کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 9

شعر:

ذراعى عيطل ادماء بكر

هجان اللّون لم تقرأ جنينا

اى لم تضمّ رحمها على جنين، يعنى رحم خود بر هيچ بچّه جمع نكرد، وصف شترى مى‏كند كه هرگز بار «1» نگرفت.

و بعضى ديگر گفتند: اشتقاق او «من قريت الماء فى الحوض» است و [قول‏] «2» اول درست تر است و مرجع معنى در هر دو قول راجع بود با جمع.

سفيان بن عيينه گفت: براى آن اين كتاب را قرآن خواند «3» كه در او معنى جمع است، نبينى كه حروف جمع كرد كه كلمه شد «4» ، و كلمات جمع كرد تا آيت شد « «5»» ، و آيات جمع كرد [تا] « «6»» سوره شد « «7»» ، و سوره جمع كرد تا قرآن شد «8» . پس جمله و ابعاض آن از جمع خالى نيست چنان كه مى‏بينى. و قريش و اهل مكّه اين كلمه به تخفيف همز گويند، و قراءت عبد اللّه كثير بر اين است، و باقى‏ «9» عرب مهموز گويند بر اصل خود.

امّا «فرقان» في قوله تعالى: تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ‏ «10» ...، و در معنى اين خلاف كردند، بهرى گفتند: براى آنش فرقان مى‏خوانند كه متفرّق فرو «11» - آمد، چنان كه حق تعالى فرمود: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ‏ «12» ...، قولى ديگر آن است كه: براى آن كه فرق كننده است از ميان حق و باطل و حلال و حرام و وعد و وعيد و مؤمن و كافر و غير آن.

عكرمه و سدّى گفتند: براى آن كه سبب نجات است. و «فرقان»، به معنى نجات آمده است، في قوله تعالى: وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ‏ «13» ...، و في قوله تعالى: إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً «14» ...، اى نجاة و مخرجا. و اين لفظ مصدر

(1). همه نسخه بدلها+ بر.

(2، 6). همه نسخه بدلها: خوانند.

(3). همه نسخه بدلها، بجز وز: باشد.

(4، 5). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(8، 7). همه نسخه بدلها، بجز مج، وز: باشد.

(9). مب، مر+ قرّاء.

(10). سوره فرقان (25) آيه 1.

(11). فق، مب، مر: فرود.

(12). سوره بنى اسرائيل (17) آيه 106.

(13). سوره بقره (2) آيه 53.

(14). سوره انفال (8) آيه 29.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 10

است چون: سبحان و قربان و فصلان‏ «1» ، و بيشتر در مصدر فعّل آيد به تشديد «عين».

امّا «كتاب» في قوله تعالى: الم ذلِكَ الْكِتابُ‏ «2» ... و اين لفظ نيز مصدر است، «كالقيام و الصيام» و گفته‏اند: «فعال» است به معنى «مفعول»، چون:

«كتاب» حجّت كه به معنى «محسوب» است و «لباس» كه به معنى «ملبوس» است. و اين لفظ در قرآن و كلام عرب بر وجوه آمد «3» . به معنى «فرض» آيد «4» ، في قوله تعالى: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ‏ «5» ...، اى فرض عليكم.

و «كتاب» حجّت باشد في قوله تعالى: فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ‏ «6» ...، اى بحجّتكم. و كتاب به معنى اجل آيد «7» في قوله تعالى: وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ‏ «8» ، اى اجل. و «كتاب» به معنى حكم آيد «9» في قول النّبى- صلى اللّه عليه و سلّم: سأقضي بينكم بكتاب اللّه، اى بحكم اللّه‏ «10» ، قال الشّاعر:

و مال الولاء بالبلاء فملتم‏

و ما ذاك قال اللّه إذ هو يكتب‏

اى يقضي و يحكم.

و «كتاب» به معنى مكاتبت سيّد باشد بنده‏اش را «11» ، في قوله تعالى: وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ‏ «12» ...، و اين مصدر «فاعل» باشد به معنى «مفاعله»، چون: جدال، و خصام، و قتال، به معنى «مجادله»، و «مقاتله»، و «مخاصمه» «13» . و اصل او جمع باشد، من قولهم: «كتبت البغلة اذا جمعت بين شفرتيها «14» بحلقة». و لشكر را «كتيبه» گويند «15» از آن جا كه مجتمع باشد.

(1). كذا: در اساس و همه نسخه بدلها، «فصلان» در مآخذ لغت عرب به عنوان مصدر نيامده است، احتمال تحريف كلمه مى‏رود، «فصلان» جمع فصيل است.

(2). سوره بقره (2) آيه 1 و 2.

(3). مب، مر: آمده است.

(4). مج، آج، لب، فق، وز: آمد، مب: آمده است.

(5). سوره بقره (2) آيه 183.

(6). سوره صاف (37) آيه 157.

(7). مج، آج، لب، فق، وز: آمد، مب، مر: آمده است.

(8). سوره حجر (15) آيه 4.

(9). همه نسخه بدلها: آمد.

(10). همه نسخه بدلها، بجز دب+ و.

(11). آج، لب، فق، مب: باشد به بنده‏اش.

(12). سوره نور (24) آيه 33.

(13). مب+ باشد.

(14). كذا: در اساس و همه نسخه بدلها، ظاهرا صورت صحيح كلمه «شفريها» مى‏باشد.

(15). همه نسخه بدلها، بجز دب: خوانند.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 11

امّا «ذكر في قوله تعالى: وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ‏ «1» ...، و قوله: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ «2» ...، و اين را دو معنى باشد: يكى «ياد كرد» «3» ، يعنى خداى تعالى به اين قرآن ياد مى‏دهد بندگان خود را آنچه خير و صلاح ايشان در آن است. دوم آن كه:

معنى ذكر «شرف» باشد، كما قال تعالى: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ‏ «4» ...، اى شرف لك.

امّا «تنزيل» في قوله تعالى: تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ «5» ، و آن مصدر «نزّل» باشد.

امّا «حديث» في قوله تعالى: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ‏ «6» ...، و حديث ضدّ قديم باشد، من قولهم: كان ذلك دأبى قديما و حديثا.

امّا «موعظه» في قوله تعالى: قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ «7» ...، و او مصدر وعظ باشد.

امّا «تذكره» في قوله تعالى: وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ‏ «8» ، و اين مصدر «ذكّر» باشد.

امّا «ذكرى» في قوله تعالى: وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ‏ «9» ، و اين نيز مصدر «ذكّر» باشد.

امّا «حكم» في قوله تعالى: وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا «10» .

و امّا «حكمت» في قوله تعالى: حِكْمَةٌ بالِغَةٌ «11» ...، و قوله تعالى: وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ «12» .

امّا «حكيم» في قوله تعالى: يس، وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ‏ «13» .

امّا «مهيمن» في قوله تعالى: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ [بِالْحَقِ‏] «14» مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ‏ «15» ...، اى حفيظا، و قيل: أمينا.

(1). سوره انبياء (21) آيه 50

(2). سوره حجر (15) آيه 9.

(3). مب، مر: ياد كردن.

(4). سوره زخرف (43) آيه 44.

(5). سوره واقعه (56) آيه 80، و سوره حاقّه (69) آيه 43.

(6). سوره زمر (39) آيه 23.

(7). سوره يونس (10) آيه 57.

(8). سوره حاقّه (69) آيه 48.

(9). سوره ذاريات (51) آيه 55.

(10). سوره رعد (13) آيه 37.

(11). سوره قمر (54) آيه 5.

(12). سوره احزاب (33) آيه 34.

(13). سوره يس (36) آيه 1 و 2.

(14). اساس: ندارد، از قرآن مجيد افزوده شد.

(15). سوره مائده (5) آيه 48.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 12

امّا «شفاء» في قوله تعالى: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ «1» ...، و في قوله- عزّ و جل: وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ «2» ...، و اين دو معنى دارد: يكى آن كه به بركت او بيماران [3- ر] شفا يابند، و دوم‏ «3» آن كه دلهاى بيمار «4» به بيان او از شك‏ «5» و نفاق شفا يابد «6» چون در اين كتاب تأمّل كند «7» ، نبينى كه خداى تعالى شكّ دل منافقان را بيمارى مى‏خواند آن جا كه مى‏گويد: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‏ «8» ...، آن را كه بر دارنده شك بود، شفا خواند «9» .

امّا «هدى» في قوله تعالى: هُدىً لِلْمُتَّقِينَ‏ «10» ، اى بيان و لطف.

امّا «هادى» في قوله: يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ «11» .

امّا «صراط مستقيم» في قوله تعالى: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ «12» ، مراد قرآن است به قول ابن مسعود- رضى اللّه عنه.

امّا «نور» في قوله تعالى: وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ‏ «13» ...، براى آنش نور خواند كه به او راه برند در ظلمات شك و شرك، چنان كه به نور راه برند در ظلمات شب.

امّا «حبل» في قوله تعالى: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً «14» ...، براى آنش حبل خواند كه هر «15» كه دست در او زند «16» از غرق نجات يابد «17» .

امّا «رحمة» في قوله تعالى: وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ « «18»» ، يعنى رحمة «19» من اللّه تعالى.

(1). سوره بنى اسرائيل (17) آيه 82.

(2، 18). سوره يونس (10) آيه 57.

(3). آج، لب، مب، مر: ديگر.

(4). مب، مر: بيماران.

(5). مب، مر+ شرك.

(6). مج، مب، وز: يابند.

(7). مب، مر: كنند.

(8). سوره بقره (2) آيه 10.

(9). اساس: خواهد، به قياس با نسخه مج و ديگر نسخه بدلها، تصحيح شد.

(10). سوره بقره (2) آيه 2.

(11). سوره جن (72) آيه 2.

(12). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 6.

(13). سوره اعراف (7) آيه 157.

(14). سوره آل عمران (3) آيه 103.

(15). مج، آج، لب، فق، وز، مر+ كسى.

(16). مج، آج، وز، مب، مر+ و بدو تمسّك كند، فق+ و تمسّك كند.

(17). دب: ندارد، ديگر نسخه بدلها+ چنان كه آن كس كه دست در رسن زند از غرق نجات يابد.

(19). دب: ندارد، ديگر نسخه بدلها: نعمة.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 13

امّا «روح» في قوله تعالى: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا «1» ...، براى آنش «روح» خواند كه، قوام اسلام بدوست، چنان كه، قوام تن به روح باشد.

امّا «قصّه» «2» في قوله تعالى: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ‏ «3» ...، و اصل كلمه، «من قصّ اثره اذا اتّبعه» بود.

امّا «حق» في قوله تعالى: وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ‏ «4» ، براى آنش حق خواند كه درست و حقيقت است، من قولهم: حقّ الامر، اى صحّ و ثبت. و قولى ديگر آن كه، حق ضدّ باطل بود، و چون ضدّ باطل بود، محيل و مزيل باطل بود، چنان كه گفت: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ‏ «5» ...، اى ذاهب زائل.

امّا «بيان» «6» : هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ‏ «7» .

امّا «تبيان» في قوله تعالى: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ «8» ...، و اين كلمه مصدر «بيّن» باشد.

امّا «بصائر» في قوله تعالى: هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ‏ «9» ...، و «بصائر» جمع بصيرت باشد براى آن كه بدو مستبصر شوند.

امّا «فصل»، في قوله تعالى: إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ‏ «10» ، اى فاصل‏ «11» بين الحق و الباطل.

امّا «مبارك»، في قوله تعالى: وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ‏ «12» .

امّا «نجوم» «13» : فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ‏ «14» ، براى آنش نجوم خواند كه نجم نجم فرو آمد «15» ، آيت از پس آيت و سورت از پس سورت.

امّا «مجيد»، قوله تعالى‏ «16» : ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ «17» ، اى الشّريف.

(1). سوره شورى (42) آيه 52.

(2). مب، مر: قصص.

(3). سوره يوسف (12) آيه 3.

(4). سوره حاقّه (69) آيه 51.

(5). سوره انبياء (21) آيه 18.

(6). مر+ بقوله تعالى.

(7). سوره آل عمران (3) آيه 138.

(8). سوره نحل (16) آيه 89.

(9). سوره اعراف (7) آيه 203.

(10). سوره طارق (86) آيه 13.

(11). همه نسخه بدلها+ فارق.

(12). سوره انبياء (21) آيه 50.

(13). آج، لب، مب، مر+ فى قوله تعالى.

(14). سوره واقعه (56) آيه 75.

(15). فق، مب، مر: فرود آمد.

(16). مج، دب، وز: ففى قوله، آج، لب، فق: بقوله، مب، مر: فى قوله.

(17). سوره ق (50) آيه 1.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 14

امّا «عزيز» «1» ، قوله تعالى: وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ «2» ...، و اين دو معنى دارد: يكى آن كه گرامى است، و دوم آن كه غالب است، من قولهم: «من عزّ بزّ اى‏ «3» من غلب سلب»، يعنى صعب است و ممتنع بر آنان كه خواستند كه معارضتش كنند «4» ، و معنى سيوم‏ «5» آن بود كه مثل اين‏ «6» نيابند.

امّا «كريم» «7» : إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ‏ «8» .

امّا «عظيم‏ «9» »: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ‏ «10» .

امّا «بشير و نذير»، في قوله- جلّ و عزّ: بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ‏ «11» - الاية.

امّا «قيّم» «12» : وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً، قَيِّماً «13» .

امّا «نعمة»، في قوله- جلّ و عزّ: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ‏ «14» .

امّا «مبين» في قوله- عزّ و علا: الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ‏ «15» .

امّا «علىّ»، في قوله تعالى: وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ‏ «16» .

قديم- جلّ جلاله- از عظم شأن قرآن و كثرت منافع خلق در او اين كتاب را به چندين‏ «17» نامهاى‏ «18» شريف بر خواند تا تنبيه باشد خلقان را به‏ «19» رفعت و منزلت و

(1). مج، دب، وز+ فقى، آج، لب، فق، مب، مر+ فى.

(2). سوره فصّلت (41) آيه 41.

(3). آج، لب، فق: و.

(4). مج، دب، آج، لب، فق معارضه‏ايش آرند، وز: معارضه پيش آرند.

(5). فق، مب: سيم.

(6). همه نسخه بدلها: مثلش.

(7). آج+ فى قوله، مب، مر+ بقوله تعالى.

(8). سوره واقعه (56) آيه 77.

(9). مج، دب، وز+ فقى قوله: آج، لب، فق، مب، مر+ فى قوله تعالى.

(10). سوره حجر (15) آيه 87. پس از بيان اين مطلب- به حسب ظاهر و مطابق روال كلام- تعبير «سراج منير» به عنوان نامى از نامهاى قرآن مجيد و استشهاد مفسّر به آيه: وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً [سوره احزاب (33) 46] بايد مى‏آمد، لكن اين معنى در اساس و همه نسخه بدلها نيست.

(11). سوره فصّلت (41) آيه 4.

(12). مب، مر+ بقوله تعالى.

(13). سوره كهف (18) آيه 1 و 2.

(14). سوره ضحى (93) آيه 11.

(15). سوره يوسف (12) آيه 1.

(16). سوره زخرف (43) آيه 4.

(17). همه نسخه بدلها: به چند.

(18). مب، مر: نام.

(19). مج، دب، آج، لب، فق، مب، مر: بر، وز: و.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 15

جلالت قدر او.

فصل‏

در معنى سورت و آيت و كلمت و حرف‏

بدان كه سورت را معنى منزلت بود از منازل شرف، و دليل بر اين قول نابغه است-

شعر: ألم تر أنّ اللّه أعطاك سورة

ترى كلّ ملك دونها يتذبذب‏

اى منزلة من منازل الشّرف. و باره شهر را از آن سور خوانند كه بلند و مرتفع بود، اين قول آن كس باشد كه «سورة» بى همزه گويد. امّا «1» آن كه مهموز گويد، اصل او «من سؤر الماء» باشد، و آن بقيّه آب بود در آبدان. و عرب گويد: «اسأرت فى الاناء»، اذا ابقيت‏ «2» فيه شيئا «3» ، و قال الاعشى ثعلبه- شعر:

فبانت و قد أسأرت فى الفؤا

د صدعا على نأيها مستطيرا

امّا «آيت»، علامت باشد، من قولهم: «آية كذا و كذا»، اى علامته. و از اين جاست آنچه‏ «4» خداى تعالى حكايت كرد از عيسى- عليه السّلام- در ذكر مائده: تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ‏ «5» ...، اى علامة لإجابة دعائنا. و «آيت»، به معنى رسالت باشد، چنان كه كعب بن زهير گفت- شعر:

الا أبلغا هذا المعرّض آية

أيقظان قال القول أم قال ذا حلم‏

[3- پ‏] اى رسالة.

و معنى دگر آيت را «6» «جماعت» باشد، چنان كه گويند: «خرج القوم بآيتهم»، اى بجماعتهم. و آيتى از قرآن جمله كلمات و حروف باشد متّصل تا به‏

(1). مج، آج، لب، فق، مب، مر: فامّا.

(2). دب، فق، مب، مر: بقيت.

(3). آج، لب، فق، مب+ و آن بقيّه آب بود، مر+ و آن بقيّه بود.

(4). مج، دب، آج، لب، فق، وز: آن كه، مب، مر: كه.

(5). سوره مائده (5) آيه 114.

صفحه بعد