کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 355

سورة القريش‏

مكيست و پنج آيتست نزد حجازيان و چهار نزد غير ايشان اختلاف در آيه‏ مِنْ جُوعٍ‏ است كه حجازيست.

و ابى بن كعب از حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه‏ لِإِيلافِ قُرَيْشٍ‏ بخواند حق سبحانه و تعالى او را بعدد هر كه طواف كعبه كرده و در آنجا معتكف شده ده حسنه بدهد، و ابو بصير از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت نمود كه هر كه‏ لِإِيلافِ قُرَيْشٍ‏ بخواند حق سبحانه و تعالى او را در روز قيامت بر مركبى از مراكب بهشت سوار كند و ببهشتش رساند و او را بر موائد بنشاند و عياشى باسناد خود از مفضل بن صالح نقلكرده كه گفت من از ابو عبد اللَّه عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود

لا تجتمع بين سورتين فى ركعة واحدة إلا الضحى و الم نشرح و الم تر كيف. و لايلاف‏

و هر يك از ايندو در حكم سوره واحده‏اند، و مرويست كه ابى بن كعب در صحف خود ميان آيند و سوره ببسمله فصل نكرده و عمر بن ميمون از دى روايت كرده كه نماز شام را در خلف عمر بن خطاب ميگذاردم وى در ركعت اولى‏ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ‏ قرائت ميكرد و در ثانيه‏ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ‏ . و لِإِيلافِ قُرَيْشٍ‏ و باجماع علماى ما نيز جمع ميان ايندو سوره در نماز واجب است اما با وجوب بسمله بينهما وام هانى دختر ابو طالب از سيد عالم صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه خداى تعالى قريش را بر قبايل ديگر بهفت چيز تفصيل داد يكى آنكه مرا از ايشان گردانيد، دوم نبوت را در ميان ايشان وضع فرمود سوم آنكه ايشان را حجّاب كعبه ساخت، چهارم نصرت حاج و سقايت را بايشان تفويض فرمود، پنجم آنكه مظفر گردانيد ايشان را بر اصحاب فيل، ششم سوره‏اى بديشان كرامت فرمود كه كسى ديگر را بايشان شريك نساخت يعنى‏ لِإِيلافِ‏ .

و بدانكه چون حق سبحانه عظم ذكر نعمت خود كرد بر اهل مكه كه آن مظفر ساختن ايشان بود و استيصال اصحاب فيل در عقب آن بيان نعمت ديگر مى‏كند براى ايشان بقوله:

(1)-

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ لِإِيلافِ قُرَيْشٍ‏ در بعضى تفاسير آورده‏اند كه قريش را براى تجارت دو سفر بود زمستان به يمن رفتند و تابستان بشام و اهل يمن و شام و ساير مردمان ايشان را اهل‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 356

حرم و ولاة بيت اللَّه گفتندى و حرمت تمام داشتندى و از غارت ايمن بودندى و حق سبحانه براى اثبات اين نعمت بر ايشان اين سوره را فرستاد و قريش باصح روايات لقب نضر بن كنانه است و هر كس از عرب كه نسبت او بنضر منتهى مى‏شود قرشى است و بعضى از علماى انساب بر آنند كه قريش لقب فهر بن مالك است كه نبيره نضر است و اين مأخوذ است از قريش كه دابه عظيمه ايست در دريا و مزاحم كشتى ميشود و بهر چه ميرسد مى‏خورد و از هيچ چيز انديشه ندارد مگر از آتش و معاويه از ابن عباس پرسيد كه چرا قريش باين نام تسميه يافته‏اند فرمود بجهت آنكه مشابه دابه‏اند كه در بحر است در آنكه ميخورند و كسى ايشان را نميخورد و فايق و غالب‏اند و مغلوب كسى نميشوند و تصغير اسم بجهت تعظيم است، و بعضى گفته‏اند كه قريش را از قرش گرفته‏اند كه بمعنى كسب است زيرا كه ايشان كساب بوده‏اند در تجارت و تردد نمودن در بلاد، و جار و مجرور متعلّق است به‏ فَلْيَعْبُدُوا اگر چه بعد از اين مذكور است يعنى براى الفت گرفتن قريش.

(2)- إِيلافِهِمْ‏ اين بدل مجرور است يعنى بجهت خو گرفتن ايشان‏ رِحْلَةَ الشِّتاءِ بسفر زمستان‏ وَ الصَّيْفِ‏ و تابستان.

(3)- فَلْيَعْبُدُوا پس بايد كه بپرستند رَبَّ هذَا الْبَيْتِ‏ پروردگار و خداوند اين خانه معظمه را كه تعظيم و تكريم ايشان بسبب آن است، اطلاق‏ لِإِيلافِ‏ اولا و ابدال از آن بايلافى كه مقيد بر حلتين است بجهت تفخيم امر ايلافست و تذكير و تعظيم اين نعمت، و نصب‏ رِحْلَةَ بايلاف است كه مفعول به است از قبيل قوله‏ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً و مراد از رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ‏ رحلتى الشتاء و الصيف است و افراد آن بجهت آمن التباس است، و ذكر (فاء) ميان متعلق و متعلق بجهت آنست كه كلام در معنى شرط است زيرا كه مقصود از اين كلام آنست كه نعم خداى بر قريش از حد و احصاء متجاوز است پس اگر نميپرستند او را بجهت جميع نعمتى كه بايشان عطا فرموده پس بايد كه بپرستند او را بجهت اين نعم ظاهره كه ايلاف ايشان است برفتن بسفر زمستان كه سفر يمن است و تابستان كه سفر شام است و نزد بعضى متعلق جار و مجرور محذوف است و تقدير اينست كه اعجبوا لايلاف قريش الرحلتين و لعبادتهم الاصنام، يعنى تعجب نمائيد براى نعمت و الفت يافتن قريش به رحلتين و براى عبادت ايشان مرا صنام را، مراد آنست كه محل تعجب است اينكه من ايشان را اين نعمت و حرمت داده‏ام و ايشان از پرستش من بپرستش بتان مشغول شده‏اند، و نزد جماعت ديگر متعلقست به‏ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ‏ و مؤيد اينست اينكه در مصحف ابى ميان دو سوره بسمله نيست چنان كه گذشت پس معنى اينست كه حق سبحانه اصحاب فيل را چون عصف مأكول گردانيد و همه را هلاك كرد بجهت ايلاف قريش و نظام حال ايشان، و بسبب اينست كه مردمان‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 357

احترام ايشان ميدارند و بفراغت و امنيت بسفر يمن و شام مى‏روند و در هر جا كه فرود مى‏آيند اعزاز و احترام ايشان مينمايند و اصلا دغدغه حرامى و خوف اعداء ندارند هيچكس را جرأت آن نيست كه متعرض ايشان شوند و چون بنعمتى اين چنين مخصوص گشته‏اند پس بايد كه بپرستند خداوند اين خانه بزرگوار را نه غير او را (4)- الَّذِي أَطْعَمَهُمْ‏ آن خداوندى كه طعام داد ايشان را بدين دو رحلت و سير گردانيد مِنْ جُوعٍ‏ از گرسنگى، و تنكير جوع براى تكثير و تعظيم است يعنى بعد از آن كه بسبب شدت فقر و فرط فاقه در نهايت فقر و فاقه و گرسنگى بسر ميبردند و و بجهت اين ارواث و عظام و جيف ميخوردند حق سبحانه ايشان را بوسيله اين دو رحلت اموال بى‏شمار و ارزاق بسيار بايشان كرامت فرمود و ايشان را از آن گرسنگى برهانيد و متنعم گردانيد تا آنكه اموال و اسباب و عدد ايشان از همه بيشتر شد.

وَ آمَنَهُمْ‏ و ايمن ساخت ايشان را بجهت اين حرم محترم‏ مِنْ خَوْفٍ‏ از ترس عظيم آنها كه در حوالى مكه‏اند و در نواحى ساير بلاد يمن و شام و يكديگر را ميكشتند و و غارت مى‏كردند يا از خوف اصحاب فيل و غارت ديار مكه و هجوم ساير اعداء بر آن يا از ترس جذام كه هرگز بايشان نرسيده بود، و گويند كه اين بدعاى ابراهيم عليه السّلام بود. و سالم از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه مكه و مدينه و گرد او جذام را سود دارد. و از حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام مرويست كه مراد از آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ‏ آنست كه حق سبحانه و تعالى ايشان را ايمن گردانيد از خوف آن كه خلافت در ميان غير ايشان باشد، و از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله نقلست كه حق سبحانه از فرزندان اسمعيل بنى كنانه را برگزيد و از بنى كنانه قريش را و از قريش هاشم و از هاشم مرا، و از كلبى منقولست كه اول كسى كه اول از مكه سفر كرد و بشام رفت و از آنجا متاع و طعام آورد هاشم بن عبد مناف بود و بعد از آن قريش در تجارت دلير شدند و در بلاد متباعده تردد مينمودند تا صاحب خدم و حشم و اموال وافانى گشتند و بر جميع اهل زمان خود فايق شدند و نام هاشم عمرو العلاء بود و چون از براى مردمان هشم تريد ميكرد و بآن اطعام مردمان مى‏نمود خصوصا در زمان قحط و غلا از اين جهت باين اسم ملقب گشت كما قال الشاعر:

يا ذا الّذي طلب السماحة و النّدى‏

هلّا مررت بآل عبد مناف‏

لو أن مررت بهم تريد قراهم‏

منعوك من جهد و من ايجاف‏

الرّائشين و ليس يوجد رائش‏

و القائلين هلمّ للأضياف‏

و الخالطين غنيّهم بفقيرهم‏

حتى يصير فقيرهم كالكافي‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 358

عمرو العلا هشم التريد لقومه‏

و رجال مكّة مسنتون عجاف‏

سفرين سنّهما له و لقومه‏

سفر الشتاء و رحلة الأصياف‏

و قال أيضا.

تحمّل هاشم ما ضاق عنه‏

و أعيا أن يقوم به ابن بيض‏

أتاهم بالغرائر متأقات‏

من أرض الشام بالبرّ النفيض‏

فوسع أهل مكّة من هشيم‏

و شاب البرّ باللّحم الغريض‏

سورة أ رأيت‏

و اينسوره را الدين و ماعون نيز خوانند و مكيست و نزد ضحاك مدنى و گويند بعضى مدنى و بعضى مكيست. و هفت آيه است نزد اهل عراق و شش نزد غير ايشان و اختلاف در آيه‏ يُراؤُنَ‏ است كه عراقيست.

و ابى بن كعب از سيد عالم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه اينسوره را بخواند حق سبحانه و تعالى او را بيامرزد اگر زكاة مال داده باشد، و عمرو بن ثابت از ابو جعفر عليه السّلام نقل كرده كه هر كه‏ أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ‏ را قرائت كند در فرايض و نوافل حقتعالى نماز و روزه وى را قبول فرمايد و آنچه در دنيا از او صادر شده حساب ننمايد.

و بدان كه حق سبحانه چون در سوره مذكوره ذكر نعم خود نمود بر قريش در اين سوره اظهار تعجب مى‏فرمايد از تكذيب ايشان با وجود اعطاء عظم نعم خود بر ايشان و مى‏گويد كه:

(1)-

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ‏ آيا ديدى اى محمّد و دانستى آن كسى را كه تكذيب مى‏كند بِالدِّينِ‏ بروز جزاء يا بدين اسلام و باور نميدارد آن را با وجود وضوح امر آن و قيام حجج بينه بر صحت آن بعضى از مفسران بر آنند كه نصف اول اينسوره در شأن كافران است و نصف آخر در باره منافقان، و كلبى گفته كه اينسوره درباره عاص بن وائل سهمى فرود آمد، و نزد سدى و مقاتل بن حيان در شأن وليد مغيره نزول يافته، و عطاء از ابن عباس نقل كرده كه درباره مردى بخيل از

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 359

منافقان فرود آمده، و از ابن جريج روايت كرده‏اند كه ابو سفيان بن حرب در هر هفته دو شتر را نحر كردى و چون يتيمى بيامدى عصا بر وى زدى و او را چيزى ندادى حقتعالى اينسوره را در شأن او فرستاد، و بعضى ديگر بر آنند كه ابو جهل تكذيب قيامت كردى و هر گاه يتيمى بديدى او را بوقت طلب طعمه و كسوه از مال خود بزدى و براندى و پيوسته مردمان را از انفاق باز داشتى حق سبحانه اينسوره را انزال فرمود و احتمال دارد كه‏ الَّذِي‏ از براى جنس باشد و شامل جميع مكذبان روز جزاء و صحيح آنست كه از براى عهد باشد بقرينه آيه ما بعد و معنى استفهام تعجب است از حال آن مكذب يعنى آيا شناختى آنكه مكذب روز جزاء است چه كس است و اگر نشناختى او را.

(2)- فَذلِكَ الَّذِي‏ پس او آن كس است‏ يَدُعُّ الْيَتِيمَ‏ كه دفع ميكند بعنف و ستم يتيم را و ميراند او را بشدت و خشونت و زجر قبيح.

(3)- وَ لا يَحُضُ‏ و تحريص نميكند و ترغيب نمينمايد اهل خود را و ساير مردمان را عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكِينِ‏ بر طعام دادن درويش محتاج يعنى نميدهد و نه مردمان را بدان امر ميكند بجهت عدم اعتقاد او بروز جزاء و لهذا اينجمله مرتب شده است بر يكذب بلفظ (فا) يعنى علاقه تكذيب بجزاء منع معروف است و اقدام بر ايذاى ضعيف پس اگر مصدق روز جزا ميبود و موقن وعيد هر آينه از عقاب او ميترسيد و باين امر قبيح كه دفع يتيم است و عدم تحريص مردمان بر اطعام اقدام نمينمود و چون بر آن جرأت نموده پس معلوم شد كه او مكذب است و هر گاه دفع يتيم و تحريص بر اطعام كه رداعت و قبح آن احطست از عدم مبالات بصلاة كه از اركان اسلام است بسبب تكذيب باشد بروز جزاء.

(4)- فَوَيْلٌ‏ پس سختى عذاب‏ لِلْمُصَلِّينَ‏ براى نماز گذارندگان ريائيست يعنى ابن ابى و اصحاب او، يا همه منافقان:

(5)- الَّذِينَ هُمْ‏ آنان كه ايشان‏ عَنْ صَلاتِهِمْ‏ از نماز خود ساهُونَ‏ غافلان و بيخبرانند و آن را وقعى نمينهند و حسابي برنميگيرند بجهت عدم اعتقاد ايشان بثواب آن و عدم خوف عقاب بترك آن و اينكه در ظاهر اقدام بر آن مينمايد بجهت دفع ضرر اهل اسلام است از خود و لهذا در خلوت و خفيه ترك آن ميكنند و چون بمجالس جماعت حاضر مى‏شوند در نظر مردمان بشروط و آداب ميگذارند كما قال:

(6)- الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ‏ آنان كه ايشان ريا ميكنند در كردار خود تا مردمان ايشان‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 360

(7)- وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ‏ و منع ميكنند مال زكاة را از اهل استحقاق يعنى آن را نميدهند پس ذكر (فا) بجهت افاده معنى شرط و جزاء است و حقيقت معنى اينكه چون عدم مبالات با يتيم از ضعف دين است و موجب ذم و توبيخ پس غفلت از نماز كه عماد دين است و فارق ميان اسلام و كفر و ريا كه شعبه‏اى از كفر است و منع زكاة كه شقيق نماز است و قنطره اسلام احقست بآن و لهذا ويل را بر آن مرتب گردانيده و ميتواند بود كه (فا) سببيه باشد و معنى (فويل لهم) و بنا بر اين وضع مصلين در موضع ضمير بجهت دلالت است بر معامله اين با خالق و مخلوق و اشعار بر آنكه ايشان با وجود تكذيب و منع و عدم ترغيب از نماز ساعى‏اند و مرائى آن و غير مزكى اموال خود شبهه‏اى نيست بر آنكه تكذيب بروز جزاء اضر اشياء است بر صاحب خود چه آن مانع جميع دواعى خيرات است و باعث جميع اقسام شرور، از ابن عباس و مسروق مرويست كه ساهيان از نماز اجلاف و فسقه اهل اسلامند كه تأخير در نمازهاى مفروضه ميكنند از اوقات آن و بجهت عدم تقييد و ضعف اعتقاد آن را سهل مى‏پندارند و اگر احيانا بآن اقدام مى‏نمايند ملاحظه شرايط و اركان آن نميكنند چه ركوع و سجود را كما ينبغى مرعى نميدارند و اكثر اهل اسلام متصف باينند نعوذ باللّه من ذلك و قول اول منقول است از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و بروايت ديگر از ابن عباس مرويست كه قتاده فرموده ساهون عنها أى لا يبالون صلوا ام لم يصلوا و قال الضحاك هم الذين يتركون الصلاة و عن الحسن هم الذين ان صلوها صلوها رياء و إن فاتتهم لم يندموا. انس گفته كه الحمد للَّه كه حق سبحانه‏ عَنْ صَلاتِهِمْ‏ گفته نه فى صلوتهم كه مراد از آن سهوى باشد كه آدمى را در نماز واقع شود بدون عمل، و عياشى باسناد خود از يونس بن عمار روايت كرده كه او گفت از ابو عبد اللَّه عليه السّلام از اين آيه سؤال كردم و گفتم مراد از آن وسوسه شيطانى است در نماز فرمود

لا كل أحد يصيبه هذا و لكن أن يغفلها و يدع أن يصلى فى اول وقتها

مراد از آن نه وسوسه شيطانى است چه آن همه كس را واقع مى‏شود بلكه مراد آنست كه از نماز غافل شود و آن را واگذارد تا آخر وقت و ابو اسامه از زيد شحام روايت نموده كه او گفت كه ابا عبد اللَّه عليه السّلام را از معنى اين آيه پرسيدم فرمود مراد ترك نماز است و توانى و كاهلى از آن، و محمّد بن فضل از ابو الحسن عليه السّلام نقل فرموده كه‏

هو التضييع لها

مراد از اين ضايع گردانيدن نماز است و عدم اتيان بر شروط و اركان آن و بدانكه مرائى مفاعله است مأخوذ از ارائه چه مرائى مينمايد عمل خود را بمردمان بقصد ثنا و ايشان مينمايند باو ثنا و مدح و اعجاب خود را در آن و اجتناب از رياء از صعوبت خالى نيست و لهذا

قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏ الرياء أخفى من دبيب النملة السوداء فى الليلة المظلمة على المسح الاسود.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 361

و در (ماعون) اختلاف بسيار است از امير المؤمنين عليه السّلام و ابو عبد اللَّه و از ابن عمر و حسن و قتاده و ضحاك روايتست كه مراد از آن زكاة مفروضه است چنان كه باين مفسر شد و ابن مسعود و ابن عباس و سعيد بن جبير گفته‏اند كه ماعون متاع خانه است كه مردمان آن را بيكديگر دهند چون ديك و كاسه و تبر و دلو و آب و نمك و آتش، و ابو بصير از ابو عبد اللَّه عليه السّلام نقل فرموده كه ماعون قرض است و اعاره متاع بيت و اقدام نمودن بهر امر معروف كه باشد و از آن جمله زكاة است من گفتم يا بن رسول اللَّه ما را همسايه‏ها هستند كه چون بايشان عاريت مى‏دهيم مى‏شكنند و فاسد ميسازند اگر ايشان را از آن منع كنيم ما را گناهى باشد فرمود

لا ليس عليك جناح أن تمنعهم اذا كانوا كذلك‏

نه ترا گناهى نيست اگر ايشان را از آن منع كنى گاهى كه ايشان مكسور و فاسد سازند، و بعضى ماعون را منحصر دانند در آب و آتش و نمك، سعيد بن مسيب روايت كرده كه عايشه از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پرسيد كه ماعون چه چيز است فرمود هر چه بآن انتفاع گيرند و حلال باشد چون آب و نمك و آتش بعد از آن فرمود اى عايشه هر كه نمك بكسى دهد چنان باشد كه شصت درويش را طعام داده و شصت بنده را آزاد كرده و اگر جايى كه آب نباشد آب دهد چنان باشد كه مرده را زنده كرده. و بد آنكه ماعون در لغت هر چيزيست كه در او منفعتى باشد و قليل القيمة بود مشتق از معن كه بمعنى قلت است پس ماعون بمعنى قليل القيمة باشد، يقال معن الوادى إذا جرت مياهه قليلا قليلا، و گويند كه اصل ماعون معونه است و ألف عوض هاء محذوفست.

سورة الكوثر

مكيست نزد ابن عباس و كلبى، و مدنى نزد عكرمة و ضحاك و سه آيتست باجماع.

و در حديث ابى بن كعب وارد شده كه هر كه اينسوره را بخواند حقتعالى او را از همه أنهار جنت آب دهد و بعدد هر قربانى كه عباد وسيله تقرب خود گردانيده باشند در روز نحر و اهل كتاب و مشركين آن را سبب قرب خود ساخته باشند در آن روز ده حسنه كرامت فرمايد، و ابو بصير از ابو عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه اينسوره را در فرايض و نوافل قرائت كند حق سبحانه او را از حوض كوثر آب دهد و در زير طوبى حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم محدث او باشد.

صفحه بعد