کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 161

شما در تصديق نمودن بآن ثابت قدم نيستيد و رسوخ قلبى نداريد و لهذا ابن عباس مدهنون را بمعنى مكذبون تفسير كرده كه نقيض مصدقون است و نزد بعضى ديگر بمعنى منافقون است يعنى نزد مسلمانان دعوى ميكنيد كه ايمان داريم بآن و چون بكفار ميرسيد مداهنه ميكنيد و سخنان نرم كه موافق ايشانست مى‏گوئيد وَ تَجْعَلُونَ‏ و مى‏گردانيد رِزْقَكُمْ‏ نصيب و حظ خود را از اين قرآن‏ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ‏ آنكه شما تكذيب كنيد آن را و لهذا آنچه در قرآن بآن كار ميبايد بست شما بر عكس آن ميكنيد و خلاف آن مى‏نمائيد و نزد بعضى در كلام مضافى محذوف است و معنى اينكه ميگردانيد شكر روزى خود را تكذيب نمودن بقرآن يعنى وضع تكذيب ميكنيد در موضع شكر و حسن باين وجه تفسير نموده كه (و يجعلون حظكم من القرآن الذى هو رزقكم انكم تكذبون) يعنى مى‏گردانيد بهره خود را از قرآنى كه روزى شما شده آنكه باو تكذيب نمائيد از ابن عباس منقولست كه آيه در انواء واقع شده و نسبت دادن سقاء بان و رزق بمعنى مطر يعنى ميگردانيد شكر بارانى كه سبب روزى شما است آنكه تكذيب كنيد و گوئيد كه آن از جانب خدا نيست و نسبت دهيد آن را به انواء و سبب آن آن بود كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با اصحاب بسفرى مى‏رفت در راه تشنگى عظيم بايشان رسيد و آب نيافتند و برسول شكايت كردند و گفتند يا رسول اللَّه تشنگى بر ما غالب شده و مشرف بر هلاك شده‏ايم آن حضرت فرمود كه اگر من دعا كنم و خدا باران فرستد شما خواهيد گفت كه سقنا نبأ كذا بطلوع فلان ستاره و بسقوط فلان كوكب باران بما رسيد گفتند يا رسول اللَّه اين وقت انواء نيست كه ما اين را بگوئيم رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دو ركعت نماز بگذارد و دعا كرد بادى بر آمد و ابرى پيدا شده بارانى عظيم بباريد تا آنكه جميع اوديه پر آب شدند و ايشان همه مشكها و ظرف‏ها پر آب كردند و آن حضرت مردى را ديد كه بقدحى آب بر ميداشت و ميگفت اين باران بنو فلان ستاره است رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه من ميدانستم كه بعضى از شما چنين گوئيد پس حق سبحانه اين آيه فرستاد و در اخبار آمده كه سليمان عبد الملك را گفتند كه بعضى از علوم نجوم بياموز تا از آن علم نيز بى‏نصيب نباشى گفت مرا از آن منع كرده‏اند زيرا كه از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرويست كه فرمود مخوفترين چيزى كه بر امت خود مى‏ترسم سه چيز است يكى ظلم كردن بر ائمه هدى دوم تكذيب نمودن قدر سيم ايمان بنجوم و بعد از بيان نفاق منافقان تحذير ايشان ميفرمايد بقوله‏ فَلَوْ لا پس چرانه‏ إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏ چون برسد روح بگلو در وقت مرگ‏ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ و شما آن هنگام‏ تَنْظُرُونَ‏ مينگريد بحال محتضر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 162

از روى تحير و نتوانيد كه چاره آن كنيد وَ نَحْنُ أَقْرَبُ‏ و ما نزديك‏تريم از روى علم و قدرت‏ إِلَيْهِ‏ بدان محتضر مِنْكُمْ‏ از شما اى اهل ميت‏ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ‏ و ليكن نميبينيد يعنى نميدانيد آنچه جارى شود بر آن محتضر يا در نمى‏يابيد ملائكه را كه قابض روحند تعبير فرموده از علم و قدرت بقربى كه اقوى سبب اطلاع است و ميتواند بود كه مراد از اقربيت او سبحانه ملائكه باشند كه بقبض روح وى آمده باشند و اسناد آن بخود بجهة اختصاص و غايت تقرب ايشان باشد باو يعنى فرشتگان ما نزديكترند بمحتضر فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ‏ پس چرا اگر نه هستيد شما غَيْرَ مَدِينِينَ‏ غير جزا داده شدگان در قيامت و گويند مدينين بمعنى مقهورين است مشتق از دانه اذا اذله و استبعده يعنى چرا نه اگر غير مقهورانيد و غير ذليلان‏ تَرْجِعُونَها باو گردانيد روح را بجسد آن محتضر إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏ اگر هستيد راست‏گويان در تعطيل و اهمال خداى شما را در انكار حشر و نشر و بدانكه ترجعونها عامل ظرف و مخصص عليه بلولاء اولى و تكرير ثانيه بجهة تاكيد و اين مخصص عليه با آنچه در حيز آنست دليل جواب شرط است و ترتيب آيه اينست كه (فلو لا ترجعونها اذ بلغت الحلقوم ان كنتم غير مدينين) پس معنى آنست كه اگر شما مجزى يا مقهور نيستيد هم چنان كه جحود شما بافعال خدا و تكذيب شما بآيات او دلالت بر آن ميكند پس چرا رد روح محتضر نميكنيد بجسد او اگر صادقيد در آنچه دعوى ميكنيد و از فرا نقل كرده‏اند كه اينخطاب بجماعتى است كه ميگفتند ما مرگ را از خود باز توانيم داشت بتدبير و علم طب حق سبحانه بر سبيل تقريع گفت اگر راست مى‏گوييد چرا چون جان مرده بحلق رسد آن را رد نميكنيد بتدبير و معالجه و معلوم است كه هيچ چاره نداريد در آن و صاحب كشاف گفته كه تفصيل و تبيين معنى آنست كه جحود و انكار شما در افعال خدا و آيات او بر وجهيست كه اگر كتاب بشما انزال فرمايد مى‏گوييد كه اين سحر است و افترا و اگر ارسال رسول ميكند مى‏گوييد كه ساحر است و كذاب و اگر باران ميفرستد كه سبب حيات شما است مى گوئيد كه آن از فلان ستاره است فحينئذ مذهب راجعست باهمال و تعطيل پس چيست شما را كه رد روح نميكنيد ببدن بعد از رسيدن آن بحلقوم اگر صادقيد در تعطيل امور و انكار آنكه او سبحانه محيى و مميت است و چون قادر نيستيد بر اين پس چرا اعتقاد نكنيد كه آن از تقدير مقدر حكيم است و از تدبير مدبر عليم بعد از آن تفصيل و تبيين اصناف عباد كرده ميفرمايد كه‏ فَأَمَّا إِنْ كانَ‏ پس اما اگر باشد محتضر مِنَ الْمُقَرَّبِينَ‏ از نزديك گردانيده‏شدگان بدرگاه ربانى يعنى از سابقان كه از

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 163

ازواج ثلثه مذكوره‏اند فَرَوْحٌ‏ پس مر او راست راحت از تكاليف دنيا يا مشاق ان يا مر او راست رحمت كه سبب حيات دائمى مرحومست يا با بقاى هوايى كه نفس از آن متلذذ شود و غم از او زايل گردد يا نجات از نار و يا مغفرت و اين‏ها در قبر بود يا قيامت‏ وَ رَيْحانٌ‏ و ديگر مر او راست روزى خوشبو يا ريحان خوشبويى از رياحين جنت كه در حين موت نزد او حاضر سازند تا آن را ببويد يا هر نباهتى و شرفى و كرامتى با فوز برضوان على اختلاف الاقوال و از ابن زيد منقولست كه روح در قبر باشد و ريحان در جنت و گويند روح معانقه ابكار است و ريحان در جنة مرافقة ابرار يا روح جان دادن بر شهادت و ريحان‏دار سعادت‏ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ‏ و ديگر او راست بوستان پر نعمة

وَ أَمَّا إِنْ كانَ‏ و اما اگر باشد آن متوفى‏ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ‏ از ياران دست راست‏ فَسَلامٌ‏ پس سلامتى از خوف و مكاره مر تو را است اى صاحب دست راست‏ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ‏ از اصحاب دست راست يعنى از برادران تو كه سلام كنند بر تو لقوله تعالى‏ إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً يا سلامتى مر تو را است از جانب ملايكه اى آن كسى كه از اصحاب يمينى و گويند كه تقدير آيه آنست كه (انك من اصحاب اليمين) يعنى سلام مر تو راست كه از اصحاب دست راستى و اشهر آنست كه معنى آيه بر اين وجه است كه سلام بر تو است اى محمد از اصحاب يمين كه برادران تواند و بنا بر اين لام بمعنى على است يا مژده سلامت باد تو را از ايشان يعنى شاد باش و ايمن شو كه ايشان سالمند از همه آفتها وَ أَمَّا إِنْ كانَ‏ و اما اگر باشد ميت‏ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ‏ از تكذيب‏كنندگان مر خدا و رسول را و از منكران روز بعث‏ الضَّالِّينَ‏ و از گمراهان از طريق حق‏ فَنُزُلٌ‏ پس مر او راست پيشكشى در قبر مِنْ حَمِيمٍ‏ از آب گرم كرده در دوزخ‏ وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ‏ و در آوردن در آتش سوزان در روز قيامت وضع تكذيب و ضلالت در مقام اصحاب شمال كه مقابل اصحاب يمين است بجهة زجر ايشان است از اين افعال و اشعار بر آنچه موجب اين وعيد است‏ إِنَّ هذا بدرستى كه آنچه گفته شد در اين سوره يا در شأن اين سه طايفه‏ لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ‏ هر آينه حقيست ثابت از يقين يعنى درستى و راستى آن از سر يقين است كه هيچ شبهه در آن نيست صاحب طبرسى آورده كه اضافه حق به يقين با آنكه هر دو بيك معنى‏اند بجهة تأكيد است و گويند كه يقين صفت امر مقدر است و تقدير اينكه حق الامر اليقين‏ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ‏ پس تسبيح‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 164

كن بنام پروردگار خود الْعَظِيمِ‏ كه بزرگ است از آنكه اسناد شرك و نقص و فعل قبيح باو توان كرد يعنى تنزيه كن او را بذكر نام خجسته فرجام او از آنچه لايق عظمة و كبريايى او باشد يا نمازگذار بذكر پروردگار خود و قولى آنست كه بگو (سبحان ربى العظيم و بحمده) و عظمت خدا عبارتست از آنچه هر چه غير او است قاصر است از ادراك ذات او تقدست اسماؤه و جلت آلاؤه‏

سورة الحديد

مدنيست و عدد آيات او بيست و نه است بعدد عراقى و بيست و هشت نزد ديگران و اختلاف آن در دو آيتست‏ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ‏ كوفيست و الْإِنْجِيلَ‏ بصرى ابى بن كعب از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه سورة الحديد بخواند در نامه اعمال او ثبت كنند كه او آن كسيست كه بخدا و رسول ايمان آورده و از عرياض بن ساريه مرويست كه آن حضرت پيش از آنكه در شب خواب ميكرد مسبحات خمس تلاوت ميكرد كه آن سورة حديد و حشر و صف و جمعه و تغابن است و ميفرمود كه‏

ان فيهن آية افضل من الف آية

در اين سورتها آيتى هست كه بهتر از هزار آيتست و عمرو بن شمر از جابر جعفى روايت كند و او از ابو جعفر سلام اللَّه عليه كه هر كه شب سوره مسبحات را قراءة نمايد پيش از آنكه خواب كند نميرد تا آنكه قايم ما را صلوات اللَّه عليه ببيند و چون از دنيا بيرون رود در جوار حضرت رسالت باشد و حسين بن علا از ابو عبد اللَّه سلام اللَّه عليه نقل كند كه هر كه در نماز فريضه سورة الحديد و مجادله را مداومت كند خداى تعالى هرگز عذاب او نكند و هرگز در نفس و مال او بدى نرسد و بدون او از خصاصة و جميع خلل و آفت دور باشد و بدانكه چون حق سبحانه ختم سورة الواقعة نمود بتسبيح افتتاح اين سوره نيز بتسبيح كرد و در عقب آن دلايل و حججى كه موجب تسبيح است ذكر نموده فرمود كه‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ‏ تسبيح و تنزيه گفت مر خداى را از آنچه لايق كمال و شايسته جلال او نيست از صفات نقص و بپاكى و پاكيزگى ياد كرد او را ما فِي السَّماواتِ‏ آنچه در آسمانها است از ملائكه و نجوم شمس و قمر و غير آن‏ وَ الْأَرْضِ‏ و آنچه در زمين است از حيوانات و نباتات و جمادات و غير آن حاصل كه تسبيح او سبحانه عامست در هر چه خلق آن فرموده كقوله تعالى‏ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ‏ تسبيح ذوى العقول بزبانست و تسبيح غير ايشان بظلال كقوله تعالى‏ وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ‏ يا بآنچه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 165

در اوست از ادله داله بر وحدانيت او و بر صفات جلال و نعوت كمال او كه بآن از جميع خلق مباين گشته و از حجج باهره بر عدم مشابهه او بخلق و بدانكه ذكر تسبيح در اينجا و در حشر وصف بصورت ماضى و در جمعه و تغابن بصيغه مضارع اشعار است بآنكه از شان آنچه مسند اليه است بتسبيح آن است كه در جمع اوقات و ازمان تسبيح مقارن آنست و باختلاف حالات و تعاقب آيات مختلف و متخلف نميشود يعنى تسبيح او سبحانه در جميع ازمنه و دهور از ماضى و حال و استقبال ثابتست و ذكر آن بصيغه مصدر در سوره بنى اسرائيل ابلغست از اينمعنى زيرا كه بسبب اطلاق مشعر است بر استحقاق تسبيح از هر چيزى و در هر حالى و تعديه آن بلام بآنكه متعدى بنفسه است چون سبحته عن السوء كه منقولست از سبح بمعنى ذهب و بعد اشعار است بآنكه اين فعل از براى او سبحانه است و خالصا لوجه و اين مثل نصحت له است در نصحته و گويند كه ما در اينمقام بمعنى من است هم چنان كه ابو زيد از اهل حجاز نقلكرده كه ايشان در وقت استماع وعيد ميگفتند سبحان ما سبحت له پس بنا بر اين مراد به مسبحان سماوات و ارض ذوى العقول باشند از ملائكه و جن و انس و معنى آيه اينكه تنزيه كرد يا نماز گذارد مر خداى را هر كه در آسمانها است از فرشتگان و هر كه در زمين است از مؤمنان جن و انس‏ وَ هُوَ الْعَزِيزُ در حالتى كه او غالبست در هر چه خواهد الْحَكِيمُ‏ دانا بوجوه صواب بهرچه فرمايد اينكلام اشعار است بآنچه مبدء تسبيح و تنزيه است و از اين قبيل است قوله تعالى‏ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ مر او راست پادشاهى آسمانها و زمين چه او سبحانه موجد آنست و متصرف در آن و همه در قبضه قدرت اوست و هيچكس را نميرسد كه دعوى خالقيت آن كند يا منع او نمايد در تصرف و اگر چه پادشاه عظيم القدر جليل الشان باشد يُحْيِي‏ زنده مى‏گرداند اموات را براى بعث‏ وَ يُمِيتُ‏ و ميميراند احيا را در دنيا يا احياى اموات ميكند در دنيا يعنى نطفه را كه جماد است حيوان ميسازد و اماته احيا مى‏نمايد نزد انقضاى آجال بر وفق مصلحة و حكمت اين استيناف است با خبر مبتداى محذوف يعنى هو يحيى يا آنكه حال باشد از ضمير مجرور له و جار عامل او و معنى آنكه مر او را ثابتست پادشاهى آسمان و زمين در حالتى كه زنده ميگرداند و مى‏ميراند وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ و او بر همه چيزها قَدِيرٌ تمام القدرتست يعنى قدرت تمام دارد بر معدومات بايجاد و انشا و بر موجودات بتغير و افنا و بر افعال عباد و مقدورات ايشان بقدرت دادن بر آن و سلب قدرت نمودن از آن حاصل كه هر چه خواهد كند از اماته و غير آن‏ هُوَ الْأَوَّلُ‏ او است پيش از جميع موجودات و لهذا پديد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 166

آرنده همه آنها است يعنى قديم ازلى است كه اوليت او را بداية نيست‏ وَ الْآخِرُ و پس از فناى ممكنات يعنى باقى ابدى كه آخريت او را نهايت نيست اين دالست بر فناى جميع جواهر و اجسام و اعراض در آخر كار يا اولست باين معنى كه اسباب از او صادر شده و آخر است باين اعتبار كه مسببات بسوى او منتهى گشته‏ وَ الظَّاهِرُ و آشكار است وجود بكثرت دلايل‏ وَ الْباطِنُ‏ و نهان است حقيقة ذات او از تعقل هر عاقل واو اولى و اخيره از براى جمع بين الوصفين و متوسطه از براى جمع بين المجوعين يعنى واو اولى دالست بر آنكه او سبحانه جامع صفة اوليت و آخريت است و اخيره دال بر آنكه او جامع صفة ظهور و خفا است و وسطى اشعار بر آنكه او جامع مجموع صفتين اولين و مجموع صفتين آخرين است پس او سبحانه مستمر الوجود است در جميع اوقات ماضى و آينده و ظاهر الوجود و باطن الحقيقة در جميع ازمان و اوان و گفته‏اند كه ظاهر بمعنى عالى و غالبست بر هر شى‏ء مشتق از ظهر عليه اذا علاه و غلبه و باطن بمعنى عالم بباطن هر چيزى يا عالم بما ظهر و عالم بما بطن و بدانكه علما را در تفسير اين چهار صفت وجوه بسيار است از آن جمله آنكه اول است بلا ابتدا و آخر بلا انتها و ظاهر بلا اقتراب و باطن بلا احتجاب يا اولست ببر و هدايت و آخر بعفو و مغفرت و ظاهر باحسان و توفيق نزد اطاعة و باطن بستر در وقت معصية يا اول بخلق و آخر بر رزق و ظاهر با حيا و باطن باماته يا اول بازلية و آخر به ابديت و ظاهر باحدية و باطن بصمدية يا اول بقدميت و آخر برحمانية و ظاهر بكرم و باطن بعلم و بلخى گفته كه اين مثل قول كسى است كه گويد فلان اول هذا الامر و آخره و باطنه و ظاهره يعنى همه امور بر او داير است و باو تمام و يا اولست بتكوين كه‏ إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ و آخر است بتلقين كه‏ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ‏ و ظاهر است بتبيين كه‏ يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ‏ و باطن است بتزيين كه‏ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ‏ شيخ جنيد گفته كه الاول يشرح القلوب و الاخر يغفر الذنوب و الظاهر يكشف الكروب و الباطن يعلم القلوب يا اولست بكشف احوال دنيا تا رغبت در او نكنند و آخر است بكشف احوال عقبى تا خود را مستعد آن سازند و از براى آن تهيه اسباب نمايند و ظاهر است بر دلهاى دشمنان تا او را بشناسند و باطنست از دلهاى دوستان تا دايم در جستجوى او باشند شارح مواقف (قدس سره) الشريف آورده كه اول و آخر بمعنى لم يزل و لا يزال است يعنى قبل كل شى‏ء و ليس قبله شى‏ء و بعد كل شى‏ء و ليس بعده شى‏ء پس اين هر دو از صفات سلبيه باشند و ظاهر بمعنى معلوم بادله قاطعه پس از صفات اضافيه باشد يا بمعنى غالب كما قال اللَّه تعالى فى مقطع سورة الصف‏ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 167

اى غالبين پس از صفات فعليه باشد و باطن بمعنى محتجب از حواس بحيثيتى كه هيچ كس بكنه او نتواند رسيد پس از صفات سلبيه باشد در كشف آورده كه در اين آيه حضرت عزت بزبان لطف و مرحمت از روى بشارت ميگويد كه اى آدمى تو در دنيا بچهار طايقه احتياج و اعتماد دارى اول گروهى كه در اول حال تو را بكار آيند چون پدر و مادر دوم جمعى كه در آخر زندگانى ترا دست گيرند چون اولاد و احفاد سوم زمره كه با تو آشكارا باشند چون دوستان و ياران چهارم فرقه كه پنهان با تو معاش كنند چون زنان و كنيزان حضرت رب العالمين ميگويد كه اعتماد بر اينها مكن و كار ساز خود ايشان را مپندار كه اول منم كه تو را از عدم بوجود آوردم آخر منم كه بازگشت تو بمن خواهد بود ظاهر منم كه صورت تو بخوبترين وجهى بياراستم باطن منم كه سراير حقايق در دل تو وديعت نهادم در بحر الحقايق آورده كه اولست در عين اخرية و آخر است در عين اولية و بر همين منوال ظاهر است در عين باطنية و باطنست در عين ظاهرية از شيخ ابو سعيد پرسيدند كه خداى را بچه شناختى گفت بآنكه ميان اضداد جمع كرده پس اين آيه برخواند و فرمود كه متصور نيست جمع بين الاضداد الا از حيثيت واحده از ابو صالح روايتست كه روزى رسول به حجره فاطمه رفت و فاطمه از او خادمه خواست فرمود كه ترا راه نمايم بچيزى كه بهتر از خادمه باشد گفت چه چيز است يا رسول اللَّه فرمود آنكه بگويى‏

اللهم رب السموات السبع و رب الارضين السبع و رب العرش العظيم ربنا و رب كل شيئى منزل التورية و الانجيل و الفرقان فالق الحب و النوى اعوذ بك من شر كل شيئى انت اخذ بناصيتها انت الاول فليس قبلك شيئى و انت الاخر فليس بعدك شيئى و انت الظاهر فليس فوقك شيئى و انت الباطن فليس دونك شيئى اقض عنا الدين و اغننا من الفقر

صفحه بعد