کتابخانه روایات شیعه

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

نهج الفصاحة


صفحه قبل

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 3

مقدمه چاپ اول‏

به نام خداى سخن آفرين سخن آئينه روح است زيرا تصوّرات و اميال و افكار و معتقدات گويندگان در آن جلوه‏گر مى‏شود و محقّق است كه هر چه روح بزرگتر و نيرومندتر باشد، جلوه آن زيباتر و دلپذيرتر است.

بزرگى و توانائى روح را از آثار آن مى‏توان شناخت. كسانى كه در جهان كارهاى بزرگ و شگفت انگيز انجام داده‏اند اعمالشان بر بزرگى و توانائى روحشان شاهدى صادق است. از اين ميانه آن‏ها كه اعمال بزرگ و حيرت‏انگيزشان مايه بهبود و كمال و صلاح انسانيت شده در مرحله عظمت و نبوغ، در صف اوّل جاى دارند و از ساير بزرگان جهان ممتازند. اينان در ميان فرزندان انسان مانند خورشيد در ميان ستارگانند كه با حرارت و نور و نيروى خود زندگى و نظم معنوى جهان را از زوال و آشفتگى حفظ مى‏كنند و رفتار و گفتارشان براى راهنمائى كسان، به كمال مطلوب انسانيت و رها ساختن بيخبران از بند هوى و پاى بند شهوت بهترين وسيله است.

در ظلمتكده جهان كه حقيقت با اوهام و ظنون آميخته و راه از چاه هويدا نيست و از تصادم اميال و وظايف و قيود در هر قدم هزاران پيچ و خم و پرتگاه در پيش است، براى فرار از حيرت و گمراهى، بناچار دليل راهى بايد جست و به پرتو او اين راه سخت و

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 4

پر خطر را آسان و بى‏خطر پيمود.

اين كار از همه كس ساخته نيست. اگر رهسپرى، مشكل و پر خطر باشد محققا رهبرى، هزار بار مشكلتر است. طينتى پاك بايد و گوهرى اصيل و روحى چون كوه استوار و همّتى چون آسمان بلند و حوصله‏اى چون دريا وسيع و از همه اينها مهمتر، دلى بايد از شوق لبريز و سرى از عشق پر شور و روحى از پرتو غيب، روشن تا به نيروى شوق و رهنمائى عشق و پرتو غيب، راه از چاه باز شناسد و از تاريكى نجات يابد و آنگاه گمشدگان مسالك را از مهالك برهاند و به سر منزل مقصود برساند.

اين مقام عالى، اوج كمال انسانى است. كسى كه بدين مرحله رسيد جهان را با هر چه در آنست زير پا مى‏گذارد و از سر منزل طبيعت تا سر حدّ حقيقت بالا ميرود. از خلق مى‏گذرد و به حق مى‏رسد و آنگاه از مرحله وصول نزول مى‏كند تا ديگران را نيز كه در راه طلب از فرط تعب از رفتار باز مانده‏اند، يا چنان سخت در دام طبيعت افتاده‏اند، كه به انديشه طلب نيفتاده‏اند در اين سير ابدى راهبرى و راهنمائى كند. كسى كه بدين مقام رسيد رفتارش براى ديگران سر مشق كمال و گفتارش دستور فضيلت و اخلاقست، و سخنانى كه از روح بزرگ او تراوش مى‏كند براى جان‏هاى سرگشته و حيرت‏زده كه در كار خويش فرو مانده و در ظلمات وهم و ترديد فرو رفته‏اند، مانند آب حيات است كه آن‏ها را در جهان معانى، زندگى جاودانى مى‏بخشد.

ميگويند ارزش سخن را بمقام صاحب سخن نشايد سنجيد و در اين مرحله بايد از وضع و مقام گوينده چشم پوشيد و مقام و وضع گفتار را ديد و مرد خردمند بايد گفتار سودمند را اگر چه نقش ديوار

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 5

باشد نقش خاطر و آويز گوش كند. اين سخن در عالم فرض صحيح است، اما در عالم عمل، طبع كسان اين نكته را مشكل مى‏پذيرد يا اصلا نمى‏پذيرد.

تأثير سخن بسته به رفتار صاحب سخن است. وقتى گوينده به چيزى معتقد بود چون ايمان ملازم عمل است، طبعا بدان عمل ميكند و از تكرار عمل عقيده وى راسخ‏تر مى‏شود و به مرحله يقين مى‏رسد و همين كه در باره آن چيز، سخن گويد گوئى شعله‏اى از ايمان خود را در قالب الفاظ و عبارات جاى داده، در روح شنونده سر مى‏دهد و او را گرم و نورانى مى‏كند. اما سخنى كه به قصد خودنمائى و فريفتن ديگران گفته شود چون در دل گوينده جا ندارد از دل بر نمى‏خيزد و مسلّم است كه وقتى سخن از دل برنخيزد بر دل نمى‏نشيند و حدود تأثير آن از منطقه گوش، تجاوز نمى‏كند، بدين جهت است كه مردم گفتار را به كردار مى‏سنجند و اگر گفتارى با كردار، همراه يا موافق نبود آن را بديوار مى‏زنند، زيرا اين نكته بالطّبع معلوم است كه گفتار بى‏كردار موج هواست.

سخن خوب و مؤثر آنست كه در دل نفوذ كند و روح را از تاريكى و زشتى و پليدى برهاند و از پستى و فرو افتادگى اوج دهد و در افقى وسيع و با صفا كه به نور ايمان روشن است سر دهد. روحى كه ايمان ندارد سخنى چنين مؤثر و نافذ از او بوجود نمى‏آيد زيرا در پيش اهل نظر مسلم است كه عطاكننده شى‏ء فاقد آن نيست و طبعا فاقد شى‏ء عطاكننده آن نتواند بود، يعنى آنكه يقين ندارد ديگران را به يقين نمى‏رساند و آنكه كور است از عصا كشى ديگران ناتوانست.

بنا بر اين تأثير سخن با ايمان گوينده تناسب مستقيم دارد و هر چه ايمان صاحب سخن استوارتر باشد، نفوذ سخنش بيشتر است.

نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 6

اكنون با سرعت و اجمال زندگانى مرد بزرگى را كه اين مجموعه سخنان، نماينده روح بزرگوار اوست از نظر مى‏گذرانيم، تا از قوت يقين و ثبات ايمان او و بالنتيجه از ارزش اخلاقى و نفوذ معنوى سخنانش آگاه شويم.

*** در سرزمينى دور از مدنيّت، در ميان درّه‏اى خشك و بى‏حاصل، طفلى يتيم كه از رعايت پدر و محبت مادر محروم و از تعليم بى‏بهره بود پرورش يافت. طفوليت وى به گوسفندچرانى گذشت. فقير بود امّا امين و درستكار بود و روح وى در معبر زندگانى، از آلايش زشتى و پستى بر كنار ماند. در سن چهل سالگى بر ضدّ بت‏پرستى، و پستى و بيدادگرى كه در آن روزگار، در ميان مردمش سخت رواج داشت، قد برافراشت و مردم عرب را كه دائما چون درّندگان با يك ديگر در جدال و ستيز بودند، به يگانگى خواند و گفت بايد از پرستش بتان چشم بپوشند و خداى يگانه و بى‏شريك را كه نزائيده و زائيده نشده و كسى همتاى او نيست بپرستند و با يك ديگر برادر و برابر باشند و هيچ كس را جز به وسيله پرهيزگارى امتيازى ندهند.

صفحه بعد