کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 284

او نمود و بعد از آن فرمود كه اى محمّد صبر كن و دلخوشدار.

(5)- فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً پس بدرستى كه با هر دشوارى كه در دنيا است آسانى است در عقبى.

(6)- إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً بدرستى كه با دشوارى كه در مكه است آسانيست در مدينه، و در موضح آورده كه با عسرى كه در مدينه باشد يسريست در بهشت، و بيضاوى گفته كه كلام اول راجع بآنست كه با ضيق صدر و وزرى كه منقض ظهر باشد و ضلال قوم و ايذاى ايشان شرح صدر است و وضع و توفيق اهتداء و طاعت، پس از روح خدا مأيوس مشو وقتى كه غم و هم تو را طارى شود، و تنكير يسر براى تعظيم و تكبير آنست و ذكر مَعَ‏ كه متضمن مصاحبتست بجهت مبالغه است در معاقبه يسر بعسر و اتصال او بآن مانند اتصال متقاربين. و كلام ثانى تكرير اولست براى تأكيد، و يا استيناف وعد بآنكه عسر مشفوعست بيسرى ديگر كه ثواب آخرتست و قول اول الصق است بمقام از قول ثانى، و در كشاف آورده كه معنى اصطحاب عسر و يسر كه آن از لفظ مع مفهوم ميشود آن است كه اصابه بندگان بيسر بعد از عسر ايشان بزمان اقربست پس گوئيا يسر مترقب در حكم يسريست كه مقارن عسر باشد و اين موجب زيادتى تسلى و تقويت قلوب ايشان است و جمله ثانيه محتملست كه تكرير اولى باشد مانند تكرير قوله‏ فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ‏ و قوله‏ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ‏ كه از براى تقرير معنى آنست در نفوس و تمكين آن در قلوب مانند اينست جاءني زيد زيد و يا آنكه اولى وعده باشد بآنكه عسر لا محاله مردوفست بيسر و ثانيه وعده مستأنف باشد بآنكه عسر متبوعست بيسر پس بر تقدير استيناف دو يسر متحقق باشد و عسر واحد است اگر چه مكرر واقع شده بحسب لفظى زيرا كه خالى از آن نيست كه الف و لام از براى عهد است كه آن عسريست كه در آن بودند پس آن در حكم زيد است در اينقول كه (ان مع زيد مالا ان مع زيد مالا) و يا الف و لام جنس است كه دلالت بر تعدد ندارد، و اما يسر منكر است و متناول بعضى از جنس پس هر گاه كلام ثانى مستأنف باشد نه مكرر، متناول بعضى خواهد بود غير از بعض اول بلا اشكال فحينئذ تعدد يسر باشد بدون تعدد عسر و لهذا

قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏ لن يغلب عسر يسيرين‏

و نعم ما قال الشاعر:

إذا اشتدّت بك العسر

ففكّر في أ لم نشرح‏

فعسر بين يسرين‏

إذا فكّرتها فافرح‏

و بيضاوى گفته كه‏

قوله صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏ لن يغلب عسر يسرين‏

دالست بر وحدت عسر و تعدد يسر در آيه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 285

بحسب معنى و اگر چه عسر بحسب لفظ متعدد است زيرا كه تعدد در معرف بلام نيست خواه آنكه براى عهد باشد يا جنس بخلاف منكّر پس يسر ثانى مغاير يسر اول باشد و عسر ثانى همان عسر اول. و مراد بيسرين‏ «1» يسر دنيا و يسر آخرتست كقوله تعالى‏ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ‏ و اين هر دو حسناى ظفر و حسناى ثوابست و يا آنكه مراد بيسر اول آن چيزيست كه اهل اسلام را ميسر شد در ايام رسول از فتوح بلاد و قلاع، و ثانى آنچه ايشان را بعد از او واقع شده از فتح اكثر بلاد انتهى كلام صاحب الكشاف، و در تفسير طبرسى مذكور است كه از ابن عباس رضى اللَّه عنه نقل كرده‏اند كه حق سبحانه فرموده كه‏

خلقت عسرا واحدا و خلقت يسيرين فلن يغلب عسر يسرين‏

و از حسن نيز منقولست كه روزى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از خانه بيرون آمد فرحناك و خندان و مى‏گفت‏

لن يغلب عسر يسرين‏ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً

و وجه تعدد يسر و وحدت عسر از فراء نقل كرده كه ان العرب تقول اذا ذكرت نكرة ثم اعدتها نكرة مثلها صارت اثنتين كقولك اذا كسبت در هما فانفق درهما فالثانى غير الاول، اذا اعدتها معرفة فهى هى كقولك اذا اكسبت الدرهم فأنفق الدرهم، فالثانى هو الاول و زجاج نيز قائل اين قولست و صاحب كتاب النظم در تفسير اين آيه آورده كه حق سبحانه پيغمبر خود را مبعوث ساخت در وقتى كه بضاعت نداشت و درويش بود قريش سرزنش او كردند و گفتند كه اگر غرض از اين دعوت طلب غنى است ما ترا چندين مال بدهيم كه أيسر اهل مكه شوى پيغمبر از اينمعنى بسيار مغموم شد و گمان برد كه قوم او بجهت فقر تكذيب او ميكنند حق سبحانه اين آيه فرستاد و او را بوعده غنى تسلى داد، و معنى آيه آنست كه بايد فقر و آنچه اهل مكه ميگويند ترا غمگين نسازد چه با اين عسر يسرى خواهد بود در دنيا و آخرت و انجاز اين وعده نمود و حجاز و قراى عرينه و عامه بلاد يمن را از براى وى مفتوح ساخت و دويست شتر بتحت ملكيت او در آورد و آن حضرت قوت سنه از براى اهل خود بگذاشت و باقى را در راه خداى تصدق فرمود، بعد از آن حق سبحانه از روى استيناف فرمود إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً و دليل بر ابتدائيت اين كلام تعرى آنست از لفظ (فا) يا (واو) و اين وعده‏ايست از براى جميع مؤمنان و مراد آنست كه با هر عسرى در دنيا مؤمنان را يسرى است در آخرت، و شايد كه هر دو يسر مجتمع باشد براى حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و مراد از اول يسر دنيا باشد و ثانى يسر آخرت پس اينكه حضرت فرمود كه‏

لن يغلب عسر يسرين‏

يسر دنيا باشد كه قرحست و يسر آخرت كه ثواب ابديست و از اسحق بن بهلول قاضى مأثور است كه:

فلا تيأس و إن أعسرت يوما

فقد يسّرت في دهر طويل‏

(1) اين تتمه كلام صاحب كشاف است.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 286

و لا تظنن بربّك ظنّ سوء

فإن اللَّه أولى بالجميل‏

فإنّ العسر يتبعه يسار

و قول اللَّه أصدق كلّ قول‏

انتهى كلام الطبرسى.

و ابى عباس فرمود كه در بعضى اسفار حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر شترى سوار بود و مرا رديف خود گردانيد مرا گفت يا غلام گفتم لبيك يا رسول اللَّه فرمود

احفظ اللَّه تجد أمامك تعرف الى اللَّه فى الرخاء يعرفك فى الشدة

خدا را نگاه دار تا او را نزد خود يابى با خدا آشنا شو در آسانى تا با تو آشنا گردد در دشوارى، و بدانكه نصرت با صبر است و فرح با غم و دشوارى به آسانى، و بدانكه چون حق سبحانه تعديد نعم سابقه نمود بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و وعده مستقبله پس بجهت ترغيب وى بر شكر و اجتهاد در عبادت و رنج كشيدن بطاعت فرمود كه:

(7)- فَإِذا فَرَغْتَ‏ پس چون فارغ شوى از تبليغ رسالت‏ فَانْصَبْ‏ پس رنج كش در مراسم عبادت يا چون از نماز فارغ گردى جهد كن در دعا يا چون از گذاردن احكام فراغت يابى باستغفار او زار امت مشغول شو يا چون از نوعى عبادت بپردازى شروع كن در نوعى ديگر از آن يعنى بايد كه هميشه مشغول عبادت باشى و در هيچ وقتى از اوقات از مشقت طاعت فارغ نباشى و براحت و بطالت نگذرانى، و زهرى گفته كه چون از فرايض نماز فارغ شوى بعد از تشهد دعا كن براى حوائج دنيويه و اخرويه خود و ساير اهل ايمان، و از صادق عليه السّلام نيز مرويست كه مراد بنصب اجتهاد است در دعا بعد از نماز در حين جلوس، و از ابن عباس روايتست كه چون از فرايض بپردازى پس متحمل مشقت شو در قيام ليل، و جبائى و مجاهد بر آنند كه چون از امور دنيويه فارغشوى رنج كش از براى عبادت پروردگار خود، و ابن عباس فرموده كه چون از فرايض فارغ گردى نصب كن خود را در اعمالى كه حق سبحانه ترا به آن ترغيب فرموده، و حسن گفته كه چون از وضو فارغ شوى در عبادت اجتهاد نماى، و گويند كه چون از جهاد اعداء فراغت يابى بجهاد نفس خود اجتهاد نماى يا چون از اداى رسالت بپردازى منتصب شو براى طلب شفاعت امت، و على بن طلحه را از اين آيه سؤال كردند گفت اقوال در اينجا بسيار است و من شنيده‏ام از طريق صحيحه كه معنى آنست كه چون صحت بدن و فراغت ترا حاصل شود آن صحت و فراغت را در مشقت عباد صرف كن و دال بر قول اخير است اينكه مرويست كه شريح بدو مرد بگذشت كه كشتى ميگرفتند گفت (ليس بهذا أمر الفارغ) فارغ را باين امر نكرده‏اند چه حق سبحانه فرموده‏ فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ‏ و شعبى نيز مردى را ديد كه از روى عبث سنگى را از جاى خود برميداشت گفت (ليس بهذا امر الفارغ) و شبهه‏اى نيست در آن كه نشستن مرد از روى فراغت و عدم شغل او بامرى يا اشتغال او بچيزى كه در او فايده دنيوى‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 287

و اخروى نباشد از سفه رأى اوست و سخافت عقل و استيلاى غفلت، و در حديث آمده كه دشمن‏ترين مرد نزد خداى آن كسى است كه متقاعد باشد و مشغول كارى نباشد، و در تفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام از ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل فرموده‏

معناه فاذا فرغت يا محمّد من حجة الوداع و نبوتك فانصب عليا للخلافة

چون فارغشدى اى محمّد از حجة الوداع و اداى تبليغ، نصب كن على را براى خلافت و جانشينى خود و لهذا بعضى قراء فَانْصَبْ‏ بكسر صاد خوانده‏اند، و اينكه در بعضى تفاسير آمده كه من البدع ما روى عن بعض الرفضة أنه قرأ فَانْصَبْ‏ بكسر الصاد أى فانصب عليا للامامة و لو صح هذا للرافضي صح للناصبى ان يقرأ هكذا و يجعله أمرا بالنصب الذى هو بغض على و عداوته دلالتى صريح دارد بر ناصبيت و بغض و عداوت آنها نسبت بحضرت على عليه السّلام.

(8)- وَ إِلى‏ رَبِّكَ‏ و بدعاى پروردگار خود فَارْغَبْ‏ رغبت كن در همه اوقات و هر چه خواهى از او خواه نه از غير او كه قادر بر اسعاف حاجات و انجاح مرادات جز حضرت او نيست و سخن تو بر درگاه قرب او مقبولست و دعوات طيبات تو در محل قبول، و عطا گفته كه مراد آنست كه تضرع اليه راهبا من النار راغبا فى الجنة، و از ابو جعفر و ابو عبد اللَّه عليهما السّلام منقولست‏

فاذا فرغت من الصلاة المكتوبة فانصب الى ربك فى الدعاء و ارغب اليه فى المسئلة تعطيك‏

چون از نماز فريضه فارغ شوى جد و جهد نما در دعاى بسوى پروردگار خود و رغبت كن بجانب او در سؤال تا بدهد بتو آنچه از او بطلبى در همه حال، و در سفر تاسع از فتوحات آورده كه شيخ ابو مدين مغربى در تاويل اين آيه فرموده كه چون فارغ شوى از مشاهده اين اكوان نصب كن دل خود را براى مشاهده جمال رحمن و من جميع الوجوه رغبت بجانب او كن و توجه باو نماى. و بنا بر آن وجه كه در تفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام مسطور است معنى آنست كه على را نصب كن براى امامت و وصايت و خلافت خود و رغبت بجانب احديت كن و از اين سراى فانى خود را بدار الخلود رسان و بفراغت تمام در مقعد صدق قرار گير.

سورة التين‏

مكيست و نزد جماعتى مدنى و هشت آيه است باتفاق.

و ابى بن كعب از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده هر كه اينسوره را بخواند حقتعالى باو دو خصلت كرامت فرمايد يكى عافيت و ديگرى يقين ما دام كه در دنيا باشد و چون وفات كند بعدد هر كه اين سوره را قراءت كرده باشد ثواب روزه يك روزه باو عطا فرمايد و بروايت ديگر بعدد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 288

هر تينى و زيتونى ده حسنه باو بدهند، و مسلم در صحيح خود از براء بن عازب روايت كند كه او گفت من از رسول خدا شنيدم كه در نماز شام اين سوره را خواند و نديدم هيچكس قرائت او احسن از قرائت آن حضرت باشد و شعيب عقرقوفى از ابو عبد اللَّه عليه السّلام نقل كرده هر كه و التين را در فرايض و نوافل بخواند هر موضعى از بهشت كه آرزو كند باو دهند.

و بدانكه چون حق سبحانه در خاتمه سوره مذكور امر بندگان نمود براغب شدن باو افتتاح اين سوره كرد بر اينكه او خالقى است كه مستحق عبادت است و بجهت تأكيد آن را مؤكد ساخت بقسم و فرمود كه:

(1)-

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ التِّينِ‏ سوگند به انجير وَ الزَّيْتُونِ‏ و بزيتون، بيضاوى گفته كه تخصيص اين دو ميوه بقسم از جميع ثمار جهت آنست كه انجير فاكهه طيبه و بيفضله است و غذايى لطيف است و سريع الهضم و دوائى شريف كثير النفع و ملين طبع و محلل بلغم و مطهر كليتين و مزيل ريك مثانه و مفتح سده كبد و طحال و مسمن بدن، و در حديث آمده كه او قطع بواسير كند و نقرس را فايده دهد، و در كشاف آورده كه طبقى از انجير بطريق هديه نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آوردند آن حضرت از آن تناول نموده فرمود

كلوا فلو قلت ان فاكهة نزلت من الجنة لقلت هذه لان فاكهة الجنة بلا عجم فكلوها فانه يقطع البواسير و ينفع النقرس‏

بخوريد انجير را كه اگر بگويم ميوه‏اى از بهشت نازل شده هر آينه گويم كه انجير است زيرا كه ميوه بهشت بى‏استخوانست پس او را بخوريد كه قطع بواسير كند و نقرس را نفع رساند. و اما زيتون ميوه‏ايست كه هم ميوه است و هم نان خورش و دوا، و روغنى لطيف كثير المنافع دارد و در اكثر اطعمه او را داخل ميدهند، و مرويست كه معاذ بن جبل بر درخت زيتون بگذشت شاخى از آن بگرفت و مسواك كرد و گفت از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود

نعم المسواك الزيتون من الشجرة المباركة يطيب الفم و يذهب بالحفرة

نيكو مسواكيست زيتون از شجره مباركه است بوى دهن را خوش كند و چرك دندان و فساد اصول را زايل گرداند، و بعد از آن گفت من از آن حضرت شنيدم كه فرمود

هى سواكي و سواك الانبياء قبلي‏

اين مسواك منست و مسواك جميع پيغمبران كه پيش از من بودند، و گفته‏اند كه مراد بتين و زيتون منبت آنها است كه دو كوهست در ارض مقدسه بلغت سريانى يكى را طور تينا گويند و يكى را طور زيتاء و هر يك معبد يكى از انبياء بوده؛ و از كعب الاحبار مرويست كه مراد از آنها مسجد دمشق و بيت المقدس است و گويند اسم دو شهر است، و در معالم آورده كه تين مسجد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 289

اصحاب كهف است و زيتون مسجد انبياء در تبيان گفته كه جودى و جبل بيت المقدس است و از ابن عباس نقل كرده‏اند كه تين مسجد نوح است و زيتون بيت المقدس، و ضحاك گفته كه تين مسجد الحرامست و زيتون مسجد اقصى، و نزد بعضى ديگر تين جبالى است كه ما بين حلوان و همدان است و زيتون جبال شام زيرا كه اينها منابت تين و زيتون‏اند كانه قيل و منابت التين و الزيتون يعنى سوگند بمواضع روئيدن انجير و زيتون.

(2)- وَ طُورِ سِينِينَ‏ و سوگند بطور سينا يعنى كوه زبير كه محل مناجات حضرت كليم عليه السّلام بود، و بدانكه سينين و سينا بمعنى بقعه است، و مجاهد و قتاده گفته‏اند كه بمعنى مباركست فكانه قيل جبل الخير الكثير چه اضافه طور بمعرفه است، و نزد عكرمه كثير النبات و الشجر است، و از مقاتل نقل است كه سينا بلغت نبط هر كوهى است كه در او اشجار مثمره منبت شده باشد، و از عبد اللَّه عمر منقول است كه چهار كوه است كه بنزد خداى تعالى مقدس است اول طور سينا كه بقعه‏ايست كه موضع مناجات موسى عليه السّلام است دوم طور زيتا كه بيت المقدس است سوم طور تينا كه دمشق است چهارم طور تيمانا كه مكه است، و مرويست كه موسى بن جعفر صلوات اللَّه عليهما چنين قرائت ميفرمودند كه (و التين و الزيتون و طور سينا).

(3)- وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ‏ و سوگند بدين شهر كه امان دهنده است مر هر خائف را كه در او در آيد پس امين بمعنى مؤمن مى‏باشد و مراد از آن مكه است كه مولد مبارك سيد عالم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و نزد بعضى بمعنى امنست و مؤيد اينست كريمه‏ أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً كه بمعنى ذى امن است، و صاحب كشاف نيز آورده كه الامين من أمن الرجل أمانة فهو امين، و امان وى آنست كه حافظ آن كس است كه در او داخل شود هم چنان كه امين كه حافظ ما يؤتمن عليه است و مى- تواند بود كه فعيل بمعنى مفعول باشد كه مشتق از أمنه چه آن مأمون الغوائل است هم چنان كه بآمن موصوف شده در آيت‏ حَرَماً آمِناً كه بمعنى ذى أمن است، و از امام محمّد باقر صلوات اللَّه عليه منقول است كه مراد بتين امام حسن عليه السّلام است و از زيتون امام حسين عليه السّلام كه دو ميوه دل مصطفى و مرتضى و فاطمه زهرا عليهم السّلام بودند و از طور سينين امير المؤمنين صلوات اللَّه و سلامه عليه و از بلد امين فاطمه زهرا عليهما السّلام، و صاحب كشاف گفته كه إقسام باين اقسام مذكوره مشعر است بر شرف اين بقاع مباركه او آنچه ظاهر شده از آن از خير و بركت بسبب سكنى انبياء و علماء در آن چه منبت تين و زيتون مهاجر ابراهيم است و مولد عيسى و منشأ او و طور محلى است كه مكان مناجات و منادات موسى كليم است و مكه موضع خانه كه سبب هدايت عالميانست و مولد حضرت خاتم النبيين است و مبعث او صلوات اللَّه عليه و آله، و در بحر الحقايق مذكور است كه بزبان اشاره‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 290

قسم است بشجره تينيه قلبيه كه مثمر ثمر علوم دينيه است و بشجر زيتونه مباركه سرّيه كه موجب اضاءت مصباح دل است و طور سينين روح معلى كه بتجلى الهى محلى است و بلد امين خفى‏ «1» كه محل امن و امانست از هجوم آفات تعلقات اكوان و بر هر تقدير جواب قسم اين است:

(4)- لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‏ بدرستى كه آفريديم جنس آدمى را فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ‏ در نيكوترين تعديلى و راست كردنى در شكل و صورت و تسويه اعضا «2» يعنى مخصوص گردانيديم او را از ميان حيوانات بانتصاب قامت و حسن صورت و اعتدال مزاج و كمال نفس و نطق و تميز و تدبير و استجماع خواص مكونات يا خلق فرموديم او را مظهرى اتم و اكمل و محلى اعم و اشكل كه حامل امانت الهى و منبع فيض نامتناهى تواند بود.

(5)- ثُمَ‏ بعد از آن بسبب عدم شكر نعمت او بر اين خلقت قويمه سويه و صورت حسنه بهيه او را رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ‏ باز گردانيديم او را در عاقبت امر او بزيرين همه فروتران در خلق و تركيب بوجهى كه صورت حسنه او را باقبح صورت گردانيديم و خلقت بهيه او را با سوء خلقت، مراد اصحاب دوزخند كه در آخرت بصورت منكر در خلقت مستقبحه مخلوق گردند، يا باز گردانيديم او را بزيرين‏ترين دركات يعنى او را در آخرين دركه دوزخ رد كرديم يا باز گردانيم او را بعد از اين تقويم و تحسين باسفل كسانى كه فروتراند در حسن صورت و شكل يعنى تنكيس او نموديم در خلقت چون تقوس ظهر بعد از اعتدال و انتصاب و ابيضاض شعر بعد از اسوداد و تشنن جلد بعد از غضاضت و بضاضت و كلال سمع و بصر بعد از حدت حس آن و تغيير حواس باطنه و قوت عاقله بعد از شدت إدراك آن يعنى او را رسانيديم بسن خرافت كه ارذل عمر است و در آن هيچ كارى نتوان كرد و كسى را در آن سن هيچ مزدى نباشد.

(6)- إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنان كه گرويده‏اند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ و كرده‏اند عملهاى ستوده شايسته‏ فَلَهُمْ‏ پس مر ايشان راست‏ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ‏ مزدى نابريده و گم ناشده كه نعم دائمى بهشت است، يعنى هم چنان كه در جوانى و صحت مزد عبادت ايشان مينوشتند

(1) پوشيده نماند كه صاحب بحر الحقايق اين آيات را مطابق ذوق عارفانه خود تأويل كرده و بدون قرينه علميه معانى؟؟؟ قسمتهاى چهار گانه را چهار لطيفه از لطائف سبع (كه مصطلح عرفاء و صوفيه است) دانسته يعنى قلب و سر و روح و خفى.

صفحه بعد