کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 158

يعنى هر آينه من قسم ياد ميكنم و ابو عمرو كه فلا قسم خوانده مؤيد اينست چه در اين صورت لام ابتدائيه است مانند لام لزيد منطلق نه لام قسم زيرا كه صحت لام قسم بدو امر است يكى آنكه نون تاكيد مقارن آن باشد چون و اللَّه لافعلن دوم آنكه لأفعلن كه در جواب قسم واقع شود براى استقبال باشد و فعل قسم براى حال و اين جا هر دو امر مفقوداند يا آنكه ذكر لا بجهت رد آن چيزى باشد كه مخالف مقسم عليه باشد يعنى نه آن چنانست كه كفار ميگويند كه قرآن سحر است يا شعر يا كهانت بلكه سوگند مى‏خورم‏ بِمَواقِعِ النُّجُومِ‏ بمواضع وقوع ستارگان يعنى بمغارب و مساقط ايشان و در تفسير بيضاوى مذكور است كه تخصيص مغارب بجهت آنست كه غروب دليل زوالست و بزوال اثر استدلال توان كرد بر وجود مؤثرى كه تاثير او را زوال نيست و صاحب كشاف آورده كه تخصيص مغارب بجهت آنست كه حق سبحانه را در آخر شب كه وقت غروب نجومست افعال مخصوصه عظيمه باشد يا آنكه ملائكه را در آن وقت عبادات معلومه باشد يا بجهة آنكه آن وقت زمان قيام متهجد انست و عبادت صالحان و عرض نياز محبان و نزول رحمت و رضوان بر ايشان و لهذا سوگند بمواقع آن خورده و استعظام آن نموده بقوله‏ وَ إِنَّهُ‏ بدرستى كه آنچه خداى بآن سوگند خورده‏ لَقَسَمٌ‏ هر آينه سوگنديست‏ لَوْ تَعْلَمُونَ‏ اگر دانيد عَظِيمٌ‏ بزرگ قدر و در نظر عقل بسيار معتبر اين اعتراضيست در ميان اعتراض چه جمله مصدره بان معترضه است ميان قسم و مقسم عليه و نو تعلمون معترضه است ميان موصوف و صفت يا آنكه مراد بمواقع النجوم منازل آنها باشد كه بروج دوازده‏گانه‏اند كه مساير آنهاست چه آنها متضمن دلايل عظم قدرت و كمال حكمت او سبحانه است يا آنكه مراد بمواقع انكدار و انتشار آنست در روز قيامت يا مراد انوائيست كه اهل جاهليت در وقت نزول امطار ميگفتند كه مطرنا نبأ كذا يعنى بسبب فلان ستاره باران بما نازل شده و از ابو جعفر و ابو عبد اللَّه (ع) مرويست كه مراد از آن نجوميست كه مأمور شده بودند بر واقع شدن بر شياطين و آن وقت مولود حضرت پيغمبر (ص) بوده و هنگام بعث او و از ابن عباس مرويست كه مراد مواضع وقوع آيات قرآنيست كه متفرقه نازل شده يعنى باوقات نزول آن و بعضى ديگر گفته‏اند كه مواقع آن آيات دل مقدسه حضرت رسالتست (ص) و در اين صورت ذكر آن بصورت جمع با وجود اتحاد دل مطهر آن حضرت باعتبار تعدد نجومست چه بر هر نجمى صادقست كه او را موقعيست و نزول قرآن بر قلب مبارك وى بنص‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ‏ ثابت شده و امام كسايى كه موقع خوانده مؤيد اين قولست و در عين المعانى آورده كه مواقع نجوم مساجد و مقابر صحابه است كه مشبه‏اند بنجوم كما

قال‏ اصحابى كالنجوم‏

و بر هر تقدير جواب قسم اينست كه‏ إِنَّهُ‏ بدرستى‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 159

كه آنچه حضرت رسالت (ص) بر شما مى‏خواند لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ‏ هر آينه قرآنيست بزرگوار و بسيار نفع و كثير الخير چه مشتملست بر اصل علومى كه در باب مصالح معاش و معاد ضروريست يا گراميست نزد حق سبحانه و ملائكه و مؤمنان يا حافظ و قارى آن معزز و مكرم است يا عمل كردن بآن عظيم الاجر است و گويند كه گرامى آن به اعتبار آنست كه كلام خداوند كريم است يا از حيثيت آنكه محفوظ است از تغيير و تبديل يا به اعتبار آنكه معجزه حضرت نبويست و اين قرآن ثبتست‏ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ‏ در كتابى كه پوشيده و نگاه داشته شده است از غير ملائكه مقربين مراد لوح محفوظ است‏ لا يَمَسُّهُ‏ مس نكنند لوح را يعنى مطلع نشوند بر آنچه در او است‏ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏ مگر پاكيزگان يعنى ملايكه كه مطهراند از ادناس ذنوب صغيره و كبيره و از كدورات جسمانيه و اوصاف رديه و اخلاق سيئه و كلبى گويد كه مراد سفره و كرام برره‏اند و نزد بعضى ديگر از مفسران اين جمله فعليه صفة قرآنست نه صفت لوح و معنى اينكه سزاوار نيست كه مس قرآن كنند الا كسانى كه پاك باشند از شرك و از امام محمد باقر و جعفر صادق (ع) مرويست كه مراد آنست كه كه مس نكنند قرآن را الا جماعتى كه مطهر باشند از احداث صغرى و كبرى يعنى غير طاهر از جنب و حايض و نضا و ساير محدثين را مس قرآن جايز نيست و بنا بر اين معنى خبر بمعنى نهى است اگر نه كذب لازم آيد زيرا كه غير مطهرگاه هست كه مس آن ميكند و فقهاى ما باين آيه استدلال كرده‏اند بر آنكه مس قرآن بر ذوى احداث حرامست و مرويست كه حضرت امام جعفر صادق (ع) بولد خود اسماعيل گفت‏

اقرا المصحف‏

قرآن بخوان گفت وضو ندارم فرمود

لا تمس الكتابة و مس الورق‏

قرآن را مس مكن و و رق آن را مس كن و گاهى كه غير متوضى را مس جايز نباشد پس جنب بطريق اولى و بيشتر فقهاى مخالفين با عدم تجويز كتابت قرآن جايز نداشته اند كه ذوى الاحداث دست بر پوست و حاشيه قرآن نيز بنهند و نزد اصحاب ما اجتناب اولى و فقهاى مالكى و شافعى محدث و جنب و حايض را تجويز نميكنند كه حمل مصحف كنند و مس آن نمايند و نزد حنفى نشايد كه محدث و جنب و حايض و نفسا مس مصحف كنند مگر با غلاف منفصل از او و تمسك ايشان بر حرمت حمل خبر عمرو بن حزامست كه گفت چون رسول (ص) پدر مرا بيمن ميفرستاد امر فرمود كه در نامه او بنويسند كه دست بر مصحف ننهند و آن را بر نگيرند مگر آنكه با طهارت باشند و استدلال ما بر جواز حمل و قراءة آن آنست كه رسول (ص) نامه نوشت بهرقل كه قيصر روم بود و در آن درج نمود كه‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ‏ الاية و از بديهياتست كه وى نامه را بدست گرفته و قرائت آن كرده و حال آنكه او كافر و مجنب بود و بعضى از

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 160

عامه گفته‏اند كه بقول ابو يوسف جنب و حايض را جايز است كتابت قرآن وقتى كه لوح بر زمين بود نه بر كنار و نزد جماعتى ديگر از ايشان به هيچ وجه جايز نيست و بعضى ديگر از ايشان مس را حمل بر قرائت كرده‏اند و از ابن عمر نقل كرده‏اند كه دوست‏تر نزد من آنست كه قرآن نخواند مگر كسى كه طاهر باشد و فقهاى ما منع را منحصر ميدانند در غرايم اربع بواسطه اخبار صحيحه و احاديث موثقه از ائمه هدى (ع) و تجويز قرائت هفت آيه از غير غرايم ميكنند بغير كراهة و ما فوق آن على الكراهة لعموم قوله‏ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ‏ و نزد شافعى و احمد مطلقا جايز نيست و ابو حنيفه تجويز اين كرده و نزد مالك جنب را قرائت يك آيه و دو آيه جايز است بر سبيل تعوذ و حايض را آنچه خواهد و محمد بن فضل گفته كه مراد از اين طهارت توحيد است چنان كه گذشت يعنى بايد كه غير موحدان كسى قرآن نخواند و ابن عباس نهى كرده از آنكه يهود و ترسا را تمكين دهند بر قرائت قرآن و محققان گفته‏اند كه مراد از مس اعتقاد است يعنى معتقد قرآن نباشد مگر پاكيزه‏دلان كه مؤمنان‏اند يا عمل بقرآن چه نگاه داشت احكام قرآن نكنند مگر متقيان و صالحان كه مبرايند از لوث خذلان و حسين بن فضل گفته كه تفسير و تاويل آن را نتوانند كرد مگر آنان كه پاك باشند از ادناس كفر و نفاق و ابن عطا فرموده كه حقايق قرآن ندانند كرد مگر آنان كه اسرار ايشان بانوار عصمة پاك گردانيده شده باشد از اقدار معصيت و اين صفت معصومانست و شيخ جنيد گفته الا آنان كه سر خود پاك گردانند از ما سوى اللَّه و در بحر الحقايق آورده كه مكاشف نشود باسرار قرآن مگر كسى كه پاكيزه گردد از لوث توهم غير و غيرية و برسد بمقام شهود حق در مرائى خلق و اين معنى ميسر نشود مگر بفناى مشاهده شهود در مشهود و بدانكه بنا بر آنكه جمله فعليه صفت قرآن باشد قوله‏

تَنْزِيلٌ‏ صفت رابعه انست و اگر صفت لوح باشد صفت ثالثه قرآن و ميتواند بود كه خبر مبتداى محذوف باشد و تقدير اينكه هو تنزيل و در كشاف اورده كه محتملست كه تنزيل وصف بمصدر باشد زيرا كه قرآن بنجوم و دفعات نازل گشته بخلاف ساير كتب سماوى كه بيكدفعه نزول يافته پس گوييا كه قرآن فى نفسه تنزيل است و لهذا جارى مجراى أسماء قرآن واقع شده هم چنان كه ميگويند كه جاء فى التنزيل كذا و نطق به التنزيل حاصل معنى آنكه قرآن فرو فرستاده شده است‏ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ از نزد پروردگار عالميان و بعد از بيان شرافت كرامت قرآن بر سبيل انكار خطاب بكفار مكه كرده ميفرمايد كه‏ أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ‏ آيا پس بدين سخن كه در قرآنست‏ أَنْتُمْ‏ شما اى اهل مكه‏ مُدْهِنُونَ‏ تهاون كنندگانيد مانند كسى كه نرم باشد جانب او در امرى و متصلب نباشد در آن و بجهة آن تهاون نمايد و اصل ان از دهن است بمعنى نرمى مراد آنست‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 161

شما در تصديق نمودن بآن ثابت قدم نيستيد و رسوخ قلبى نداريد و لهذا ابن عباس مدهنون را بمعنى مكذبون تفسير كرده كه نقيض مصدقون است و نزد بعضى ديگر بمعنى منافقون است يعنى نزد مسلمانان دعوى ميكنيد كه ايمان داريم بآن و چون بكفار ميرسيد مداهنه ميكنيد و سخنان نرم كه موافق ايشانست مى‏گوئيد وَ تَجْعَلُونَ‏ و مى‏گردانيد رِزْقَكُمْ‏ نصيب و حظ خود را از اين قرآن‏ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ‏ آنكه شما تكذيب كنيد آن را و لهذا آنچه در قرآن بآن كار ميبايد بست شما بر عكس آن ميكنيد و خلاف آن مى‏نمائيد و نزد بعضى در كلام مضافى محذوف است و معنى اينكه ميگردانيد شكر روزى خود را تكذيب نمودن بقرآن يعنى وضع تكذيب ميكنيد در موضع شكر و حسن باين وجه تفسير نموده كه (و يجعلون حظكم من القرآن الذى هو رزقكم انكم تكذبون) يعنى مى‏گردانيد بهره خود را از قرآنى كه روزى شما شده آنكه باو تكذيب نمائيد از ابن عباس منقولست كه آيه در انواء واقع شده و نسبت دادن سقاء بان و رزق بمعنى مطر يعنى ميگردانيد شكر بارانى كه سبب روزى شما است آنكه تكذيب كنيد و گوئيد كه آن از جانب خدا نيست و نسبت دهيد آن را به انواء و سبب آن آن بود كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با اصحاب بسفرى مى‏رفت در راه تشنگى عظيم بايشان رسيد و آب نيافتند و برسول شكايت كردند و گفتند يا رسول اللَّه تشنگى بر ما غالب شده و مشرف بر هلاك شده‏ايم آن حضرت فرمود كه اگر من دعا كنم و خدا باران فرستد شما خواهيد گفت كه سقنا نبأ كذا بطلوع فلان ستاره و بسقوط فلان كوكب باران بما رسيد گفتند يا رسول اللَّه اين وقت انواء نيست كه ما اين را بگوئيم رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دو ركعت نماز بگذارد و دعا كرد بادى بر آمد و ابرى پيدا شده بارانى عظيم بباريد تا آنكه جميع اوديه پر آب شدند و ايشان همه مشكها و ظرف‏ها پر آب كردند و آن حضرت مردى را ديد كه بقدحى آب بر ميداشت و ميگفت اين باران بنو فلان ستاره است رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه من ميدانستم كه بعضى از شما چنين گوئيد پس حق سبحانه اين آيه فرستاد و در اخبار آمده كه سليمان عبد الملك را گفتند كه بعضى از علوم نجوم بياموز تا از آن علم نيز بى‏نصيب نباشى گفت مرا از آن منع كرده‏اند زيرا كه از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرويست كه فرمود مخوفترين چيزى كه بر امت خود مى‏ترسم سه چيز است يكى ظلم كردن بر ائمه هدى دوم تكذيب نمودن قدر سيم ايمان بنجوم و بعد از بيان نفاق منافقان تحذير ايشان ميفرمايد بقوله‏ فَلَوْ لا پس چرانه‏ إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏ چون برسد روح بگلو در وقت مرگ‏ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ و شما آن هنگام‏ تَنْظُرُونَ‏ مينگريد بحال محتضر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 162

از روى تحير و نتوانيد كه چاره آن كنيد وَ نَحْنُ أَقْرَبُ‏ و ما نزديك‏تريم از روى علم و قدرت‏ إِلَيْهِ‏ بدان محتضر مِنْكُمْ‏ از شما اى اهل ميت‏ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ‏ و ليكن نميبينيد يعنى نميدانيد آنچه جارى شود بر آن محتضر يا در نمى‏يابيد ملائكه را كه قابض روحند تعبير فرموده از علم و قدرت بقربى كه اقوى سبب اطلاع است و ميتواند بود كه مراد از اقربيت او سبحانه ملائكه باشند كه بقبض روح وى آمده باشند و اسناد آن بخود بجهة اختصاص و غايت تقرب ايشان باشد باو يعنى فرشتگان ما نزديكترند بمحتضر فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ‏ پس چرا اگر نه هستيد شما غَيْرَ مَدِينِينَ‏ غير جزا داده شدگان در قيامت و گويند مدينين بمعنى مقهورين است مشتق از دانه اذا اذله و استبعده يعنى چرا نه اگر غير مقهورانيد و غير ذليلان‏ تَرْجِعُونَها باو گردانيد روح را بجسد آن محتضر إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏ اگر هستيد راست‏گويان در تعطيل و اهمال خداى شما را در انكار حشر و نشر و بدانكه ترجعونها عامل ظرف و مخصص عليه بلولاء اولى و تكرير ثانيه بجهة تاكيد و اين مخصص عليه با آنچه در حيز آنست دليل جواب شرط است و ترتيب آيه اينست كه (فلو لا ترجعونها اذ بلغت الحلقوم ان كنتم غير مدينين) پس معنى آنست كه اگر شما مجزى يا مقهور نيستيد هم چنان كه جحود شما بافعال خدا و تكذيب شما بآيات او دلالت بر آن ميكند پس چرا رد روح محتضر نميكنيد بجسد او اگر صادقيد در آنچه دعوى ميكنيد و از فرا نقل كرده‏اند كه اينخطاب بجماعتى است كه ميگفتند ما مرگ را از خود باز توانيم داشت بتدبير و علم طب حق سبحانه بر سبيل تقريع گفت اگر راست مى‏گوييد چرا چون جان مرده بحلق رسد آن را رد نميكنيد بتدبير و معالجه و معلوم است كه هيچ چاره نداريد در آن و صاحب كشاف گفته كه تفصيل و تبيين معنى آنست كه جحود و انكار شما در افعال خدا و آيات او بر وجهيست كه اگر كتاب بشما انزال فرمايد مى‏گوييد كه اين سحر است و افترا و اگر ارسال رسول ميكند مى‏گوييد كه ساحر است و كذاب و اگر باران ميفرستد كه سبب حيات شما است مى گوئيد كه آن از فلان ستاره است فحينئذ مذهب راجعست باهمال و تعطيل پس چيست شما را كه رد روح نميكنيد ببدن بعد از رسيدن آن بحلقوم اگر صادقيد در تعطيل امور و انكار آنكه او سبحانه محيى و مميت است و چون قادر نيستيد بر اين پس چرا اعتقاد نكنيد كه آن از تقدير مقدر حكيم است و از تدبير مدبر عليم بعد از آن تفصيل و تبيين اصناف عباد كرده ميفرمايد كه‏ فَأَمَّا إِنْ كانَ‏ پس اما اگر باشد محتضر مِنَ الْمُقَرَّبِينَ‏ از نزديك گردانيده‏شدگان بدرگاه ربانى يعنى از سابقان كه از

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 163

ازواج ثلثه مذكوره‏اند فَرَوْحٌ‏ پس مر او راست راحت از تكاليف دنيا يا مشاق ان يا مر او راست رحمت كه سبب حيات دائمى مرحومست يا با بقاى هوايى كه نفس از آن متلذذ شود و غم از او زايل گردد يا نجات از نار و يا مغفرت و اين‏ها در قبر بود يا قيامت‏ وَ رَيْحانٌ‏ و ديگر مر او راست روزى خوشبو يا ريحان خوشبويى از رياحين جنت كه در حين موت نزد او حاضر سازند تا آن را ببويد يا هر نباهتى و شرفى و كرامتى با فوز برضوان على اختلاف الاقوال و از ابن زيد منقولست كه روح در قبر باشد و ريحان در جنت و گويند روح معانقه ابكار است و ريحان در جنة مرافقة ابرار يا روح جان دادن بر شهادت و ريحان‏دار سعادت‏ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ‏ و ديگر او راست بوستان پر نعمة

وَ أَمَّا إِنْ كانَ‏ و اما اگر باشد آن متوفى‏ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ‏ از ياران دست راست‏ فَسَلامٌ‏ پس سلامتى از خوف و مكاره مر تو را است اى صاحب دست راست‏ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ‏ از اصحاب دست راست يعنى از برادران تو كه سلام كنند بر تو لقوله تعالى‏ إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً يا سلامتى مر تو را است از جانب ملايكه اى آن كسى كه از اصحاب يمينى و گويند كه تقدير آيه آنست كه (انك من اصحاب اليمين) يعنى سلام مر تو راست كه از اصحاب دست راستى و اشهر آنست كه معنى آيه بر اين وجه است كه سلام بر تو است اى محمد از اصحاب يمين كه برادران تواند و بنا بر اين لام بمعنى على است يا مژده سلامت باد تو را از ايشان يعنى شاد باش و ايمن شو كه ايشان سالمند از همه آفتها وَ أَمَّا إِنْ كانَ‏ و اما اگر باشد ميت‏ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ‏ از تكذيب‏كنندگان مر خدا و رسول را و از منكران روز بعث‏ الضَّالِّينَ‏ و از گمراهان از طريق حق‏ فَنُزُلٌ‏ پس مر او راست پيشكشى در قبر مِنْ حَمِيمٍ‏ از آب گرم كرده در دوزخ‏ وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ‏ و در آوردن در آتش سوزان در روز قيامت وضع تكذيب و ضلالت در مقام اصحاب شمال كه مقابل اصحاب يمين است بجهة زجر ايشان است از اين افعال و اشعار بر آنچه موجب اين وعيد است‏ إِنَّ هذا بدرستى كه آنچه گفته شد در اين سوره يا در شأن اين سه طايفه‏ لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ‏ هر آينه حقيست ثابت از يقين يعنى درستى و راستى آن از سر يقين است كه هيچ شبهه در آن نيست صاحب طبرسى آورده كه اضافه حق به يقين با آنكه هر دو بيك معنى‏اند بجهة تأكيد است و گويند كه يقين صفت امر مقدر است و تقدير اينكه حق الامر اليقين‏ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ‏ پس تسبيح‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 164

كن بنام پروردگار خود الْعَظِيمِ‏ كه بزرگ است از آنكه اسناد شرك و نقص و فعل قبيح باو توان كرد يعنى تنزيه كن او را بذكر نام خجسته فرجام او از آنچه لايق عظمة و كبريايى او باشد يا نمازگذار بذكر پروردگار خود و قولى آنست كه بگو (سبحان ربى العظيم و بحمده) و عظمت خدا عبارتست از آنچه هر چه غير او است قاصر است از ادراك ذات او تقدست اسماؤه و جلت آلاؤه‏

سورة الحديد

مدنيست و عدد آيات او بيست و نه است بعدد عراقى و بيست و هشت نزد ديگران و اختلاف آن در دو آيتست‏ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ‏ كوفيست و الْإِنْجِيلَ‏ بصرى ابى بن كعب از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه سورة الحديد بخواند در نامه اعمال او ثبت كنند كه او آن كسيست كه بخدا و رسول ايمان آورده و از عرياض بن ساريه مرويست كه آن حضرت پيش از آنكه در شب خواب ميكرد مسبحات خمس تلاوت ميكرد كه آن سورة حديد و حشر و صف و جمعه و تغابن است و ميفرمود كه‏

ان فيهن آية افضل من الف آية

در اين سورتها آيتى هست كه بهتر از هزار آيتست و عمرو بن شمر از جابر جعفى روايت كند و او از ابو جعفر سلام اللَّه عليه كه هر كه شب سوره مسبحات را قراءة نمايد پيش از آنكه خواب كند نميرد تا آنكه قايم ما را صلوات اللَّه عليه ببيند و چون از دنيا بيرون رود در جوار حضرت رسالت باشد و حسين بن علا از ابو عبد اللَّه سلام اللَّه عليه نقل كند كه هر كه در نماز فريضه سورة الحديد و مجادله را مداومت كند خداى تعالى هرگز عذاب او نكند و هرگز در نفس و مال او بدى نرسد و بدون او از خصاصة و جميع خلل و آفت دور باشد و بدانكه چون حق سبحانه ختم سورة الواقعة نمود بتسبيح افتتاح اين سوره نيز بتسبيح كرد و در عقب آن دلايل و حججى كه موجب تسبيح است ذكر نموده فرمود كه‏

صفحه بعد