کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج1، ص: 1
جلد اول
مقدمه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الحمد للَّه الذى انزل على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجا. قيما لينذر بأسا شديدا من لدنه و يبشر المؤمنين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا حسنا.
صلوات اللَّه و بركاته على الذى انزل عليه القرآن ليكون للعالمين نذيرا، و للذين آمنوا و عملوا الصالحات بشيرا، و على آله و اهل بيته الذين هم خيرة خلقه و حافظ رسالاته.
قرآن؟!
نزول آن از عالم اعلاى قدرت، ظهور آن در حليه عباراتى برتر از بلاغت، و تأثير حكيمانه آن در هدايت، بسى شگفتانگيز و خيره كننده است؟! كتابى كه پرتو هدايت آن زواياى روح و فكر و نفسيّات و روابط حدود و حقوق خلق را با يكدگر و همه را با خالق و اعمال را با نتايج روشن ساخت و نفوس را رو بصلاح و اصلاح بپيش برد و استعدادهاى خفته را بيدار كرد و بجنبش آورد، همراه اصلاح نفوس و بكار افتادن استعدادها خيرات طبيعت را جارى و در دسترس همه قرار داد، انديشهها را فرا آورد، جلوى ديدها را باز كرد. شعلههايى از ايمان در دلها برافروخت، تاريكى اوهام و وحشتها و كينهها را از ميان برد، بندهايى كه در قرون ممتد جاهليت عقلها و انديشهها و دستها را بسته بود و نفوس خلق را ببندگى غير خدا درآورده بود
پرتوى از قرآن، ج1، ص: 2
گسيخت، عقدههاى واپس زده را گشود، محروميتها را از ميان برد، راههاى قانونى بهرهبردارى از لذات مادى و معنوى را به روى همه باز كرد، با تحولى كه از عمق ضمائر و نفوس سرچشمه ميگرفت جهشى در انديشهها و اخلاق و آداب پديد آورد، با از ميان- بردن اوهام و عصبيتها، فاصله عناصر گوناگون ناجور و ناهموار را با هم جور و هم آهنگ و متحد ساخت و از آنها مجتمع قوى و محكمى بپا داشت تا با قدمهاى استوار و ضمائر بيدار و زبانهايى كه بانگ آزادى بخش تكبير از آنها برميخاست و دستهايى كه قانون عمومى حيات و سايه رحمت و شهپر عزت را حمل ميكرد، و پنجههاى آهنينى كه شمشير درخشان عدل را برميداشت بسوى جهان از هم گسيخته و نظامات منحط و سرزمينهاى ظلم و جور بپيش رفتند، در زمانى كوتاه پردههاى ضخيم شرك و اشباح قدرتها را از جلو ديدگان مردم ستم كشيده و وحشت زده برداشتند. سنگرها و حصارهاى ستم طبقات را فرو ريختند، بانگ تكبير و توحيد را بالاى سر سركشترين كاخهاى بتسازان و معابد اوهام و كمينگاه كاهنان سردادند، با اين بانگ حق و آزادى، سرهاى سركشان را بزير آوردند و كلبه نشينان و بنديان ذلت زده را سربلند و آزاد كردند، فاصلهها را از ميان طبقات برداشتند، اين بيابان گردها از درون خيمهها و از گوشه و كنار صحرا گرد آمدند تا با مشعلهاى هدايتى كه اين كتاب در سينههاى آنان افروخته بود شهرنشينان متمدن نما را بسوى يك نظام عالى الهى و عدل همگانى رهبرى نمايند، و عامه مردم را از زير فشار مقررات خود ساخته بشرى كه بسود طبقهاى و بزيان همگان تحميل شده بود و از ميان پنجههاى خونين طبقات حاكمه نجات بخشند و شخصيت خود باخته آدمى را بآنها باز گردانند و ارزش انسانى را بالا برند. و با تعاليم و مقررات اين كتاب افراط در تمايلات معنوى و مادى و كشش و تضاد ميان خواستهاى روحى و غرائز جسمى در نفوس حاملين اين رسالت و عاملين باين شريعت از ميان رفت، و با توجه به انگيزههاى واپس زده و انجام درخواستهاى مشروع به تهذيب خلق و تكميل نفس و تحكيم عقل پرداختند، و فاصله ميان دير نشينان و واپس زدههاى چشم از دنيا پوشيده، و دنيا پرستان چشم بمال و شهوات دوخته را برداشتند و چشمهايى را به ديدن ارتباط و تلازم ماده و معنا و دنيا و آخرت گشودند و در صراط مستقيم
پرتوى از قرآن، ج1، ص: 3
عمران دنيا و پيشرفت بسوى عقبى به راه افتادند، و نا هم آهنگى ميان جسم و جان را از ميان برداشتند.
اين توحيد در عقيده و هدف و باز شدن چشمهاى جهان بينى، اين تحول نفسانى و هم آهنگى قواى روانى و بيدار شدن استعدادها و جوشيدن سرچشمههاى فضائل، و از ميان برداشتن فاصلههاى وهمى و ساختگى و گسترده شدن سايه عدالت، و قدرت سازندگى و ابتكار، همه از آثار تابش مستقيم قرآن بر زواياى نفوس و پرتو هدايت آن بود.
چنان كه نور و هوا و غذا براى ادامه حيات و پرورش جسم زنده از ضروريات و لوازم است، براى ادامه حيات معنوى و تكامل در همه جهات حيات، هدايت از لوازم و ضروريات سازمان معنوى آدمى ميباشد، بخش مهم دستگاه جسمى انسان را مغز و مخچه و رشتههاى اعصاب منشعب از آن تشكيل ميدهند كه مانند شبكه سراسر بدن را فرا گرفته و همه را با مغز مرتبط ميدارد، سلولهاى مغز و اعصاب برترين و پيچيدهترين و لطيفترين سلولهاى بدنى است و قدرت عمل آن در هر ناحيه نامحدود و با محيط حيات بدنى غير قابل قياس ميباشد، اين سازمان مرموز و پردامنه جسمانى نميتواند تنها آلت براى تأمين غذا و شهوات و لذات محدود بدنى باشد، در مرحله اول وسيله ارتباط و آشنايى با محيط خارج است تا از راه حواس و ادراكات، مدركات را جمع و تركيب و تجزيه كند و هر چيزى را تا آنجا كه ميتواند بشناسد و در راه بهرهگيرى و درك خواص و آثار و روابط موجودات پيش رود. آدمى همين كه پا بدنيا گذارد با اين سازمان جسمى و موهبت عقل و اختيار فطرى ميكوشد كه هر چه بيشتر خود را از بىخبرى و جهل نسبت بخود و محيط و جهان برهاند. و همزمان نخستين ضربههاى لطيف امواج نور و بكار افتادن دستگاه تنفس و گردش خون و طلب غذا باز ميكوشد تا بمحيط چشم باز كند و در پرتو نور هر چه بيشتر ظواهر و مشخصات و حدود آنچه اطراف خود است بشناسد، همان زمان كه چشم كودك ميخواهد باز شود و در برابر تهاجم نور مقاومت ميكند عقل فطرى و دستگاه مغز و اعصاب هم ديده و شنيدهها را ميخواهد ضبط نمايد و حدود ذاتى و واقعى و آثار و خواص هر چه را درك
پرتوى از قرآن، ج1، ص: 4
كند، آن گاه ميخواهد كه از خود ناآگاهى به خود آگاهى رسد از همين رو از خود و علل وجودى و غايى خود جستجو مينمايد و ميخواهد هر چه شناخته و در آن قدرت تصرف يافته براى مقصودى كه تشخيص داده بكار برد، اين پى جويى و پيش روى تا آنجا است كه غرائز بيدار شده و بجنبش آمده و تأثيرات از محيط او را منصرف و غافل نگرداند، ولى همه مردم جز افراد انگشت شمار با داشتن عقل و اختيار محكوم غرائز و محيط مىشوند و پيوسته از ميان انديشههاى محدود و آميخته از تأثيرات محيط و جنبشهاى غرائز و عقدههاى ناآگاه هدفهايى را مىگزينند و چه بسا براى درستى آن مقدماتى بصورت دليلها و براهين عقلى مىسازند، در اين محيط محدود باطنى خواه ناخواه عقل آزاد پيشرو دنبال رو غرائز پست حيوانى مىشود و از راهى كه پس از تحول، بسوى كمال در پيش دارد برمىگردد و نيروى انديشه ميدان تنازع را از باطن به محيط زندگى خارج مىكشاند، و شخص با انديشههاى مبهم و كشش جواذب غرائز گمراه كننده از حيوانات هم پستتر ميگردد: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ نه چون حيوان بسته به غرائز محدود ميماند و نه چون انسان ايمانى و عقلى و پيشرو راه روشنى در پيش دارد.