کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 307

كرده كه او گفت از ابو عبد اللَّه عليه السّلام پرسيدم از ليلة القدر فرمود

اطلبها فى تسع عشرة و احدى و عشرين و ثلاث و عشرين‏

آن را در شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سيم ماه طلب كن، در كتاب من لا يحضره الفقيه مذكور است كه على بن ابى حمزه روايت كرده كه من نزد ابو عبد اللَّه عليه السّلام نشسته بودم ابو بصير او را گفت فداى تو گردم كدام شب است اميد توان داشت كه آن ليلة القدر است فرمود

هى ليلة احدى و عشرين أو ثلاث و عشرين‏

آن شب بيست و يكم است يا بيست و سيم گفتم اگر نتوانم بر دو شب قيام نمايم فرمود

ما ايسر ليلتين فيما يطلب‏

آيا آسان نيست قيام نمودن بدو شب در آنچه مطلوبست گفتم گاه هست كه هلال را نزد ما مى‏بينند و در شهر ديگر در شب ديگر از آن خبر مى‏دهند فرمود

ما أيسر أربع ليال فيما يطلب فيها

گفتم جان من فداى تو باد بيست و سيم ليلة الجهنى است فرمود

إن ذلك ليقال‏

بلى اين چنين است كه مى‏گويند، گفتم سليمان بن خالد روايت كرده كه در شب نوزدهم و فدحاج مكتوب ميشوند فرمود: يا ابا محمّد در ليلة القدر و فدحاج و منايا و بلايا و ارزاق و آنچه در سال واقع شود بنويسند

فاطلبها فى احدى و عشرين و ثلاث و عشرين‏

پس آن را در شب بيست و يكم و بيست و سيم طلب كن و در هر شب از اين دو شب صد ركعت نماز بگذار و تا روز احياء اين دو شب كن و اگر توانى در اين دو شب غسل كن گفتم اگر نتوانم ايستاده نماز بگذارم فرمود نشسته نماز بگذار گفتم كه اگر اين نيز نتوانم فرمود فعلى فراشك بر جامه خواب خود نماز بگذار گفتم اگر از اين نيز استطاعت نداشته باشم فرمود حرجى بر تو نيست اگر در اول شب اندك خواب كنى.

و بدانكه در ماه رمضان درهاى آسمان گشوده ميشود و شياطين را در سلاسل و اغلال مى‏كشند و اعمال اهل ايمان را مقبول مى‏سازند و نيكو ماهيست ماه رمضان و اين ماه را در عهد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ماه مرزوق ميگفتند، و عبد اللَّه بن بكير از زراره روايت كرده كه از صادقين عليهما السّلام پرسيدم كه ليالى رمضان در كدام شب غسل سنت است فرمود شب نوزدهم و شب بيست و يكم و شب بيست و سيم و بعد از آن فرمودند كه در شب بيست و سيم ليلة الجهنى است و تسميه اين شب بليلة جهنى بجهت آن است كه مرد جهنى نزد رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت يا رسول اللَّه منزل من از مدينه دور است شبى از شبهاى ماه رمضان را تعيين فرما تا بمدينه آيم و بعبادت، قيام نمايم آن حضرت فرمود كه‏

عليك بليلة ثلاث و عشرين منه‏

آن شب شب بيست و سيم است، و شيخ أبو جعفر- ره- گفته كه اسم جهنى عبد اللَّه ابن انيس انصارى بود، و روايتى از ابى بن كعب و عايشه واقع شده كه ليله القدر شب بيست و هفتم است، و ابن عباس از عمر روايت كرده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه‏

تحرّوها ليلة سبع و عشرين‏

آن شب را در شب بيست و هفتم بطلبيد، و زر بن حبيش گفته كه ابو منذر را گفتم يا ابا منذر از چه بدانيم‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 308

كه ليلة القدر شب بيست و هفتم است گفت بعلامتى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ما را اخبار كرده و گفت فردا كه آفتاب طالع شود چنان نمايد كه گرفته است و نور ندارد و آن شب نه گرم باشد و نه سرد و بعضى گفته‏اند كه حق سبحانه كلمات اينسوره را قسمت نمود بر ليالى ماه رمضان و چون شب بيست و هفتم رسيد اشاره بآن فرمود و گفت‏ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ و ابو بكر وراق را نيز از ليله القدر سؤال كردند گفت عدد كلمات اين سوره سى است بر عدد شبهاى ماه و هِيَ‏ كلمه بيست و هفتم است پس سايل را گفت بشمر او ميشمرد و چون به‏ هِيَ‏ رسيد گفت چند دارى گفت بيست و هفت گفت و هِيَ‏ يعنى ليلة القدر امشب است، و نزد جماعتى ديگر ليلة القدر شب بيست و نهم است و ابى بكره روايت كرده كه از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه ميفرمود

التمسوها فى العشر الاواخر فى تسع بقين أو سبع بقين أو خمس بقين أو ثلاث بقين أو آخر ليلة

و فايده اخفاى اين شب آنست كه تا بندگان در عبادت اجتهاد نمايند و جميع ليالى ماه رمضان را احياء كنند بجهت طمع داشتن در دريافتن ليلة القدر و بر يك شب اعتماد نكنند هم چنان كه حق سبحانه اخفاى صلوة وسطى نموده در صلوات خمس و اسم اعظم خود را در اسماء حسنى و ساعات اجابت را در ساعات جمعه و رضاى خود را در طاعات و سخط خود را در سيئات و دوست خود را در ميان دوستان تا مراقبت همه كنند و همه شبها بيدارى كشند و همه نمازهاى يوميه را بپاى دارند و همه ساعات او را در طاعت بگذرانند و همه اسماء اللَّه را مواظبت نمايند و بجميع اقسام طاعات ارتكاب نمايند و از همه سيئات اجتناب نمايند و احترام همه بندگان را مرعى دارند.

بدانكه فضايل شب قدر بسيار است و ثواب احياى او بيشمار و از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مرويست كه‏

من قام ليلة القدر ايمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه‏

هر كه شب قدر را بپايدارد و مؤمن باشد و معتقد روز جزاء حق سبحانه گناهان او را بيامرزد، و در خبر آمده كه شيطان در اينشب بيرون نيايد تا بروز ديگر در وقت چاشت‏ «1» و نتواند كه كسى را آزار رساند و سحر هيچ ساحرى و فساد هيچ مفسدى اثر نكند، و از ابن عباس مرويست كه حق سبحانه و تعالى جبرئيل عليه السّلام را در اينشب با هفتاد هزار فرشته از سدرة المنتهى بزمين فرستد و با ايشان علم‏هاى نور باشد و آن را

(1) تتمه حديث شريفى كه در عيون اخبار الرضا عليه السلام از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله مرويست كه أيها الناس ان أبواب الجنان فى هذا الشهر مفتحة ... و الشياطين مغلولة فاسئلوا ربكم أن لا يسلطها عليكم دلالت دارد بر اينكه در همه اوقات و ليالى و ايام شهر رمضان شياطين را مغلول مينمايند و از خبرى كه مرحوم مؤلف نقل نموده (با فرض صحت سند) مستفاد ميگردد كه شياطين هر چند مغلول ميشوند ولى ممكن است با همان غلها حركت و انتقالى داشته و از جايى بجايى بروند لكن در شب قدر بكلى ممنوع و محبوس ميگردند.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 309

در چهار جا بزنند بر پشت خانه كعبه و بر سر روضه مطهر حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و در بيت المقدس و در طور سينا و جبرئيل عليه السّلام با ملائكه گويند كه پراكنده شويد در زمين پس هيچ سر او بقعه نماند كه در آنجا مؤمنى و مؤمنه‏اى باشد كه نروند مگر خانه‏اى كه سگ يا خوك يا خمر يا جنب از حرام يا صورتى كه مجسم باشد و همه زبان بتسبيح و تهليل بگشايند براى امت محمّد و چون صبح شود روى بآسمان نهند ساكنان آسمان دنيا باستقبال ايشان بيرون آيند كه از كجا ميآييد گويند از دنيا ديشب شب قدر بود ايشان گويند كه خداى تعالى بامت محمّد چه كرامت كرد؛ گويند صلحاى امت را بيامرزيد و شفاعت ايشان در حق اهل طاعت قبول فرمود، پس فرشتگان آسمان دنيا بجهت اين خوشحال شده آواز تسبيح و تهليل بردارند، بعد از آن با فرشتگان آسمان دنيا بآسمان دوم برآيند فرشتگان آن آسمان همان پرسند و همان جواب بشنوند و اظهار بهجت و سرور كرده بتسبيح و تهليل مشغول شوند و بهمين منوال تا بآسمان هفتم رسند، و نزد سدرة المنتهى همين حديث گويند و همين جواب بشنوند و زبان بتسبيح بگشايند اهل بهشت عدن آواز ايشان را بشنوند با رضوان گويند اينچه آواز است گويد كه فرشتگان‏اند كه خداى را تسبيح و تهليل ميكنند براى امت محمّد ايشان نيز آواز بردارند بتسبيح و تحميد و تهليل و حاملان عرش نيز چون آواز ايشان بشنوند و كيفيت احوال را معلوم كنند بتسبيح و تهليل قيام نمايند از جانب الهى خطاب نازل شود كه اين چه آواز است و او عالمتر باشد گويند شنيدم كه امتان محمّد بشرف مغفرت تو مشرف شده‏اند و شفاعت صلحا در حق طالحان مقبول درگاه تو شده حق سبحانه فرمايد كه آرى امت محمّد راست نزد من آنچه هيچ چشم نديده و هيچ گوش نشنيده و بر خاطر هيچ آدمى نگذشته، و در خبر ديگر آمده كه جبرئيل عليه السّلام با هفتاد هزار فرشته بر زمين فرود آيد و ميكائيل با هفتاد هزار ديگر و لواى حمد بياورند و آن را چهار زاويه باشد يكى بمشرق و يكى بمغرب و يكى بآسمان و يكى بزمين بر لواى حمد نوشته باشد كه‏

امة مذنبة و رب غفور

و هيچ جا نباشد كه فرشته در آنجا نرود و سلام نكند و سلام ايشان باهل ايمان خواهد رسيد در پنج موضع ديگر اول در وقت مرگ كه‏ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ‏ دوم بر در بهشت كه‏ سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ‏ سيم در بهشت كه‏ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ‏ چهارم در غرفات بهشت كه‏ سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ‏ پنجم نزد لقاى ابرار و رسيدن بانواع نعم بهشت كه‏ تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ‏ و بآنچه مذكور شد حق سبحانه و تعالى اشاره بآن ميفرمايد كه:

(4)- تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ فرود آيند فرشتگان بزمين‏ وَ الرُّوحُ‏ و فرود آيد جبرئيل عليه السّلام با ايشان‏ فِيها در شب قدر تا استماع ذكر خدا و قرائت قرآن كنند يا سلام كنند بر اهل‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 310

ايمان، و نزد بعضى مراد انزال ملائكه و جبرئيل است بآسمان اول، و قولى آنست كه ملكى عظيم كه روح نام او است با ملائكه فرود آيد يا صنفى از ملائكه كه آنها را روح گويند و فرشتگان ايشان را نبينند الا در آن شب از غروب تا طلوع نازل ميشوند، يا روح بنى آدم يا حضرت عيسى عليه السّلام بموافقت ملايكه بزمين آيد، و در بعضى تفاسير مذكور است كه مراد روح حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه در آن شب نزول اجلال فرمايد، و نزد بعضى مراد بروح وحى است كقوله‏ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا يعنى فرشتگان فرود آيند و با ايشان وحى باشد بتقدير خيرات و منافع و اصح آنست كه جبرئيل عليه السّلام با فرشتگانى كه ايشان را علاقه آشنايى با اهل زمين است فرود آيند و بخانه‏هاى مؤمنان فرود آيند و جبرئيل مؤمنانرا مصافحه كند و علامت مصافحه جبرئيل اقشعرار جلد و رقت قلب و اشك چشم بود، حاصل كه بجهت شرافت اين شب ملائكه و روح فرود آيند بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏ بفرمان آفريدگار خود يا بعلم آفريدگار خود كما قال‏ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ‏ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ از جهت هر كارى بزرگ كه حق سبحانه قضا فرموده است و تقدير نموده در اين سال تا سال ديگر، يا بهر كارى از خير و بركت يا بهر امرى از روزى و اجل.

(5)- سَلامٌ هِيَ‏ تقديم خبر بر مبتدا بجهت افاده حصر است اى ماهى الاسلامة نيست اين شب مگر سلامتى يعنى تقدير كرده نشود در او الا سلامت و خير بخلاف شبهاى ديگر چه در غير آن هم بليه و مصيبت قضا كرده مى‏شود و هم سلامتى، يا نيست اينشب مگر سلام بجهت كثرت سلام كردن ملائكه در اينشب بر قاعد و قايم و راكع و ساجد اهل ايمان مجاهد گفته سلامتى است از شياطين و وسواس ايشان چه در اينشب ممنوع باشند كه ضررى بكسى برسانند حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ تا دميدن سفيده صبح، و نزد بعضى تماميت كلام بر قوله‏ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏ است و مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ‏ ابتداء كلام ديگر يعنى از هر امرى در او سلامتى و منفعت و خير است و بعد از آن مى‏فرمايد كه اين سلامتى و بركت و فضيلت ممتد است تا وقت طلوع فجر.

سورة البينة

و اين را سورة البرية و سورة القيمة نيز گويند و در مدينه نازل شد و گويند كه در مكه فرود آمده و عدد آيات آن نه است نزد بصريان و هشت نزد غير ايشان و اختلاف در آيه‏ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ‏ است كه بصريست.

ابى بن كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه هر كه اين سوره را بخواند روز قيامت با بهترين آفريدگان باشد در شبانگاه و بامداد و در رفتن و ايستادن و از ابو درداء مرويست كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 311

فرمود كه اگر مردمان بدانستندى آنچه در اين سوره است از فضيلت و مثوبت اهل و مال را رها كردندى و اين سوره را بياموختندى مردى از خزاعه گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين سوره چه فضيلت و خاصيت دارد فرمود هيچ منافقى هرگز اين سوره را نخواند و نه كسى كه در خدا شك داشته باشد و بخدا سوگند كه از آن زمان كه خداى زمين و آسمان را آفريده فرشتگان اين سوره را ميخوانند و در هيچ وقت فتورى در قرائت ايشان واقع نمى‏شود و هيچ بنده اين سوره را نخواند مگر كه او سبحانه فرشتگان را بفرستد تا محافظت وى كنند در دين و دنياى او و از براى وى طلب مغفرت و رحمت كنند و اگر در روز قرائت آن كند بعدد هر چه روشنى روز و تاريكى شب باو رسد او را ثواب دهند، مردى از قيس گفت جان من فداى تو باد ثواب قرائت سوره ديگر بيان فرماى فرمود كه‏ عَمَّ يَتَساءَلُونَ‏ و ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ و وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ‏ و وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ‏ را بدانيد كه اگر بدانيد فضيلت اين سوره‏ها را از همه كارها معطل شويد و جميع اوقات خود را مصروف دانستن و خواندن اين سوره‏ها كنيد و بوسيله آن مقرب درگاه الهى شويد و بتحقيق كه او سبحانه جميع گناهان قارى اين سوره را بيامرزد مگر شرك و بدانكه سوره‏ تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ‏ در روز قيامت از جانب صاحب خود مجادله كند و طلب آمرزش او نماند، و ابو بكر حضرمى از حضرت ابى جعفر عليه السّلام روايت كند كه هر كه‏ لَمْ يَكُنِ‏ را تلاوت كند از شرك برى گردد و در دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ثابت و راسخ شود و در روز قيامت با صفت ايمان مبعوث شود و حساب او را آسان كنند.

و ببايد دانست كه چون حق سبحان در سورة القدر بيان فرمود كه قرآن حجت است در اينسوره بيان مى‏فرمايد كه كفارى كه قبل از نزول قرآن بودند در هيچ وقتى خالى از حجت نبوده‏اند و ميگويد كه.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اهل كتاب و مشركان پيش از آنكه حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مبعوث شود گفتند كه ما باز نميايستيم از دين خود و ترك آن نميكنيم تا آنكه پيغمبر موعود كه در تورية و انجيل مكتوب است مبعوث گردد يعنى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله حق سبحانه از اين خير داد كه:

(1)- لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا نبودند آنان كه كافر شدند مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ‏ از اهل تورية و انجيل يعنى يهود و نصارى كه ملحد شوند در صفات خدا وَ الْمُشْرِكِينَ‏ و از شرك آرندگان كه عبده اصنام بودند «1» مُنْفَكِّينَ‏ باز ايستادگان از كفر حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ تا

(1) لفظ كافر اطلاق ميشود بر كسى كه مؤمن بحضرت ختمى مرتبت صلى اللَّه عليه و آله نباشد خواه مشرك باشد و خواه يهودى و خواه نصرانى و در قرآن نيز اكثر بدين معنى آمده از آن جمله همين آيه شريفه زيرا

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 312

آنكه آمد بديشان حجتى روشن يعنى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله يا قرآن كه مبين حقست يا ساير معجزات وى، و قوله:

(2)- رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ‏ بدل بينه است بنفسه يا بتقدير مضاف اى معجزة رسول اللَّه يا قرآن رسول اللَّه يعنى تا آنكه آمد بديشان فرستاده‏اى از خداى كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است يا معجزه رسول خداى يا قرآن و ميتواند بود كه مبتدا باشد و قوله‏ يَتْلُوا خبر آن يعنى رسول خداى ميخواند بر امت خود و بنا بر اول صفت رسولست يعنى رسولى كه ميخواند صُحُفاً مُطَهَّرَةً صحيفه‏هاى پاكيزه از كذب و بهتان و انجاس و بطلان، يعنى قرآن كقوله‏ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ‏ و قوله‏ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏ و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله اگر چه امى بود اما بظهر قلب تالى مثل آن چيزى بود كه در صحف است پس گوئيا تالى صحف بوده و گويند مراد برسول جبرئيل است كه تالى قرآن بود بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و تسميه قرآن به صحف بجهت آنست كه آن جامع اسرار جميع صحف‏ها است و باعتبار آنكه صحف منتسخ است از لوح محفوظ.

(3)- فِيها در آن صحيفه‏ كُتُبٌ قَيِّمَةٌ نوشتهائيست راست و درست و ناطق بحق كه آن مواعظ و احكام است، خلاصه معنى آنست كه كه اهل كتاب و مشركان بر دين خود بودند تا پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بيامد و ايشان را بايمان بخواند، و بعضى از ايشان تارك جحود و عناد بودند و طالب حق بشرف ايمان رسيدند.

(4)- وَ ما تَفَرَّقَ‏ و متفرق نشدند يعنى اختلاف نكردند در شأن حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ‏ آنان كه داده شدند كتاب تورية و انجيل را إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ مگر از پس آنكه آمد بديشان حجتى مبين كه محمّد است صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يعنى پيش از بعث آن حضرت ايشان همه مجتمع بودند بر تصديق وى و بعد از آنكه مبعوث شد مختلف شدند بعضى بوى گرويدند و بعضى كافر شدند و در طريق عناد و جحود سلوك نمودند و بعضى ديگر در باديه شك و ترديد متردد گشتند و مثل اينست كريمه‏ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ‏ و افراد اهل كتاب بذكر بعد از جمع ميان ايشان و ميان مشركان بجهت دلالتست بر شناعت حال ايشان بر آنكه چون ايشان متفرق شدند با وجود علم ايشان بصدق دعوى وى غير ايشان بتفرق اولى‏اند، حاصل كلام آنست كه اهل كتاب قبل از بعث آن قدوه احباب وعده ميدادند بر اجتماع‏

كه‏ وَ الْمُشْرِكِينَ‏ عطف است بر أَهْلِ الْكِتابِ‏ يعنى حقتعالى نخست بطور اجمال فرمود لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا آن گاه با من تبيينيه كافران را دو نوع فرمود يكى اهل كتاب (يهود و نصارى) و ديگر مشركين آرى اگر و المشركين معطوف باشد بر الذين كفروا پس مراد از كفروا تنها اهل كتاب خواهد بود ولى اين صحيح نيست چه اگر عطف بر الذين كفروا بود همانا بايد و المشركون باشد نه و المشركين كما لا يخفى.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 313

كلمه و اتفاق نمودن بر حق در وقتى كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مبعوث شود پس ايشان را از حق تفريق ننمود و بر كفر و باطل ثابت نگردانيد مگر آمدن پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بايشان، و نظير اينست آنكه فقير فاسق مر واعظ خود را گويد كه (لست بمنفك مما أنا فيه حتى يرزقنى اللَّه الغنى) و چون حقتعالى او را غنى سازد فسق را زياده گرداند و واعظ گويد (لم تكن منكفا عن الفسق حتى تؤثر و ما غمست رأسك فى الفسق الا بعد اليسار).

صفحه بعد