کتابخانه روایات شیعه
حضرت حق فرموده: سوگند به عزت و جلالم، وقتى كه من مىخواهم به بندهاى رحم كنم او را از دنيا نمىبرم مگر اين كه تمامى گناهان او را مىبخشم. يعنى يا او را بيمار مىكنم و يا او را مبتلا به خوف از دنيا مىكنم و در اثر صبر در مقابل رنجها، گناهانش را مىبخشم. اگر باز هم گناهى برايش باقى ماند، جان كندن را برايش سخت مىگيرم تا بقيّه گناهانش هم پاك شود. سوگند به عزت و جلالم، وقتى كه مىخواهم بندهاى را عذاب بدهم او را از دنيا نمىبرم و به وى سلامتى و وسعت رزق و ايمنى مىدهم تا همه اعمال خويش را با گناهان از بين ببرد و اگر چيزى از آن حسنات باقى بماند، مرگ را به وى آسان مىكنم تا در آن دنيا حجتى نداشته باشد.
و عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن معاوية ابن وهب عن أبي عبد اللَّه عليه السلام قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : قال اللَّه تعالى: ما من عبد اريد أن ادخله الجنّة إلّا ابتليته في جسده، فإن كان ذلك كفّارة لذنوبه و إلّا شددت عليه عند موته حتّى يأتي و لا ذنب له. و ما من عبد اريد أن ادخله النار إلّا صححت له جسمه، فإن كان ذلك تماما لطلبته عندي و إلّا أمنت خوفه من سلطانه، فإن كان ذلك تماما لطلبته عندي و إلّا وسعت عليه في رزقه، فإن كان ذلك تماما لطلبته عندي و إلّا هوّنت عليه موته حتّى يأتيني و لا حسنة له ثمّ ادخله النار.
و از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از على بن حكم از معاويه بن وهب از ابو عبد اللَّه عليه السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از خداوند سبحان، نقل كرده كه حضرت حق فرموده: هر بندهاى را كه مىخواهم به بهشت ببرم، در اين دنيا بدن او را بيمار مىكنم. اين بيمارى اگر براى كفاره گناهانش كافى باشد چه بهتر، و گر نه مرگ را برايش سخت مىكنم تا هيچ گناهى نداشته باشد. باز هم هر بندهاى را كه مىخواهم در آخرت داخل آتش جهنم بكنم، در دنيا جسمش را سالم مىكنم.
اگر اين سلامتى براى جبران آن كارهاى نيكش كافى نباشد او را از خوف پادشاه هم ايمن مىكنم. اگر اين هم براى جبران كارهاى خوب او كافى نباشد، به رزقش وسعت مىدهم و اگر اين هم كافى نباشد مرگ را برايش آسان مىكنم تا وقتى كه به آخرت قدم گذاشت حتى يك عمل نيك نداشته باشد بعد او را داخل جهنم مىكنم.
و عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن اذينة عن أبي عبد اللَّه عليه السلام- و ذكر حديثا طويلا أذكر منه موضع الحاجة، أعني ما تضمّن كلاما قدسيا- قال : إنّ اللَّه عزّ و جلّ لمّا عرج برسوله صلى اللَّه عليه و آله أوحى اللَّه إليه: يا محمّد، ادن من صاد، فاغسل مساجدك و طهّرها و صلّ لربّك، فدنا من صاد- و هو ماء يسيل من ساق العرش الأيمن- ثمّ أوحى اللَّه إليه أن اغسل وجهك فإنّك تنظر إلى عظمتي، ثمّ اغسل ذراعيك اليمنى و اليسرى فإنّك تلقى بيديك كلامي، ثمّ امسح رأسك بفضل ما بقي في يدك من الماء و رجليك إلى كعبيك فإنّي ابارك عليك و اوطئك موطئا لم يطأه أحد غيرك.
ثمّ أوحى اللَّه إليه: يا محمّد، استقبل الحجر الأسود فكبّرني على عدد حجبي، فمن أجل ذلك صار التكبير سبعا لأنّ الحجب سبع. ثمّ أوحى اللَّه إليه: سمّ باسمي، ثمّ أوحى إليه أن احمدني، فلمّا قال: « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ » قال في نفسه:
شكرا، فأوحى اللَّه إليه: قطعت ذكري فسمّ باسمي، ثمّ أوحى اللَّه إليه: يا محمّد، اقرأ نسبة ربّك اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ثمّ أوحى اللَّه إليه أن اركع يا محمّد، فركع، فأوحى اللَّه إليه و هو راكع: قل «سبحان ربّي العظيم و بحمده» ففعل ذلك ثلاثا، ثمّ أوحى إليه أن ارفع رأسك يا محمّد، فقام منتصبا.
فأوحى اللَّه إليه أن اسجد لربّك يا محمّد، فخرّ ساجدا، فأوحى اللَّه إليه: قل «سبحان ربّي الأعلى» ففعل ذلك ثلاثا، ثمّ أوحى اللَّه إليه: استو جالسا يا محمّد، فلمّا رفع رأسه نظر إلى عظمة تجلّت له فخرّ ساجدا من تلقاء نفسه، فأوحى اللَّه إليه: انتصب قائما. ثمّ أوحى اللَّه إليه: اقرأ يا محمّد ما قرأت أولا، ثمّ أوحى اللَّه إليه: اقرأ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» فإنّها نسبتك و نسبة أهل بيتك إلى يوم القيامة. و فعل في الركوع و السجود كما فعل في المرّة الاولى. ثمّ أوحى اللَّه إليه: يا محمّد، ارفع رأسك ثبّتك ربّك، فلمّا ذهب ليقوم قيل: يا محمّد اجلس، فجلس، فأوحى اللَّه إليه:
يا محمّد، أدّ ما أنعمت به عليك و سمّ باسمي، فالهم أن قال: «بسم اللَّه و باللَّه و لا إله إلّا اللَّه و الأسماء الحسنى كلّها للَّه».
ثمّ أوحى اللَّه إليه: يا محمّد، صلّ على نفسك و أهل بيتك. ثمّ التفت فإذا بصفوف من الملائكة و المرسلين و النبيّين، فقيل: يا محمّد، سلّم عليهم، فقال:
«السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته». فأوحى اللَّه إليه: أنا السلام، و التحيّة و الرحمة و البركات أنت و ذرّيّتك، ثمّ أوحى اللَّه إليه أن لا يلتفت يسارا.
- و رواه الصدوق في العلل عن أبيه و محمّد بن الحسن عن سعد عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن أبي عمير و محمّد بن سنان جميعا عن الصباح المزّيّ و سدير الصيرفيّ و محمّد بن النعمان مؤمن الطاق و عمر بن اذينة كلّهم عن أبي عبد اللَّه عليه السلام.
و عن محمّد بن الحسن بن الوليد عن الصفّار عن سعد عن محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب و يعقوب بن يزيد و محمّد بن عيسى عن عبد اللَّه بن جبلّة جميعا عن الصباح المزّيّ و سدير الصيرفيّ و محمّد بن النعمان الأحول و عمر بن اذينة عن أبي عبد اللَّه عليه السلام ، و ذكر الحديث بطوله.
و از على بن إبراهيم از پدرش از ابن ابو عمير از عمر بن اذينه از ابو
عبد اللَّه عليه السلام نقل كرده كه حضرت حديث مفصلى را بيان كرد ولى من آن قسمت را كه مورد حاجت است در اينجا ذكر مىكنم كه: وقتى حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله به معراج رفت، به وى وحى شد: اى محمد، به صاد (آبى بود كه از سمت راست عرش خداوند جارى شده) نزديك شو، محل سجدگاهت را بشوى و پاك كن و براى خداوندت درود بفرست. حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله به صاد نزديك شد. بعد خدا به وى وحى كرد: رويت را بشوى. چون تو مىخواهى عظمت من را تماشا كنى.
بعد هم بازوهايت را بشوى. چون تو كلام مرا با دستت مىگيرى. بعد هم به سرت مسح بكش با رطوبت همان آبى كه در دستهايت مانده، بعد هم با دست راست به پشت پاى راست و با دست چپ به پشت پاى چپ مسح بكش. چون من مبارك كردم تو را و تو در جايى قدم برمىدارى كه تاكنون پاى كسى بدين جا نرسيده است.
بعد هم خداوند فرمود: اى محمد، رو به حجر الاسود بايست و به تعداد حجابهايم برايم تكبير بگو. چون حجابها هفت تا بودند لذا تكبيرها هم در نماز هفت تا شدند. بعد هم خداوند فرمود: اى محمد. نام مرا ببر و بلافاصله فرمود: به من حمد هم بكن. وقتى كه حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله فرمود: ( الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ )، شروع به شكر و سپاس نمود. خداوند فرمود: ذكر مرا ناتمام گذاردى، دوباره بخوان. بعد هم خداوند فرمود: اى محمد، اين كلمات را بخوان « اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ».
بعد هم خداوند وحى مىفرمايد: به ركوع برو اى محمد. حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله به ركوع مىرود. بعد وحى آمد: در حالى كه حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله در ركوع بود، بگو:
«سبحان ربى العظيم و بحمده».
. حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله سه مرتبه اين را تكرار مىكند. بعد خطاب مىرسد كه: سرت را از ركوع بردار و براى خداوندت سجده كن. حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله از ركوع بلند مىشود. خداوند مىفرمايد: اى محمد، به سجده بيفت. حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله با دست و پايش به زمين مىافتد
و سرش را به زمين مىگذارد. خطاب مىآيد بگو:
«سبحان ربى الاعلى و بحمده».
. حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله سه مرتبه آن را مىگويد. بعد خطاب مىآيد:
سرت را از سجده بردار و در حال نشستن باش. وقتى كه حضرت سرش را از سجده برمىدارد، به عظمت خداوند نگاه كرد كه برايش تجلى كرده بود. دوباره حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله بىاختيار به سجده رفت.
خداوند به وى فرمود: بلند شو. وقتى كه حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله سر پا مىايستد، خطاب مىآيد: بخوان، همان سوره را كه قبلا خواندى. بعد هم وحى مىفرمايد كه: إِنَّا أَنْزَلْناهُ را بخوان. چون اين سوره بيانگر نسبت تو و اهل بيت تو به خداوند تا روز قيامت مىباشد. بعد هم حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله در مرتبه دوم در ركوع و سجود، همان كارها را كرد كه در ركعت اول كرده بود. بعد خطاب آمد: اى محمد، سرت را بردار، خداوند تو را ثابت نمود. وقتى كه حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله خواست بلند شود، خطاب آمد: اى محمد، بنشين. حضرت نشست. بعد خداوند فرمود: نعمتهاى مرا كه به تو دادهام به ياد آور و نام مرا ذكر كن. بعد هم الهام كرد كه بگو:
«بسم اللَّه و باللَّه و لا اله الا اللَّه و الاسماء الحسنى كلها للَّه».
بعد هم خداوند فرمود: اى محمد، بر خودت صلوات بفرست و بر اهل بيتت هم صلوات بفرست. بعد حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله متوجه سمت راستش شد، ديد چند تن از ملائكه و انبياء و پيامبران بزرگ در كنارش هستند. به حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله گفته شد: اى محمد، بر آنان سلام بفرست. لذا حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
«السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته».
. بعد خداوند فرمود: من سلام و رحمت و بركات به تو و به اولادت مىفرستم. بعد خداوند به حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله وحى كرد كه: متوجه سمت چپ نباشد.
شيخ صدوق اين روايت را در كتاب علل از پدرش از محمد بن حسن از سعد از احمد بن محمد بن عيسى از محمد بن ابو عمير و محمد بن سنان و همه اينها از صباح مزّى و سدير صيرفى و محمد بن نعمان مؤمن طاق و عمر بن اذينه و اينها هم از ابو عبد اللَّه عليه السلام روايت كردهاند.
و از محمد بن حسن بن وليد از صفار از سعد از محمد بن حسين بن ابو خطاب و يعقوب بن يزيد و محمد بن عيسى و همه اينها از عبد اللَّه بن جبله از صباح مزّى و سدير صيرفى و محمد بن نعمان احول و عمر بن اذينه از ابو عبد اللَّه عليه السلام با همان مضمون روايت كرده است.
و عن الحسين بن محمّد الأشعريّ عن معلّى بن محمّد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن الحسن بن محمّد الهاشميّ قال: حدّثني أبي عن أحمد بن محمّد بن عيسى قال: حدّثني جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : يقول اللَّه تعالى: يا ابن آدم، إن نازعك بصرك إلى بعض ما حرّمت عليك فقد أعنتك عليه بطبقين فأطبق و لا تنظر، و إن نازعك لسانك إلى بعض ما حرّمت عليك فقد أعنتك عليه بطبقين فأطبق و لا تتكلّم، و إن نازعك فرجك إلى بعض ما حرّمت عليك فقد أعنتك عليه بطبقين فأطبق و لا تأت حراما.
و از حسين بن محمد اشعرى از معلى بن محمد از احمد بن محمد بن ابو نصر از حسن بن محمد هاشمى از پدرش از احمد بن محمد بن عيسى از امام صادق از پدرش از پدرانش از امير المؤمنين عليهم السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از:
خداوند سبحان، نقل كرده كه حضرت حق مىفرمايد: اى فرزند آدم، اگر چشم تو براى نگاه كردن به آن چيزهايى كه به تو حرام كردهام با تو منازعه كرد، من تو را به آن چشمها مسلط كردهام. زيرا دو سرپوش براى آنها گذاردهام كه شما مىتوانيد بوسيله آن دو سرپوش، آنها را ببندى و به حرام نگاه نكنى. و اگر زبانت در گفتن بعضى از چيزهايى كه بر تو حرام كردهام از تو اطاعت نكرد، من بوسيله گذاردن دو لب براى سرپوش آن تو را بر آن مسلط كردهام. پس دهانت را ببند و آن حرفها را نزن. و اگر فرجت در باره حرامها با تو به نزاع برخاست، باز هم من تو را به آن مسلط كردهام، جلو آن را بگير و مرتكب عمل حرام مشو.
و عن عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن سيف بن عميرة عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله : من زار أخاه في بيته قال اللَّه تعالى له: أنت ضيفي و زائري عليّ قراك، و قد أوجبت لك الجنّة بحبّك إيّاه. 47
و از عدهاى از اصحاب ما از احمد بن محمد از على بن حكم از سيف بن عميره از جابر از امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل كردهاند كه حضرت فرموده:
هر كس برادرش را در خانهاش زيارت كند، خداوند به وى مىفرمايد: تو مهمان و زوار منى. پذيرايى تو بعهده من است و من هم به خاطر اين محبت كه به برادر مؤمنت كردى، بهشت را براى تو واجب كردم.
و عنهم عن أحمد عن ابن فضّال عن عليّ بن عقبة عن يزيد بن معاوية العجليّ عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله قال اللَّه تعالى: إذا أردت أن أجمع للمسلم خير الدنيا و خير الآخرة جعلت له قلبا خاشعا، و لسانا ذاكرا، و جسدا عن البلاء صابرا، و زوجة مؤمنة تسرّه إذا نظر إليها و تحفظه إذا غاب عنها في نفسها و ماله.
و از عدهاى از اصحاب ما از احمد از ابن فضال از على بن عقبه از يزيد بن معاويه عجلى از امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از خداوند متعال، نقل كرده كه حضرت حق فرمود: وقتى كه من اراده كنم خير دنيا و آخرت را براى يك فرد مسلمانى با هم جمع كنم، به وى قلب خاشع و زبان گويا به ذكر من و جسد صبركننده بر بلاها مىدهم و زن مؤمن برايش قسمت مىكنم تا هر وقت به او نگاه كند شاد شود و آن زن در غيبت او خود را و مال شوهرش را حفظ كند.