کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 305

كنيد از ايشان از هجرت و بغوايل و مكايد و تملق و تضرع ايشان فريفته مشويد تا شما را از راه نبرند و از هجرت كه مثمر حصول روضات جنانست باز ندارند اين آيه كه بايشان رسيد هجرت كردند و چون به مدينه رسيدند ديدند كه ياران مهاجر كه پيش از ايشان مهاجرت كرده بودند هر يك فقيهى كامل و دانايى فاضل شده بودند قصد و عقوبت زن و فرزندان خود كردند و گفتند كه ما بجهت شما از علم و فضل بى‏بهره مانده‏ايم و بدين سبب از ايشان نفقه باز گرفتند و مراسم مرحمت و شفقت فرو گذاشت كردند حق سبحانه فرمود كه‏ وَ إِنْ تَعْفُوا و اگر عفو كنيد از ذنوب ازواج و اولاد بترك معاقبت ايشان‏ وَ تَصْفَحُوا و روى بگردانيد از معاتبه ايشان در آنچه از ايشان صادر بود وَ تَغْفِرُوا و بپوشيد آن را و عذر ايشان بپذيريد فَإِنَّ اللَّهَ‏ پس بدرستى كه خداى‏ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏ آمرزنده و مهربان است از ايشان در گذرد و با شما همان معامله كند كه با ايشان بجاى آوريد از عفو و صفح و مغفرت و مع ذلك مزيت تفضيل بر شما كرامت فرمايد و در روايت ديگر واقع شده كه ازواج و اولاد بايشان ميگفتند كه شما بكجا ميرويد و چرا ديار خود و عشيره و اموال خود را واميگذاريد مهاجران برايشان غضب كردند و گفتند اگر خداى ما و شما را در دار هجرت با هم جمع كند هرگز چيزى از ما بشما نرسد و چون هجرت كردند منع انفاق نمودند حق سبحانه اين آيه فرستاد و در آن حث ايشان فرمود بر عفو و غفران و صله رحم و احسان و بعضى گفته‏اند كه عوف بن مالك اشجعى صاحب اهل و ولد بود چون خواست كه بغزا رود ازواج و اولاد در او آويختند و آغاز تضرع و زارى كردند و گفتند ما را بكه ميگذارى ما بى‏تو چگونه زندگانى كنيم عوف درصدد آن شد كه ايذا و آزار بايشان رساند حق سبحانه اين آيه را انزال فرمود و منع او نمود از ايذا و گويند كه عفو و صفح عام است نسبت بهر كسى كه تعدى كند خواه از اقربا باشد يا نه و و محققان گفته‏اند كه عداوت زوجات و اولاد بآن اعتبار است كه بعضى زوجات تمنى موت ازواج خود مى‏كنند و برخى از اولاد آرزوى مرگ والد خود مى‏نمايند تا مال او را تصرف كنند و شبهه نيست در آنكه هيچ عدويى بدتر از آن كس نيست كه تمناى موت غير خود خود كند تا مال او را بردارد إِنَّما أَمْوالُكُمْ‏ جز اين نيست كه مالهاى شما وَ أَوْلادُكُمْ‏ و فرزندان شما فِتْنَةٌ آزمايش است تا ظاهر گردد كه كدام از شما محبت حق را برايشان اختيار كند و كدام دل در مال و ولد بسته است و از محبت الهى كرانه ميگيرد يا آنكه ايشان موجب بلا و محنت‏اند و سبب رياضت و مشقت چه بجهت ايشان تكليف زياده ميشود كه مقصر آن مستوجب عقاب و عذاب ابدى ميگردد و هيچ بلائى اعظم از اين نيست‏ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ‏ و خداى نزديك او است‏ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏ مزدى بزرگ مر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 306

كسى را كه محبت خدا و رسول و اطاعت ايشان اختيار كند بر محبت اموال و اولاد و در حديث واقع شده كه‏

يؤتى رجل يوم القيمة فيقال اكل عياله حسناته‏

يعنى مردى را در روز قيامت حاضر گردانند و گويند كه اهل و عيال او حسنات او خورده‏اند يعنى بواسطه مشغول شدن بايشان حسنات واگذاشته‏اند و طاعت الهى را از دست داده و از بعضى سلف منقولست كه العيال سوس الطاعات عيالان مضر طاعت‏اند و خصم عبادت مانند كرمها كه پشمينه را ضايع ميكنند و غله را ميخورند عبد اللَّه ابن زيد از پدر خود روايت ميكند كه روزى حضرت رسالت بر منبر خطبه ميخواند حسن و حسين عليه السّلام را ديد كه از در مسجد آمدند و پيراهن سرخ پوشيده و بجهت خوردى مى‏افتادند و برميخاستند آن حضرت از منبر پائين آمد و ايشان را برداشت و بر بالاى منبر برد و بر ران مبارك خود ايشان را نشاند و فرمود

صدق اللَّه‏ إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ نظرت الى هذين الصبيين و يمشيان و يعثران فلم اصبر حتى قطعت حديثى و رفعتها

حق سبحانه راست فرمود كه فرمود كه اموال و اولاد شما فتنه‏اند من اين هر دو كودك را ديدم كه ميآمدند و مى‏افتادند صبر نكردم تا آنكه قطع خطبه كردم و ايشان را برداشتم و بعد از آن باز سر خطبه رفت و از ابن مسعود مرويست كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بايد هيچكس از شما نگويد

اللهم انى اعوذ بك من الفتنة

زيرا كه هيچكس نيست كه او رجوعى باهل و مال و ولد ندارد و آنها مشتمل بر فتنه‏اند و ليكن بگويد كه‏

اللهم انى اعوذ بك من مضلات الفتن‏

و بعضى تخصيص آيه ميكنند به اينكه هر گاه قصد جهاد و مهاجرت كنيد بايد كه اموال و اولاد شما را در فتنه نيندازند و محبت ايشان شما را از آن باز ندارد فَاتَّقُوا اللَّهَ‏ پس بترسيد از عذاب خداى تعالى و بپرهيزيد از موجبات عقاب او مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ آنچه استطاعت داشته باشيد يعنى بذل جهد و طاقت خود كنيد در اتقا و خشيت از حضرت عزت و اتقا امتناع است از روى جد باجتناب آنچه باعث اينست از هوى اين آيه منافات ندارد بآيه‏ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏ زيرا كه هر يك از اينها مستلزم ترك جميع معاصى‏اند پس هر كه از جميع محارم بر كنار است از عقاب الهى و عتاب پادشاهى رستگار است الا آنست كه احد كلامين متضمن آنست كه تكليف لازم بنده نميشود مگر بقدر طاقت و امرى كه حق سبحانه و تعالى بنده را بآن مامور ميسازد ناچار است از آنكه مشروط باشد باستطاعت پس كريمه‏ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏ مشروط خواهد بود بقدر طاقت و از قتاده مرويست كه اين آيه ناسخ آيه‏ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏ است و باعث رخصت در ترك اتقايى كه ما فوق طاعت باشد و حق آنست كه ناسخ نباشد بلكه مبين امكان عمل باشد بآن‏ وَ اسْمَعُوا و بشنويد مواعظ خداى را وَ أَطِيعُوا و فرمان بريد اوامر او را وَ أَنْفِقُوا و نفقه كنيد اموال خود را در وجوه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 307

برو قوله‏ خَيْراً مفعول فعل محذوفست اى افعلوا يا قدموا خيرا يعنى بكنيد يا پيش داريد كارى را كه بهترين افعال باشد و نيكوترين اعمال و ميتواند بود كه صفة مصدر محذوف باشد يعنى انفاقا خيرا يعنى انفاق كنيد مالها را انفاقى نيكوتر يعنى خالصا و مخلصا للَّه يا آنكه خبر كان مقدر باشد و جواب او امر مذكوره يعنى مرتكب اين امور مذكوره شويد كه آن بهتر بود مر شما را و محتملست كه خير بمعنى مال باشد هم چنان كه فى قوله تعالى ان ترك خير الوصية و بنا بر اين مفعول به انفقوا باشد يعنى انفاق كنيد مال خود را لِأَنْفُسِكُمْ‏ براى نفسهاى خود چه فوايد اين اعمال بنفس شما راجع خواهد شد كه آن درجات عاليه است و مراتب باقيه در طبقات جنان و روضات رضوان اين تاكيد است براى حث عباد بر امتثال اوامر مذكوره و بيان اينكه اين امور بهتر است مر نفسهاى ايشان را از اموال و اولاد و آنچه بآن مشغولند از شهوات و زخارف دنيا و نيز بجهت تخصيص بر انفاق مى‏فرمايد كه‏ وَ مَنْ يُوقَ‏ و هر كه نگاه داشته شود شُحَّ نَفْسِهِ‏ از بخل نفس خود يعنى خود را باز دارد از بخل و حقوق مفروضه را در راه خداى تعالى بذل نمايد فَأُولئِكَ‏ پس آن گروه منافقان‏ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ ايشانند رستگاران در دنيا از دنائت و در عقبى از عقوبت و رسيدگان بروضه جنان و از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه‏

من ادى الزكاة فقد وفى شح نفسه‏

يعنى هر كه زكاة را ادا نمايد بتحقيق كه نگاه داشته شده است از بخل نفس‏ إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ‏ اگر قرض دهيد خدا را مراد انفاق حقوق واجبه است و ايراد آن بصورت قرض تلطف است در استدعا بانفاق يعنى صرف نمائيد مالهاى خود را در آنچه بآن مامور شده‏ايد قَرْضاً حَسَناً صرفى نيكو يعنى انفاق مقرون باخلاص و ميتواند بود كه تقرضوا بمعنى تصدقوا باشد يعنى اگر صدقه دهيد از طيب نفس نه بر وجه كراهت‏ يُضاعِفْهُ‏ زياده گرداند خداى آن را كه داده باشيد لَكُمْ‏ براى شما يكى راه يا هفتصد يا بغير حساب‏ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ‏ و بيامرزد گناهان شما را كه پيش از اينكرده باشيد از امساك و ترك انفاق و غير آن‏ وَ اللَّهُ شَكُورٌ و خدا جزا دهنده سپاس دارانست چه عطيه جزيل در برابر صدقه قليل ميدهد مراد آنست كه هر كه در شكر او مبالغه مينمايد و جد و جهد را در آن باب مرعى ميدارد حق سبحانه و تعالى نيز در مقابل آن مثوبات بالغه و مكافات كافيه بوى كرامت مى‏فرمايد و تسميه مجازات شكر بشكور بر سبيل مجاز است‏ حَلِيمٌ‏ بردبار است بعقوبت ممسكان و بخيلان يعنى تعجيل نمى‏كنند در عذاب ايشان‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 308

اگر چه ذنوب ايشان از حد و حصر بيرون باشد و اين از غايت كرمست‏ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشكار است پس ميداند آنچه ظاهر ميكنيد از تصدق و آنچه پنهان ميداريد آن را از اخلاص و ريا الْعَزِيزُ غالب تمام قدرت براى انتقام كشيدن از كسى كه حقوق واجبه را باخلاص ندهد الْحَكِيمُ‏ حكم كننده بكرامت و رفعت مر كسى را كه از روى صدق تصدق نمايد يا حكيمى كه هر چه كند بر وجه حكمت و وفق مصلحت كند از ثواب و عقاب يا محكم كننده افعال يا دانا بمتصدق و ممسك در جميع احوال‏

سورة الطلاق‏

و اين را سورة النساء القصرى نيز ميگويند و مدنيست باجماع علما و سيزده آيتست نزد بصرى و دوازده نزد غير بصرى و اختلاف در سه آيت است‏ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً كوفى و مكى و مدنى الاخير است‏ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ شامى‏ يا أُولِي الْأَلْبابِ‏ مدنى الاول ابى بن كعب از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه سوره طلاق را بخواند بسنت پيغمبر از دنيا بيرون رود و ابو بصير از ابو عبد اللَّه عليه السّلام روايت كند كه هر كه سوره طلاق و سوره تحريم در فريضه بخواند حق سبحانه و تعالى او را در پناه خود گيرد از خوف و ترس روز قيامت و نگاه دارد او را از آتش دوزخ و در بهشتش در آرد زيرا كه اين هر دو سوره پيغمبراند صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و بدانكه چون حق سبحانه و تعالى ختم سوره تغابن نمود بذكر نسا و اولاد و تحذير مردمان از مكايد و آراى باطله ايشان افتتاح اينسوره نيز بذكر احكام ايشان فرمود و گفت‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ آورده‏اند كه عبد اللَّه بن عمر زن خود را در حالت حيض طلاق داد حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه رجوع كن و وقتى كه از حيض پاك شود اگر خواهى او را طلاق ده پيش از آنكه با وى مباشرت كنى حق سبحانه در اين باب فرمود كه اى پيغمبر عاليمقدار چون طلاق دهيد يعنى تو و امت تو چون خواهيد كه طلاق دهيد زن مدخوله خود را كه صغيره و ايسه و حامله نباشند فَطَلِّقُوهُنَ‏ پس طلاق دهيد لِعِدَّتِهِنَ‏ در عده ايشان لام از براى توقيتست يعنى در وقت عده ايشان كه آن طهريست كه با ايشان نزديكى نكرده باشيد در آن چه اين طهريست كه از ايام عده ايشانست‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 309

و صاحب كشاف آورده كه تخصيص نبى به ندا و تعميم خطاب بعد از آن بجهت دلالت است بر آنكه نبى امام و قدوه امت است هم چنان كه داب عرب آنست كه رئيس قوم را گويند يا فلان افعلوا كيت و كيت بجهة اظهار تقدم و اعتبار تروس او اشعار بر آنكه آن حضرت لسان قوم خود است و صدور افعال ايشان از راى اوست و در هيچ امرى مستبد نيستند بدون او فكان او منفردا در حكم همه ايشانست و ساد مسد جميع ايشان و از جبائى نقلست كه تقدير آيه اينست كه (يا ايها النبى قل لامتك اذا طلقتم النساء) و بنا بر اين تقدير كلام مستلزم آن نميشود كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين حكم خارج باشد زيرا كه اين هنگام باعث بر آنكه حق سبحانه وى را امير امت گردانيد تنزيه او است از فعل مكروه كه آن تطليق نساست بدون داعى و مقتضى و كراهت طلاق از آن حيثيت است كه خلاف نكاح است كه مطلوبست در شرع بجهت اهتمام در كثرت توالد و تناسل امت و اخبار بسيار در باب كراهت طلاق واقع شده از آن جمله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه‏

تزوجوا و لا تطلقوا فان المطلق يهتز منه العرش‏

نكاح كنيد و طلاق مدهيد كه بجهة طلاق‏دهنده عرش خدا بلرزه در مى‏آمد و ثوبان نيز از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه‏

ايما امرأة سالت زوجها الطلاق من غير باس فحرام عليه ريح الجنة

هر زنى كه بى‏سببى از شوهر طلاق خواهد بوى بهشت بر وى حرام باشد و از ابى موسى مرويست كه حضرت رسول فرمود كه‏

لا تطلقوا النساء الا من ريبة فان اللَّه لا يحب الذواقين و الذواقات‏

زنان را طلاق مدهيد مگر در صورت مظنه فعل قبيح از ايشان پس بتحقيق كه حق سبحانه دوست نميدارد مردان و زنانى را كه از يكديگر سير شده باشند و ملال گرفته و انس نيز از آن حضرت روايت كرده كه‏

ما حلف الطلاق و لا استحلف به الا منافق‏

بطلاق سوگند نخورد و نفرمايد مگر منافق و اين چهار حديث را ثعلبى در تفسير خود ذكر كرده و ابن عمر نيز از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه‏

الطلاق ابغض شيئى عند اللَّه‏

طلاق دشمن‏ترين چيزيست نزد خداى و مراد بقوله تعالى طلقتم اراده تطليق است از قبيل تنزيل مقبل بر امرى كه مشارف آن باشد بمنزلت كسى كه شروع‏كننده باشد در آن‏

كقوله عليه السلم‏ من قتل قتيلا فله سلبه‏

پس تسميه اراده تطليق به تطليق مثل تسميه شيئى باشد باسم ما يئول اليه و بدانكه طلاق اسم تطليق است يا اطلاق كه بمعنى ازاله قيد است و در شرع عبارتست از ازاله نكاح پس آن از قبيل تخصيص است يا نقل اما اول اولى است چه تخصيص بهتر از نقلست چنان كه در اصول مقرر شده و صيغه آن منحصر است در اينكه انت طالق يا هى طالق يا فلانه طالق و اخبار اهل البيت (ع) مخبر است بر اين حصر پس بكنايات طلاق واقع نشود چون انت حليله يا انت حلية

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 310

و غير آن و بمثل انت طلاق يا انت الطلاق يا انت من المطلقات نيز طلاق متحقق نميشود زيرا اگر چه مشتملند بر لفظ ليكن بمواطات دلالت بر آن نميكند و در قوله تعالى لعدتهن دلالتست بر وجوب ايقاع طلاق در طهر نه در حيض زيرا كه قروء در قوله تعالى فعدتهن‏ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ بمعنى اظهار است چنان كه در سورة البقرة مذكور شده و اينقول ابن عباس است و ابن مسعود و حسن و مجاهد و ابن سيرين و قتاده و ضحاك و سدى و قول جميع فقهاى ما و شافعى لكن نزد ما آنست كه طلاق در وقت حيض باطلست و نزد شافعى حرام است و طلاق صحيح است اما حرمت آن بجهة آنكه امر بشيئى مستلزم نهى است از ضد و اما صحت آن بجهت آن كه مستلزم فساد نيست و اصحاب ما مانع صحت‏اند زيرا كه نهى از نفس طلاقست و نزد محققين مقرر شده كه نهى از نفس شيئى يا جزء شيئى يا لازم شيئى دالست بر فساد آن و نزد ابو حنيفه اقراء و قروء كه جمع قرءاند بمعنى حيض‏اند پس بنا بر اين مستقبلات كه متعلق به لعدتهن محذوفست و تقدير اينكه فطلقوهن مستقبلات لعدتهن كقولهم اتيته ليلة بقيت من المحرم اى مستقبلا لها پس معنى اينست كه طلاق دهيد زنان را در حالتى كه روى آورنده‏اند بعده خود يعنى در طهرى كه روى بحيض دارد پس ايام عده از سه حيض كمتر نباشد و اين قول مخالف اقوال اعاظم علما و فقهاى امت است و نقيض احاديث صحيحه و روايات وثيقه از ائمه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين اما حكم بعدم صحة طلاق در حيض مشروطست بدو امر يكى آنكه زوجه مدخول بها باشد دوم آنكه زوج حاضر باشد يا در حكم حضور كه استعلام حال زوجه تواند كرد كه اگر مدخول بها نباشد يا آنكه زوج غايب باشد يا بر وجهى كه علم نداشته باشد بانتقال زوجه آن طهرى بطهرى ديگر در اينصورت طلاق صحيح است بدون تحريم اگر چه در حالت حيض واقع شود و اين اجماع اصحاب ماست و اخبار اهل البيت در اينقول متظافر است و آيتى كه در سورة الاحزاب مذكور شد و هى قوله تعالى‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها نيز دالست بر ايقاع طلاق در طهرى كه در آن مباشرت واقع نشده باشد پس ظاهر اين دو آيه مقتضى آنست كه تطليق در حيض يا طهرى كه در آن مجامعت واقع شده باشد صحيح نيست چه امر مقتضى وجوبست و احاديث نبويه نيز دالند بر اين از آن جمله بخارى و مسلم از عتيبه و او از ليث بن عمر روايت كند كه ابن عمر زوجه خود را در حالت حيض يك طلاق داد

فامر رسول اللَّه ان يراجعها ثم يمسكها حتى تطهر و تحيض عنده حيضة اخرى ثم يمهلها حتى يطهر من حيضها فاذا اراد ان يطلقها حين تطهر من قبل ان يجامعها فتلك العدة التي امر اللَّه ان يطلق بها النساء

پس حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏9، ص: 311

فرمود باو كه مراجعت كند و او را نگه دارد تا پاك شود و يك حيض نزد او ببيند و بعد از آن او را مهلت دهد تا از حيض پاك شود و چون اراده طلاق كند در طهرى او را طلاق دهد كه با وى مجامعت نكرده باشد چه مراد از عده كه حق سبحانه امر نموده در آن بتطليق نسا اين است و بخارى از سليمان بن هرب و مسلم از عبد الرحمن بن بشير روايت كرده‏اند و ايشان از شعبه و شعبه از انس بن سيرين كه ابن عمر طلاق داد زوجه خود را در حالت حيض اين صورت را عمر بحضرت رسالت اخبار كرد فرمود كه‏

فامره يراجعها فاذا طهرت فليطلقها ان شاء

صفحه بعد