کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 287

زقوم گداخته است. اصل كلام مضمون اين آيتست كه‏ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ‏ و اضافه عذاب بحميم كه اضافه بيانيه است بر سبيل استعاره است بجهت مبالغه از قبيل‏ أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً پس تعليق صب بعذاب مستعار له است تا در تصور اهول و اهيب نمايد و ذكر (من) بجهت دلالتست بر آنكه مصبوب بعضى است از اين نوع نه همه انواع آن و نيز بر سبيل هزل و تهكم بگويند مر آن اثيم را كه نزد قوم خود معزز و مكرم بوده كه.

49- ذُقْ‏ بچش و بكش اين عذاب را إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ بدرستى كه تو ارجمندى نزد قوم خود الْكَرِيمُ‏ بزرگوار بزعم خود، مرويست كه ابو جهل لعين بحضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم گفت كه (ما بين جبليها اعز و اكرام منى فما تسطيع انت و لا ربك ان تفعلا بى شيئا) نيست ميان اين دو كوه كه محيطند بمكه كسى كه ارجمندتر و بزرگوارتر از من باشد پس تو و خداى تو توانايى نداريد كه ضررى بمن رسانيد چون روز قيامت رسد حضرت عزت بر سبيل استهزاء و تهكم باو گويد كه اى عزيز و كريم بچش اين عذاب جحيم و عقاب اليم را.

50-

إِنَّ هذا بدرستى كه اين عذاب‏ ما كُنْتُمْ بِهِ‏ آنست كه بوديد كه در دنيا بآن‏ تَمْتَرُونَ‏ شك مى‏آورديد و اكنون بمعاينه مشاهده آن نموديد، آن گه در صفت مطيعان مى‏فرمايد كه:

51- إِنَّ الْمُتَّقِينَ‏ بدرستى كه پرهيزكاران‏ فِي مَقامٍ أَمِينٍ‏ در جايگاه ايمن باشند وصف مكان بامنيت بر سبيل استعاره است چه امين فى الحقيقة صفت مكين است نه مكان، يعنى متقيان ايمن باشند در آن مكان از آفت و محنت و بيم و انتقال و زوال، پس بر سبيل بدليت تفسير مقام امين مى‏كند و ميگويد كه:

52- فِي جَنَّاتٍ‏ در بوستانهايى باشند پر از اشجار وَ عُيُونٍ‏ و چشمهاى جارى.

53- يَلْبَسُونَ‏ مى‏پوشند جامها را مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ‏ از حرير نازك و ديباى سطبر تنك بافته و گويند سندس از براى لباس باشد و استبرق از براى افتراش، و زجاج گفته كه تسميه آن باستبرق بجهت شدت براقت و لمعان آنست و باى حال متقيان متمتع باشند باشجار و انهار و ملبس بالبسه فخار مُتَقابِلِينَ‏ در حالتى كه در برابر يكديگر نشسته باشند تا بديدار يكديگر انس گيرند و گفته‏اند كه متقابل يكديگر باشند بمحبت نه متدابر هم؛ بغضب، و در بعضى از تفاسير مذكور است كه اين مقابله روز مهمانى باشد در دار الجلال كه حق سبحانه همه مؤمنانرا بر سر يك خوان بنشاند بر وجهى كه همه روى‏هاى يكديگر را ببينند.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 288

54- كَذلِكَ‏ همچنين است حال اهل بهشت و مى‏تواند بود كه منصوب المحل باشد بفعل محذوف و تقدير كلام اينكه (مثل ذلك آتيناهم) يعنى مانند اين را مى‏دهيم به بهشتيان‏ وَ زَوَّجْناهُمْ‏ و قرين مى‏سازيم و همنشين ميگردانيم ايشان را بِحُورٍ بزنان سفيد روى و لطيف اندام‏ عِينٍ‏ گشاده چشم كه حدقه آن در نهايت سياهى باشد و سفيدى آن بغايت تناهى، از مجاهد منقولست كه حور زنانى باشند در نهايت جمال كه سفيدى روى ايشان بحدى باشد كه چشمهاى مردمان در ايشان متحير بمانند و صفاى اعضاى ايشان بر وجهى است كه هر كس در ايشان نظر كند روى خود را در آن مشاهده كند چنانچه در آينه، و اختلاف است در اينكه اينها زنان دنيا باشند يا از بهشت، و اين متقيان.

55- يَدْعُونَ‏ طلب ميكنند، فِيها در بهشت از سدنه و خدمه آن‏ بِكُلِّ فاكِهَةٍ باحضار هر ميوه كه آرزو كنند در هر زمان و در هر مكان‏ آمِنِينَ‏ در حالتى كه ايمن باشند از مضرتى كه از ممر اكل عارض شود چون تخمه و اوجاع و سقم يا مطمئن باشند از خوف پوسيدن و منقطع شدن آن.

56- لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ‏ نچشند در بهشت مرگ را، تشبيه فرموده موت را بطعامى كه بذايقه دريابند و وجه شبه ادراكست كه جنس ذوق است مراد آنست كه ايشان در آن جهان مرگ را درنيابند إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ مگر آن مرگ اول و اين استثناى منقطعست و حقيقت معنى اينكه متقيان در آخرت مرگ را ادراك نكنند و ليكن مرگ اول را كه در دنيا است دريافته‏اند، و محتمل است كه اين استثناى متصل باشد از براى مبالغه در امتناع موت از قبيل تعليق شي‏ء به محال پس گوئيا كه چنين گفته‏اند لا يذوقون فيها الموت الا اذا امكن ذوق الموتة الاولى فى المستقبل يعنى نچشند در آخرت مرگ را مگر در وقتى كه ممكن باشد چشيدن موته اولى در مستقبل و چشيدن موته ماضيه در زمان مستقبل محالست پس چشيدن موت كه معلق است بر آن محال نيز محال بوده باشد، و بعضى گفته‏اند كه‏ إِلَّا بمعنى بعد است يعنى بعد از مرگ اول كه در دنيا چشيده باشند هيچ مرگ ديگر نچشند و ذكر اين بجهت آنست كه چون معهود مردمان آنست كه هر زندگى را در عقب او مرگيست پس حق سبحانه زندگى آخرت را از اين مستثنى گردانيده فرمود كه آن زندگى مثل زندگى دنيا نيست تا در عقب آن مرگ باشد پس هميشه در آنجا مخلد و مؤبد باشند وَ وَقاهُمْ‏ و نگاهدارد خداى آن مؤمنان را عَذابَ الْجَحِيمِ‏ از عذاب آتش سوزان و چون ممكنست كه اين آيه مختص باشد بكسى كه مستحق دخول نار نباشد يا بكسى كه مستحق بآن باشد اما حق سبحانه از روى تفضل از او درگذشته باشد يا آنكه مراد بوقايه از عذاب جحيم بر وجه تأبيد باشد يا بر آن وجهى‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 289

كه كفار بر آن معذب ميشوند پس معتزله را نرسد كه استدلال كنند بر اين آيه بر امتناع خروج مؤمن فاسق از دوزخ بجهت عدم وقايه او از آن، و بدانكه چون حق سبحانه مثوبت حسنه را اضعافا مضاعفة باهل ايمان ميرساند چنان كه آيه‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها مخبر است بر اين از اين جهت ميفرمايد كه باهل تقوى عطا كرده ميشود خلود جنت نعيم و نجات از عذاب جحيم.

57- فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ‏ فضلى و عطائى كه حاصل شده از آفريدگار تو پس نصب‏ فَضْلًا بر مصدريت باشد كه مؤكد نفس خود باشد چه جمله‏ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ‏ كه پيش از او واقع است محتمل غير فضل نيست و ميتواند بود كه نصب آن بر عليت باشد يعنى حق سبحانه در حق مؤمنان اين احسان نمود بجهت تفضلى از جانب خود حاصل كه حق سبحانه و تعالى نعيم جنت با صفت خلود كه به متقيان عطا فرموده و ايشان را از عذاب جحيم نگاه داشته تفضلى است از جانب او سبحانه نسبت به ايشان. و بعضى گفته‏اند كه اگر چه متقى مستحق جنت است ليكن تسميه آن بفضل باعتبار آنست كه سبب استحقاق كه اقتدار و تمكين طاعت است از فضل او است پس آن از قبيل تسميه مسبب باشد باسم سبب‏ ذلِكَ‏ آن حيات ابدى در جنان و صرف عذاب ابدى از نيران‏ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏ آنست رستگارى بزرگ چه متضمن خلاصى است از جميع مكاره و فايز شدن بهمه مطالب.

58- فَإِنَّما يَسَّرْناهُ‏ پس جز اين نيست كه آسان گردانيديم قرآن را باين وجه كه انزال آن نموديم‏ بِلِسانِكَ‏ بلغت تو لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ‏ تا شايد كه قوم تو متذكر شوند و از روى سهولت بمعانى آن رسيده از آن پند گيرند، اين فذلكه كتابى است كه بعضى از صفات آن در ابتداى اينسوره معلوم شد، يعنى مردمان را پند ده بكتابى كه هويدا و ظاهر است معانى آن پس جز اين نيست كه آسان ساخته‏ايم آن را تا بآن پندپذير شوند و چون كفار با وجود سهولت اخذ معانى از آن متذكر و متعظ نميشوند 59- فَارْتَقِبْ‏ پس منتظر باش آنچه بر ايشان فرود آيد إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ‏ بدرستى كه ايشان نيز انتظار كشنده‏اند تا چه چيز بتو حلول كند و بلا شبهه آنچه بتو خواهد رسيد نصرت الهى خواهد بود كه مستتبع عاقبت احسان است و آنچه بر ايشان فرود آيد عذاب نامتناهى كه لازم عاقبت اسائت است.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 290

سورة الجاثية

و اين را سورة الشريعة نيز خوانند، و در مكه نزول اجلال يافته مگر آيه‏ قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا كه پيش قتاده در مدينه نازل گشته، و عدد آيات آن سى و هفت است نزد كوفى، و سى شش نزد غير او، و اختلاف در يك آيت است كه آن‏ حم‏ است.

ابى بن كعب و ابى سعيد از حضرت رسالت پناه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده‏اند كه هر كه (حم جاثيه) را تلاوت نمايد خداى تعالى در وقت حساب ستر عورت او نمايد و از روعت و هيبت عذاب ايمن گرداند و ابو بصير از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كند كه ثواب قارى اين سوره آنست كه هرگز آتش دوزخ نه‏بيند و زفير و شهيق جهنم نشنود و در افق اعلى رفيق سيد انبياء صلى اللَّه عليه و آله و سلّم باشد.

و بدانكه چون حق سبحانه بذكر قرآن ختم سوره دخان نمود افتتاح اين سوره نيز بذكر آن نموده فرمود:

1-

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حم‏ 2- تَنْزِيلُ الْكِتابِ‏ اگر حم اسم سوره است پس مبتدا خواهد بود و در كلام مضافى محذوف و تقدير اينكه تنزيل حم تنزيل الكتاب يعنى فرو فرستادن حم فرو فرستادن قرآن است و اگر از براى تعديد حروف است پس تنزيل مبتدا خواهد بود و خبر آن‏ مِنَ اللَّهِ‏ يعنى فرو فرستادن اين كتاب از نزد خدايى است كه‏ الْعَزِيزِ غالبست بر همه مكونات‏ الْحَكِيمِ‏ درستكار و راست كردار در تدبير موجودات و تقدير مصالح كافه بريات و گويند كه حم مقسم به است و تَنْزِيلُ الْكِتابِ‏ صفت آن و مِنَ اللَّهِ‏ صله كتاب يعنى قسم به‏ حم‏ كه آن كتابيست كه فرو فرستاده شده است از جانب خداى غالب در جميع مطالب دانا در تقدير جميع مواهب جواب قسم اينكه 3- إِنَّ فِي السَّماواتِ‏ بدرستى كه در آسمانها از نجوم سياره و كواكب ثابته‏ وَ الْأَرْضِ‏ و در زمينها از جبال راسيه و اشجار نابته و حيوانات ماشيه و ساير امور داله بر قدرت باهره‏ لَآياتٍ‏ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ هر آينه نشانها است براى گرويدگان بوحدت پروردگار و قدرت صانع مختار، تخصيص ذكر آيات باهل ايمان بجهت آنست كه ايشان بآن منتفع ميشوند نه غير ايشان، و بعضى گويند كه‏ إِنَّ فِي السَّماواتِ‏ در تقدير إن فى خلق السموات است يعنى بدرستى كه در آفريدن آسمانها و زمينها علاماتيست براى تصديق كنندگان بوحدت و قدرت صانع آن، و مؤيد اينست قوله:

4- وَ فِي خَلْقِكُمْ‏ و در آفريدن شما و آنچه در اوست از بدايع صنعت و عجايب خلقت و از حالات مختلفه و تغييرات متجدده از ابتداى خلق در بطون امهات تا انقضاى اجال‏ وَ ما يَبُثُ‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 291

و در آنچه پراكنده ميسازد در زمين‏ مِنْ دابَّةٍ از جميع جنبندگان با اختلاف اجناس و اشكال و صور و منافع و مقاصد مطلوبه ايشان‏ آياتٌ‏ علامت‏ها است‏ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ‏ مر گروهى را كه بيگمان بدانند يعنى باينها استدلال كرده از سر يقين بوحدت و قدرت صانع عالم عالم شوند، و بدانكه مستقبح است عطف بر ضمير مجرور متصل بى‏اعاده جار پس‏ ما يَبُثُ‏ معطوف خواهد بود بر مضاف نه بر مضاف اليه، و رفع آيات محمول است بر محل (إن) و اسم آن و بر همين قياس است قوله 5- وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ و در آمدن شب و روز در عقب يكديگر يا در اختلاف حال آن در طول و قصر و نور و ظلمت‏ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ و در آنچه فرو فرستاده خداى تعالى‏ مِنَ السَّماءِ از آسمان يا از ابر مِنْ رِزْقٍ‏ از روزى يعنى باران كه سبب روزيست از قبيل تسميه سبب باسم مسبب‏ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ‏ پس زنده كرد بآن باران زمين را بَعْدَ مَوْتِها پس از پژمردگى و خشكى آن‏ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ‏ و در گردانيدن بادها باختلاف جهات كه آن جنوب و شمال و صبا و دبور است يا بحسب تفاوت احوال در رحمت و عذاب چه بعضى از آن مثمر رحمت است برخى منتج عقوبت‏ آياتٌ‏ علامتها است بر كمال قدرت‏ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ مر گروهى را كه عقل را كافر فرمايند و در اين امور مذكوره نظر كنند تا عالم شوند بآنكه او سبحانه مدبر و حكيم و قادر و عليم و غنى و قديمست، و ببايد دانست كه‏ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ‏ - تا آخر آيه- عطفست بر عاملين مختلفين چه‏ اخْتِلافِ‏ معطوفست بر خَلْقِكُمْ‏ و عامل آن حرف جر است و آيات عطفست بر محل و اسم (إن) و عامل آن ابتدائية و جواز اين بنا بر مذهب اخفش است اما پيش سيبويه چون عطف بر عاملين مختلفين جايز نيست پس آن مأولست باضمار (فى) يعنى و فى خلقكم يا بحذف مبتدا در آيات يعنى هى آيات و ترك (لام) در هر دو آيات اخير بجهت استغناى آنست بذكر آن در آيات اول و اختلاف فواصل ثلاث بجهت اختلاف آياتست در ظهور و دقت چه ملخص معنى اين سه آيه آنست كه بندگان منصف هر گاه بنظر صحيح در سماوات و ارضين نظر كنند عالم خواهند شد بآنكه آنها مصنوعند و مصنوع را لا بد است از صانع پس، باو سبحانه ايمان خواهند آورد و تصديق باو خواهند نمود و هر گاه در خلق انفس خود نظر كنند در تنقل آن از حالى بحالى و از هيئتى بهيئتى تفكر نمايند و در خلق صنوف حيوانات تامل فرمايند ايمان ايشان زياده خواهد شد و التباس از ايشان منتفى شده بسر حد يقين خواهند رسيد و اگر در ساير حوادث متجدده نظر كنند مثل اختلاف ليل و نهار و نزول امطار و زندگى ارض بعد از پژمردگى و تصرف رياح جنوب و شمال و صبا و دبور عقل ايشان بسبب آن در معرفت استحكام خواهد يافت و يقين ايشان بمرتبه كمال خواهد رسيد و بعد از ذكر ادله توحيد تهديد و تقريع جماعتى مى‏كند كه از آيات مذكوره اعراض نمايند و تفكر در آن‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 292

نكنند و ميفرمايد كه:

6- تِلْكَ آياتُ اللَّهِ‏ ادله متقدمه دلايل قدرت خدا است يا آيتهاى مذكوره آيات قرآنست‏ نَتْلُوها عَلَيْكَ‏ در حالتى كه ميخوانيم آنها را بر تو بِالْحَقِ‏ براستى و درستى نه بباطل و كجى و هر گاه كه كفار بآيات الهى كه در نهايت وضوح و ظهورند نميگروند فَبِأَيِّ حَدِيثٍ‏ پس بكدام سخن بعد اللَّه و اياته پس از خدا و دلايل قدرت او يُؤْمِنُونَ‏ ايمان مياوريد، و حفص بغيبت خوانده يعنى بكدام سخن تصديق خواهند كرد و مراد به‏ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ‏ بعد آيات اللَّه است و تقديم اسم اللَّه بجهت مبالغه و تعظيم است از قبيل اعجبنى زيد كرمه كه بمعنى اعجبنى كرم زيد است و ميتواند بود كه مضافى محذوف باشد و تقدير كلام اينكه بعد حديث اللَّه يعنى بكدام سخن بعد از سخن خدا كه قرآنست و آيات قدرت او تصديق خواهند كرد، و مؤيد اينست آيه كريمه‏ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ‏ و فرق ميان حديث كه قرآنست و ميان آيات آنست كه حديث قصصى است كه از او مستخرج ميشود عبرى كه مبين حق باشد از باطل و آيات ادله فاصله ميان صحيح و باطل خواه آنكه از جنس كلام باشد يا نه:

7- وَيْلٌ‏ سختى عذاب يا چاه ويل كه در قعر جهنم است و پر از خون و چرك دوزخيان‏ لِكُلِّ أَفَّاكٍ‏ براى هر كذاب است‏ أَثِيمٍ‏ بسيار گناه كننده، و گويند مراد بآن نضر بن حارث است پس در صفت او ميفرمايد كه:

8- يَسْمَعُ‏ ميشنود آياتِ اللَّهِ‏ آيتهاى كلام خدا را تُتْلى‏ عَلَيْهِ‏ كه خوانده ميشود بر او ثُمَّ يُصِرُّ پس اصرار ميكند يعنى ثابت قدم ميشود در كفر و عناد خود مُسْتَكْبِراً در حالتى كه گردن كش است از ايمان آوردن بدان و ايراد ثُمَ‏ كه موضوع است از براى تراخى ايذانست بآنكه اصرار و استكبار بعد از استماع آيات واضحه و دلائل ناطقه بحقيت قرآن بسيار مستبعد است نزد عقول و طباع و عادات و آن كافر معاند بجهت عدم انتفاع او از آن‏ كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها گوئيا كه هرگز نشنيده است آن را و هر گاه حال او در اصرار و عناد باين مثابه است‏ فَبَشِّرْهُ‏ پس بشارت ده او را اى محمد بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏ بعذابى دردناك لفظ بشارت در مقام انذار اشارتست بتهكم كفار.

9- وَ إِذا عَلِمَ‏ و چون بداند مِنْ آياتِنا از آيتهاى كتاب ما شَيْئاً چيزى را بعد از استماع آن يعنى چون برسد باو آيات ما و بداند كه آن قرآن است‏ اتَّخَذَها هُزُواً فرا گيرد آن را مهزوّ به يعنى بآن استهزاء و افسوس كند و بنوعى با جهله روزگار خود باز گويد كه از حق و صواب منحرف باشد، يا آنكه هيچ چيز در او نيابد كه مناسبتى بهزل و سخريت داشته باشد چنان كه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏8، ص: 293

ابو جهل لعين چون حديث زقوم شنيد اقتصار بعدم استماع و انتفاع آن نكرده بسخريت آن نيز مشغول شد و مانند اعتراض ابن زبعرى در قول‏ إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ‏ و ايراد ضمير تأنيث با آنكه راجع (بشي‏ء) است باعتبار آنست كه (شي‏ء) در معنى آيتست و يا بآنكه استهزاء ببعضى از كلام كه از جمله آيات اللَّه باشد در حكم استهزاء است بتمام كلام كه آن جميع آيات است‏

أُولئِكَ‏ آن گروه مستهزيان‏ لَهُمْ‏ مر ايشان راست‏ عَذابٌ مُهِينٌ‏ عذابى خوار كننده 10- مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ‏ «وراء» اسم جهتى است كه متوارى باشد از اينكس خواه جهت خلف باشد يا قدّام پس معنى آنست كه از پيش روى ايشان جهنم است زيرا كه بدان متوجه‏اند يا از پس ايشان كه بعد از آجالست دوزخ خواهد بود وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ‏ و باز ندارد از ايشان‏ ما كَسَبُوا آنچه كسب كرده باشند يعنى حاصل كرده و فراهم آورده از اموال و اولاد شَيْئاً چيزى را از عذاب و عقاب‏ وَ لا مَا اتَّخَذُوا و نه آنچه فرا گرفته باشند مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ بجز از خداى‏ أَوْلِياءَ دوستان يعنى معبودان كه باميد شفاعت ايشان را پرستش كرده باشند و لهم و مر ايشانراست در جهنم‏ عَذابٌ عَظِيمٌ‏ عذابى بزرگ كه شدت آن از حد و حصر متجاوز است:

11- هذا اين قرآن كه خوانديم آن را بر تو هُدىً‏ كامل است در راه راست نمودن‏ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا و آنان كه نگرويدند بِآياتِ رَبِّهِمْ‏ بآيات پروردگار خود كه قرآنست‏ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ مر ايشانراست عذابى از رجز كه سختترين عذابست‏ أَلِيمٌ‏ الم رساننده و بدرد آرنده و حقيقت معنى رجز در ما تقدم سمت تحرير يافت، آن گه عباد را دلالت ميكند بر توحيد و قدرت خود و ميگويد كه:

12- اللَّهُ‏ خداى بحق‏ الَّذِي سَخَّرَ آنست كه رام كرد لَكُمُ الْبَحْرَ براى شما دريا را به اين وجه كه سطح آن را املس ساخت و اخشاب را بر بالاى آن بداشت تا بواسطه آن تجارت نمايند و منع غوص شما ننمود تا بغواصى جواهر و لآلى را بچنگ آريد كما قال عز و جل‏ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ‏ تا ميرود كشتيها فِيهِ‏ در وى‏ بِأَمْرِهِ‏ بفرمان او يعنى آن را مسخر شما ساخت تا بر آن سوار شويد وَ لِتَبْتَغُوا و تا طلب كنيد و بجوئيد مِنْ فَضْلِهِ‏ از فضل و نعمت او انواع فوايد و اصناف عوايد آن را از ارباح تجارات و لآلى و جواهر وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏ و تا شايد كه شما شكر او نمائيد بر اين نعم عظيمه:

صفحه بعد