کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 367

و از فزع اكبر ايمن شود و از جبير بن مطعم روايتست كه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه اى جبير ميخواهى كه بسفر روى و از همه چيز در پناه خدا باشى و هيبت و مهابت و زاد تو از همه همراهان بيشتر باشد و در كثرت مال از همه در پيش باشى؟ گفتم (نعم بأبى أنت و أمى يا رسول اللَّه) فرمود اين پنج سوره را ورد خود ساز قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ و إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‏ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‏ و در قرائت هر يك اينسوره‏ها افتتاح ببسم اللَّه الرحمن الرحيم كن جبير گفت من مال چندان نداشتم چون بر قرائت اينسوره‏ها مواظبت كردم مال و زاد من از همه كس بيشتر شد و در سفر بيرفيق نشدم و هيبت و سطوت من از همه كس بيشتر شد فروة بن اشجع نوفلى از پدر خود روايت كرده كه من نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله رفتم و گفتم يا رسول اللَّه آمده‏ام كه مرا تعليم چيزى كنى كه در وقت خواب كردن بگويم فرمود كه چون بمضجع خود قرار گيرى‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ بخوان و نزد خاتمه آن خواب كن كه اينسوره برائت است از شرك، و شعيب حداد از ابو عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود كه پدرم بمن گفت كه‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ ربع قرآنست و چون از قرائت آن فارغ ميشد ميگفت‏

أعبد اللَّه وحده‏

و هشام بن سالم نيز از ابو عبد اللَّه عليه السّلام نقل نموده كه آن حضرت مرا گفت چون در اين سوره آيه‏ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ‏ بخوانى بگو

و لكنى أعبد اللَّه مخلصا له دينى‏

و چون از قرائت آن فارغ گشتى سه بار بگو كه‏

دينى الاسلام‏

و حسين بن أبى العلاء نيز روايت كرده هر كه‏ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ در فرايض قرائت كند حق سبحانه او را و پدر و مادر و همه اولاد او را بيامرزد و اگر شقى باشد اسم او را از ديوان اشقياء محو كند و در ديوان سعدا بنويسد و تا زنده باشد سعيد و نيكبخت باشد و شهيد بميرد و شهيد مبعوث گردد. و ابن عباس فرموده كه در قرآن هيچ سوره‏اى نيست كه شيطان دشمنتر از اين سوره داشته باشد زيرا كه توحيد محض است، و نيز از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرويست كه كودكان را بفرمائيد در وقت خفتن اينسوره بخوانند تا هيچ چيز ايشان را اذيت و تعرض نتوانند رسانيد.

پوشيده نماند كه چون حضرت حق سبحانه در سورة الكوثر ذكر فرمود كه اعداى پيغمبر ابتر و اقطعند از خير دارين در اين سوره امر ميفرمايد او را ببراءت از ايشان و ميفرمايد كه:

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 368

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ جميع مفسران بر آنند كه اين سوره در حق جمعى از قريش نازل شده و سبب آن بود كه حارث ابن قيس سهمى و عاص بن وائل و وليد بن مغيره و اسود بن عبد يغوث زهرى و اسود بن مطلب بن اسد و امية بن خلف و غير ايشان از صناديد قريش رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را گفتند كه اى محمّد بيا و با ما موافقت كن و تابع دين ما شو تا ما نيز تابع دين تو شويم و يك سال تو معبودان ما را پرستش نما تا ما نيز يك سال پرستش معبود تو كنيم تا اگر دين تو بهتر از دين ما بوده باشد ما شريك تو بوده باشيم و از آن محظوظ شده و اگر دين ما بهتر از دين تو بوده باشد تو شريك ما شده باشى و از آن حظ يافته حضرت فرمود

معاذ اللَّه أن اشرك به غيره‏

پناه بخدا ميبرم از آنكه غير او را شريك او سازم در عبادت گفتند پس بعضى آلهه ما را استلام كن و تقبيل آن نما تا تصديق تو كنيم و خداى تو را پرستش نمائيم فرمود

حتى أنظر ما يأتى من عند ربى‏

من مرتكب هيچ امرى نميشوم تا آنكه فرمان الهى بمن نازل شود پس اگر حكم پروردگار من در اينبات فرود آيد تابع شما شوم در استلام و تقبيل، مقارن اينحال جبرئيل فرود آمد و اين سوره را آورد كه:

(1)- قُلْ‏ بگو اى محمّد يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ اى ناگرويدگان مراد همان جماعتند كه مذكور شد پس الف لام از براى عهد باشد و چون علم الهى تعلق گرفته بود بر عدم ايمان ايشان در زمان مستقبل و مردن ايشان بر صفت كفر از اين جهت حبيب خود را فرمود كه با ايشان بگو:

(2)- لا أَعْبُدُ نخواهيم پرستيد ما تَعْبُدُونَ‏ آن چيزى را كه مى‏پرستيد، و نمى تواند بود كه مراد زمان حال باشد زيرا كه‏ لا نافيه داخل نمى‏شود مگر بر مضارعى كه بمعنى مستقبل باشد هم چنان كه‏ ما داخل نمى‏شود مگر بر مضارعى كه بمعنى حال باشد و نيز بگو ايشان را كه:

(3)- وَ لا أَنْتُمْ‏ و نيستيد شما عابِدُونَ‏ پرستندگان در زمان حال‏ ما أَعْبُدُ آن را كه مى‏پرستم او را مراد زمان استقبال است زيرا كه‏ ما نافيه داخل فعل مستقبل مى شود نه حال‏ وَ لا نافيه در فعل حال داخل ميشود نه مستقبل چنان كه گذشت كه آن در قرآن‏ لا أَعْبُدُ واقع شده.

(4)- وَ لا أَنا عابِدٌ و نيستم من پرستنده هرگز ما عَبَدْتُّمْ‏ آنچه پرستش كرديد در زمان سلف يعنى در زمان جاهليت عبادت اصنام نميكردم پس چگونه اميد داريد در زمان اسلام‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 369

عبادت اصنام كنم.

(5)- وَ لا أَنْتُمْ‏ و نيستيد شما عابِدُونَ‏ پرستندگان در هيچ وقتى از اوقات زمان‏ ما أَعْبُدُ آنچه من پرستش ميكنم يعنى در مدت حيات من و شما نه شما پرستش خداى من كرده‏ايد و خواهيد كرد و نه من پرستش خدايان شما كرده‏ام و خواهم كرد، و ميتواند بود كه اينكلام از براى تكرير و تأكيد باشد بر طريق ابلغ هم چنان كه مجيب ميگويد بلى بلى و ممتنع ميگويد لا لا و مثل ذلك قوله‏ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ‏ و تأكيد در اينمقام اوليست از مواضع ديگر زيرا كه كفار هميشه اعاده اينقول ميكردند كه (نعبد إلهك سنة و تعبد آلهتنا سنة) پس حق سبحانه رد قول ايشان فرموده بر سبيل تكرير بجهت تأكيد يأس و حسم اطماع ايشان و اينقول حضرت حسين بن على عليهما السّلام است در جواب كسى كه او را گفت (هل يتكلم الحكيم بمثل هذا القول و تكرره مرة بعد أخرى) و عدم ذكر (ما عبدت) در موضع‏ ما أَعْبُدُ با آنكه مطابق‏ ما عَبَدْتُّمْ‏ است بجهت آنست كه ايشان قبل از مبعث موسوم بودند بعبادت اصنام و پيغمبر در آن زمان موسوم و مشهور نبود بعبادت او سبحانه، و ذكر ما بدون (من) بجهت آنست كه مراد صفت است كانه قال لا أعبد الباطل و لا تعبدون الحق، يا بجهت مطابقه يا معنى اين باشد كه لا أنتم فاعلون ما أطلب منكم من عبادة، و گويند ما مصدريه است يعنى لا أعبد عبادتكم و لا تعبدون عبادتى، و نزد بعضى ديگر دو ما اول بمعنى الذى است و دوى أخير براى مصدريه پس مراد بماى موصول معبود و بماى مصدريه عبادت و اختلاف عبادت باعتبار اختلاف معبود است چه بنا بر اين قول معنى اينست كه من عبادت نكنم و نكردم چون عبادت شما و شما عبادت نكرديد و نكنيد چون عبادت من زيرا كه عبادت من بر وجه تنزيه و شكر نعمت بود و عبادت شما بر وجه متابعت پدران خود، و اكنون مرا فرستاده‏اند تا شما را دعوت كنم و با راه نجات خوانم چون از من قبول نميكنيد.

(6)- لَكُمْ دِينُكُمْ‏ مر شمار است كيش شما يعنى شرك كه معتقد آنيد و از آن دست باز نخواهيد داشت‏ وَ لِيَ دِينِ‏ و مر است دين و آئين من يعنى توحيد كه بر آنم و بهيچ وجه آن را نخواهم گذاشت ملخص معنى مراد آنست كه من پيغمبريم مبعوث بشما تا شما را بدين حق و راه نجات خوانم پس اگر قبول من نميكنيد و تابع دين من نميشويد مرا بحال خود باز گذاريد و بشرك مخوانيد پس اين آيه متضمن اذن نباشد در كفر و منع از جهاد تا منسوخ باشد به آية القتال هم چنان كه بعضى بر آنند، مگر آنكه تفسير آن را بمتاركت كنند و تقرير هر يك از فريقين بر دين خود و بعضى دين را بمعنى حساب و جزاء تفسير كرده‏اند يا آنكه دين بمعنى ملت باشد

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 370

و مضاف محذوف يعنى (لكم جزاء دينكم ولى جزاء دينى) شما راست حساب و جزاى كردار خود و مراست حساب پاداش اعمال خود يا جزاى دين خود، و نزد جمعى ديگر دين بمعنى دعا و عبادتست يعنى شما راست خواندن اصنام و بر آن مداومت نمودن و مراست خواندن پروردگار خود و بر آن مقيم شدن و راسخ گشتن، و بنا بر اين اقوال نيز منسوخيت آيه لازم نمى‏آيد چنان كه گذشت، و يا آنكه آيه بر سبيل تهديد و وعيد باشد كقوله تعالى‏ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ‏ يعنى چون دين اسلام قبول نمى‏كنيد شما راست دين شرك يا آنچه لازم آن است از انواع عذاب و اصناف عقاب در روز حساب و مرا است دين توحيد كه مستلزم روضه رضوان و رياض جنانست و ثواب بى‏حساب نزد حضرت رب الارباب، و بدانكه اينسوره متضمن اعجاز حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله است از جهت اخبار بآنچه واقع شود از اوقات مستقبله كه آن ايمان نياوردن جماعت مذكوره است در زمان مستقبل و مردن ايشان بر صفت كفر و شرك و اين اخبار موافق مخبر به گشت و در اين سوره دلالتست بر ذم مداهنه در دين و وجوب مخالفت كفار و مبطلين و برائت از جميع مخالفين آورده‏اند كه چون اينسوره برسيد عالم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نازل شد آن حضرت تشريف شريف بمسجد الحرام برد و در ميان جماعت قريش كه آنجا نشسته بودند بايستاده و آن را بر ايشان خواند ايشان چون استماع اين نمودند از آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله مأيوس شدند ايذاء و آزار باو و اصحاب او رسانيدند، و از ابن عباس مرويست كه اين نيز درباره ايشان نازل شد أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ‏ .

اللهم العن كل من آذى نبيك و وليك من أهل الكفر و الشرك و العدوان و نكث عن طريق الحق و منهج الصدق في كل زمان و أذقهم حر النيران فى كل آن و اغفر لنا و لكافة أهل الايمان و أدخلنا في روضة الجنان و رياض الرضوان يا حنان يا منان برحمتك و غفرانك يا ارحم الراحمين و خير الغافرين.

سورة الفتح‏

مدنى است و سه آيه است بلا خلاف.

و در حديث ابى بن كعب آمده كه هر كه اينسوره بخواند هم چنان باشد كه در روز فتح مكه با پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم همراه بوده و موافقت او نموده، و كرام خثعمى از حضرت ابو عبد اللَّه عليه السّلام روايت كرده كه هر كه‏ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‏ در نافله يا فريضه بخواند حق تعالى او را بر جمعى از اعداء نصرت دهد و چون مبعوث گردد حق سبحانه كتابي از جوف قبر او بيرون آورده‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 371

باو دهد و در آن نوشته باشد كه وى را امانست از حرّ جهنم و زفير و نيران و حق سبحانه آن نامه را ناطق گرداند تا آنچه در او است بر او مى‏خواند تا ببهشت رسد و در روز قيامت بر هيچ چيز نگذرد مگر كه او را بشارت دهند ببهشت و انواع نعم و اصناف مكرمت تا آنكه بجنّت عدن در آيد و در سراى خلد قرار گيرد.

و بدان كه چون حق سبحانه ختم سوره متقدمه نمود بذكر دين در اين سوره افتتاح فرموده بظهور دين و گفت:

(1)-

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‏ إِذا منصوبست بسبح و اصل استعمال آن از براى مستقبل است و اگر چه بر ماضى داخل شود پس آن مخبر است از وقوع شي‏ء در زمان استقبال چون‏ إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ‏ و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ و إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً و إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً و غير ذلك پس آيه بجهت آنكه متضمن اخبار و اعلامست بچيزى كه قبل از آن واقع شود پس از اعلام نبوت باشد، يعنى چون بيايد يارى كردن خداى كه آن ظفر دادن و غالب گردانيدن او است ترا بر قريش يا بر همه عرب‏ وَ الْفَتْحُ‏ و بيايد فتح مكه، و نزد بعضى مراد جنس نصرت او سبحانه است مر كافه اهل ايمان را و فتح مكه و ساير بلاد براى ايشان و تعبير از حصول بمجى‏ء بر سبيل تجوز است بجهت اشعار بآنكه مقدرات متوجه‏اند از ازل بسوى اوقات معينه خود و متقربند بآن يعنى چون نصرت و ظفر متقربست بوقت خود پس مترقب ورود آن باش و مستعد شكر آن.

(2)- وَ رَأَيْتَ النَّاسَ‏ و چون ببينى مردمان را يَدْخُلُونَ‏ در حالتى كه در آيند فِي دِينِ اللَّهِ‏ در دين خداى كه اسلام است‏ أَفْواجاً در آن حال كه جماعات كثيره باشند از پس آنكه يك يك و دو دو در دايره اسلام در ميآيند بعد از نزول اين سوره امر موعود متحقق شده اكثر قبايل بشرف اسلام رسيدند چون اهل مكه و طايف و يمن و هوازن و بنى اسد و فزاره و بنى مره و بنى الكلب و كنانه و بنى هلال و غير آن از قبايل عرب، و از مقاتل مرويست كه مراد بناس اهل يمن‏اند. و از ابن عباس نيز منقولست كه چون اين سوره فرود آمد رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود كه‏

اللَّه اكبر جاء نصر اللَّه و الفتح و اهل اليمن قوم رقيقة قلوبهم لينة طاعتهم، الايمان و الفقه يمانى و الحكمة يمانية

و بدانكه مى- تواند بود كه رأى بمعنى علم باشد و يَدْخُلُونَ‏ مفعول دوم او يعنى چون بدانى كه مردمان داخل ميشوند در دين اسلام فوج فوج و گروه گروه.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 372

(3)- فَسَبِّحْ‏ پس تسبيح كن و تنزيه نماى خداى را تنزيه مقترن‏ بِحَمْدِ رَبِّكَ‏ بستايش پروردگار تو يعنى مسبّح و حامد او باش بجهت زيادت عبادت و ثناى او و مزيت انعام او بر تو يا بگو سُبْحانَ اللَّهِ‏ در حالتى كه حامد او باشى يعنى تعجب كن براى آسان كردن خدا براى تو امرى را كه خطور نكرده بود در خاطر هيچكس كه آن غالب شدن احدى باشد بر اهل حرم و حمد او كن بر- نعمت صنيع او سبحانه و قدرت دادن ترا بر آن يا نماز كن در حالتى كه حامد او باشى بر نعمت او، و مؤيد اين است اينكه ام هانى روايت كرده كه چون حضرت صلّى اللَّه عليه و آله بمكه داخل شد بمسجد الحرام آمد و در خانه كعبه رفت و هشت ركعت نماز گذارد يا تنزيه كن او را از چيزى كه اهل شرك در حق او ميگويند در آن حال كه حمد كننده او باشى بر صدق وعده او يا ثنا كن بر او بصفات جلال و حامد او باش بر صفات اكرام يا بگو (سبحان اللَّه و بحمده) وَ اسْتَغْفِرْهُ‏ و آمرزش طلب نماى او را امر بتسبيح و تحميد با استغفار بجهت تكميل امر است بآنچه آن قوام امر دين است از جمع ميان طاعت و احتراز از معصيت و چون بدلايل واضحه عصمت انبياء بصحت پيوسته پس مراد باستغفار آن حضرت هضم نفس او است و استقصار عمل و فرط تذلل و تواضع او بحق سبحانه و شدت انقطاع از ما سواى وى و يا استغفار از ترك اولى و يا طلب آمرزش امت و يا غرض از آن لطفى باشد از براى امت تا اقتفا بآن حضرت نمايند در استغفار و توبه و لهذا از آن حضرت مرويست كه ميفرمودند

انى لاستغفر فى اليوم و الليل مائة مرة

بدرستى كه من در هر روز و شبى صد بار استغفار ميكنم چه غرض او از اين اظهار استكثار استغفار است از امت مرحومه‏ إِنَّهُ كانَ‏ بدرستى كه خدا هميشه بود تَوَّاباً قبول كننده توبه از مستغفران و تائبان و رافع درجات ايشان يعنى او سبحانه دراز منه ماضيه از آن زمان كه خلق مكلفان فرموده قبول كننده توبه بود بر ايشان هر گاه كه استغفار ميكردند پس بر هر مستغفرى واجب است كه متوقع مثل اين باشد از او يا آنكه معنى اين باشد كه خداى در جميع ازمان ماضيه و حال و استقبال قبول كننده توبه است چه كان بمعنى ماضى با عدم انقطاع لاحق در كلام عرب شايعست مانند كان زيد فاضلا از ام سلمه (رض) مرويست كه بعد از نزول اين سوره رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در نشستن و ايستادن و رفتن و آمدن و خسبيدن پيوسته ميگفتى كه‏

سبحانك اللهم و بحمدك و استغفرك و أتوب اليك‏

سبب اين را از او پرسيدم فرمود

انى امرت بها

بتحقيق كه من باين مأمور شده‏ام از عايشه منقولست كه چون اين سوره نازل شد آن حضرت را نديديم كه نماز گذاردى مگر كه گفتي‏

سبحانك اللهم و بحمدك اللهم اغفر لى.

و عبد اللَّه بن مسعود نيز فرموده كه بعد از فرود آمدن اين سوره حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين كلمات را بسيار گفتى كه‏

سبحانك اللهم و بحمدك اللهم اغفر لى انك انت التواب الرحيم‏

تقديم تسبيح بر حمد و حمد بر استغفار بر طريقه نزولست از خالق بخلق كما قيل (ما رأيت شيئا الا و رأيت اللَّه قبله) در

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏10، ص: 373

روايتى آمده كه اين سوره در حجة الوداع نازل شد وقتى كه آن حضرت بمنى بود در ايام تشريق و اكثر علماى امت بر آنند كه نزول اين قبل از فتح مكه بود و قصه فتح آن بروايت محمّد بن اسحاق بر اين نهج بود كه چون رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در عام الحديبيه با قريش صلح كرد باين شرط كه هر كه از قريش خواهد كه در عهد رسول آيد قريش را با او كارى نباشد و هر كه از رسول اراده نمايد كه در عهد قريش رود رسول با او مضايقه ننمايد پس بنى خزاعه در عهد رسول در آمدند و بنى بكر در عهد قريش و بعد از آن ميان اين دو قبيله فتنه قديم مجدد گشت بجهت دعوى خونى چند كه بنى بكر بر بنى خزاعه ميكردند و چون قريش ديدند كه بنو بكر در عهد ايشان در آمدند مدد آنها كردند و سلاح پوشيدند و بر بنى خزاعه شبيخون زدند و مردى از ايشان را بكشتند و اين مجادله در بيرون حرم بود و از جمله معاونان بنى بكر عكرمة بن ابى جهل بود و سهيل بن عمرو و صفوان بن اميه و بنى خزاعه پناه آوردند بحرم و نوفل ببنى بكر گفت در حرم رويد و انتقام از ايشان بكشيد و ملاحظه حرمت حرم مكنيد كه در حرم بدتر از اين كارها كرديد چون دزدى و غير آن از انواع تباهى بنى خزاعه التجاء بخانه بديل بن ورقاء خزاعى بردند و بديل سيد قوم بود ببر وى آمد و گفت اى قوم اين بد عهدى است كه با محمّد كرده‏ايد آن را بشكستيد و هتك حرم كرديد و احترام آن را مرعى نداشتيد اگر نه حرمت حرم خدا بودى امروز شما را بتيغ سياست هلاك ميكردم و در ساعت مردى را بمدينه فرستاد نام او عمر و بن سالم خزاعى و چون بمدينه آمد رسول صلّى اللَّه عليه و آله با اصحاب در مسجد نشسته بودند نزد آن حضرت اين ابيات بر خواند:

لا همّ إنّي ناشد محمّدا

حلف أبينا و أبيه الأتلدا

إنّ قريشا أخلفوك الموعدا

و نقضوا ميثاقك المؤكّدا

هم بيّتونا بالوتير هجّدا

فقتلونا راكعا و سجّدا

چون رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين را بشنيد گفت اى عمرو خاموش شو و غم مخور كه من كينه شما را بخواهم و نصرت خدا در پيش منست پس بخانه ميمونه رفت و گفت آب حاضر كن ميمونه آب بياورد و آن حضرت از آن غسل ميكرد و ميگفت‏

لا نصرت إن لم أنصر بنى كعب‏

صفحه بعد