کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 363

آسمان قدحهاى هموار و مطبوع بر كنار آن نهاده از مرواريد و ياقوت و منبع آن از اصل درخت سدرة المنتهى است طول آن از مشرق تا مغرب هر كه از وى آب خورد هرگز تشنه نگردد و برضوان الهى فايز شود و هر كه از آن وضو سازد هرگز اشعث و اغبر نگردد و امت من در آن ازدحام كنند و انبوهى نمايند و جمعى را از آنجا چون چهارپايان تشنه برانند و دور گردانند و ايشان در ميان امت من چون شتران كركين باشند در ميان شتران با شوكت نيكو منظر چون ايشان را ببينم گويم اصحابى اينها صحابگان منند خطاب آيد كه تو نميدانى كه ايشان بعد از تو چها كردند و چه بدعتها نمودند و همين روايت را بعينها مسلم در صحيح خود آورده و در احاديث معراجيه نيز آمده كه بر بالاى آسمان هفتم‏ «1» جويى ديدم و لب آن جوى خيمها بود از ياقوت و لؤلؤ و زبرجد و مرغان سبز بر لب آن جوى ديدم از جبرئيل عليه السّلام پرسيدم كه اين چيست گفت كه اين كوثر است كه حق سبحانه بتو عطا نموده، و در معالم التنزيل نيز از آن حضرت نقل كرده كه كوثر جوييست در بهشت كنارهاى آن از زر است و مجراى آن پر در و ياقوت و خاك آن خشبوتر از مشك و سفيدتر از برف و در حديث ديگر آمده كه حوض من يعنى حوض كوثر مسير مدت يك ماه هست آب او سفيدتر از شير و بوى او خوشتر از مشك و كوزهاى او چون ستاره‏هاى آسمان و باتفاق اصحاب ما ساقى اين آب علي بن ابى طالب است با يازده فرزند وى كه دوستان خود را آب دهد و دشمنان خود را تشنه بدوزخ فرستد و على بن الحسين زين العابدين عليهما السّلام در اين باب فرموده كه:

(شعر)

لنحن على الحوض ذوّاده‏

نذود و يسعد ورّاده‏

و ما فاز من فاز إلّا بنا

و ما خاب من حبّنا زاده‏

و من سرّنا نال منا السّرور

و من ساءنا ساء ميلاده‏

و من كان غاصبنا حقّنا

فيوم القيمة ميعاده‏

(1) در روايات كثيره كه در كتب فريقين در اين باب وارد شده است گاهى تعبير بحوض گرديده و گاهى بنهر بلكه در يك حديث هر دو تعبير مذكور است كما

فى المجمع عن النبى صلى اللَّه عليه و آله‏ انه (ص) سئل حين نزلت السورة فقال صلى اللَّه عليه و آله نهر وعدنيه ربى عليه خير كثير هو حوضى ترد عليه امتى يوم القيمة الحديث‏

و بايد دانست كه منافاتى بين اين دو تعبير نخواهد بود چه ممكن است گفته شود: كه براى اين كوثر سرچشمه‏ايست كه از آنجا در نهر روان ميگردد و از نهر بحوض وارد ميشود و بدين مناسبت جايگاه كوثر را مختلف تعيين كرده‏اند در بعض روايات چنين است‏

هو نهر فى الجنة

و در بعض ديگر

نهر يجرى تحت عرش اللَّه‏

و در حديث معراج بر بالاى آسمان هفتم.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 364

و نزد عكرمه مراد بكوثر نبوتست كه صيت آن باطراف عالم رسيده‏ «1» و نزد حسن قرآنست، و ابو بكر بن عياش گفته كه كثرت امت و اشياع آن حضرت است، و نزد جمعى ديگر كثرت ذكر او است در زمين و آسمان يا كثرت معجزات يا كثرت علم و عمل و در تأويلات كاشفى مذكور است كه كوثر كثرت معرفتست در توحيد و شهود وحدت در عين كثرت و اين نهريست در بوستان معرفت كه هر كه از او سيراب شد ابدا از تشنگى جهالت ايمن است و اين معنى خاصه حضرت رسالتست و كمّل اولياء امت او و شبهه‏اى نيست كه كوثر بمعنى خير كثير است پس شامل جميع اقوال مذكوره باشد و حينئذ آن را بر عموم خود گذاشتن اولى و احرى مينمايد، خلاصه معنى آنست كه حق سبحانه بحبيب خود خطاب مستطاب ميفرمايد كه چون ما خير بسيار در دنيا و آخرت بتو كرامت فرموده‏ايم و تو را سرافراز دنيا و عقبى گردانيده به رسالت و خاتميت و وفور معرفت و كثرت ذريت و بسيارى امت و مزيد رفعت و مرتبت و نهايت قرب و منزلت و اعطاى شفاعت و غير آن از انواع نعم دنيا و آخرت.

(2)- فَصَلِ‏ پس نماز بگذار لِرَبِّكَ‏ براى پروردگار خود يعنى اقدام كن در آن خالص از براى رضاى وى بر خلاف ساهى از آن و مرائى در آن بجهت اداى شكر گذارى بر كثرت نعم او بر تو چه نماز جامع اقسام شكر است‏ وَ انْحَرْ و قربان كن شتر را كه خيار اموال عرب است و تصدق نما آن را بر محاويج براى رضاى وى تعالى و قرب به رحمت او بخلاف مشركان كه اهل احتياج را از آن منع ميكنند و ماعون را از ايشان باز ميدارند يا براى بتان شتر را قربان ميكنند اين سوره در مقابله سوره متقدمه است يعنى نقيض سلوك اهل شرك و عناد را اختيار كن، از عطيه و سعيد ابن جبير و مجاهد مرويست كه مراد صلوة فجر است در مزدلفه و نحر بدنه يعنى در منى، و نزد قتاده و عطا نماز عيد است بقرينه نحر يعنى نماز عيد بگذار و ذبح هدى و اضحيه كن، از انس روايتست كه در بدايت اسلام رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اول نحر كردى و بعد از آن نماز گذاردى حقتعالى در اينسوره فرمود كه اول نماز كن و بعد از آن نحر كن، و نزد بعضى اينسوره بروز حديبيه آمد كه رسول را از حج خانه كعبه منع كردند جبرئيل عليه السّلام آمد و اينسوره آورد و گفت همانجا نماز كن و قربان نما، و بعضى گفته‏اند كه معنى آنست كه نماز مكتوبه را اداء كن و بنحر خود مستقبل قبله شو. يقول العرب منازلنا تتناحر اى هذا ينحر هذا يعنى يستقبله، و قال الشاعر:

(1) تفاسيرى كه براى كوثر كرده‏اند مانند علم و عمل و نبوت و شريعت و قرآن و ذريه طيبة و امثال ذلك منافات ندارد با تفسير بحوض يا نهر كوثر نه بدانجهت كه دانشمند معاصر گويد: كه اين نظير تجسم اعمالست و مثلا شريعت در آخرت بصورت جوى كوثر مجسم ميگردد چه اين سخن غلط و بى‏پايه است بلكه بدين سبب كه لفظ كوثر بمعنى خير كثير است و اين مفهوم كلى بر جميع معانى مذكوره صدق مينمايد.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 365

أبا حكم هل أنت عمّ مجالد

و سيّد أهل الأبطح المتناحر

أى ينحر بعضه بعضا و اين قول فراء است، و آنچه روايت كرده‏اند كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده كه‏

معناه ضع يدك اليمنى على اليسرى حذاء النحر في الصلاة

يعنى دست راست را بر بالاى دست چپ نه در نماز برابر نحر كه سوراخ سينه است غير صحيح است و از احاديث موضوعه و نقل باطل و قول كاذب زيرا كه جميع عترت طاهره عليهم السّلام بخلاف اين روايت كرده‏اند از آن حضرت عليه السّلام و آن اينست كه‏

معناه ارفع يديك إلى النحر في الصلاة

يعنى جميع اهل البيت عليهم السّلام از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده‏اند كه آن حضرت فرمود كه معنى اين آيه آن است كه بردار هر دو دست خود را در نماز تا بسوراخ سينه، و از عمر بن يزيد مأثور است كه من از ابى عبد اللَّه عليه السّلام شنيدم كه تفسير اين آيه ميفرمود كه‏

معناه ارفع يديك حذاء وجهك‏

بردار هر دو دست خود را تا برابر روي خود، و مثل اين روايت را عبد اللَّه بن سنان از آن حضرت نقل كرده و جميل بن دراج نيز فرموده كه من معنى اين را از ابو عبد اللَّه عليه السلام پرسيدم آن حضرت مستقبل قبله شد و هر دو دست خود را در برابر روى خود آورد در افتتاح نماز و بعد از آن فرمود هكذا يعنى نحر به اين وجه است، و حماد بن عثمان گفته كه من از ابو عبد اللَّه عليه السلام سؤال كردم كه ما النحر نحر چيست آن حضرت دست خود را تا بسينه برداشت و فرمود هكذا پس از آن بلندتر گردانيد و فرمود هكذا يعنى در برابر قبله هر دو دست خود را برداشت نزد استفتاح بنماز تا ببالاى موضع نحر، از مقاتل بن حيان مرويست كه اصبغ بن نباته حديث كرد بمن از امير المؤمنين عليه السّلام كه آن حضرت فرمود كه‏

لما نزلت هذه السورة قال النبى صلّى اللَّه عليه و آله لجبرئيل عليه السّلام: ما هذه النحيرة التي أمرنى بها ربى؟ قال: ليست بنحيرة و لكنه بأمرك إذا تحرمت للصلوة أن ترفع يديك إذا كبّرت و إذا ركعت و إذا رفعت رأسك من الركوع و إذا سجدت فانه صلوتنا و صلوة الملائكة فى السموات السبع فان لكل شى‏ء زينة و إن زينة الصلاة رفع الايدى عند كل تكبيرة

يعنى چون اينسوره نازل شد حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جبرئيل را پرسيد كه اين نحيره كه حق- سبحانه بمن امر كرده چه چيز است گفت نحيره نيست و ليكن تو را امر كرده كه از براى نماز تكبير احرام گويى و دستهاى خود را بردارى و چون ركوع كنى و راست شوى و سجده كنى تكبير احرام را بهمين كيفيت بگويى چه نماز ما و نماز جميع فرشتگان كه در هفت آسمانند بدين طريق است و بدرستى كه هر چيزى را زينتى است و زينت نماز دست برداشتن است و نزد هر تكبيرى حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه‏

رفع الايدى من الاستكانة

من از آن حضرت پرسيدم كه ما الاستكانة فرمودند

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 366

كه اين آيه را نخوانده‏اى كه‏ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ‏ ثعلبى و واحدى اين را در تفسير خود آورده‏اند. و بدانكه رفع يدين تا حذاء وجه نزد گفتن جميع تكبيراتست كه در نماز واقع مى شود و سنت است باجماع علماء ما و مأخذ اين روايات مذكوره است و نزد شافعى در سه تكبير كه آن تكبير افتتاحيه است و تكبير ركوع و سجود و نزد ابو حنيفه دست بر نبايد داشت در هيچ تكبيرى و از عطا مرويست كه معنى آيه آنست كه نماز بگذارد و سر از ركوع و سجود آن بردار چنان كه نحر يعنى سينه تو پيدا شود.

(3)- إِنَّ شانِئَكَ‏ بدرستى كه دشمن دارنده تو يعنى عاص‏ هُوَ الْأَبْتَرُ او است دم بريده و منقطع از خير و نسل و ذريه، و چنان شد كه خداى تعالى از آن خبر داد چه عاص و اتباع او كه در حق رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اينسخن گفتند نه عقب ايشان ماند و نه اثر حسن ذكر و اما آثار اقتدار حضرت سيد مختار صلّى اللَّه عليه و آله و حسن صيت اشتهار و آثار فضل بيشمار و رفعت ذكر او بر منابر و منائر بر السنه اهل روزگار و ذريت بسيار تا قيامت باقى ماند و در آخرت مزيت مرتبه و نهايت قربت او نزد حضرت عزت بر وجهى خواهد بود كه در تحت وصف در نيايد و بوهم هيچ واهمى نگذرد و در اينسوره دلالات واضحه است بر صدق حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و صحت نبوت او اول آنكه حق سبحانه اخبار آن چيزى نمود كه در نفوس اعداى او بوده و بر السنه ايشان جارى گشته پيش از آنكه بحضرت رسد پس اين از قسم اخبار باشد بمغيبات، دوم آنكه جميع فصحاء عرب و عجم عاجزند از آوردن مثل اينسوره كه بر وجازت الفاظست و متشاكل المقاطع و الفواصل با سهولت مخارج حروف و حسن تأليف و كثرت معانى آن با وجود تحدى آن حضرت بآن و حرص اهل عناد بر بطلان امر او از ابتداى بعث تا باين روزگار و عدم قدرت ايشان بر آن و اين غايت اعجاز است، سيم آنكه بوعده‏ إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ دين او منتشر شد و امر او ارتفاع و اعتلا پذيرفت و ذريه او بسيار شدند تا آنكه نسب او اكثر از همه نسب شد و تا غايت هيچ نسبى واقع نشد كه مثل اين نسب باشد در كثرت عدد چهارم آنكه وعده داد نصرت او را بر اعدا و اخبار نموده بسقوط امر ايشان و انقطاع عقب ايشان و مخبر به موافق اخبار واقع شده.

سورة الكافرون‏

مكيست و نزد ابن عباس و قتاده مدنيست و آيات آن شش است باجماع.

ابى بن كعب از سيد عالم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه هر كه‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ قرائت كند هم چنان باشد كه ربع قرآن را قرائت كرده و مرده شيطان از او دور شوند و از شرك بري گردد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 367

و از فزع اكبر ايمن شود و از جبير بن مطعم روايتست كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه اى جبير ميخواهى كه بسفر روى و از همه چيز در پناه خدا باشى و هيبت و مهابت و زاد تو از همه همراهان بيشتر باشد و در كثرت مال از همه در پيش باشى؟ گفتم (نعم بأبى أنت و أمى يا رسول اللَّه) فرمود اين پنج سوره را ورد خود ساز قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ و إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‏ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‏ و در قرائت هر يك اينسوره‏ها افتتاح ببسم اللَّه الرحمن الرحيم كن جبير گفت من مال چندان نداشتم چون بر قرائت اينسوره‏ها مواظبت كردم مال و زاد من از همه كس بيشتر شد و در سفر بيرفيق نشدم و هيبت و سطوت من از همه كس بيشتر شد فروة بن اشجع نوفلى از پدر خود روايت كرده كه من نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله رفتم و گفتم يا رسول اللَّه آمده‏ام كه مرا تعليم چيزى كنى كه در وقت خواب كردن بگويم فرمود كه چون بمضجع خود قرار گيرى‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ بخوان و نزد خاتمه آن خواب كن كه اينسوره برائت است از شرك، و شعيب حداد از ابو عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود كه پدرم بمن گفت كه‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ ربع قرآنست و چون از قرائت آن فارغ ميشد ميگفت‏

أعبد اللَّه وحده‏

و هشام بن سالم نيز از ابو عبد اللَّه عليه السّلام نقل نموده كه آن حضرت مرا گفت چون در اين سوره آيه‏ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ‏ بخوانى بگو

و لكنى أعبد اللَّه مخلصا له دينى‏

و چون از قرائت آن فارغ گشتى سه بار بگو كه‏

دينى الاسلام‏

و حسين بن أبى العلاء نيز روايت كرده هر كه‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ در فرايض قرائت كند حق سبحانه او را و پدر و مادر و همه اولاد او را بيامرزد و اگر شقى باشد اسم او را از ديوان اشقياء محو كند و در ديوان سعدا بنويسد و تا زنده باشد سعيد و نيكبخت باشد و شهيد بميرد و شهيد مبعوث گردد. و ابن عباس فرموده كه در قرآن هيچ سوره‏اى نيست كه شيطان دشمنتر از اين سوره داشته باشد زيرا كه توحيد محض است، و نيز از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرويست كه كودكان را بفرمائيد در وقت خفتن اينسوره بخوانند تا هيچ چيز ايشان را اذيت و تعرض نتوانند رسانيد.

پوشيده نماند كه چون حضرت حق سبحانه در سورة الكوثر ذكر فرمود كه اعداى پيغمبر ابتر و اقطعند از خير دارين در اين سوره امر ميفرمايد او را ببراءت از ايشان و ميفرمايد كه:

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 368

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ جميع مفسران بر آنند كه اين سوره در حق جمعى از قريش نازل شده و سبب آن بود كه حارث ابن قيس سهمى و عاص بن وائل و وليد بن مغيره و اسود بن عبد يغوث زهرى و اسود بن مطلب بن اسد و امية بن خلف و غير ايشان از صناديد قريش رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را گفتند كه اى محمّد بيا و با ما موافقت كن و تابع دين ما شو تا ما نيز تابع دين تو شويم و يك سال تو معبودان ما را پرستش نما تا ما نيز يك سال پرستش معبود تو كنيم تا اگر دين تو بهتر از دين ما بوده باشد ما شريك تو بوده باشيم و از آن محظوظ شده و اگر دين ما بهتر از دين تو بوده باشد تو شريك ما شده باشى و از آن حظ يافته حضرت فرمود

معاذ اللَّه أن اشرك به غيره‏

پناه بخدا ميبرم از آنكه غير او را شريك او سازم در عبادت گفتند پس بعضى آلهه ما را استلام كن و تقبيل آن نما تا تصديق تو كنيم و خداى تو را پرستش نمائيم فرمود

حتى أنظر ما يأتى من عند ربى‏

من مرتكب هيچ امرى نميشوم تا آنكه فرمان الهى بمن نازل شود پس اگر حكم پروردگار من در اينبات فرود آيد تابع شما شوم در استلام و تقبيل، مقارن اينحال جبرئيل فرود آمد و اين سوره را آورد كه:

(1)- قُلْ‏ بگو اى محمّد يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ اى ناگرويدگان مراد همان جماعتند كه مذكور شد پس الف لام از براى عهد باشد و چون علم الهى تعلق گرفته بود بر عدم ايمان ايشان در زمان مستقبل و مردن ايشان بر صفت كفر از اين جهت حبيب خود را فرمود كه با ايشان بگو:

(2)- لا أَعْبُدُ نخواهيم پرستيد ما تَعْبُدُونَ‏ آن چيزى را كه مى‏پرستيد، و نمى تواند بود كه مراد زمان حال باشد زيرا كه‏ لا نافيه داخل نمى‏شود مگر بر مضارعى كه بمعنى مستقبل باشد هم چنان كه‏ ما داخل نمى‏شود مگر بر مضارعى كه بمعنى حال باشد و نيز بگو ايشان را كه:

(3)- وَ لا أَنْتُمْ‏ و نيستيد شما عابِدُونَ‏ پرستندگان در زمان حال‏ ما أَعْبُدُ آن را كه مى‏پرستم او را مراد زمان استقبال است زيرا كه‏ ما نافيه داخل فعل مستقبل مى شود نه حال‏ وَ لا نافيه در فعل حال داخل ميشود نه مستقبل چنان كه گذشت كه آن در قرآن‏ لا أَعْبُدُ واقع شده.

(4)- وَ لا أَنا عابِدٌ و نيستم من پرستنده هرگز ما عَبَدْتُّمْ‏ آنچه پرستش كرديد در زمان سلف يعنى در زمان جاهليت عبادت اصنام نميكردم پس چگونه اميد داريد در زمان اسلام‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 369

عبادت اصنام كنم.

(5)- وَ لا أَنْتُمْ‏ و نيستيد شما عابِدُونَ‏ پرستندگان در هيچ وقتى از اوقات زمان‏ ما أَعْبُدُ آنچه من پرستش ميكنم يعنى در مدت حيات من و شما نه شما پرستش خداى من كرده‏ايد و خواهيد كرد و نه من پرستش خدايان شما كرده‏ام و خواهم كرد، و ميتواند بود كه اينكلام از براى تكرير و تأكيد باشد بر طريق ابلغ هم چنان كه مجيب ميگويد بلى بلى و ممتنع ميگويد لا لا و مثل ذلك قوله‏ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ‏ و تأكيد در اينمقام اوليست از مواضع ديگر زيرا كه كفار هميشه اعاده اينقول ميكردند كه (نعبد إلهك سنة و تعبد آلهتنا سنة) پس حق سبحانه رد قول ايشان فرموده بر سبيل تكرير بجهت تأكيد يأس و حسم اطماع ايشان و اينقول حضرت حسين بن على عليهما السّلام است در جواب كسى كه او را گفت (هل يتكلم الحكيم بمثل هذا القول و تكرره مرة بعد أخرى) و عدم ذكر (ما عبدت) در موضع‏ ما أَعْبُدُ با آنكه مطابق‏ ما عَبَدْتُّمْ‏ است بجهت آنست كه ايشان قبل از مبعث موسوم بودند بعبادت اصنام و پيغمبر در آن زمان موسوم و مشهور نبود بعبادت او سبحانه، و ذكر ما بدون (من) بجهت آنست كه مراد صفت است كانه قال لا أعبد الباطل و لا تعبدون الحق، يا بجهت مطابقه يا معنى اين باشد كه لا أنتم فاعلون ما أطلب منكم من عبادة، و گويند ما مصدريه است يعنى لا أعبد عبادتكم و لا تعبدون عبادتى، و نزد بعضى ديگر دو ما اول بمعنى الذى است و دوى أخير براى مصدريه پس مراد بماى موصول معبود و بماى مصدريه عبادت و اختلاف عبادت باعتبار اختلاف معبود است چه بنا بر اين قول معنى اينست كه من عبادت نكنم و نكردم چون عبادت شما و شما عبادت نكرديد و نكنيد چون عبادت من زيرا كه عبادت من بر وجه تنزيه و شكر نعمت بود و عبادت شما بر وجه متابعت پدران خود، و اكنون مرا فرستاده‏اند تا شما را دعوت كنم و با راه نجات خوانم چون از من قبول نميكنيد.

صفحه بعد