کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 147

عذاب و باخبار متواتره از حال ايشان‏ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ‏ چگونه كرديم بديشان يعنى بچه وجه ايشان را مستاصل ساختيم و بناهاى ايشان را از پاى در آورديم بجهة كفر و عصيان ايشان‏ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ‏ و مثل زديم براى شما از احوال ايشان يا بيان كرديم كه ايشان امثال شما بودند در كفر و استحقاق عذاب‏ وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ‏ و بدرستى كه كوشش كردند در حيله آنچه نهايت مكر ايشان بود در ابطال حق و تقرير باطل‏ وَ عِنْدَ اللَّهِ‏ و نزديك خدايست‏ مَكْرَهُمْ‏ جزاى مكر ايشان و يا نزد او مكتوب است فعل ايشان پس او جزا دهنده ايشانست بر آن‏ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ‏ و بدرستى كه بود مكر ايشان در شدت و عظمت ساخته و پرداخته‏ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ‏ تا از جاى برود از آن مكر كوه‏ها اين مستعار است براى احكام شرايع انبياء و يا معجزات رسل و يا امر قرآن يا شريعت حضرت رسالت (ص) يعنى كافران حيلها انگيختند تا چيزى را كه در ثبات و رسوخ چون جبال راسياتست از احكام شرايع و يا حجج قرآن و يا ساير معجزات زايل گردانند و اكثر بر آنند كه ان نافيه است و لام مؤكده كقوله‏ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ‏ يعنى مكر ايشان نبود كه زايل گرداند كوه‏ها را كه احكام شرايعست در معالم و بعضى تفاسير از امير المؤمنين (ع) نقل كرده‏اند كه اين آيه در قصه نمرود بن گوش بن كنعانست و صورت اين قصه بر اينوجه است كه چون نمرود سلامتى ابراهيم خليل على نبينا و عليه السلم از آتش مشاهده كرد و گفت بزرگ خدايى دارد ابراهيم كه او را از اين آتش عظيم نگاه داشت و برهانيد من ميخواهم كه بر آسمان روم و او را ببينم اشراف مملكت گفتند آسمان بغايت مرتفع است و بر او رفتن بآسانى ميسر نيست نمرود بشنيد و بفرمود تا صرحى بساختند بغاية بلند در مدت سه سال و چون آنجا بر آمد آسمان را هم چنان ديد كه از زمين مى‏ديد روز ديگر آن بنا بيفتاد و بجهت آن خلق بسيار هلاك شدند و افتادن آن در سوره النمل رقم تحرير خواهد يافت القصه چون آن صرح از پاى در آمد نمرود بجهت افتادن آن و هلاك شدن قوم خود بسيار خشم گرفت و گفت بر آسمان روم و با خداى ابراهيم كه مناره مرا بيفكند جنگ كنم پس چهار كركس را پرورش داد تا قوت تمام گرفتند و صندوقى چهار گوشه بساخت و دو در يكى فوقانى و ديگرى تحتانى در او راست كرد و بر چهار طرف او چهار نيزه نصب كرد كركس را چند روز گرسنه داشتند و چهار مردار بر نيزه‏ها كرده اطراف صندوق بر كركسان بستند ايشان از غاية جوع ميل ببالا كردند و بجانب مردار پرواز نمودند و صندوق را كه نمرود و يك تن ديگر در آنجا نشسته بود بهوا بردند بعد از شبانه روزى نمرود در فوقانى گشاده كرد آسمان را بهمان صورت ديد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 148

كه بر زمين ميديد رفيق خود را گفت تا در تحتانى را بگشاد و گفت بنگر تا چه ميبينى آن كس نگاه كرد جواب داد كه غير از آب چيزى نميبينم و بعد از يك شبانه روز ديگر باب فوقانى بگشاد حال همان بود كه روز سابق مشاهده نموده رفيق وى كه باب تحتانى بگوشد بجز دود و تاريكى چيزى ديگر نديد نمرود بترسيد و در اينحال آوازى شنيد كه (ايها الطاغية اين تريد) اى طاغى كجا ميروى از عكرمه نقلست كه رفيق خود را گفت تيرى بينداز وى تيرى بينداخت آن تير خون آلود باز آمد پس گفت كفيت امر السماء كار آسمان را كفايت كردم و گفته‏اند آن تير بر ماهى آمد در دريايى از درياهاى آسمان و بروايت ديگر مرغى آمد در هوا القصه نمرود نيزه‏ها را با مردار سرنگون ساخت و كركسان ميل بزير كردند و در وقت فرود آمدن كركسان او از مهيب از اجنحه كركسان ظاهر شد كه كوه‏ها از فزع آن نزديك بود كه از اماكن خود زايل گردند و حقتعالى از اين خبر داد كه مكر نمرود بر وجهى بود كه نزديك بود كه كوه‏ها از آن زايل گردد و بعد از آن خطاب به پيغمبر كرده فرمود كه‏ فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ‏ پس مپندار خداى را مُخْلِفَ وَعْدِهِ‏ خلاف كننده وعده خود رُسُلَهُ‏ مر پيغمبران خود را يعنى وعده نصرت كه رسل را (ص) فرموده كما قال‏ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا و لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي‏ اصل كلام مخلف رسله وعده است و تقديم مفعول ثانى بجهة آنست كه تا ايذان باشد بآنكه او سبحانه خلاف نميكند اصلا لقوله‏ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ و هر گاه كه خلاف وعده نكند با هيچكس پس چگونه با رسل خود خلاف كند إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ بدرستى كه خداى غالبست بر همه‏ ذُو انتِقامٍ‏ خداوند انتقام يعنى خواهنده كينه اولياء از اعدا پس كينه كشد از ظالمان‏ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ‏ در روزى كه تبديل كرده شود زمين‏ غَيْرَ الْأَرْضِ‏ زمينى ديگر اين ظرف انتقام است يا مقدر يا ذكر يا ظرف لا يخلف وعده يا بدل يوم ياتيهم و نميتواند بود كه منصوب باشد بمخلف زيرا كه ما قبل آن عمل در ما بعد آن نميكند حاصل كه حق سبحانه در روز قيامت متبدل سازد زمين را بزمينى ديگر وَ السَّماواتُ‏ و آسمانها را بآسمانى ديگر در انوار گفته كه تبديل در ذات شي‏ء ميباشد كقولك (بدلت الدراهم بالدنانير) و عليه قوله تعالى‏ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها و در صفت ميباشد كقولك (بدلت الحلقة خاتما اذا اذيتها و غيرت شكلها) و عليه قوله‏ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏ و آيه مذكوره احتمال هر دو دارد و از امير- المؤمنين (ع) مرويست كه زمين را بدل كنند بزمينى از نقره و آسمان را بآسمانى از زر و از ابن مسعود و انس منقولست كه مردمان محشور شوند بزمينى كه هيچكس بر آن گناه نكرده باشد ابن عباس گفته كه زمين‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 149

قيامت همين زمين باشد اما متغير الصفات باشد و دال بر اينست روايت ابو هريره از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله كه تبديل ارض بغير ارض ببسط آنست و مد آن مانند اديم عكاظى كه در او عوجى نباشد و در تيسير نيز گويد كه تبديل ارض بتسويه جبالست و انهار و اشجار و تبديل آسمان بتكوير شمس و تناثر ستارگان و در معالم آورده كه آسمانها را بهشت سازند و زمينها را دوزخ و در تفسير اهل البيت (ع) باسناد از زراره و محمد بن مسلم و حمران بن اعين از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه عليهما السلام كه فرمودند

تبدل ارض خبزة نقية ياكل الناس منها حتى تفرغ من الحساب‏

قال اللَّه تعالى‏ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ‏ و اين قول از سعيد بن جبير و محمد بن كعب نيز مرويست و سهل ساعدى از پيغمبر (ص) نقل كرده كه مردمان روز قيامت محشور شوند بر زمين سفيد كه بهيچ رنگ ديگر مخلوط نباشد و ابن مسعود گفته كه حضرت فرمود كه زمين در آن روز تبديل شود بآتش پس همه زمين آن روز آتش باشد و بهشت در پس آن زمين باشد و عرق از سر مردمان بدهن ايشان برود وَ بَرَزُوا و ظاهر شوند مردمان از قبرهاى خود لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ براى محاسبه خداى يگانه قهر كننده توصيف حقتعالى باين دو صفت دلالت ميكند بر فرط صعوبت و شدت آن روز كقوله تعالى‏ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ‏ و بينى گناهكاران يعنى مشركان را يَوْمَئِذٍ در آن روز مُقَرَّنِينَ‏ با هم بسته و جمع كرده بحسب مشاركت در عقايد و اعمال يا قرين ساخته هر يكى را با ديوى كه موسوس او بوده‏ فِي الْأَصْفادِ در بندها يا غلها يعنى دستها و پايهاى ايشان را باغلال بر گردنها بسته باشند يا بعضى با قرين خود باز بسته باشند بحسب مشاركت در عقايد و اعمال لقوله‏ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ‏ يا كفار مقارن شيطان باشند و يا بآن چيزى باشند كه كسب كرده‏اند از عقايد زايغه و ملكات باطله‏ سَرابِيلُهُمْ‏ پيراهنهاى ايشان‏ مِنْ قَطِرانٍ‏ از قطرانست و آن روغنى باشد سياه و گويند كه صمغ ابهل است كه مى‏پزند و بر شتر گرگين طلا ميكنند تا بآن حدت جر را بسوزاند فردا بر جلود دوزخيان اندود كنند تا بحدت و شدت و چسبندگى آن و فتن رايحه و سرعت اشتعال آتش بآن معذب گردند و گفته‏اند كه تفاوت ميان قطران دوزخ و قطران دنيا مانند تفاوتست ميان آتش دوزخ و آتش دنيا وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ و فرو گيرد و بپوشد رويهاى ايشان را آتش يعنى در آن پيچد و روى‏هاى ايشان را كه محل مشاعر و حواس ايشانست و آن را در تدابير امور آخرت كار نفرموده باشند بسوزانند هم چنان كه بر افئده ايشان مطلع شوند بجهت آنكه فارغ بوده باشند از معرفت و مملو بجهالات و نظير اينست‏ أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ و قوله‏ يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ‏ لِيَجْزِيَ اللَّهُ‏ متعلق است به برزوا يعنى بيرون ايند از قبرها تا جزاى دهد خداى و يا متعلق است بفعل محذوف اى يفعل‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 150

بهم ذلك ليجزى يعنى بآنها اين عمل كند تا جزا دهد كُلَّ نَفْسٍ‏ هر تنى را ما كَسَبَتْ‏ جزاى آنچه كسب كرده است‏ إِنَّ اللَّهَ‏ بدرستى كه خداى تعالى‏ سَرِيعُ الْحِسابِ‏ زود حسابست مر بندگان را زيرا كه حساب يكى او را از حساب ديگرى باز نميدارد هذا اين قرآن يا آنچه در اين سوره است از مواعظ بَلاغٌ لِلنَّاسِ‏ كفايتست مردمان را تا پند داده شوند بآن‏ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ‏ و تا بيم كرده شوند بدان معطوف عليه اين مقدار است اى لينصحوا و لينذروا وَ لِيَعْلَمُوا و تا بدانند بتامل در دلايل قدرت كه در او مذكور است‏ أَنَّما هُوَ آنكه او است‏ إِلهٌ واحِدٌ خداى يگانه‏ وَ لِيَذَّكَّرَ و هر آينه بايد كه پند گيرند أُولُوا الْأَلْبابِ‏ خداوندان خرد و باز ايستند از مناهى و قيام كنند باوامر الهى حقتعالى باين بلاغ سه فايده ذكر كرده و آن غايت حكمت است در انزال كتب يكى تكميل رسل مردمان را دوم استكمال ايشان بقوة نظريه كه منتهاى كمال آن توحيد است سوم استصلاح قوت عمليه كه آن تدرع است بلباس تقوى (جعلنا اللَّه من الفائزين بها) الجزء الرابع عشر من الاجزاء الثلاثين‏

سورة الحجر

مكيست نزد قتاده و مجاهد و حسن گفته كه مگر آيه‏ وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ‏ و قوله‏ كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ‏ و باجماع آيات آن نود و نه است ابى بن كعب از پيغمبر (ص) روايت كرده كه هر كه اين سوره بخواند حق تعالى بعدد مهاجر و انصار و مستهزيان محمد (ص) ده حسنه بنويسد و بدانكه چون حق سبحانه و تعالى او ختم سوره ابراهيم (ع) كرد بذكر قرآن و ذكر بلاغ و كفايت آن براى اهل اسلام افتتاح اينسوره كرد بذكر قرآن و بيان آنكه آن مبين احكامست و فرمود كه سورة الحجر و هى مكيه تسع و تسعون آية

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الر از حضرت امير المؤمنين ع و امام المتقين معنى حروف مقطعه پرسيدند فرمود كه اگر در وى سخن گويم متكلف باشم و حقتعالى پيغمبر خود را فرمود كه بگو وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ‏ و نزد بعضى هر حرفى اشاره است باسمى چنانچه در الر الف اشاره است باسم اللَّه و لام باسم جبرئيل و را باسم رسول صلّى اللَّه عليه و آله يعنى اين كلام از خدا بواسطه جبرئيل برسول رسيده‏ تِلْكَ‏ اين آيتها كه ميآيد آياتُ الْكِتابِ‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 151

آيتهاى اين سوره است‏ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ‏ و آيتهاى قرآن روشن يا پيدا كننده حق از باطل و جدا كننده آن از اين يعنى مبين حلال و حرام و اوامر و نواهى و مراد بقران و كتاب يكيست كه آن عبارتست از اين سوره يا جميع كلام قرآنى و اينكه بدو نام مذكور گشته جهت آنست كه هر نامى دلالت بر معنى دارد و تنگير قرآن جهت تعظيم و تفخيم است يعنى آيات كلامى كه جامع است ميان اين كتابيست كامل و قرآنى است مبين رشد از غى ببيان عربى و نزد قتاده مراد بكتاب كتب منزله است قبل از قران و نزد مجاهد تورية و انجيل است‏ رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا اى بسا وقت كه در آن دوست دارند آنان كه نگرويدند يعنى كافران را آن آرزو دارند لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ‏ كه كاشكى بودندى مسلمانان و اين آرزوى ايشان در دنيا باشد بوقت نصرت مؤمنان يا نزديك حلول موت كفار يا در قبر و يا در روز قيامت يا وقت حساب يا در وقتى كه عصاة موحد آن را از دوزخ بيرون آرند و درهاى جهنم بر كفار در بندند دانند كه خروج ايشان از آن ميسر نيست تمنا كنند كه كاش از اهل اسلام ميبودند چنان كه در آثار آمده كه چون در روز قيامت اهل دوزخ را بدوزخ برند در ميان ايشان فاسقان اهل نماز باشند كفار بر سبيل طعن گويند نه شما مسلمانان بوديد و روزه داشتيد و نماز كرديد امروز نماز و روزه شما را هيچ نفع نرسانيد و با ما در عذاب شريك شديد اين سخنان بر مسلمانان شاق آيد و بناله و زارى در آيند حقتعالى بر كافران خشم را زياده كند و بفرمايد تا همه مسلمانان را كه از اهل قبله باشند از دوزخ بيرون آرند و نزد آن حال كافران تمنا كنند كه كاش مسلمان مى‏بوديم تا از دوزخ بيرون ميآمديم و از صادق (ع) مرويست كه روز قيامت منادى ندا كند بر وجهى كه همه خلايق بشنوند

لا يدخل الجنة الا مسلم‏

در آن وقت همه كس آرزو كنند كه كاش مسلمان مى‏بوديم و بدانكه ربما مخفف ربماست و ما كانه بجهت منع آن از دخول بر فعل و حق آن آنست كه بر فعل ماضى داخل شود ليكن چون مترقب در اخبار الهى مانند ماضى است در تحقق جارى مجراى آن واقع شده و معنى تقليل در ربما ايذانست بآنكه چون بالآخره آرزوى اسلام كنند سزاوار آنست كه مسارعت كنند بآن پيش از آنكه در هر ساعت تمناى آن كنند و گويند اهوال قيامت ايشان را مدهوش ساخته باشد اگر بر سبيل اتفاق افاقه ايشان را حاصل شود تمناى اسلام كنند و غيبة در حكايت و داد ايشان مانند عينية است در قول عرب كه (حلف باللَّه ليفعلن) بعد از آن بر سبيل تهديد و وعيد رسول خود را فرموده كه‏ ذَرْهُمْ‏ بگذار ايشان را يا امر براى تهوين و تحقير باشد يعنى كافران در چه حسابند دست از ايشان باز دار تا در دنيا يَأْكُلُوا بخورند آنچه خواهند وَ يَتَمَتَّعُوا و برخوردارى يابند از انواع ملاذ و منافع آن‏ وَ يُلْهِهِمُ‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 152

الْأَمَلُ‏ و مشغول گرداند ايشان را آرزو يعنى توقع طول عمر و استقامت حال ايشان را باز دارد از استعداد معاد و تفكر در آمال‏ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ‏ پس زود باشد كه بدانند عاقبت و وخامت كردار و گفتار خود را و آن در روز عرض اكبر باشد غرض اقناط رسولست از ايمان ايشان و ايذان بآنكه ايشان از اهل خذلانند و عدم نفع نصح ايشان بعد از اشتغال ايشان بآنچه نفعى نرساند بآخرت بلكه عين ضرر آخرت باشد و اين متضمن الزام حجتست و تحذير از ايثار تنعم و آنچه مؤدى بطول املست و وجوب قصر همت بر امور آخرت و استعداد موت بمسارعت بتوبه و اشتغال بطاعت و از امير صلوات اللَّه عليه مرويست كه‏

ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فان اتباع الهوى يصد عن الحق و طول الامل ينسى الآخرة

من بر شما از دو چيز ميترسم پيروى هواى نفس و درازى امل چه پيروى هوا باز ميدارد بنده را از حق و درازى امل آخرت را از ياد او ميبرد وَ ما أَهْلَكْنا و ما هلاك نكرديم‏ مِنْ قَرْيَةٍ هيچ ديهى را إِلَّا وَ لَها مگر كه مر هلاكت ايشان را كِتابٌ مَعْلُومٌ‏ زمانى مقدر بوده نوشته و ثبت گشته در لوح محفوظ كه مهلت ايشان چند باشد و هلاك ايشان كى باشد مستثنى كه جمله اسميه است صفت قريه است و اصل عدم دخول و او برانست كقوله‏ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ‏ لكن چون صورت آن مشابه صورت حالست و او در او داخل شده بجهت تاكيد لصوق او بموصوف‏ ما تَسْبِقُ‏ پيشى نگرفتند مِنْ أُمَّةٍ هيچ گروهى‏ أَجَلَها مدت هلاك خود را وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ‏ و باز پس نماندند از آن يعنى هلاك نشدند نه پيش از وقت مقدور و نه بعد از اجل مقرر تذكير ضمير يستاخرون كه راجع بامة است بجهت حمل آنست بر معنى پس بايد كه كفار از امهال من مغرور نشوند چه لا محاله نزول عذاب در وقت مكتوب مقدر بايشان خواهد رسيد وَ قالُوا و گفتند كفار عرب‏ يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ‏ اى آن كس كه فرود آمده است بر او الذِّكْرُ قرآن‏ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ‏ بدرستى كه تو ديوانه كه ما را از نقد بنسيه ميخوانى اين كلام را بطريق تهكم و استهزاء ميگفتند چه اعتقاد بنزول ذكر و نسبت جنون با هم راست نيايد و نداى ايشان پيغمبر را بعنوان رسول و نبى نيز بر سبيل تهكم است و نظير اينست قول فرعون كه‏ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ‏ و حقيقة معنى آنست كه قول تو در دعوى نبوت و نزول كتاب بر تو از مقول مجانين است‏ لَوْ ما تَأْتِينا تركيب لو با ما مانند تركيب ان است با لا و آن از براى دو معنى موضوعست يكى براى امتناع شي‏ء نزد وجود غير آن و ديگر براى تخصيص كقوله تعالى‏ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً يعنى چرا نمى‏آرى بما

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏5، ص: 153

بِالْمَلائِكَةِ فرشتگان را بگواهى بر رسالت خود إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ‏ اگر هستى از راست گويان در اين دعوى يعنى اگر راست مى‏گويى كه پيغمبرى فرشتگان را حاضر كن تا بحضور ما گواهى دهند بر رسالت تو حقتعالى در جواب ايشان ميگويد كه‏ ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ فرود آمده نشوند ملائكه و حفص بصيغه متكلم و نصب ملائكه ميخواند يعنى ما فرو فرستيم فرشتگان را إِلَّا بِالْحَقِ‏ مگر فرو فرستادنى ملبس بحق يعنى بوجهى كه تقدير آن كرده و حكمت او اقتضاء آن نموده و در اينكه ايشان را بصورتى فرستيم كه مشاهد ايشان حكمى نيست بجهت آن كه نزد اين حال ايمان ايشان بر وجه اضطرار باشد و الجاء و يا آنكه مر ايشان را زياده نشود مگر لبس و اشتباه و گويند مراد بحق وحى است يا نزول عذاب يعنى ملك را بصورت اصلى وقتى توانند ديد كه بجهت عذاب نازل شوند چنان كه قوم ثمود جبرئيل را در زمان صيحه ديدند يا بوقت مرگ چنانچه همه كس ميبيند وَ ما كانُوا إِذاً و نباشد آن هنگام كه ملائكه را بدين صورت فرو فرستيم‏ مُنْظَرِينَ‏ از مهلت داده‏شدگان يعنى فى الحال معذب شوند چه ايمان ايشان در اين صورت بر طريق الجاء و اجبار باشد نه اختيار و اين منافى تكليفست اذا جواب ايشانست و جزاء شرط تقدير آنكه (و لو نزلنا الملائكة و ما كانوا اذا منظرين) بعد از اين جهت رد انكار و استهزاء ايشان بيان حقيقت قرآن كرده بوجوه مؤكده و فرمود كه‏ إِنَّا نَحْنُ‏ بدرستى كه‏ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ فرو فرستاديم قرآن را كه ياد كردن مؤمنانست و ذكر بمعنى شرف نيز آمده يعنى كتابى كه موجب شرف خوانندگانست‏ وَ إِنَّا لَهُ‏ بدرستى كه ما مر او را لَحافِظُونَ‏ نگه‏بانانيم از تحريف و تبديل و زياده و نقصان يعنى شياطين جن و انس نتوانند كه در او چيزى از باطل بيفزايند يا چيزى از حق كم كنند كقوله‏ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ‏ يا نگهدار اوئيم از تطرق خلل تا روز قيامت بجهت آنكه حجة مكلفان است بخلاف كتب مقدمه كه حافظ آن احبار و علماء عصر بودند و بجهت وقوع خلاف ميان ايشان راه تحرف درو گشاده شد و يا حافظ آنيم در دل مؤمنان و گويند ضمير راجع بحضرت رسالتست (ص) يعنى نگه‏دار اوئيم از مضرت اعادى كمال قال‏ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏

صفحه بعد