کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 158

و غافل باشد از دلايل توحيد بجهت عدم تفكر و تدبر در آن مساوى نيست بمؤمنى كه عاقل باشد و عالم بمعرفت او سبحانه‏ وَ الَّذِينَ آمَنُوا و برابر نيستند آنان كه گرويده‏اند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ و عملهاى شايسته كرده‏اند وَ لَا الْمُسِي‏ءُ و نه بدكار و تبه روزگار يعنى مؤمن صالح برابر كافر فاسق نيست چه اول ساكن درجات عاليه است بانواع كرامت و ثانى مقيم دركات باصناف اهانت‏ قَلِيلًا ما تَتَذَكَّرُونَ‏ اندكى پند ميپذيرند مردمان از آيات قرآن، بدانكه فايده عطف موصول و مسي‏ء بر اعمى و بصير بيان تغاير وصفين است كه منشأ عدم مساواتست، و يا دلالت بر صراحت تمثيل و نصب‏ قَلِيلًا بر ظرفيت است بتقدير مضاف يعنى حينا قليلا يا صفت مفعول مطلق محذوف يعنى تذكرا قليلا ما يتذكرون و ذكر ماء زايده بجهت تاكيد قلتست، و چون دنيا دار تكليف است نه دار جزاء پس ناچار است از سراى ديگر كه محسن بثواب و مسي‏ء بعقاب خود رسد چنان كه ميفرمايد كه:

59- إِنَّ السَّاعَةَ بدرستى قيامت‏ لَآتِيَةٌ هر آينه آينده است‏ لا رَيْبَ فِيها شك و شبهه نيست در آن بجهت وضوح دلالت عقليه و نقليه بر وقوع آن و اجماع جميع رسل بر وعد آن و لكنّ اكثر النّاس و لكن بيشتر مردمان‏ لا يُؤْمِنُونَ‏ نميگروند بنشأت قيامت و تصديق بآن نمينمايند بجهت عدم شغل نظر در ادله آن،

پس بجهت ترغيب بندگان در قبول ايمان ميگويد كه:

60- وَ قالَ رَبُّكُمُ‏ و گفت پروردگار شما ادْعُونِي‏ بخوانيد مرا نزد جميع مقاصد و مدعيات و وقوع بليات‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ‏ تا اجابت كنم آن را اگر مقتضى مصلحت باشد، محققان گفته‏اند كه داعى را لازم است كه لفظا يا قصدا دعا را معلق بشرط مصلحت سازد و اگر نه در مظان قبح خواهد بود چه در اين صورت ممكن است كه داعى چيزى بود كه مستلزم مفسده باشد، و بعضى مفسران دعا را در اين آيه بر عبادت و توحيد تنزيل نموده‏اند، پس معنى آنست كه بپرستيد و يكتا دانيد مرا تا ثواب دهم شما را و مؤيد اينست ظاهر قوله‏ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ‏ بدرستى كه آنان كه سركشى نمايند عَنْ عِبادَتِي‏ از پرستيدن من‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ‏ زود باشد كه در آورده شوند، و حفض بصيغه معلوم خوانده يعنى درآيند بدوزخ‏ داخِرِينَ‏ در حالتى كه ذليلان و خوار شدگان باشد و بنا بر اينقول ايثار استجابت بر اجابت بجهت تجانس لفظ است و بعضى ديگر گويند كه دعا بمعنى استغاثه است يعنى بوقت درماندگى استغاثه نمائيد تا بفرياد شما رسم، و نزد جماعتى ديگر بمعنى ثنا است و استجابت بمعنى قبول يعنى مرا ستايش كنيد تا بفضل كامل خود ثناى ناقص شما را قبول كنم و برخى بر آنند كه دعا بمعنى توبه است و اجابت بمعنى پذيرفتن آن يعنى توبه كنيد و رجوع نمائيد بمن‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 159

تا توبه شما را بپذيرم اما وجه اول اولى و اشهر است و وجه اولويت استعمال لفظ است در معنى حقيقى خود چنان كه در اصول مقرر است و چون دعا بابى از عبادت است بلكه افضل ابواب آن چنان كه از ابن عباس منقولست كه (افضل العبادات الدعاء) پس اطلاق لفظ عبادت بر او صحيح باشد و مصداق اين قول است احاديث منقوله از ائمه هدى صلوات اللَّه عليهم اجمعين از آن جمله، معوية بن عمار روايت كند كه از امام جعفر صادق عليه السّلام پرسيدم كه چه مى‏فرمايى در حق دو مرد كه هر دو بمسجد روند و يكى بيشتر اوقات در دعا صرف نمايد و ديگرى در اكثر وقت بنماز مشغول باشد فرمود كه هر دو خوبست گفتم يا بن رسول اللَّه ميخواهم بدانم كه كدام از ايشان افضل است فرمود آنكه دعاى او اكثر است نشنيده‏اى كه حق سبحانه فرموده كه‏ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ‏ بعد از آن فرمود كه دعا عبادت كبرى است، و زراره روايت كند از امام محمّد باقر عليه السّلام كه مراد از عبادت در اين آيه دعا است و دعا افضل عبادت است، و نيز حنان بن سدير از پدر خود روايت كرده كه از امام محمّد باقر عليه السّلام پرسيدم كه كدام عبادت افضل است فرمود كه هيچ چيز نزد او سبحانه دوست‏تر از آن نيست كه شخص از او سؤال كند و رفع حاجت باو نمايد و آنچه نزد او است از او بطلبد و هيچكس دشمن‏تر از آن شخص نيست كه از عبادت او استكبار كند و از او طلب نكند آن چيزى كه نزد او است پس آيه دالست بر عظم قدر دعا «1» و بر فضيلت انقطاع بنده بجانب حقتعالى و در اين باب اخبار بسيار وارد است از جمله آن ابن قداح از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل كرده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود كه دوست‏ترين اعمال نزد او سبحانه دعا است، و نيز ابن قداح از آن حضرت نقل نموده كه دعا كهف اجابتست هم چنان كه ابر كهف باران است، و از حضرت رسالت منقولست كه در حوائج و مهمات خود رجوع بحق تعالى نمائيد و بتضرع تمام بجانب او توجه نموده دعا كنيد كه دعا مغز عبادتست و هيچ مؤمنى خداى را نخواند الا كه حاجت او مستجاب شود يا در دنيا يا در عقبى و اگر بجهت مصلحتى حاجت او روا نشود آن دعا مكفر ذنوب او خواهد بود ما دام كه متضمن مأثم نباشد، ابو ولاد از امام على النقى عليه السّلام روايت كرده كه هر گاه بلائى متوجه بنده شود و او دعا كند حق سبحانه بزودتر وجهى از او كشف آن بلا كند و اگر دعا نكند آن بلا بر او فرود آيد و در مدت متمادى ملازم او شود پس بر شما باد كه هميشه دعا كنيد و بتضرع تمام خداى را بخوانيد، و انس روايت كند از رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه چون يكى از شما حاجتى داشته باشد بايد كه از خدا بخواهد اگر چه مطلوب او دوال نعلين باشد، و سليمان بن عثمان از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت كرده كه در روز قيامت دو مرد را كه عمل ايشان مساوى‏

(1) چه حقتعالى از دعاء، بعبادت تعبير فرموده و عبادتى را تشريفا بياء متكلم اضافه نموده و ترك دعا را استكبار بخود شمرده و تاركين دعاء را توعيد كرده كه با ذلت و خوارى داخل دوزخ خواهند شد.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 160

يكديگر باشد ببهشت برند و درجه يكى را بلندتر از درجه ديگرى گردانند او گويد كه بار خدايا بچه سبب اين مرد بر من مزيت پيدا كرده و حال آنكه عمل ما مساوى هم بوده؟ خطاب آيد كه او دعا ميكرد و حوائج و مقاصد خود را از من سؤال ميكرد و تو دعا نميكردى و از من طلب چيزى نمينمودى و چون كيفيت دعا و شرايط اجابت آن و ذكر احاديث مرغبه بر وجهى اكمل و قسطى اشمل در آيه كريمه‏ وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ‏ سمت تحرير يافته از اينجهت در اينمقام بهمين قدر اختصار رفت، و بعد از امر عباد بعبادت و دعا بيان وحدت و تعداد نعمت ميكند تا مرغب ايشان باشد در عبادت و رفع حاجت نمودن بوى و ميگويد كه:

61- اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ‏ خداى بحق آن كسى است كه بيافريد لَكُمُ اللَّيْلَ‏ براى شما شب تاريك را لِتَسْكُنُوا فِيهِ‏ تا ساكن شويد در او و استراحت و آسايش كنيد از تعب حركات يوميه و ضعف بدن و كلال حواس كه از آن ممر حادث شده باشد وَ النَّهارَ و خلق فرمود روز را مُبْصِراً در حالتى كه نيّر است در كمال نورانيت و اشراق تا به‏بينيد چيزها را در روز و بجهت آن مواضع حاجات خود را بسهولت بشناسيد و از آن اكتساب وجوه معاش كنيد إِنَّ اللَّهَ‏ بدرستى كه خداى تعالى‏ لَذُو فَضْلٍ‏ هر آينه خداوند بخشش بزرگ و بسيار است‏ عَلَى النَّاسِ‏ بر آدميان بافريدن شب و روز يا بخلق ارزاق يا بترتيب امورى كه قوام مصالح انفس و اموال بآنست‏ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ‏ و ليكن بيشترين مردمان‏ لا يَشْكُرُونَ‏ سپاس دارى اين نعمت نميكنند بجهت جهالت ايشان بمنعم حقيقى، و بدانكه اسناد ابصار بنهار از قبيل اسناد مجازيست كه دالست بر مبالغه از قبيل نهاره صائم و لهذا عدول نموده است از تعليل كه آن لتبصروا فيه است كه مقابل‏ لِتَسْكُنُوا فِيهِ‏ باشد بحال كه مبصر است و چون ذكر (ساكنا) در موضع‏ لِتَسْكُنُوا فِيهِ‏ خبرا ما دلالت بر اسناد مجازى نمى‏كند كه از جمله فصاحت كلامست بجهت جواز وصف ليل بسكون بر سبيل حقيقت چون ليل ساكن لا ريح فيه از اينجهت مطابق مبصرا واقع نشده و ايثار ذى فضل بر مفضل بجهت اشعار متفضل است بر آنكه هيچ فضلى موازن فضل او سبحانه نيست چه تنكير فضل با اضافه مشعر است بر آن و تكرير ناس بدون ايراد ضمير بجهت تخصيص كفرانست بايشان، پس بجهت مبالغه در اسناد اين افعال بخود ميفرمايد كه:

62- ذلِكُمُ‏ آن كسى كه متميز است باين افعال خاصه كه مشارك او نيست غير او در آن‏ اللَّهُ رَبُّكُمْ‏ خدائيست كه پروردگار شما است‏ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ آفريننده همه چيزها از آسمانها و زمينها و آنچه ما بين آنها است‏ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نيست هيچ معبود بسزا مگر او فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ‏ پس چگونه و بچه وجه برگردانيده ميشويد از عبادت وى و به پرستش غير او روى ميآوريد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 161

با وجود وضوح دلالت بر توحيد و الوهيت و ربوبيت او سبحانه.

63- كَذلِكَ‏ هم چنان كه برگردانيده شديد از دين اسلام‏ يُؤْفَكُ‏ برگردانيده ميشدند يعنى رؤسا و اكابر بازميگردانيدند الَّذِينَ كانُوا آنان را كه بودند بِآياتِ اللَّهِ‏ بآيتهاى خدا يَجْحَدُونَ‏ انكار ميكردند و از قبول آن ابا مينمودند، بعد از آن بافعال مخصوصه ديگر استدلال ميكند بربوبيت و ميگويد كه:

64- اللَّهُ الَّذِي‏ خداى بحق كسى است كه‏ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ‏ گردانيد از براى شما زمين را قَراراً مستقرى كه آرام ميگيريد بر آن‏ وَ السَّماءَ بِناءً و گردانيد آسمان را بنا برداشته و قبه برافراشته بر بالاى زمين‏ وَ صَوَّرَكُمْ‏ و بنگاشت شما را فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ‏ پس نيكو گردانيد صورتهاى شما را چه صورت انسان بهترين صور حيوانست، ابن عباس فرمود كه حسن صورت عبارت است از انتصاب قامت و اكل طعام و تناول او بيدين و يا آنكه مراد تناسب اعضاء است و تهيأ آن از براى مزاولت صنايع و اكتساب كمالات‏ وَ رَزَقَكُمْ‏ و روزى داد شما را مِنَ الطَّيِّباتِ‏ از طعامهاى پاكيزه يعنى متميز گردانيد روزى شما را كه انواع فواكه لذيذه است و نباتات طيبه از روزى و حيوانات و يا آنكه روزى حلال اعطا فرمود ذلِكُمُ‏ آنكه فاعل اين اشياء است‏ اللَّهُ رَبُّكُمْ‏ خدايى است كه آفريدگار شماست‏ فَتَبارَكَ اللَّهُ‏ پس بزرگوار و برترست خدايى كه‏ رَبُّ الْعالَمِينَ‏ پروردگار عالميانست از جن و انس و ملائكه و غير آن زيرا كه ما سواى آن مربوبست و مفتقر بالذات و در معرض زوال.

65- هُوَ الْحَيُ‏ او است زنده يعنى متفرد بحياة ذاتيه نه غير او لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نيست هيچ معبودى كه سزاى پرستش باشد مگر او تكرار كلمه توحيد بجهت مبالغه است در اقرار عباد بوحدت‏ فَادْعُوهُ‏ پس بخوانيد يعنى بپرستيد او را مُخْلِصِينَ‏ در حالتى كه پاكيزه كنندگان باشيد لَهُ الدِّينَ‏ براى او دين خود را از شرك يا طاعت را از رياء و بگوئيد بر اثر اين هدايت عظمى و نعمت كبرى‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ همه ستايش و سپاس مر خداى را است كه پروردگار عالميانست و بعضى در اين كلام لفظ قائلين را تقدير ميكنند كه حال بعد از حال باشد يعنى در حالتى كه گوينده اين كلمه باشيد، و از ابن عباس منقولست كه هر كه كلمه توحيد بر زبان راند بايد كه در عقب آن بگويد الحمد للَّه رب العالمين، چون كه كفار مكه ترغيب حضرت رسالت صلى اللَّه عليه و آله و سلم ميكردند بدين خود حق سبحانه و تعالى فرمود كه:

66- قُلْ‏ بگو اى محمّد مر مشركان مكه را إِنِّي نُهِيتُ‏ بدرستى كه نهى كرده شده‏ام و بازداشته‏ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ‏ از آنكه بپرستم آنان را كه‏ تَدْعُونَ‏ ميپرستيد شما مِنْ‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 162

دُونِ اللَّهِ‏ بجز خداى بحق‏ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ‏ آن هنگام كه آمد بمن حجج بينه و آيات ظاهره‏ مِنْ رَبِّي‏ از قبل پروردگار من‏ وَ أُمِرْتُ‏ و امر كرده شده‏ام‏ أَنْ أُسْلِمَ‏ بآنكه گردن نهم و انقياد نهم‏ لِرَبِّ الْعالَمِينَ‏ مر پروردگار عالميان را، و بدانكه ادله اگر چه ناهى حضرت رسالت صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود از عبادت غير او سبحانه ليكن چون ورود حجج بينه از جانب حضرت عزت مقوى ادله عقليه است و منبه و مؤكد آن از اينجهت جل سبحانه آن حضرت را امر نمود كه در ابطال كيش ايشان و اثبات مذهب خود استمساك بآن نمايد و بعد از آن بجهت مبالغه و تأكيد در باب اثبات توحيد و ابطال اشراك اكتفاء بادله سابقه نكرده اظهار كمال قدرت و ذكر وفور نعمت خود مى‏كند بر اين طريق كه:

67- هُوَ الَّذِي‏ او آن كسى است كه بقدرت كامله خود خَلَقَكُمْ‏ بيافريد شما را يعنى آدم را كه منشأ واصل خلقت شما است‏ مِنْ تُرابٍ‏ از خاك‏ ثُمَ‏ پس شما را كه فرزندان وى‏ايد مِنْ نُطْفَةٍ از آب منى‏ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ پس از خون بسته كه منى بعد از چهل روز بآنصورت متشكل ميگردد ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ‏ پس بيرون ميآورد هر يك از شما را از رحم مادر طِفْلًا در حالتى كه كودكيد، توحيد طفل يا بجهت اراده جنس است يا تأويل آن بكل واحد و قوله‏ ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ‏ متعلق است بفعل مقدور و تقدير كلام اينكه يبقيكم لتبلغوا يعنى بعد از طفوليت بقا مى‏دهد شما را تا ميرسيد بسخت‏ترين قوة خود كه منتهى سن شبابست و آن از سى سالگيست تا چهل و بر همين قياس است قوله‏ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً يعنى بعد از سن شباب باقى ميگذارد شما را تا ميگرديد پيران‏ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ‏ و برخى از شما آن كس است كه قبض روح او ميشود پيش از سن شيخوخيت و قوله‏ وَ لِتَبْلُغُوا در اين تقدير است كه و يفعل ذلك لتبلغوا يعنى ميكند نقل سن بسن ديگر پيش شيخوخيت يا قبل از بلوغ شباب تا برسيد أَجَلًا مُسَمًّى‏ بمدتى نام برده شده كه وقت موتست يا قيامت‏ وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏ و تا شايد كه شما تعقل كنيد در آفرينش خود و در انتقال خود از درجه‏اى بدرجه‏اى و باين حجج و غير او عارف شويد بخالق خود و راه بريد بربوبيت او.

68- هُوَ الَّذِي‏ او آن كسيست كه بمحض قدرت‏ يُحْيِي‏ زنده ميگرداند شما را وَ يُمِيتُ‏ و ميميراند فَإِذا قَضى‏ أَمْراً پس چون حكم كند بامرى يعنى هر گاه اراده نمايد كه كارى پديد آورد از احيا و اماته و ساير مقدورات‏ فَإِنَّما يَقُولُ‏ پس جز اين نيست كه گويد لَهُ‏ مر آن امر را كه‏ كُنْ‏ بباش‏ فَيَكُونُ‏ پس بباشد بلا تأخير يعنى تكوين آن مينمايد بدون احتياج بآلتى و عدّتى و مدتى و كلفتى چه مقتضى قدرت ذاتيه بر هيچ چيز موقوف نيست‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 163

و چون كفار با كثرت دلايل واضحه و حجج بينه در مقام جدال و عناد بودند از اين جهت بعد از ايراد بينات در صدد تهديد ايشان درآمده بر سبيل تعجب مى‏فرمايد كه:

69- أَ لَمْ تَرَ آيا نمى‏بينى‏ إِلَى الَّذِينَ‏ بسوى آنان كه‏ يُجادِلُونَ‏ جدال و نزاع ميكنند فِي آياتِ اللَّهِ‏ در آيت‏هاى خدا كه حجج فرآنيه و ساير معجزات دنيويه است‏ أَنَّى يُصْرَفُونَ‏ چگونه و بچه نوع برگردانيده مى‏شوند از تصديق نمودن بآن با وجود وفور دلايل و آيات.

70-

الَّذِينَ كَذَّبُوا مجادلان آنانند كه تكذيب كردند و نگرويدند بِالْكِتابِ‏ بقرآن‏ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ‏ و بآنچه فرستاده‏ايم بآن چيز أَرْسَلْنا پيغمبران خود را از كتب آسمانى، و ميتواند بود كه مراد از كتاب جنس كتب آسمانى باشد و بما ارسلنا وحى و احكام شرايع يعنى ايشان بكتابها و احكام شرعيه تصديق نكردند فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ‏ پس زود باشد كه بدانند عاقبت تكذيب و خاتمه ناگرويدگان را.

71- إِذِ الْأَغْلالُ‏ وقتى كه غلهاى آتشين‏ فِي أَعْناقِهِمْ‏ در گردنهاى ايشان باشد ايراد كلام بصورت جمله اسميه كه دالست بر ثبوت اغلال در زمان حال و ماضى و استقبال بجهت تيقن آن است چه امور مستقبله متيقنه در قوه ماضى و حال است كقوله‏ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ‏ عطف است بر اغلال و جمله فعليه در موضع حال و يا مبتدا است و جمله فعليه خبر او و على كلا التقدير عايد محذوف است كه آن لفظ بها است، يعنى زنجيرها در گردن كفار باشد در حالتى كه كشيده شوند بآن 72- فِي الْحَمِيمِ‏ در آب جوشان يعنى با زنجيرها كشيده مى‏شوند در آبى بغايت گرم وهب بن منبه از حضرت رسالت صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت كند كه حق سبحانه در دوزخ ابرى سياه بيافريند و ايشان را گويد كه شما را چه آرزو است ايشان گويند آرزوى آب سرد داريم حق سبحانه ابر را امر فرمايد كه بجاى باران غلها و سلسلها بر سر ايشان ببارد و بندها بر سر بندهاى ايشان آيد و غلها بر بالاى غلها پس بند بر بند و غل بر غل شوند آن گاه از آن ابر آتش ببارد و دوزخ گرم‏تر شود ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ‏ بعد از آن در آتش دوزخ سوخته شوند.

73- ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ‏ بعد از آن گفته شود، يعنى ملائكه از روى توبيخ بايشان گويند أَيْنَ ما كُنْتُمْ‏ كجااند آنان كه بوديد شما كه‏ تُشْرِكُونَ‏ كه انباز ميگرفتيد ايشان را و ميپرستيديد 74- مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ بجز از خداى و از ايشان توقع نفع و ضرر داشتيد و دعوى ميكرديد كه‏ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ‏ ؟ قالُوا گويند دوزخيان كه آن شريكان‏ ضَلُّوا عنّا گمشدند از ما و نمييابيم ايشان را، و اينحكايت قبل از آن باشد كه بمعبودان خود رسند يا آنكه مراد آن باشد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 164

كه ضايع شد از ما امداد ايشان يعنى ما از ايشان توقع مدد داشتيم و ايشان ما را درين عذاب و نكال و عقاب بگذاشتند و هيچ نفعى بما نرسانيدند پس گوئيا كه از ما غايب‏اند و اگر چه بحسب ظاهر حاضرند بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا بلكه بر ما ظاهر گشت كه نبوديم كه خوانده باشيم‏ مِنْ قَبْلُ‏ پيش از اين در دنيا شَيْئاً چيزى كه معتد به باشد يعنى غرض از عبادت آنست كه از جانب معبود نفعى بعابد رسد و چون دانستيم كه از ايشاى نفعى و دفع ضررى متصور نيست پس بر ما ظاهر شد كه ايشان در نفس الامر هيچ نبوده‏اند و ما ايشان را چيزى پنداشته بوديم، و هم چنان كه خداى تعالى مجادلان را فرو گذاشت‏ كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ‏ همچنين فرو ميگذارد خداى‏ الْكافِرِينَ‏ جميع كافران را تا در آخرت راه نبرند بچيزى كه از آن منتفع شوند يا هم چنان كه باطل گردانيد خداى آن چيزى را كه كفار اميد بآن ميداشتند و توقع نفى بآن تصور ميكردند از عبادت اصنام همچنين ضايع گرداند آنچه جميع اصناف كفار تصور نفعى از آن كرده باشند از ساير اعمال سيئه يا هم چنان كه طمع ايشان را از نيل منفعت منصرف گردانيد همچنين ايشان را از راه راست كه موصل بهشت است بگرداند، القصه چون كفار از عبادت اصنام پشيمان شوند ملائكه بر سبيل توبيخ بايشان خطاب كنند 75- ذلِكُمْ‏ اين اضلال يا عذاب و عقاب شما را امروز بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ‏ بسبب آنست كه بوديد كه فرحناك و خوشحال مى‏بوديد فِي الْأَرْضِ‏ در زمين يعنى در دنيا بِغَيْرِ الْحَقِ‏ بچيزى كه حق نبود از عبادت اوثان و تكذيب رسولان و عداوت و طغيان‏ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ‏ و بسبب آن كه بوديد كه بسيار نشاط مى‏كرديد و بجهت وقوع مكاره و بلايا بر انبياء.

76- ادْخُلُوا درآييد اى اهل شرك و طغيان‏ أَبْوابَ جَهَنَّمَ‏ بدرهاى هفتگانه دوزخ كه براى شما منقسم شده يعنى هر طايفه‏اى بدركه‏اى درآئيد خالِدِينَ فِيها در حالتى كه جاويد- ماندگان باشيد در آن‏ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ‏ پس بد آرامگاهيست مر گردنكشان و طاغيان را دركه آخرين دوزخ كه جهنم است، اطلاق لفظ بئس بر آن با آنكه حسن است بجهت تنفر طبعست از آن هم چنان كه تنفر عقل از قبيح پس از اين حيثيت اسناد بئس باو حسن باشد و نظم كلام اگر چه مقتضى آنست كه در موضع مثوى مدخل باشد ليكن چون دخول مقيد بخلود سبب ثوى است از اين جهت تعبير آن بمثوى شده است و چون ابواب و دركات جهنم معد و مهيا است از براى ارباب شرك و عناد:

صفحه بعد