کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 165

(17)- وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ‏ و سوگند بشب آن گاه كه پيش آيد و هوا را تاريك گرداند، و يا باز پس رود و ظلمت آن را زايل سازد، و اين از لغات الاضداد است يقال عسعس الليل اذا اقبل و أدبر قول اول مرويست از امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه و ابن عباس و مجاهد و قتاده و ثانى از حسن.

(18)- وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ‏ و سوگند بصبح آن گاه كه دم زند يعنى طلوع كند و روشنايى آن ممتد شود و چون اقبال روح و نسيم مقارن اقبال صبح است بجهت اين نفس را باو نسبت ميكنند بر سبيل مجاز و ميگويند كه تنفس الصبح و مراد مبدء طلوعست، جواب قسم اين است كه:

(19)- إِنَّهُ‏ بدرستى كه قرآن‏ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ‏ هر آينه گفتار فرستاده ايست بزرگوار مراد جبرئيلست كه آن را از نزد خداى بر پيغمبر خوانده و باو گفته، خلاصه معنى آنست كه قرآن كلام خدا است و آن را بلسان جبرئيل بر پيغمبر خوانده و پيغمبر آن را از جبرئيل شنيده نه كه جبرئيل آن را از نزد خود گفته، و بعضى گفته‏اند كه اضافه قول بجبرئيل بجهت آنست كه خداى تعالى بجبرئيل امر كرد كه‏

ائت محمّدا و قل له كذا

نزد محمّد رو و اين كلام را باو بگو

پس در صفت جبرئيل عليه السّلام ميفرمايد كه:

(20)- ذِي قُوَّةٍ خداوند توانايى در قلع مؤتفكات ثمود و او را برداشتن بجناح خود و نزديك بآسمان بردن و منقلب ساختن، و يا توانا در علم و عمل و تبليغ رسالت (و شديد القوى) و ذُو مِرَّةٍ نيز بهمين معنى است و چون حال مكانت مرتبه متمكن بر حسب حال ممكن است و عظم ممكن دال بر مرتبه متمكن است از اين جهت فرموده كه‏ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ‏ رسولى كه نزد خداوند عرش بامكانت و منزلت است.

(21)- مُطاعٍ‏ يعنى شأن و جاه دهنده فرمان برده شده در ميان ملائكه يعنى هر چه گويد فرمان او برند و از آن جمله در شب معراج خزنه جنت را امر نمود تا ابواب بهشت را گشودند و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داخل شد و انواع نعم آن را مشاهده نمود و خازنان دوزخ را حكم كرد تا درهاى دوزخ را گشودند و آن حضرت انواع نكال و عذاب آن را بديد «1» ثَمَّ أَمِينٍ‏ در آسمانها با امانت است و

(1) اتفاق فرقة اماميه اثنى عشريه و عقيده جمهور مسلمين بر آنست كه بهشت و دوزخ اكنون مخلوق و موجودند و بعضى از معتزله چون ابو هاشم و قاضى عبد الجبار و امثالهما گويند: در روز قيامت جنت و نار آفريده خواهد شد و قول اينان مردود است بآيات كثيره قرآن و احاديث و روايات متظافره كه دلالت واضحه دارند بر اينكه هزارها سالست كه بهشت و دوزخ آفريده شده‏اند شيخ صدوق (ره) در عقايد گويد: اعتقادنا فى الجنة و النار انهما مخلوقتان و ان النبى صلى اللَّه عليه و آله قد دخل الجنة و رأى النار حين عرج به و نيز در كتاب صفات الشيعه مسندا از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه قال عليه السّلام: ليس من شيعتنا من انكر اربعة اشياء: المعراج و المسائلة و خلق الجنة و النار و الشفاعة.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 166

وحى گذارى كه اصلا زياده و كم نميكند بلكه بآن وجه كه حق سبحانه باو گفته بپيغمبر مى- رساند، و ميتواند بود كه‏ ثَمَ‏ متعلق بما قبل باشد يعنى مطاع است در آسمان، و در حديث آمده كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بجبرئيل عليه السّلام گفت كه چه نيكو مدح كرده ترا در اين قول كه‏

ذى قوة عند ذى العرش مكين مطاع ثم امين‏

ما قوتك و ما كانت امانتك؟ قوت و امانت تو چيست گفت اما قوت من آنست كه چون مبعوث شدم بتخريب مداين لوط كه چهار شهر بود در هر شهرى چهار صد هزار مقاتل غير از ذرارى و نسوان من آن شهر را تا بزمين هفتم از جاى بركندم و بآسمان بردم تا آنكه آواز خروسان و سگان آن شهر را ملايكه آسمان شنيدند و من آن را منقلب گردانيدم و همه را زير و زبر كردم و اما امانت من آنست كه بهيچ چيز مأمور نشدم كه در آن تعدى كرده باشم و تغيير و تبديل داده زياد و كم ساخته باشم، و در تبيان آورده كه مراد برسول در اين آيه حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله است كه بزرگوار است نزد پروردگار و صاحب قوت است در طاعت و خداوند قدرت و مكانت نزد حضرت پروردگار و مطاع يعنى مستجاب الدعوه و امين بر اسرار غيب، و بعد از بيان حقيت قرآن و نزول آن از نزد حضرت منان خطاب ميفرمايد بكافران كه:

(22)- وَ ما صاحِبُكُمْ‏ و نيست صاحب و يار شما يعنى محمّد كه شما را دعوت ميكند براه حق‏ بِمَجْنُونٍ‏ ديوانه كه عقل او پوشيده باشد و تميز ميان حق باطل و صحت و فساد نتواند نمود اينكلام نيز جواب قسم است يعنى سوگند بامور مذكوره كه قرآن بواسطه جبرئيل عليه السّلام از نزد او سبحانه بر پيغمبر خوانده شده، و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مجنون نيست هم چنان كه كفار گمان مى‏برند بلكه اعقل زمانه است، و بدانكه استدلال باين آيه بر فضل جبرئيل بر پيغمبر بجهت عد فضايل كثيره براى جبرئيل و اقتصار بر نفى جنون از پيغمبر ضعيف است زيرا كه مقصود از اين نفى قول كفار است كه‏ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ و افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ نه تعداد فضل هر دو، و موازنه ميان ايشان.

(23)- وَ لَقَدْ رَآهُ‏ و بدرستى كه ديد پيغمبر جبرئيل را بر صورت اصلى او بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ‏ بكناره آسمان كه روشن است يعنى مطلع آفتاب كه بلندترين موضعست و آن چنانست بود كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بجبرئيل گفت ميخواهم ترا بهمان صورت كه در آسمان هستى ببينم جبرئيل گفت يا رسول اللَّه طاقت آن نخواهى داشت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گفت بارى بهر صورت كه هستى خود را بمن نماى گفت در كجا خود را بتو نمايم فرمود در ابطح گفت در آنجا نگنجم فرمود بمنى گفت در آنجا نيز نگنجم فرمود بعرفات گفت آنجا نيز تنگست و اگر البته ميخواهى كه مرا به بينى در كوه حراء خود را بتو نمايم و چون روز موعود رسيد رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بكوه حراء برآمد و بنشست جبرئيل عليه السّلام بيامد بجانب كوه عرفات با صلابتى غريب و جثه‏اى عجيب و آوازى كه از خشخشه و خلخله او

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 167

همه روى زمين پوشيده شد و بالهاى خود را از مشرق تا بمغرب بگسترد و سرش بر آسمان بود و پايش در زمين هفتم رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه آن صورت و هيئت را مشاهده فرمود بيفتاد و بيهوش شد «1» جبرئيل بر آن صورت كه نزد رسول ميآمد متمثل شد و نزد رسول بنشست و او را در زير پر خود گرفت تا بهوش آمد رسول را گفت يا رسول اللَّه ترا خلق من عظيم آمد اگر ميكائيل را به بينى چه حال خواهى داشت كه سر او از بدن من بزرگتر است و دوش او در زير عرش است و پاى او در تحت ثرى و عرش عظيم بر دوش اوست و با وجود اين عظمت از ترس خداى چنان حقير مى‏شود كه گنجشكى و عرش بر قدرت خداى بر پايست و نيز در صفت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قرآن ميفرمايد كه:

(24)- وَ ما هُوَ و نيست پيغمبر عَلَى الْغَيْبِ‏ بر چيزهاى پوشيده يعنى بر آنچه بوحى بدو ميرسد بِضَنِينٍ‏ بخيل كه شما را تعليم ندهد «2» و او را از شما بپوشاند.

(25)- وَ ما هُوَ و نيست قرآن‏ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ‏ سخن ديو رانده شده بشهب ثاقبه از تصاعد بر آسمان يعني قرآن گفتار مسترقه سمع نيست كه آن را از سكنه آسمان استراق نموده باشند و بكهنه رسانيده، اين نهى قول كفار است كه قرآن كهانت و سحر است، آن گه بجهت تبكيت اهل كفر ميفرمايد كه:

(26)- فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏ پس بكجا ميرويد يعنى سخن بدين راستى و درستى چرا از آن اعراض ميكنيد و با وجود ظهور حقيت آن نسبت ميدهيد آن را بسحر و كهانت و أساطير اولين حق سبحانه به اين كلام استضلال كفار نموده در آنچه سلوك مينمايند در آن از راه باطل و ترك طريق حق‏

(1) از بعض روايات مستفاد ميگردد كه اين آيه شريفه راجع بمعراج حضرت رسالت پناه صلى اللَّه عليه و آله است از آن جمله روايتيست كه شيخ صدوق در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از آن حضرت سؤال كردند مراد از افق مبين چيست؟ فرمود: صحرائيست در پيش عرش كه در آن صحرا نهرها جارى ميباشند و اطراف آن نهرها قدحهاى بسيار مانند نجوم سماوات نهاده شده تا با آن قدحها از آن نهرها آب بنوشند.

(2) در مصحف عبد اللَّه بن مسعود (بظنين) بظاء اخت الطاء است مأخوذ از (ظنة) بمعنى تهمت نه از ظن بمعنى گمان چه ظن بدين معنى متعدى بدو مفعولست و بنا بر اين، معنى چنين است، نيست آن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله هر آنچه از عالم غيب بدو ميرسد تهمت زننده و در سائر مصاحف و در قرائت نافع و عاصم و حمزه و ابن عامر بِضَنِينٍ‏ بضاد اخت الصاد است مأخوذ از (ضن) يا (ضنانة) بمعنى بخيلى كردن و بنا بر اين، معنى چنين است و نيست آن حضرت بر غيب يعنى بر قرآن و اخبار و احكامى كه مأمور است بشما ابلاغ نمايد بخيل كه از شما بپوشاند و بشما نياموزد و پوشيده نماند كه تفسير اين آيه بر وجه مذكور موافق است با آنچه اكثر مفسرين گفته‏اند يعنى ضمير وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ‏ را راجع برسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله دانسته‏اند ولى در تفسير على بن إبراهيم قمى (ره) از ابو بصير از حضرت صادق روايت مفصلى در تفسير اين آيات نقل شده كه در تتمه آن روايت ابو بصير گويد، من از حضرت صادق عليه السّلام معنى‏ وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ‏ را پرسيدم آن حضرت فرمود:

و ما هو تبارك و تعالى على نبيه صلى اللَّه عليه و آله بغيبه بضنين‏

يعنى نيست حقتعالى بر پيغمبر خود برسانيدن وحى بخيل و ممسك.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 168

كه آن عدم تبعيت رسول است و گرويدن بحقيت قرآن هم چنان كه كسى كه تارك جاده باشد گويند كه: أين تذهب.

(27)- إِنْ هُوَ نيست قرآن‏ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ‏ مگر پندى مر عالميان را كه موصل ايشانست بطريق قويم و صراط مستقيم يا نيست محمّد مگر شرف اهل عالم.

(28)- لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ‏ اين بدل بعض است از «عالمين» يعنى قرآن موعظه نيست مگر كسى را كه خواهد از شما أَنْ يَسْتَقِيمَ‏ آنكه مستقيم شود در راه خدا و پيروى حق كند و ملازمت صواب، ابدال اين از عالمين بجهت آنست كه هيچكس منتفع نميشود بتذكر مگر كسانى كه ميخواهند مستقيم شوند بدخول در اسلام فكان غير آنها موعوظ نيستند بآن اگر چه بحسب ظاهر همه عالميان موعوظاند خلاصه سخن آنست كه تخصيص اهل استقامت بذكر براى تذكير بعد از تعميم آن براى عالميان بجهت آنست كه منفعت آن راجع بكسانيست كه طالب حقند نه غير، كما قال اللَّه‏ إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ‏ .

(29)- وَ ما تَشاؤُنَ‏ و نخواهيد شما استقامت و هدايت را إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ‏ مگر آنكه خداى خواهد رَبُّ الْعالَمِينَ‏ كه پروردگار عالميانست اجبار شما را بر آن يعنى شما بمشيت و اختيار خود ايمان نياريد مگر گاهى كه مشيت خداى تعلق گيرد بر اجبار و الجاء شما بر آن اما چون كه اين مخالف تكليفست اراده نفرمايد يا آنكه مراد اين باشد كه شما اراده استقامت نميكنيد مگر گاهى كه خداى لطف كند بشما و توفيق دهد بآن بارسال رسل و انزال كتب يا آنكه بمشيت و مراد خود طاعت و عبادت خداى نكنيد مگر گاهى كه اراده او سبحانه موافق آن باشد و و شما را بآن اعلام نمايد و تعليم دهد نه آنكه مراد اينست كه مشيت خداى موافق مشيت عباد است و بعكس زيرا كه او سبحانه مبرّا است از اراده قبايح.

سورة انفطرت‏

سورة الانفطار نيز گويند، و در مكه نزول اجلال يافته، و نوزده آيتست.

ابى بن كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه اين سوره بخواند حق سبحانه بعد دهر قطره بارانى براى وى حسنه‏اى بنويسد و جان كندن را بروى آسان گرداند، و در روز قيامت كار وى را باصلاح آورد، و حسين بن ابى علاء از ابو عبد اللَّه عليه السّلام روايت كند كه هر كه اين سوره قرائت كند با سوره‏ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ و در نماز فريضه و نافله آنها را نصب العين خود دارد هيچ حجابى او را

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 169

از رحمت خدا منع نكند و هميشه در رحمت الهى باشد و او سبحانه پيوسته نظر رحمت باو كند تا مردمان از حساب فارغ شوند.

و بدانكه چون حق سبحانه ختم سوره متقدمه نمود بذكر اهوال قيامت افتتاح اينسوره بمثل آن كرده فرمود:

(1)-

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‏ آن گاه كه آسمان شكافته شود.

(2)- وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ‏ و آن گاه كه ستارگان فرو ريزند، از ابن عباس مرويست كه اول نور از كواكب زايل كنند و بعد از آن اجرام مظلمه آنها را منتثر سازند، و در تبيان آورده كه كواكب بر مثال قناديل معلقه از پيش طاق فلك بسلاسل نور آويخته‏اند و آن سلاسل بدست ملائكه است چون اهل آسمان بميرند سلاسل از دست ايشان بيفتد و كواكب بر زمين ريزند.

(3)- وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ‏ و آن گاه كه درياها روان كرده شوند يعني حايل از ميان آنها بردارند، و بعضى را راه در بعضى گشايند كه همه درياى شور و شيرين يك دريا گردند، و از حسن منقولست كه مراد آنست كه زمين همه آبهاى دريا را نشف كند پس جميع درياها خشك گردند و قطره‏اى آب در آن نماند و بنا بر اين تفجير بمعنى تسجير است.

(4)- وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ‏ و آن گاه كه گورها زير و زبر كرده شود يعنى خاكهاى آن را منقلب سازند «1» و باطن آن را ظاهر گردانند تا همه مدفونات آن از اموات و غير آن ظاهر گردد پس همه مردگان زنده شوند، و گويند كه‏ بُعْثِرَتْ‏ مركبست از (بعث) و (راء) و نظير اينست (بحثرت) لفظا و معنى، حاصل كه چون امور مذكوره حادث شود.

(5)- عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ‏ بداند هر نفسى از آنچه از پيش فرستاده از طاعت و معصيت‏ وَ أَخَّرَتْ‏ و آنچه از پس گذاشته از توبه يا از تركه يا از فرايض كه صنايع كرده يا از سنت حسنه‏

(1) زمخشرى در كشاف گويد: بعثر مانند بحثر است معنا و لفظا و اصل بعثر بعث و اصل بحثر بحث است كه حرف راء بر آن دو زياد شده است و در تاج المصادر گويد: البعثرة شورانيدن و آشكار كردنست پس ترجمه آيه شريفه چنين است آن گاه كه گورها شورانده شود (يعنى زير و زبر كرده شود) و مدفونات آنها ظاهر گردد (و مردگان زنده شوند) چنان كه قبلا اشاره كرديم و بعدا نيز ذكر خواهيم كرد ابن انقلاب قبرها هنگاميست كه آن زلزله عظيم در تمام نقاط زمين پديدار آيد و آنچه در باطن زمين است بيرون افتد.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 170

كه بعد از او مردمان بآن عمل نموده باشند و اين هنگام او را مثل ثواب عاملان آن باشد بى‏آنكه از اجور ايشان چيزى كم شود باو دهند، و از سنت سيئه كه بندگان پس از آن بر آن اقدام كرده باشند و اين هنگام او را مانند عذاب آنها باشد بى‏آنكه نقصى در روز و عقاب ايشان واقع شود چنان كه از عبد اللَّه بن مسعود روايت كرده‏اند كه‏

(ما قدمت من خير أو شر و ما أخرت من سنة حسنة استن بها بعده فله أجر من اتبعه من غير أن ينقص من أجورهم شي‏ء او سنة سيئة عمل بها بعده فعليه و زر من عمل بها من دون ان ينقص من اوزارهم شي‏ء)

و مؤيد اينقولست كه در اخبار آمده كه سائلى در مجلس حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال كرد و هيچكس از حضار مجلس چيزى باو نداد و همه كس ساكت شدند يك بار ديگر طلب چيزى كرد يك كس باو چيزى داد و مردمان چون ديدند كه او تصدق كرد همه او را عطاء كردند پس آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود

من استن خيرا فاستن به فله أجره و مثل اجور من اتبعه غير منقص من اجورهم، و من استن شرا فاستن به فعليه و زره و مثل اوزار من اتبعه غير منقص من اوزارهم‏

حذيفه يمانى آنجا حاضر بود اين آيه تلاوت فرمود (علمت نفس ما قدمت و أخرت) گفته‏اند كه معنى آنست كه داند هر نفسى كه چه كرده از اول عمر تا آخر عمر آن گه خطاب رسد بكافر.

(6)- يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ‏ اى آدمى‏ ما غَرَّكَ‏ چه چيز بفريفت ترا بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ‏ بپروردگار بزرگوار خود كه كافر شدى و جرأت نمودى بر عصيان او، ذكر كرم جهت مبالغه است.

در منع از اغترار چه محض كرم او مقتضى اهمال ظالم و تسويه موالى و معادى و مطيع و عاصى نيست چه جاى آنكه صفت قهر و انتقام بآن منضم باشد و اشعار است بآنچه شيطان انسان را بآن مغرور ساخته و باو گفته كه: (افعل ما شئت فربك كريم لا يعذب أحدا و لا يعاجل بالعقوبة) آنچه‏بكن‏كه پروردگار تو كريم‏رحيم‏هيچكس را عذاب نكند و بعقوبت معاجله ننمايد و دلالتست بر آنكه كثرت كرم‏مستدعى جد است در طاعت او نه انهماك در عصيان او بجهت اغتراركرم يعنى مغرور نشود بكرم او سبحانه بر او بايجاد و اعطاى نعم و بعد از تمكين و تكليف او بتفضل او فريب نخورد و بجهت آن كافر و عاصى نگردد و اعتماد ننمايد بر آنكه فضل او كه علت باعثه است بر ايجاد و انعام او را عذاب نكند و او را بثواب بنوازد چه اين امر منكر است و خارج از حكمت و لهذا حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در وقتى كه اين آيه تلاوت نمود فرمود كه‏

غره جهله‏

و حسن گفته كه (غره و اللَّه شيطانه الخبيث) فضيل بن عياض را گفتند كه اگر در روز قيامت ترا سؤال كنند كه‏ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ‏ تو چه جواب خواهى داد گفت خواهم گفت (غرتنى ستورك المرخاة) پرده‏هاى فرو

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 171

گذاشته تو مرا مغرور ساخت، و يحيى بن معاذ رازى چون باين آيه رسيدى گفتى (الهى غرنى بك سترك على) اگر بار اول مرا رسوا كردى زهره آن نداشتم كه من بعد معصيتى كنم و بروايتى ديگر (غربى بك برك سالفا و آنفا) و از حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه مأثور است كه‏

الانسان مغرور بالسر عليه و مستدرج بالاحسان اليه‏

و قال بعضهم (غرنى حلمك) و اين بر سبيل اعترافست بخطاء در اغترار بستر يا بحلم نه بطريق اعتذار هم چنان كه مظنه طماعست و در روايت آمده كه نزول اين آيه در شأن ابى الاشدين است كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله را بيازرد و عقوبتى بدو نرسيد و او باهمال الهى مغرور شد حق سبحانه فرمود كه اى كافر ترا چه چيز مغرور گردانيد كه از عذاب خدا ايمن شدى، و نزد اكثر مفسران آنست كه خطاب عام است مر آدميان را يعنى اى آدمى چه چيز ترا مغرور ساخت تا عاصى شدى بخداى و دلير گشتى در نافرمانى، از ابن عباس مرويست كه هيچ بنده‏اى نباشد الا كه روز قيامت حق سبحانه باو خطاب كند كه‏

يا بن آدم ما غرك بى‏

چه چيز ترا بمن مغرور گردانيد و از عبد اللَّه بن مسعود منقولست كه (ما منكم من أحد الا سيخلو اللَّه به يوم القيمة فيقول يا بن آدم ما غرك بى، يا بن آدم ما ذا عملت فيما علمت يا بن آدم ما ذا أجبت المرسلين) نباشد از شما كسى مگر كه حق سبحانه در روز قيامت در خفيه او را گويد اى فرزند آدم چه چيز ترا بمن مغرور گردانيد چه كردى بآنچه دانستى و چه جواب پيغمبران دادى.

صفحه بعد