کتابخانه روایات شیعه

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

نهج الفصاحة


صفحه قبل

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 49

بنويسانند و بخوانند و بخاطر سپارند و بياموزند و بياموزانند و بكار بندند و در فضيلت قرآن و ترغيب كسان به مؤانست آن سخنان فراوان داشت، ميفرمود: «فضيلت گفتار خدا بر سخنان ديگر چون فضيلت خدا بر مخلوق خويش است.» 77 و: «بهترين شما كسى است كه قرآن بياموزد و بياموزاند 78 و: «هر كه قرآن نيك خواند قرين فرشتگان است.» 79 و: «اگر يكيتان هر روز بمسجد آيد و دو آيه قرآن آموزد از دو شتر داشتن بهتر است و سه آيه از سه شتر و چهار آيه از چهار شتر و همچنين» 80 و: «آن كسان كه در خانه‏اى فراهم آمده به قرائت و دقت قرآن بردارند در رحمت خدايند». 81 ضمير خالى از قرآن را به خانه ويران مانند ميكرد 82 و كسان را از فراموش كردن قرآن بر حذر ميداشت ميفرمود: «قرآن را بياد آريد كه از سينه كسان از گوسفندان فرارى، گريزان‏تر است‏ 83 » و: «حافظ قرآن چون آنست كه شتر خويش عقال كرده، اگر مراقب آن باشد بماند و اگر غافل شود برود» 84 و: «گناهى بزرگتر از اين نيست كه كسى سوره يا آيه قرآن بياموزد و از خاطر ببرد» 85 و در فضل قرائت قرآن ميفرمود: «خانه‏اى كه قرآن در آن خوانده شود شيطان بدان درنيايد 86 .» و: «قرآن بخوانيد كه روز قيامت از ياران خويش شفاعت ميكند.» 87 در وصف قرآن ميفرمود: «ريسمان محكم خدا و نور روشن اوست ذكر حكيم است و صراط مستقيم» و در فضيلت ضبط و حفظ قرآن ميفرمود:

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 50

«هر كه ثلث قرآن فرا گيرد ثلث پيمبرى را فرا گرفته و هر كه نصف قرآن فرا گيرد و بدان عمل كند نصف پيمبرى را فرا گرفته و هر كه همه قرآن را فرا گيرد همه پيمبرى را فرا گرفته، فقط وحى بدو نميرسد.» 88 در باره مؤمن و منافق قرآن خوان و نخوان تمثيلى بديع داشت، ميفرمود: «مؤمن قرآن خوان چون ترنج است كه بويش خوش است و طعمش خوب و مؤمن قرآن نخوان چون خرما است بى‏بو، با طعم شيرين. و منافق قرآن خوان چون علفى است خوش بو با طعم تلخ و منافق قرآن نخوان چون حنظل است بى‏بو و تلخ‏ 89 ».

به نزد وى اعتبار كسان به دانستن قرآن بود. روزى گروهى را به سفر جنگى ميفرستاد، بدانها گفت: قرآن هر چه مى‏دانيد بياريد، يكى كه از همه قوم جوانتر بود گفت: «من فلان و فلان و سوره بقره را از بر دارم.» فرمود: «برو كه امير اين گروه توئى. 90 » مصعب بن عمير قرشى و معاذ بن جبل انصارى كه هر دو به روزگار جوانى با وجود اعتراض شيوخ، به مأموريت‏هاى بزرگ رفتند و سرپرستى مسلمانان مدينه را پيش از هجرت و حكومت مكه را پس از فتح بعهده گرفتند از اين رو بود كه در تعليم و قرائت و حفظ قرآن، گوى سبق از ديگران برده بودند.

قرآن آموختن آسان نبود كه ميبايد آموخته را بخاطر سپرد. عمر سوره بقره را به دوازده سال آموخت و چون بپايان برد، شترى بكشت‏ 91 و پسر وى عبد الله همين سوره را به هشت سال آموخت‏ 92 افاضل اصحاب هر يك سوره‏اى بيشتر نياموخته بودند 93 كسانى كه‏

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 51

همه قرآن آموخته بودند چهار يا شش تن پيش نبودند كه على (ع) و عبد اللَّه بن مسعود و ابن ابى كعب و معاذ بن جبل از آن جمله بودند 94 . عبد الله بن مسعود ميگفت: ما قرآن مشكل آموزيم و آسان عمل كنيم و اخلاف ما آسان آموزند و مشكل عمل كنند 95 .

پيمبر نميخواست ياران بكتابى غير قرآن توجه كنند. روزى عمر صحيفه‏اى از تورات (شايد قسمتى از تورات) نزد وى آورد و گفت:

«اين تورات است» پيمبر خاموش ماند، عمر خواندن آغاز كرد و وى خشمگين شد و گفت: «بخدا اگر موسى ظهور ميكرد پيرو او ميشديد و مرا رها ميكرديد، و اگر موسى نبوت مرا درك كرده بود پيرو من ميشد» 96 در باره حرمت قرآن سخت دقيق بود، اجازه نميداد كسان قرآن را با خود به سرزمين كفار برند 97 مبادا به دست ناكس افتد و حرمت آن برود. 98 يك روز قسمتى از قرآن را پيش يكى از جوانان هذيل ديد كه يك يهودى نوشته بود گفت: «هر كه چنين كرده خدايش لعنت كند، احترام كتاب خدا را نگه داريد 99 » بعضى سوره‏ها را بر بعض ديگر ترجيح ميداد، ميفرمود (يس) قلب قرآن است‏ 100 حقا آن سياق بسيار موزون كه (يس) دارد و كلماتش چون زيباترين اصوات آهنگين طرب‏انگيز است و جمال معنى كه در آن هست كه وصف دقيق بهشتيان و جهنميان است، شايسته وصفى چنين است كه قرآن اوج بلاغت است و (يس) زبده بلاغت قرآن است. پس از نزول سوره فتح در باره آن فرمود امشب سوره‏اى بمن نازل شد كه آن را از همه‏

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 52

جهان عزيزتر دارم‏ 101 كه نزول فتح در لحظه‏اى دقيق بود، بسال ششم هجرت كه وى با مسلمانان سر زيارت كعبه داشت، مكّيان راه ببستند و در حديبيّه پيمانى بسته شد كه آن سال باز گردند و سال بعد بزيارت كعبه روند كه آن را عمرة القضا گفتند. بازگشت بظاهر شكستى بود و بعضى ياران عجول غافل از دقايق سياست، جنجالى كردند، اما بحق قرارداد حديبيه فتحى بزرگ بود كه مكه معاند، دولت نوزاد اسلام را شناخته بود كه راه مكه بر مسلمانان باز شده بود و هنگام بازگشت در راه كه پيغمبر بر پشت شتر بود وحى آمد و همه سوره فتح يك جا نازل شد و نويد الهى، مسلمانان غمزده را كه در حوادث فردا نتايج حديبيّه را نمى‏ديدند شادمان كرد، خدا اجل و علا رأى پيغمبر خويش را تسجيل كرده بود.

قرآن، محبوب وى بود كه از قرائت و استماع و املا و تلقين آن سير نميشد. هميشه پيش از خواب مسبحات قرآن يعنى سوره حديد و حشر وصف و جمعه و تغابن را كه كمى از يك جزو قرآن كمتر است مى‏خواند. 102 گاهى نيز بخواندن الم سجده و سوره ملك اكتفا ميكرد. 103 بسا ميشد كه شبانگاه بقره و آل عمران را در يك ركعت ميخواند. 104 اين دو سوره از چهار جزو قرآن كمى كمتر است و اگر بياد داشته باشيم كه وى قرائت به تقطيع ميكرد مثلا در قرائت حمد بر الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وقف ميكرد و باز بر الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ وقف ميكرد 105 صبر و ثبات وى بر اين قرائت طولانى در نماز شب آشكارتر مى‏شود. شب هنگام آنقدر بخواندن سوره‏هاى طولانى بپا

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 53

مى‏ايستاد كه بيم ميرفت پاهايش بشكافد. در آخر عمر كه از ضعف، و هم از سنگينى تن قدرت قيام طولانى نداشت نشسته نماز شب ميكرد و هنگام ركوع بپا ميايستاد و به ركوع ميرفت‏ 106 .

قرآن بدو نازل شده بود همه را كلمه به كلمه و آيه به آيه ميدانست. وقتى آيه‏اى مى‏آمد به كاتبان وحى مى‏گفت اين را به دنبال فلان آيه بگذاريد. 107 هر سال جبريل قسمتهاى نازل‏شده قرآن را بر او تكرار ميكرد و باز خوش داشت كلمات آسمانى را از قاريان ديگر بشنود. ابن مسعود گويد: روزى بمن گفت: براى من قرآن بخوان.

گفتم: براى تو كه قرآن بتو نازل شده؟ گفت: دوست دارم از ديگرى بشنوم. سوره نساء را آغاز كردم و همين كه به آيه چهل و يكم رسيدم كه: فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً ديدم كه ديدگان وى از اشگ پر شد و گفت: بس است. 108 و هم شبى از خانه يكى از ياران برون شد، از خانه‏اى صداى قرآن بلند بود بايستاد و مدتى گوش داد 109 .

اگر كتابت قرآن بعهده كاتبان بود املا و تلقين آن همه بعهده وى بود. على (ع) گويد: «آيه‏اى بر پيمبر نازل نشد مگر براى من خواند و املا كرد و بخط خويش نوشتم و تفسير آن بمن آموخت». 110 ابن مسعود مى‏گفت: هفتاد و چند سوره قرآن را از دهان پيمبر آموختم. 111 قرآن را رشته وحدت جماعت مى‏شمرد، ميفرمود مادام كه دلهايتان به قرآن مؤتلف است بخوانيد و همين كه مختلف شديد

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 54

بس كنيد. 112 يك بار شنيد كه دو تن در آيه‏اى اختلاف كرده‏اند خشمگين شد و فرمود: «اسلاف شما از اين جهت هلاك شدند كه در كتاب خويش اختلاف كردند.» 113 ميفرمود: «قرآن نازل نشده كه آيه‏هاى آن را با هم قياس كنيد كه آيه‏هاى قرآن مصدّق يك ديگر است، هر چه از آن را دانستيد عمل كنيد و هر چه متشابه بود بدان مؤمن باشيد». 114 از تفسير قرآن به هوس و رأى، بشدّت منع كرده بود كه:

«هر كه قرآن را براى خويش تفسير كند اگر هم بصواب كند خطا كرده است.» بهمين جهت قسمتى از گفتار وى توضيح آيه‏هاى قرآن بود كه قرآن مشكلات و متشابهات داشت و بسيار كسان به غرض يا بغفلت حتى آيه‏هاى واضح را توضيحات عجيب ميكردند، في المثل در آيه يك صد و هشتاد و چهارم از سوره بقره در باره شب صيام كه گويد:

كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ و سپيدى صبح و سياهى شب در اختلاف سحرگاه برشته سپيد و سياه همانند شده و استعاره‏اى ظريف شايسته قرآن در سخن هست. يكى از ياران، شبانگاه روزه، رشته سپيد و سياه بكف در حياط همى رفت تا سياه از سفيد كى تواند شناخت و پيمبر او را از غفلت باز آورد كه رشته سياه و سپيد، روشنى و تاريكى روز و شب است.

و هم آيه نود و چهارم از سوره مائده كه متمّم آيه تحريم خمر است و بجواب شبهه كسان در باره آن مؤمنان كه خمر ميخورده و بمرده‏اند آمده كه: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا، شبهه ديگر پديد آورده بود كه عثمان بن مطعون و عمرو بن معديكرب كه مردمى تجمل دوست بودند و به ميخوارگى رغبتى داشتند پنداشتند كه بحكم‏

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 55

آيه ميخوارگى را ادامه توانند داد كه بدلخواه خويش فعل ماضى را از زمان منسلخ ميكردند تا معنى چنين شود كه مؤمنان هر چه خورند گناه ندارند.

و هم آيه يك صد و نهم از سوره بقره كه گويد: وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏ براى بعضى كسان اين وهم آورد كه از رعايت قبله معافيت هست كه هر جا رو كنند جهت خدا است. غافل از آنكه آيه مناسبت و حادثه خاص دارد كه شبانگاهى گروهى از مسلمانان راهسپر بودند و سمت قبله نتوانستند يافت و هر كس به پندار خويش نماز بسوئى برد و صبحگاهان حال پيش پيمبر آوردند و اين آيه، خاصّ حالت ايشان بود كه مشرق و مغرب خاص خداست و (بهنگام حيرت) هر جا رو كنيد جهت خدا همان جاست.

و هم آيه يك صد و هشتاد و هشتم از سوره آل عمران كه گويد:

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ‏ كه در همان دوران اول بعضى كسان از عموم آن بحيرت بودند كه بى‏گفتگو همه كس از آنچه دارد شادمانست و دوست دارد بآنچه نكرده ثنايش كنند، غافل از آنكه آيه در باره گروهى از يهودان است كه پيمبر در باره حكم تورات نكته‏اى از ايشان پرسيد و حق را نهان كردند و چيزى بخلاف واقع گفتند و به كار ناكرده، منتظر ثناى پيمبر بودند كه او را از واقع كار بى‏خبر مى‏پنداشتند.

صفحه بعد