلّى اللَّه عليه و آله و بعد از آن هر كه را كه قايم مقام او باشد صرف آن نمايند هر جا كه خواهند از مصالح خود و هيچكس را از رعيت حقى نيست و در زمان غيبت امام شيعه ماراست كه در آن تصرف كنند از مآكل و مناكح و مساكن و نيز فرموده‏اند كه غنايم بدر مخصوص بحضرت رسالت بود صلى اللَّه عليه و آله بهر كس كه ميخواست ميداد و

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 169

از ابن عباس نقل كرده‏اند كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله در غزوه بدر تهيه حرب ميفرمود و ميفرمود كه هر كه در حرب فلان و فلان را بكشد وى را از نفل يعنى غنيمت چندين بدهم و هر كه اسيرى را بياورد چندين وى را عطا كنم پس قوم متصدى حرب شدند و جوانان بشتافتند و پيران معروف با رسول بايستادند در زير رايت چون خداى تعالى مسلمان را ظفر داد بر كافران نزد حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله آمدند و آنچه تقبل فرموده بود طلب كردند و پيران اكابر كه با رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بودند گفتند ما براى آن بحرب مسارعت نكرديم كه محافظت تو و رايت تو كنيم و تو تنها نمانى و كفار هجوم نكنند و علم را نيفكنند و اگر نه ما را شجاعت و قوت هست كه جوانان راست پس ما را از غنيمت حصه بايد مردى از انصار كه نام او ابو اليسر بود برخاست و گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودى كه هر كه مردى بكشد او را چندين غنيمت باشد و هر كه اسيرى بياورد او را چندين بود من هفتاد مرد را كشته‏ام و هفتاد اسير آورده‏ام سعد گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن مزدى كه ايشان ميطلبند ما را نيز استحقاق آن هست زيرا كه مدد تو داده‏ايم و معين و ظهير تو بوده ايم و تو را تنها نگذاشته‏ايم حضرت در اين انديشه فرو رفت و مردمان را گفت و گوى بحد اطناب كشيد باز سعد گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله مردمان بسياراند و غنيمت اندك اگر آن چه وعده دادى بآنها دهى ديگران را چيزى نرسد و متشكى گردند حقتعالى اين آيه فرستاد حضرت آن غنيمت را ميان ايشان قسمت فرمود و از سعد بن ابى وقاص روايتست كه من روز بدر در حرب سعد بن عاص بن اميه را بكشتم و او را تيغى بود كه آن را ذو الكثيفه گفتندى برداشتم و نزد رسول صلّى اللَّه عليه و آله آمدم و گفتم يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله اين تيغ را بمن منسوب دار كه صاحبش را من كشتم فرمود اين تيغ نه مراست و نه توراست بلكه مسلمانان راست برو و اين را بالاى غنايم نه من بيامدم و آن را بالاى غنايم نهادم و بجهت اين بسيار ملول خاطر شدم و با خود گفتم كه در وقت قسمت اگر اين تيغ بكسى افتد كه رنجى نكشيده باشد تاسف بسيار بود حقتعالى اين آيه فرستاد و رسول صلّى اللَّه عليه و آله آن غنايم را قسمت فرمود و آن تيغ بآن حضرت افتاد و حضرت آن را بمن بخشيد و فرمود كه اين بتو سزاوارتر است و گفته‏اند كه مراد خمس مالست از غنايم كه تعلق بحضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و اهل البيت او دارد و اين قول از مجاهد نقل كرده‏اند و نزد سدى و عكرمه و جمعى از مفسران اين آيه منسوخست بآيه غنيمت و هى قوله‏ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ الايه و نزد اكثر آن است كه منسوخ نيست زيرا كه نسخ محتاج است بدليلى و تنافى نيست ميان اين آيه و آيه خمس و در تفسير كلبى مذكور است كه در روز بدر خمس مشروع نشده بود بلكه در روز احد مشروع شد و نيز در اين تفسير مذكور است كه چون اين آيه نازل شد مسلمانان دانستند كه ايشان را در انفال حقى نيست بلكه آن حق رسول است پس گفتندى يا رسول اللَّه سمعا و طاعة فاصنع ما شئت ما امتثال امر خدا و رسول كرديم بهر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 170

صفحه بعد