کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 293

و گردن را برتابند چنانچه كسى از امر مكروهى روى بگرداند يا سر را بحركت درآرند و بجنبانند جهت استهزا باستغفار پيغمبر وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ‏ و ميبينى ايشان را كه اعراض ميكنند و روى مى گردانند از استغفار وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ‏ و ايشان گردن كشانند از اعتذار جستن نزد حضرت رسالت و طلب مغفرت از او كردن و اظهاركنندگان عدم احتياج ايشان بآن‏ سَواءٌ عَلَيْهِمْ‏ يكسانست برايشان‏ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ‏ آمرزش خواهى از براى ايشان‏ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ‏ يا آمرزش نخواهى براى ايشان كه اعراض ميكنند و روى ميگردانند از استغفار لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ‏ هرگز نيامرزد خداى ايشان را بجهت رسوخ ايشان در نفاق و عناد از حسن منقولست كه پيغمبر (ص) از براى ايشان استغفار ميكرد بنا بر ظاهر حال ايشان و يا بشرط آنكه ظاهر ايشان مثل باطن باشد پس حق سبحانه اخبار وى نمود كه ايشان بر صفت كفر خواهند مرد آن حضرت ترك استغفار ايشان نمود إِنَّ اللَّهَ‏ بدرستى كه خداى‏ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ‏ راه فلاح نمى‏نمايد گروه بيرون رفتگان از دايره صلاح را يعنى نظر لطف و توفيق از ايشان باز ميگيرد بجهت فرط عناد و رسوخ كفر و نفاق ايشان با وجود ادله داله بر حقيقت ايمان يا آنكه بجهت آن ايشان را مهتدى نميسازد بطريق جنان و روضه رضوان‏ هُمُ الَّذِينَ‏ ايشان آنانند كه‏ يَقُولُونَ‏ ميگويند مر انصار را كه شما لا تُنْفِقُوا نفقه مكنيد يعنى طعام و لباس ندهيد عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ‏ بر كسانى كه نزديك رسول خدايند از فقراى مهاجرين‏ حَتَّى يَنْفَضُّوا تا متفرق شوند بجهت گرسنگى و برهنگى يعنى غلامان نزد خواجگان خود روند و پسران به پدران ملحق شوند قول ايشان على من عند محمد بود لكن در حق سبحانه در موضع ان رسول اللَّه ايراد فرمود بجهت تعظيم و تشريف حضرت سيد انبيا حاصل كه منافقان انصار را منع مى‏كردند از انفاق بر فقراى مهاجر وَ لِلَّهِ‏ و حال آنكه مر خدايراست‏ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ خزانهاى روزى كه در آسمانها و زمين‏ها است يعنى مفتاح ارزاقى كه از آسمان يا زمين ببنده رسد بيد قدرت او است و بر حسب حكمت و مصلحت هر كه را خواهد غنى گرداند و اگر چه اهل مدينه ابا داشته باشند از انفاق نمودن بر مهاجر و هر كه را خواهد از غنا محروم سازد تا بسبب فقر و صبر بثواب جزيل رسند وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ‏ و ليكن منافقان بجهت فرط ضلالت و جهالت‏ لا يَفْقَهُونَ‏ نمى‏دانند

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 294

كه رازق على الاطلاق او سبحانه است نه آدميان‏ يَقُولُونَ‏ ميگويند اهل نفاق يعنى ابن ابى و كسانى كه تابع اويند در اقوال و اعمال‏ لَئِنْ رَجَعْنا اگر باز گرديم ما از اين سفر إِلَى الْمَدِينَةِ بسوى مدينه طيبه‏ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ هر آينه بيرون كند عزيزتر مِنْهَا الْأَذَلَ‏ از مدينه خوارتر را مراد ابن ابى از اعز نفس احسن او بود و از آن لفظ ديگر اشرف و اكمل مخلوقات عليه افضل التسليمات پس حق سبحانه رد قول او نموده فرمود كه‏ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ و مر خداى راست عزت قدرت و ربوبيت‏ وَ لِرَسُولِهِ‏ و مر رسول او را عز نبوت و شفاعت يا عز اعلاى دين او بر ساير اديان بفتح و نصرت‏ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ و مر گرويد- گان را عز ايمان و طاعت يا عز خلود ايشان در جنت هم چنان كه مذلت و هوان مر شياطين راست و اتباع ايشان از كافران و منافقان و گويند عز خدا پنج است عز ملك و بقا و عز عظمت و كبرياى و عز بذل و عطا و عز جلال و بهاء و عز رفعت و علا و عز رسول نيز پنج است عز سبق و ابتدا و عز اذان و نداء و عز قدم صدق بر انبيا و عز اجتباء و اصطفاء و عز ظهور بر اعدا و عز مؤمنان نيز پنج است عز تاخير كه نحن الاخرون السابقون و عز تيسير كه‏ وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ و يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ و عز تبشير كه و بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيراً و عز توقير كه‏ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏ و عز تكثير كه (انكم اكثر الامم) و وجه توفيق ميان اين آيه و آيه‏ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً آنست كه عز رسول و مؤمنان از او سبحانه فيضان نموده پس فى الحقيقه جميع عزت از جناب احديت است و مستحق عزت بحسب ذات او است نه غير او مرويست كه مردى حضرت حسن بن على بن ابى طالب صلوات اللَّه و سلامه عليه را گفت كه مردمان در تو گمان تيه و كبر ميبرند فرمود كه آن كبر نيست بلكه عز است پس اين آيه تلاوت فرمود از امام جعفر صادق (ع) روايتست كه پيوسته ميگفتى كه‏

من مثلى و رب العرش معبودى‏

مانند من كيست كه آفريدگار عرش معبود منست‏

و من مثلى و انت لى‏

و مثل من كيست كه تو خداوند و پروردگار منى و بعضى گفته‏اند كه عز خدا بولايت است كه هنالك الولاية اللَّه الحق و عز رسول بكفايت كه‏ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ‏ و عز مؤمنان بعلو رفعت كه‏ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ‏ و ليكن منافقان تيره ضمير لا يَعْلَمُونَ‏ نمى‏دانند و در نمى‏يابند حقيقة عزت و حقيت آن را و بجهت فرط ضلالت و جهالت مظنه ايشان آنست كه عزت مر ايشانراست و بعد از بيان احوال منافقان خطاب باهل ايمان كرده ميفرمايد كه‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى آن كسانى كه ايمان آورده‏ايد لا تُلْهِكُمْ‏ بايد كه مشغول نگرداند شما را أَمْوالُكُمْ‏ مالهاى شما وَ لا أَوْلادُكُمْ‏ و نه فرزندان‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 295

شما عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ‏ از ياد كردن خدا كه آن صلوة خمس است يا جميع فرايض يا قرآن يا جهاد يا شكر بر نعما و صبر بر بلا و رضا بقضا على اختلاف الاقوال چه مقتضاى ايمان آنست كه دوستى خدا غالب باشد بر دوستى همه اشيا مراد نهى انسانست از مشغول شدن باموال و تصرف در آن و سعى در تدبير آن و تلذذ و استماع بمنافع آن و تهالك بر طلب آن و از مسرور شدن بلقاى اولاد و شفقت نمودن برايشان و قيامت نمودن بمؤنت ايشان و تسويه آنچه مصلح ايشان باشد از معايش ايشان و بجهت آن باز ماندن از طاعت رحمن نه نهى اموال و اولاد از ايشان چه توجيه نفى باين هر دو چنان كه ظاهر آيتست بجهت مبالغه است و لهذا قال‏ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ‏ و هر كه بكند اين كار را يعنى بمال و فرزند از حق بازماند فَأُولئِكَ‏ پس آن گروه‏ هُمُ الْخاسِرُونَ‏ ايشانند زيان‏كاران كه عظيم باقى را بحقير فانى فروخته‏اند وَ أَنْفِقُوا و نفقه كنيد در راه خداى‏ مِنْ ما رَزَقْناكُمْ‏ بعضى از آنكه روزى داده‏ايم شما را مراد اخراج زكاة و ساير حقوق واجبه است‏ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ‏ پيش از آنكه بيايد أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ‏ بيكى از شما اسباب و علامت مرگ‏ فَيَقُولَ‏ پس گويد آن كس كه بر مرگ مشرف شده باشد از روى تاسف و تحسر رَبِ‏ اى پروردگار من‏ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي‏ چرا باز پس نيند از آنى و مهلت ندهى مرا يعنى تاخير نكنى موت را إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ‏ تا مدتى نزديك يعنى زمانى اندك كه در آن اخراج حقوق توان كرد فَأَصَّدَّقَ‏ پس در آن زمان تصدق كنم و ساير حقوق واجبه از مال خود ادا نمايم‏ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ‏ و باشم از شايستگان و نيكوكاران و فرمانبرداران بسبب اين تدارك جزم اكن بجهت آنست كه معطوف است بر محل فا و ما بعد آن فكانه قيل ان اخرتن اصدق و اكن از ابن عباس مرويست كه اين آيه در حق مانعان زكاة نازل گشته و بعد از آن فرمود كه‏

تصدقوا قبل ان ينزل عليكم سلطان الموت فلا تقبل توبة و لا ينفع عمل‏

تصدق كنيد پيش از آنكه سلطان مرگ بر شما نازل شود پس آن زمان توبه مقبول نباشد و هيچ عملى نفع ندهد و نيز از او منقول است كه‏

ما استطاع يمنعكم احدكم اذا كان له مال ان يزكى و اذا اطاق الحج من قبل ان ياتيه الموت فيسال ربه الكرة فلا يعطاها

چه باز ميدارد يكى از شما را كه چون مال داشته زكاة بدهد و چون استطاعت حج داشته باشد حج كند پيش از آنكه مرگ باو رسد پس از خدا طلب رجوع كند

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 296

بدنيا او را باز نگرداند و التماس او را قبول نكند و ضحاك و عطيه نيز از او روايت كنند كه ما من احد يموت و كان له مال فلم يؤد زكاته و اطاق الحج و لم يحج الا سال الرجعة عند الموت قالوا بابن عباس اتق اللَّه فاينما ترى هذا الكافر يسئل الرجعة فقال انا اقرا عليكم قرآنا ثم قرا هذه الاية الى قوله من الصالحين فقال الصلاح هنا الحج يعنى هيچكس نميرد كه او را مالى باشد پس زكاة ندهد و طاقت حج داشته باشد و حج نكند الا كه نزد موت سؤال رجعت كنند بدنيا گفتند يا بن عباس از خداى بترس تو چه ميدانى كه اينحال كافر است كه سؤال رجعت كند فرمود كه در اينباب قرآن بر شما خوانم پس اين آيه را قرائت نمود تا بقوله من الصالحين و بعد از آن گفت كه صلاح بمعنى حجست و اينروايت از ابى عبد اللَّه صلواة اللَّه عليه نيز ماثور است و عكرمه نيز گفته كه انها نزلت فى اهل القبلة و از حسن نيز روايت است كه هيچكس نباشد كه زكاة نداده باشد و روزه نداشته باشد و حج نگذارده باشد الا كه در وقت مرگ طلب مراجعت كند پس حضرت عزت از روى مبالغه در باب عدم مراجعت ميفرمايد كه‏ وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ‏ و هرگز خداى باز پس نيفكند نَفْساً هيچ نفسى را از مرگ‏ إِذا جاءَ چون بيايد و برسد أَجَلُها وقت رفتن آن چه حكمت او سبحانه مقتضى آنست كه چون عمر بآخر رسد چيزى بر آن نيفزايد و از آن كم نكند وَ اللَّهُ خَبِيرٌ و خداى داناست‏ بِما تَعْمَلُونَ‏ بآنچه ميكنند آدميان و حفص بخطاب خوانده يعنى بآنچه شما ميكنيد از خير و شر و همه را بر وفق عمل جزا خواهد داد خلاصه معنى آنست كه چون شما دانستيد كه موت از وقت خود متاخر نميشود و لا محاله واقع خواهد شد و خداى عليم است باحوال شما و شما را جزا خواهد داد پس هر چند زودتر مسارعت نمائيد به بيرون آمدن از عهده واجبات و مستعد شدن بمثوبات بهتر است و از علما منقولست كه ليس فى الزجر عن التفريط فى حقوق اللَّه آية اعظم من هذه الاية يعنى عظيم‏ترين آيتى كه زاجر باشد از تقصير در حقوق اللَّه اين آيتست.

سورة التغابن‏

مدنى است و نزد ابن عباس مكيست غير از سه آيه آخر كه در مدينه نازل گشته و مجموع هيجده آيتست باجماع امت ابى بن كعب از حضرت رسالت (ص) روايت كرده كه هر كه سوره تغابن بخواند از مرگ مفاجات ايمن شود و ابن ابى علا از ابو عبد اللَّه (ع) نقل كرده كه هر كه سوره تغابن در

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 297

فريضه بخواند روز قيامت اينسوره شافع او شود و شاهد عدل باشد بر اعمال صالحه او نزد آن كسى كه اجازه شهادت او داده باشد و از او مفارقت نكند تا آنكه ببهشتش در آرد و ببايد دانست كه چون او سبحانه ختم سوره منافقين نمود بامر بطاعت و نهى از معصيت افتتاح اينسوره كرد ببيان حال مطيع و عاصى بقوله‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يُسَبِّحُ لِلَّهِ‏ بپاكى و پاكيزگى ستايش مينمايد مر خداى را ما فِي السَّماواتِ‏ آنچه در آسمانها است از روحانيات‏ وَ ما فِي الْأَرْضِ‏ و آنچه در زمينها است از جسمانيات تسبيح مكلفان بقولست و تسبيح غير ايشان بدلالت چه آنها دالند بر كمال قدرت و علم و استغناى او سبحانه‏ لَهُ الْمُلْكُ‏ مر او راست پادشاهى مطلق چه خالق ارض و سما و ما بينهما او است‏ وَ لَهُ الْحَمْدُ و مر او راست ستايش زيرا كه نعمت آفرينش و پرورش از او است افراد ملك و حمد بذكر بجهت دلالتست بر اختصاص اين هر دو به او سبحانه بحسب حقيقت زيرا كه اوست مبدع جميع انبيا و مربى همه ممكنات و اصول جميع نعم و فروع آن از فيض عميم او است و ملكيت غير او جز تسلط و استرعا نيست از جانب جناب او و حمد غير او به اعتبار جريان نعم او سبحانه است بر يد او وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ و او بر همه چيزها تواناست از ايجاد معدوم و افناى موجود و تغيير و تبديل آنها بر وفق حكمت و مقتضاى مصلحت چه نسبت ذات او بر همه اشيا على السويه است‏ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ‏ او آن كسيست كه بيافريد شما را اى آدميان و از عدم بوجود آورد فَمِنْكُمْ كافِرٌ پس بعضى از شما ناگرويده‏اند بخالقيت او چون دهريان و طبيعيان يا بوحدانيت او چون مشركان‏ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ‏ و برخى او شما باور دارنده‏اند آفريدگارى و يكتايى او را چون اهل ايمان يا بعضى از شما كافراند در باطن و مؤمن در ظاهر چون منافقان يا بعكس چون عمار يا سر و امثال آن يا كافراند بخدا و مؤمن بكواكب چون اهل انواء يا بعكس و اول عموم آيتست بر ظاهر خود پس معنى آن باشد كه مكلفان بر دو قسم‏اند بعضى متصف‏اند بصفت كفر على جميع انواعه و بعضى متسم بسمت ايمان و تقديم كفر بر ايمان به اعتبار اغلبيت و اكثريتست خلاصه كلام آنست كه خداى آن كسى است كه بر شما تفضل نموده اصل نعم خود را و آن خلق و ايجاد است از عدم و بجهت اين بر شما

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 298

واجبست كه بنظر صحيح تفكر كنيد در معرفت او و همه بندگان مطيع او شويد و شاكر نعمت او پس بعضى از شما تفكر در آن نكرده در درياى كفر و كفران غوطه خورده‏ايد و برخى ديگر بسفينه تفكر نشسته بوسيله بادبان نتايج افكار صايبه خود را بساحل معرفت كشيده‏ايد وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ‏ و خداى بآنچه ميكنيد بَصِيرٌ بينا است پس بر وفق اعمال با شما معامله خواهد كرد و مخفى نيست در آنكه ظاهر آيه مبطل مذهب مجبره است چه دالست بر آنكه فاعل كفر و ايمان و موجدان بندگانند بجهت اسناد آن به ايشان از قبيل آيه‏ وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ رِجْلَيْنِ‏ كه اسناد مشى بايشان كرده و اصلا دلالت ندارد بر آنكه او سبحانه خالق آن باشد پس حمل آيه بر خلاف ظاهر كردن و موافق اهل جبر گردانيدن عين مكابره و محض مجادله است و اگر بر فرض جايز است كه حق سبحانه خالق كفر و قبايح باشد بايد كه او را جايز باشد كه بعث رسول كند بر آنكه عباد را بكفر و ضلالت راه نمايد و بر وفق آن معجزات بر دست او ظاهر سازد تعالى اللَّه عن ذلك علوا كبيرا و ديگر آنكه اگر او سبحانه كفر و قبايح را در بنده ايجاد كرده باشد لازم آيد كه فايده بعث منتفى شود و امر و نهى صحيح نباشد و آن مصرحست بر آنكه حق سبحانه بنده را بر فطرت اسلام خلق فرموده قوله سبحانه‏ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها و نيز حضرة رسالت فرمود كه‏

كل مولود يولد على الفطرة فانما ابواه يهودانه و ينصرانه‏

و در حديث ديگر وارد شده كه حق سبحانه فرموده كه‏

خلقت عبادى كلهم حنفاء

من همه بندگان خود را مسلمان آفريده‏ام و غير از اين اخبار در اين باب بسيار است‏ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ بيافريد او سبحانه همه آسمانها و زمين‏ها را بِالْحَقِ‏ براستى يعنى بحكمت بالغه و اغراض صحيحه نه بباطل و يا لا طايل يا بكلمه كن يا براى بيان حق چه آنها دلايل وحدانيت‏اند و آثار خالقيت و عالميت و قادريت حضرت عزت پس مظهر حق باشند وَ صَوَّرَكُمْ‏ و تصوير كرد و بنگاشت شما را فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ‏ پس نيكو گردانيد صورتهاى شما را به امتداد قامت و اعتدال خلقت تا شكر گوئيد بر اين نعمت و دال بر حسن صورت است آنچه هيچكس از آدميان تمناى نميكند كه صورت او مثل صورت حيوان ديگر باشد و اگر حيوان نيكوتر از انسان بودى تمناى آن كردى كه بر صورت آن حيوان باشد و بعضى گفته‏اند كه حسن صورت از حيثيت حكمت است و قبول عقل نه قبول طبع زيرا كه بعضى از انسان بر صورتى واقع نشده اند كه مقبول طبع باشند و نزد جماعتى ديگر آنست كه حسن صورت از حيثيت قبول طبع است چه متبادر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 299

صفحه بعد