کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 410

ايكه و اهل مؤتفكه مراد نزول عذابست و اطلاق ايام بر وقايع و حوادث در كلام عرب شايع است يقال ايام فلان اى ايام دولته و ايام محنته‏ قُلْ فَانْتَظِرُوا بگو پس انتظار بريد عذاب را كه بر شما نازل خواهد شد إِنِّي مَعَكُمْ‏ بدرستى كه من با شما مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏ از منتظران هلاك شماام يا شما منتظر هلاك من باشيد كه من منتظر هلاك شماام‏ ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا پس ما برهانيديم پيغمبر خود را وقتى كه عذاب بمكذبان ايشان فرود آمد وَ الَّذِينَ آمَنُوا و نجات داديم آنان را كه گرويده بودند بديشان بدانكه ثم ننجى عطف است بر فعل محذوف كه الامثل ايام الذين خلو دالست بر آن كانه قيل نهلك الامم ثم ننجى رسلنا و من آمن بهم و اين بر سبيل حكاية حال ماضيه است‏ كَذلِكَ‏ همچنين كه نجات داده‏ايم رسل و متابعان ايشان را حَقًّا عَلَيْنا وعده راست و درست است از ما كه بوقت هلاك مشركان‏ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏ نجات ميدهيم گرويدگان را كه محمد است صلّى اللَّه عليه و آله و اصحاب و احباب حقا علينا اعتراض است و نصب آن بفعل مقدر است بعد از آن امر ميكند پيغمبر خود را ببراءت از هر معبودى كه غير او سبحانه است و ميفرمايد قُلْ‏ بگو اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله‏ يا أَيُّهَا النَّاسُ‏ اى مردمان خطاب باهل مكه است‏ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍ‏ اگر هستيد شما در گمان‏ مِنْ دِينِي‏ از صحة دين من كه بيان ميكنم آن را از براى شما فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ‏ پس نميپرستم آنان را كه‏ تَعْبُدُونَ‏ ميپرستيد مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ بجز از خدا از اصنام و ملائكه‏ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ‏ و ليكن پرستش ميكنم خداى را الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ‏ آن خدايى كه ميميراند شما را تخصيص توفى تهديد است چه وفات اهل شرك ميعاد عذاب ايشان است يعنى خلاصه دين منست در اعتقاد و عمل پس آن را عرض كنيد بر عقل صرف خود و بعين صايب در او نظر كنيد تا بصحة آن عارف شويد و بدانيد كه من نميپرستم آنچه شما آن را تراشيده‏ايد و ميپرستيد و ليكن ميپرستم خالق شما را كه ايجاد شما ميكند و متوفى ميسازد شما را وَ أُمِرْتُ‏ و مأمور شده‏ام‏ أَنْ أَكُونَ‏ بآنكه باشم‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏ از گرويدگان باحكام الهى و اخبار انبيا كه عقل صرف دالست بر آن و وحى ناطق است بآن و حذف جار از آن در كلام عرب مستطرد است‏ وَ أَنْ أَقِمْ‏ و ديگر امر كرده‏اند مرا بآنكه راست گردان‏ وَجْهَكَ‏ روى خود را لِلدِّينِ‏ از براى دين حق يعنى عمل خود را موافق دين اسلام گردان و همگى اوقات خود را مصروف دار بر اعياى نبوت و تحمل امر شريعت‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 411

و يا در نماز روى خود را مستقبل قبله گردان كه آن شعار دين حنيف است بدانكه قوله ان اقم عطف است بر ان اكون الا آنست كه صله اين محكى است بصيغه امر و فرقى ميان خبر و امر نيست در غرض زيرا كه مقصود وصل جمله است بآنچه متضمن معنى مصدر است و جميع صيغ افعال مساوى‏اند در اين معنى خواه خبر باشد يا طلب و حقيقت معنى آنست كه (امرت بالاستقامة فى الدين و لا استبداد فيه باداء الفرائض الانتهاء عن القبائح او فى الصلاة باستقبال القبلة) و قوله تعالى‏ حَنِيفاً حالست از دين يا وجه يعنى روى آور بدين اسلام در حالتى كه آن دين مايل است از همه اديان بدين اسلام و يا متوجه دين اسلام باش در حالتى كه تو مايل باشى از همه اديان بدين اسلام‏ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏ و مباش از شرك آورندگان اين خطاب متوجه بغير آن حضرتست و همچنين است قوله‏ وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ و مخوان بجز از خدا ما لا يَنْفَعُكَ‏ آن چيزى را كه سود نكند تو را خواندن او و پرستيدن آن‏ وَ لا يَضُرُّكَ‏ و زيان نرساند بتو فرو گذاشتن آن‏ فَإِنْ فَعَلْتَ‏ پس اگر بكنى يعنى بخوانى آن چنين چيزى را فَإِنَّكَ‏ پس بدرستى كه تو إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ‏ آن هنگام از ظالمان باشى كه وضع دعا در غير موضع آن كنى و بجهة آن ضرر آن را كه عقابست بر خود لازم گردانى اگر گويند ما لا ينفعك و لا يضرك مشعر است بآنكه اگر نفع و ضرر از ايشان آيد عبادت ايشان كن و حال آنكه اين نيز جايز نيست گوئيم معنى آنست كه (ما لا ينفعك انفع الا له و لا يضرك ضر) يا آنكه معنى آنست كه (ان كان عبادة غير اللَّه ممن يضر و ينفع قبيحة فعبادة من لا يضر و لا ينفع اقبح) وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر برساند خدا بتو مرضى يا شدتى يا فقرى‏ فَلا كاشِفَ لَهُ‏ پس هيچ دفع‏كننده و بازدارنده نيست مر آن را إِلَّا هُوَ مگر او كه اللَّه است‏ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ و اگر خواهد بتو صحت و راحت و غنا فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ‏ پس هيچ دفع كننده و باز گرداننده نيست مر آن فضل او را وضع فضل در موضع ضمير دليلست بر آنكه حقتعالى متفضل است باراده خير بر بندگان بى استحقاق از ايشان‏ يُصِيبُ بِهِ‏ ميرساند فضل را مَنْ يَشاءُ بآنكه ميخواهد مِنْ عِبادِهِ‏ از بندگان خود بر وفق مصلحت و حكمت‏ وَ هُوَ الْغَفُورُ و او است آمرزنده پس از غفران او بمعصيت او نااميد مشويد الرَّحِيمُ‏ مهربانست پس بطاعة او اميدوار رحمت او باشيد بدانكه ميتواند بود كه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 412

ذكر اراده با خير و ذكر مس با ضربا وجود تلازم اين هر دو امر بجهة تنبيه باشد بآنكه خير مراد است بالذات و مس ضر بايشان نه بقصد اولست بلكه بواسطه شآمت افعال ايشان است و عدم ذكر استثنا بجهة آنست كه مراد اللَّه ممكن الرد نيست و بعد از آن ختم سوره ميكند بموعظه حسنه جهة تسليه پيغمبر خود در وعد مؤمنان و وعيد مشركان و ميفرمايد كه‏ قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ‏ بگو اى مردمان‏ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُ‏ بدرستى كه كه آمد بشما پيغمبرى بحق با معجزات واضحه بر صدق او يا كلامى درست و راست و يا دين اسلام بادله داله بر صحة آن‏ مِنْ رَبِّكُمْ‏ از نزد پروردگار شما و هيچ عذرى نماند شما را فَمَنِ اهْتَدى‏ پس هر كه راه يافت بايمان بتدبر و تفكر در آن و متابعت نمود فَإِنَّما يَهْتَدِي‏ پس جز اين نيست كه راه مى‏يابد لِنَفْسِهِ‏ براى نفس خود يعنى منفعت آن عايد باو است‏ وَ مَنْ ضَلَ‏ و هر كه گمراه شد بانكار تكذيب و عناد فَإِنَّما يَضِلُ‏ پس جز اين نيست كه گمراه ميشود عَلَيْها بر نفس خود يعنى وبال آن ضلال بر او است‏ وَ ما أَنَا و نيستم من‏ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ‏ بر شما نگه‏بان كه امر شما موكول باشد بمن و بر من واجب و لازم باشد كه اصلاح فساد شما كنم و شما را مهتدى گردانم و يا حافظ شما باشم در منع عذاب از شما چه بشرى ام مثل شما و بر من همين تبليغ بشارت و نذارت است و آن را رسانيدم دمياطى گفته كه آية السيف ناسخ اينست‏ وَ اتَّبِعْ‏ و پيروى كن اى محمد (ص) ما يُوحى‏ إِلَيْكَ‏ آن چيزى را كه وحى كرده ميشود بسوى تو بامتثال و تبليغ‏ وَ اصْبِرْ و صبر كن بر دعوت و ايذايى كه بتو رسد از آن ممر و شكيبايى ورز حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ‏ تا وقتى كه حكم كند خدا بنصرت تو يا امر فرمايد بقتال وثنى و جزيه كتابى‏ وَ هُوَ و او است‏ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏ بهترين حكم‏كنندگان زيرا كه ممكن نيست در حكم او خطا و ميل و ستم باشد يا بجهة آنكه مطلع است بر سراير هم چنان كه مطلع است بر ظواهر و احتياج ببينه و گواه ندارد و حاكمان ديگر بر سراير حال مطلع نيستند و بر ظواهر حكم ميكنند

از سفيدى تا سياهى گير و تا لوح و قلم‏

يك رقم از خط حسنش و هو خير الحاكمين‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 413

سورة هود عليه السلام‏

اين سوره مكيست بقول اكثر علماء امت و قتاده آيه‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ را مدنى ميداند و باقى مكى و عدد آيات آن صد و بيست و سه است بعدد كوفى و صد و بيست و در نزد شامى و مدنى الاول و صد و بيست و يك نزد بواقى و اختلاف در هفت آيه است‏ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏ كوفى‏ فِي قَوْمِ لُوطٍ غير بصرى و من سجيل مكى و شامى و مدنى الاخير إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ حجازى منضود و انا عاملون عراقى و شامى و مدنى الاول مختلفين عراقى و ابى بن كعب از حضرت رسالت (ص) روايت كرده كه هر كه اينسوره بخواند حقتعالى بعدد هر كه تصديق بنوح و هود و صالح و شعيب و لوط و ابراهيم و موسى كرده و هر كه تكذيب ايشان كرده ده حسنه براى او بنويسد و در روز قيامت از سعدا باشد و ثعلبى باسناد خود از ابى اسحاق از ابى جحيفه روايت كرده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را گفتند كه يا رسول اللَّه (ص) (قد اسرع عليك الشيب) پيرى زود در تو اثر كرد فرمود

شيبتنى سورة هود و اخواتها

سوره هود و اشباه آن مرا پير گردانيد و در روايت ديگر از انس بن مالك آمده كه ابو بكر آن حضرت را گفت يا رسول اللَّه عجل اليك الشيب فرمود

شيبتنى سورة هود و اخواتها و الحاقة و الواقعة و عم يتساءلون و هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ

و عياشى از حسن بن على الوشا از ابن سنان از ابى جعفر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود كه هر كه هر جمعه سوره هود بخواند حقتعالى او را در روز قيامت در زمره پيغمبران مبعوث گرداند حساب او آسان كند و در آن روز هيچكس بخطيئه او عارف نشود زيد ابن ابان گفت كه من سيد انبيا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم و سوره هود بر او خواندم چون ختم كردم مرا گفت سوره هود خواندى گريه‏ات كجا است بدانكه چون حقتعالى ختم سوره يونس كرد بذكر وحى در كريمه‏ وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ‏ افتتاح اين سوره كرد ببيان تفصيل وحى و فرمود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الر بعضى از علما در حروف مقطعه فرموده‏اند كه آن سر مكتوم است و كس را بر حقيقت آن راه نيست چه آن نسبت باصطلاح وضعى و عرفى مفهوم المراد نيست و مرويست كه شعبى را از معنى مقطعات پرسيدند جواب داد كه سر اللَّه فلا تطلبوه و قول مشهور آنست كه الر بمعنى ان اللَّه ارى است يعنى منم خداى كه مى‏بينم طاعت مطيعان را و معصيت عاصيان را و هر كس را مناسب عمل او جزا خواهم داد پس اين كلمه مشتملست بر وعد و وعيد و قوله‏ كِتابٌ‏ خبر مبتداى محذوفست يعنى اين كتابيست صفة

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 414

او اينكه‏ أُحْكِمَتْ آياتُهُ‏ استوار كرده شده است آيتهاى او بحجج و دلايل يا منتظم گشته است بنظمى محكم كه اختلاف در نظم و معنى او معترى نشود مانند بناى محكم كه نقص و خللى بدو راه نيابد و يا گردانيده شده است حكم كننده ميان حق و باطل چه او مشتملست بر امهات حكم نظريه و عمليه و بنا بر اين اشتقاق او از حكم باشد بضم كه بمعنى صار حكيما است و ابن عباس فرمود كه محكم است از نسخ يعنى هرگز بكتاب ديگر منسوخ نگردد و تا انقراض عالم باقى باشد بر خلاف كتب سابقه كه باين كتاب رقم نسخ بر آنها كشيده شده‏ ثُمَّ فُصِّلَتْ‏ پس جدا كرده شده است سوره سوره و آيه آيه يا مفصل و مبين شده در او آنچه بندگان بدان محتاج‏اند از عقايد و احكام و مواعظ و اخبار و ثم براى تفاوتست در حكم يا براى تراخى در اخبار و قوله‏ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ صفة بعد از صفة كتابست و يا خبر بعد از خبر و يا صله احكمت يا فصلت و بر هر تقدير معنى آنست كه اين كتاب نازل گشته است و يا محكم شده و يا مفصل شده از نزديك خداوند حكم كننده و يا حكمت بخشنده كه دانا است بهمه چيز و ذكر ايندو صفة بجهة تقرير احكام و تفصيل آنست بر اكمل وجه‏ أَلَّا تَعْبُدُوا مجرور است بلام مقدر كه علة انزال قرآن و يا احكام و تفصيل آنست يعنى انزال كتب يا احكام و تفصيل آن براى آنست كه تا نپرستيد إِلَّا اللَّهَ‏ مگر خداى را و گويند كه ان مفسر است زيرا كه تفصيل كتاب متضمن قولست يعنى اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بگو كه ميپرستيد مگر خداى بحق را إِنَّنِي لَكُمْ‏ بدرستى كه من شما را مِنْهُ‏ از جانب او سبحانه و بامر او نَذِيرٌ بيم كننده‏ام بعقوبت شرك و طغيان‏ وَ بَشِيرٌ و مژده‏دهنده بمثوبة بر توحيد و ايمان‏ وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا و ديگر انزال يا احكام و تفصيل قرآن براى آنست كه آمرزش طلبيد رَبَّكُمْ‏ از پروردگار خود براى گناهان گذشته‏ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ‏ پس توبه كنيد و رجوع نمائيد از معاصى باو چه معرض از طريق حق را ناچار است از رجوع بآن و يا استغفار كنيد از شرك و بعد از آن بوسيله طاعت رجوع نمائيد باو سبحانه و ميتواند بود كه ذكر ثم براى تفاوت ما بين الامرين باشد حاصل كه ميفرمايد استغفار و توبه كنيد يُمَتِّعْكُمْ‏ تا بر خوردارى دهد شما را مَتاعاً حَسَناً برخوردارى نيكو يعنى عمر دراز ارزانى دارد تا مردمان از شما منتفع شوند يا شما را زندگانى دهد در امنيت و صحة و فراخى نعمت‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏ تا

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 415

وقتى كه نام برده شده است و آن آخر عمر مقدر است يعنى پيش از اجل مقدر شما را بعذاب استيصال هلاك نگرداند و ارزاق و اجال اگر چه متعلق‏اند باعمال لكن نسبت بهر يك از عباد مقسوم و معلوم‏اند پس متغير و متبدل نشوند محققان گفته كه متاع حسن رضا است بر آنچه در دست او است از نعمة و صبر بر آنچه روى نمايد از محنت و در لطايف قشيرى مذكور است كه برخوردارى نيكو آن است كه حاجة مردمان بر دست او گذارده شود وَ يُؤْتِ‏ و تا بدهد خداى‏ كُلَّ ذِي فَضْلٍ‏ هر خداوند فضلى را در دين‏ فَضْلَهُ‏ ثواب و جزاى فضل او هم در دنيا و هم در آخرت اين وعده موحد تايب است بخير دارين ابن مسعود فرموده كه ذو فضل كسيست كه حسنات او فضال باشد بر سيئات او و نيز عبد اللَّه مسعود گفته هر كه او سيئه كند براى او يك سيئه بنويسند و هر كه حسنه كند ده حسنه براى او بنويسند و اگر بر آن سيئه كه كرده باشد در دنيا عقوبتش كنند ده حسنه خالص وى را بماند و اگر نه يك حسنه مقابل يك سيئه برود و نه حسنه بماند و بعد از آن گفت (هلك من غلب احاده اعشاره) اى سيئاته حسناته ابن عباس فرمود كه هر كه را حسنات بر سيئاتش بيفزايد به بهشت رود و هر كه را سيئات بر حسناتش بيفزايد بدوزخ رود و هر كه را حسنات و سيئاتش برابر بود از اهل اعراف باشد و مدتى آنجا بماند و بعد از آن ببهشت رود وَ إِنْ تَوَلَّوْا و اگر شما اى كافران برگرديد از اسلام يا از متابعت من‏ فَإِنِّي‏ پس بدرستى كه من‏ أَخافُ عَلَيْكُمْ‏ ميترسم بر شما عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ از عذاب روز بزرگ كه قيامت است وصف يوم بكبير باعتبار عظم اهوال آن چيزيست كه در او است و در تيسير گويد مراد روز بدر است و گفته‏اند روز شدت و مشقت و آن ابتلاى كفار بود بقحط و غلا تا حدى كه مرده و مردار ميخوردند إِلَى اللَّهِ‏ بسوى مجازات خدايست‏ مَرْجِعُكُمْ‏ بازگشت شما وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ و او بر همه چيزى از اعاده و اثابه و تعذيب‏ قَدِيرٌ توانا است پس قادر باشد بر تعذيب ايشان اين تقرير است براى كبر آن روز آورده‏اند كه جمعى مشركان بيباك عداوت حضرت رسالت پناه مى‏ورزيدند و بجهة مصلحت زمان در اخفاى آن ميكوشيدند روزى با يكديگر ملاقات نموده گفتند چون پرده‏ها فرو گذاريم و خود را بجامها بپوشيم و سينه‏هاى خود را فراهم گيريم در عداوة محمد صلّى اللَّه عليه و آله كسى چگونه بر آن اطلاع يابد حقتعالى آيه فرستاد أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ‏ بدانيد بدرستى كه در مى‏نوردند صُدُورَهُمْ‏ سينه‏هاى خود را بكفر و دو تو ميكنند آن را بر عداوة حبيب من و يا روى از حق گردانيده منعطف ميشوند بر كفر انعطاف صدور عبارتست از پوشيده‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏4، ص: 416

صفحه بعد