کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 239

حسن و كمالست بر وجهى كه هيچ چشمى نباشد كه از آن روشن نشود آورده‏اند كه وليد ابن عقبة ابن ابى معيط كه برادر عثمان بود از جانب مادر با امير المؤمنين (ع) در مقام مفاخرت در آمده گفت (اسكت فانك صبى انا اشب منك شبابا و ابسط منك لسانا واحد منك سنانا و املا منك حشوا فى الكتيبة) خاموش شو كه تو كودكى و قوت و جوانى من از تو بهتر و زبان آورى من از تو بيشتر و سنان من از سنان تو تيزتر و در ميان لشگر از تو پايدارتر و با ثبات‏تر امير المؤمنين (ع) در جواب آن ملعون فرمود كه‏

اسكت فانك فاسق‏

خاموش باش كه تو فاسقى ترا با من چه ياراى آن كه مساوات نمايى و چه زهره آنكه مجادله كنى حقتعالى بجهت تصديق حضرت امير كبير (ص) آيه فرستاد كه‏ أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً آيا آن كس كه هست گرونده بخدا و رسول يعنى على (ع) كَمَنْ كانَ فاسِقاً مانند كسى هست كه بيرون رفته از دايره ايمان و خارج از فرمان يعنى وليد لا يَسْتَوُونَ‏ برابر نيستند در شرف رتبه يا در جزا و مثوبة ذكر لا يستوون بجهت تاكيد و تصريح است و ايراد آن بصورت جمع بجهت حمل آنست بر معنى من تا شامل هر مؤمن و كافر باشد و نزول آن در ماده خاص مانع عمومية آن نيست چنان كه در علم اصول مقرر است و نظم كلام را دلالت صريح است بر آن كه فاسق در آيه بمعنى كافر است زيرا كه جمع ميان ايمان و فسق ممكنست و اما ميان كفر و ايمان صحيح نيست چه ميان اول عموم و خصوص مطلق است و در ثانى تباين و تناقض پس يك كس ميتواند كه هم مؤمن باشد و هم فاسق و اما نتواند بود كه هم مؤمن باشد و هم كافر و همين وليد پليد است كه عثمان او را بر كوفه والى ساخته بود شبى خمر خورده بود و بامداد به مسجد رفت و مست امامة نمود و نماز صبح را چهار ركعت بگذارد و در اثناى نماز روى بقوم كرد و گفت ء أزيدكم فانى نشيط بر چهار ركعت بيفزايم كه با نشاطم و سرخوش مردمان دانستند كه او مست است نامه نوشتند بعثمان و او را از اين معنى واقف ساختند عثمان كس فرستاد و او را طلبيد و بعضى از صلحاى كوفه برفتند و گواهى دادند بر او كه خمر خورده و مست در نماز آمد و نماز بامداد را چهار ركعت گذارد و گفت ء أزيدكم فانى نشيط عثمان با امير المؤمنين (ع) مشورت كرد فرمود كه او را هشتاد تازيانه حد ميبايد زد عثمان او را حد زد و اينحال در كوفه شايع شده و در زمان خلافت امير المؤمنين (ع) چون همه مهاجر و انصار با آن حضرت بيعت كردند وليد و مروان حكم و سعيد ابن عاص بيعت نكردند و امير المؤمنين (ع) ايشان را طلبيده فرمود كه چرا بيعت نميكنيد وليد گفت براى آن كه تو مرا بغضب آورده و كينه خود را در دل ما جا دادى و پدر مرا و پدر سعيد را در روز بدر كشته و چون عثمان مرا به مدينه آورد عتاب كردى و ما بيعت با تو باين شرط مى‏كنيم كه در آنچه كنيم بر ديگران ما را مزيت دهى و چون از تو هراسان و ترسان شويم بشام رويم و كشندگان عثمان را بقتل آورى امير المؤمنين (ع) فرمود كه آنچه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 240

گفتى كه ما را بغضب آوردى و پر كينه ساختى آن بجهت اقامت حدود اللَّه بود و عدم تعطيل احكام اللَّه و ترويج دين رسول اللَّه پس كينه شما حقيقة با خدا و رسولست نه با من و اما اينكه گفتى ما را مزيتى باشد شما را غير آنچه شرع تجويز كند روا نيست پس من چگونه از دايره شرع قدم بيرون نهم و آنچه مرضى شما بود عمل كنم و اما ترس شما از من ميتوانم شما را ايمن گردانم و بدون آنكه از شما معصيتى ظاهر شود كه موجب حد و تعزير باشد ايذا و آزار نرسانم و اما كشندگان عثمان را آنچه در شرع جايز باشد بآنعمل كنم به اين وجه كه چون ولى دم مطالبه كند و اثبات مدعاى خود كند ببينه من اجراى حد كنم بر غنيم او گفت اگر بيعت با تو نكنيم چه خواهى كرد فرمود كه شما را محبوس سازم تا بيعت كنيد و با مسلمانان يكسان شويد ايشان چون اين بشنيدند بيعت كردند و بحسب ظاهر با اهل اسلام مساوى شدند حاصل كه حقتعالى ميفرمايد كه مؤمنان و كافران مساوى يكديگر نباشند چه منزل مؤمن درجات جنانست و منزل فاسق دركات نيران كما فسر ذلك على التفصيل بقوله‏ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا اما آنان كه گرويده‏اند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ و كرده‏اند عمل‏هاى شايسته‏ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ پس مر ايشان را است بوستانهايى كه ماواى حقيقت است چه دنيا منزلى است كه ناچار از آن ارتحال مى‏بايد كرد بخلاف عقبى كه دار خلود است و گويند جنة الماوى جنتى است از جنان كه بر يمين عرش است كقوله‏ وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏ و از ابن عباس مروى است كه تسميه آن بماوى جهت آنست كه ارواح شهداء و صلحا در آن جاى گيرند و حقتعالى روز قيامت آن را بمؤمنان خالص العقيده و مخلص العمل دهد نُزُلًا در حالتى كه پيش كشى باشد يعنى ما حضرى كه براى مهمان آورند و پس از دخول باين بهشت نعم كليه كه بكنه آن نتوان رسيد بديشان ارزانى دارند بِما كانُوا يَعْمَلُونَ‏ بسبب آنكه بودند كه ميكردند عملى كه مستحق اين كرامت شدند و در كشاف آورده كه نزل در لغت بمعنى عطاى نازلست و بعد از آن در مطلق عطا مستعمل شده و ما براى مصدريه است اى عطاء كثيرا بسبب اعمالهم‏

وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا و اما آنان كه بيرون رفتند از راه دين و بر طريق كفر و ضلالت راسخ شدند فَمَأْواهُمُ النَّارُ پس بازگشت ايشان آتش دوزخ است يعنى بجاى جنت الماوى كه نامزد مؤمنان باشد ايشان را در آتش دوزخ ماوى دهند كُلَّما أَرادُوا هر گاه كه خواهند أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها آنكه بيرون آيند از آن آتش بجهت بيتابى از تاب عذاب آتش‏ أُعِيدُوا فِيها باز گردانيده شوند در آن اين عبارت است از خلود ايشان در آتش در خبر آمده كه هر گاه آتش بوقت‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 241

جوشش ايشان را بالا افكند تا بنزديك درهاى دوزخ رسند و توقع بيرون آمدن كنند خزنه دوزخ بگرزهاى آتش ايشان را بزنند و بقعر دوزخ افكنند وَ قِيلَ لَهُمْ‏ و گفته شود خزنه گويند مر ايشان را بر وجه اهانت و زيادتى غيظ ايشان كه‏ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ بچشيد عذاب آتش را الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ‏ آنعذابى كه بوديد كه بآن‏ تُكَذِّبُونَ‏ تكذيب مى‏كرديد و باور نميداشتيد اين كلام نيز دال است بر آنكه مراد بفاسق كافر است چه غير مخلد نخواهد بود در دوزخ‏ وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ‏ و هر آينه بچشانيم اهل مكه را مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ از عذاب نزديك‏تر و خوردتر در دنيا كه قتل و اسر است و قحط در مدت هفت سال كه بآن ممتحن بودند و يكديگر را ميخوردند و كلاب و جيف را اكل ميكردند دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ بجز از عذاب بزرگتر كه عذاب خلود است در آتش دوزخ‏ لَعَلَّهُمْ‏ شايد ايشان يعنى جمعى كه باقى مانند از ايشان‏ يَرْجِعُونَ‏ باز گردند براه حق و از كفر توبه كنند تا بجهت آن از عذاب اكبر نجات يابند و از كعب و ضحاك نقلست كه مراد بعذاب ادنى انواع مصايب و بلايا و محن دنيا است در نفس و مال و نزد ابن عباس مراد بآن عذاب حدود است و نزد مجاهد عذاب قبر است و اين قول از ابى عبد اللَّه (ع) مرويست و نيز از ابى جعفر (ع) نقلست كه عذاب اكبر خروج مهدى آل محمد است بر كافران و استيصال همه ايشان بر دست او و برايت ديگر از ايشان منقولست كه عذاب اكبر خروج دابت الارض است و دجال در موضح آورده كه عذاب ادنى جمع خطاست و اكبر كسب اثار و ابو سليمان دارابى گفته كه ادنى خذلانست و اكبر نيران و در لباب آورده از تفسير نقاش نقلكرده كه ادنى غلاى اسعار است و اكبر خروج مهدى بشمشير آبدار و گفته‏اند خوارى دنيا و نگونسارى عقبى يا افتادن در گناه و دور افتادن از قرب اله‏ مَنْ أَظْلَمُ‏ و كيست ستمكارتر مِمَّنْ ذُكِّرَ از كسى كه پند داده شود بِآياتِ رَبِّهِ‏ بآيتهاى پروردگار او يعنى قرآن يا همه حجج واضحه بر امر حق‏ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها پس روى بگرداند از آن و تفكر كند در آن يعنى هيچكس ظالمتر از آن كس نيست كه تنبيه او نمايد بر حجج او سبحانه كه موصل او باشد بمعرفت حقتعالى و معرفت ثواب او و از آن اعراض كند و در آن ننگرد ذكر ثم جهت استبعاد اعراض است از آيات با وجود فرط وضوح آن و ارشاد آن بسعادت ابديه بعد از تذكير بآن كما فى بيت الحماسة و لا يكشف الغماء الا ابن حرة. يرى غمرات الموت ثم يزورها كه شاعر استبعاد زيادت غمرات موت كرده بعد از رؤيت آن و استيقان آن و اطلاع بر شدايد ان پس در اينمقام‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 242

مراد آنست كه اعراض از مثل آيات حقتعالى در وضوح و اناره آن و ارشاد آن بصراط مستقيم و طريق قويم و فوز بسعادت عظمى بعد از تذكير بآن مستبعد است در عقل كما تقول لصاحبك وجدت مثل تلك الفرصة ثم لم تنتهزها كه مراد استبعاد است از ترك انتهاز إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ‏ بدرستى كه ما از مشركان‏ مُنْتَقِمُونَ‏ انتقام كشندگانيم بهلاكت و عذاب چه جاى انتقام به آن كسى كه او اظلم از هر ظالمى باشد پس ايثار انا من المجرمين منتقمون بر أنا منه منتقمون بجهت افاده اينست كه هر گاه كه حقتعالى از جميع مجرمان انتقام كشد پس اگر كسى اظلم از ايشان باشد نصيب انتقام آن بر وجه اوفر و اتم خواهد بود و اگر منه ميگفت مفيد اين معنى نميبود و چون مشركان قريش با وجود آيات واضحه تكذيب پيغمبر (ص) ميكردند و آن حضرت بجهت آن بسيار مغموم مى‏شد حقتعالى بجهت تسليه خواطر عاطر رسيد عالميان و وعيد مكذبان وى را از قصه موسى و تكذيب قوم او تنبيه نموده فرمود كه‏ وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ‏ و بتحقيق كه داديم موسى را تورية چنان كه داديم ترا قرآن‏ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ پس مباش در شك‏ مِنْ لِقائِهِ‏ از ديدن تو كتاب قرآن را كقوله و انك لنلقى القرآن در كشاف آورده كه كتاب اسم جنس است و ضمير در لقائه راجع به آن و مراد به آن تورية است و باعتبار مرجع مراد قرآنست فكانه قال انا آتينا موسى مثل ما آتيناك من الكتاب و القيناه مثل ما القيناك و من الوحى فلا تك فى شك من انك لقيت مثله و نظيره كقوله‏ فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ‏ و نحو قوله و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليهم و قوله و نخرج له يوم القيمة كتابا يلقاه منشور او گويند مراد بضمير لقائه نيز كتاب تورية است يعنى شك مكن در تلقى موسى تورية را از خدا برضا و قبول و نزد ابن عباس ضمير راجع بموسى است يعنى بلا شك و شبهه تو ملاقات خواهى كرد با موسى در دنيا چنان كه در وسيط آورده كه حق سبحانه وعده داده بود حضرت رسالت (ص) را كه پيش از آنكه از دنيا رحلت كنى موسى را خواهى ديد اينجا بجهت تاكيد همان وعده ميگويد كه شك مكن در لقاى تو وى را و در وقتى كه آن حضرت را بمعراج بردند موسى را در آسمان ششم ديد هم در وقت عروج و هم بوقت نزول و در حديث آمده كه‏

رايت ليلة اسرى لى موسى رجلا آدم طولا جعدا كانه من رجال شتوة و رايت عيسى ابن مريم رجلا مربوع الخلق الى الحمرة و البياض بسط الراس‏

يعنى حضرت رسالت (ص) فرمود كه در شبى كه مرا به آسمان بردند موسى را ديدم دراز بالا و جعد موى گوييا از مردان شنواست و ديدم عيسى را مردى ميانه بالا مايل بسفيدى و سرخى و موهاى سر او فروهشته و گويند مراد ملاقات آن حضرت است با موسى در آخرت و نزد حسن مراد آنست كه زود باشد كه با وى ملاقات كنى هم چنان كه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 243

موسى فكانه قال (فلا تك فى مرية من ان تتقى كما لقى موسى) وَ جَعَلْناهُ‏ و گردانيديم كتاب منزل بر موسى را هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ‏ راه نماينده مر بنى اسرائيل را يا موسى را هادى ايشان گردانيديم‏ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ‏ و گردانيديم از بنى اسرائيل‏ أَئِمَّةً يَهْدُونَ‏ پيشوايانى كه راه نمودند خلق را بحكم و به احكام تورية بِأَمْرِنا بفرمان ما ايشان را يا بتوفيق ما لَمَّا صَبَرُوا آن هنگام كه صبر كردند بر ايمان يا بر شدايد قوم يا به ارتكاب طاعات يا از اجتناب معاصى و گويند مراد انبياى بنى اسرائيل‏اند وَ كانُوا بِآياتِنا و بودند كه بآيتهاى ما يعنى علامات و معجزاتى كه موسى را داده بوديم‏ يُوقِنُونَ‏ بيگمان بودند بجهت امعان نظر در آن و همچنين گردانيديم كتاب منزل بر تو را سبب هدايت بندگان و گردانيديم از امتان تو پيشوايانى كه هدايت خلق كردند بفرمان ما و صبر كردند بر آن و به آيتهايى و معجزاتى كه بتو داديم بر يقين بودند إِنَّ رَبَّكَ‏ بدرستى كه آفريدگار تو هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ‏ او حكم كند ميانه مردمان‏ يَوْمَ الْقِيامَةِ در روز رستخيز فِيما كانُوا فِيهِ‏ در آن چيزى كه بودند در آن‏ يَخْتَلِفُونَ‏ اختلاف ميكردند از امر دين كه آن تصديق است برسل و ايمان ببعث و نشور و غير آن يعنى بحكم نافذ خود محق را از مبطل جدا سازد و هر يك را فراخور اعتقاد و كردار جزا دهد أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ‏ آيا راه ننمود و بيان نكرد مر اهل مكه را كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ‏ چند هلاك كرديم پيش از ايشان‏ مِنَ الْقُرُونِ‏ از اهل قرنها چون قوم عاد و ثمود بدانكه استفهام براى تقرير است و او در او لم يهد عطفست بر معطوف عليه منوى كه از جنس معطوف باشد و ضمير راجع باهل مكه و فاعل يهدى آن چيزيست كه مدلول عليه كم اهلكنا است چه كم فاعل واقع نمى‏شود و نميگويند جاءني كم رجل و تقدير نيست كه يديهم كثرة اهلاكنا القرون يا يهديهم هذا الكلام كقولك تعصم لا اله الا اللَّه الدماء و الاموال و ميتواند بود كه فاعل يهدى حقتعالى باشد و معنى اينكه حقتعالى راه نمود براى اهل مكه بسيار هلاك گردانيدن قرون ماضيه را يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ‏ ميروند اهل مكه در مسكنهاى ايشان و در سفر خود بر آن ميگذرند و آثار و علامات ايشان را ميبينند كه چگونه بوده‏اند در طيب معيشت و فراغت وسعت رزق و منازل دلكش و امروز از ايشان جز اثرى نمانده‏ إِنَّ فِي ذلِكَ‏ بدرستى كه در اين اهلاك قرون سالفه‏ لَآياتٍ‏ هر آينه عبرتها است مر امم آتيه را أَ فَلا يَسْمَعُونَ‏ آيا نميشنوند اينسخنان‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 244

را يعنى بگوش فهم استماع نميكنند تا متعظ و منزجر شوند و بعد از آن بر طريق ديگر تنبيه كفار مكه ميكند بقوله‏ أَ وَ لَمْ يَرَوْا آيا نمى‏بينند و نميدانند أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ آن را كه ما ميرانيم آب را يعنى باران و سيل را ميفرستيم‏ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ بسوى زمين خالى از گياه (فى المجمع الجرز الارض اليابسة النبى ليس فيها بنات لانقطاع الامطار عنها و اشتقاقه من قولهم سيف جراز اى قطاع لا يبقى شيئا الا قطعه و ناقة جراز اذا كانت تاكل كل شيئى فلا تبقى شيئا الا قطعته بقيها و رجل جروز اى اكول و فى الكشاف الجرز الارض التي جرز بناتها اى قطع اما العدم الماء و اما لانه رعى و ازيل و لايق للتى لا تنبت كالسباع جرز) و دال بر اين قول است قوله‏ فَنُخْرِجُ‏ پس بيرون آوريم از او بِهِ‏ بآب باران‏ زَرْعاً كشت زارى و گويند جرز اسم موضعى است در ولايت يمن كه آب جويها بدان نميرسد و حقتعالى باران بدان زمين خشك ميرساند و از آن زراعات و اشجار و ساير نباتات حاصل ميشود تَأْكُلُ مِنْهُ‏ مى‏خورند از آن زرع‏ أَنْعامُهُمْ‏ چهارپايان ايشان يعنى از كاه زرع و گياه و برگ درخت‏ وَ أَنْفُسُهُمْ‏ و ميخورند ايشان يعنى از دانه و ميوه آن‏ أَ فَلا يُبْصِرُونَ‏ آيا نمى‏بينند اثر اين قدر ترا تا استدلال كنند بر كمال قدرت حق و بدانند كه آنكه قادر است بر انبات زرع از زمين خشك قدرت دارد بر احياى مردمان بعد از موت‏ وَ يَقُولُونَ‏ و ميگويند كفار مكه‏ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ‏ كى باشد اين فتح كه مؤمنان ميگويند ان اللَّه استفتح لنا على المشركين يعنى كافران از روى استبعاد و استعجال سخن ميكردند در باب نزول عذاب بر ايشان و به اصحاب ميگفتند كه اين فتحى كه وعده ميدهيد كى خواهد بود زود بما نمائيد إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏ اگر هستيد راست گويان در وعده خود مراد فتح مكه است و نزد سدى حكيم بعذاب ايشان در دنيا است در روز بدر و مجاهد گفته كه مراد حكم است بثواب و عقاب در روز قيامت چه آن روز فصلست ميان مؤمنان و اعداى ايشان و روز حكومت و قضا ميان ايشان و روز نصرت مؤمنان بر كافران پس فتح بمعنى حكم باشد كقوله‏ رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا و چون غرض ايشان از سؤال وقت فتح استعجال ايشان بود بر وجه تكذيب و استهزاء تعيين وقت از اين جهت حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله باين خطاب مخاطب شد كه‏ قُلْ‏ بگو اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله در جواب ايشان كه بر وجه استهزاء استعجال ميكنند يَوْمَ الْفَتْحِ‏ روز فتح مكه يابد يا روز فصل كه آن حكم بثواب و عقاب و نصرت اولياء است است بر اعداء لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا سود نخواهد داشت آنها را كه نگرويده‏اند إِيمانُهُمْ‏ گرويدن ايشان يعنى‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏7، ص: 245

مقتولان چه حال قتل كه وقت استيصال است چون ايمان ايشان نه بر وجه اطاعتست و اختيار بلكه بطريق اجبار است پس ايشان را فايده ندهد هم چنان كه فرعون را ايمان نفع نداد و غرق شد و يا آنكه كفار امروز مكذب يوم فتح‏اند و فردا كه معاينه به بينند تصديق ايشان بآن فايده ندهد بايشان‏ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ‏ و نباشند كه ايشان مهلت داده شوند و عذاب قتل ايشان در توقف افتد و يا آنكه در روز قيامت ايمان آوردن نفع بايشان نرساند و از تكذيب ايشان باك مدار و آنها را واگذار تا مدت معلوم كه وقت نزول آية السيف است‏ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ‏ پس روى بگردان از روى اهانت چه دعوت تو فايده بايشان نرساند وَ انْتَظِرْ و منتظر باش نصرت الهى را إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ‏ بدرستى كه ايشان نيز منتظرند آن را كه غلبه كنند بر تو و حوادث زمان از موت و قتل بتو رسد تا از تو استراحت يابند و نظير اينست كريمه‏ فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ‏ و مضمون‏

الحق يعلوا و لا يعلى عليه‏

نصرت و غلبه ترا باشد نه ايشان را و يا آنكه چون وعده الهى البته بر ايشان نازل خواهد شد پس گوييا منتظرانند

سورة الاحزاب‏

مدنيست و هفتاد و سه آيتست باجماع جميع علما ابى ابن كعب از پيغمبر (ص) روايت كرده كه هر كه سورة الاحزاب بخواند و اهل و اماء خود را تعليم نمايد حقتعالى او را از عذاب قبر ايمن گرداند و عبد اللَّه ابن سنان از ابى عبد اللَّه (ع) نقل كرده كه هر كه سورة الاحزاب را بسيار خواند روز قيامت در جوار سيد ابرار و ازواج اطهار او باشد (ص) و بدانكه حقتعالى در مختم سورة السجده امر فرمود حضرت رسالت (ص) را بانتظار نصرت در اينسوره امر فرمود آن حضرت را كه در حين انتظار از نواهى اتقا نما و اطاعت كفار منما گفت كه‏

صفحه بعد