کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 30

و فضايل است، چنان كه در خبر آمده است از رسول- عليه السّلام- كه گفت: خداى تعالى از آسمان صد و چهار كتاب بفرستاد، آنگه‏ «1» از آن جا «2» چهار اختيار كرد، و علوم آن صد «3» جمع كرد و در اين چهار « «4»» نهاد، و آن: توريت و انجيل و زبور و قرآن‏ «5» است. آنگه علوم و بركات و ثواب خواننده و داننده اين چهار كتاب جمع كرد و در يكى نهاد و آن قرآن است. آنگه علوم و بركات قرآن جمع كرد و در سور «6» مفصّل نهاد.

آنگه علوم و بركات و ثواب مفصّل جمع كرد و در فاتحة الكتاب نهاد، هر كه فاتحة الكتاب بخواند، همچنان باشد كه صد و چهار كتاب بخوانده باشد. قولى ديگر آن است كه: براى آن «امّش» خوانند كه «امّ» در كلام عرب «رايت» باشد كه بر بالاى سر امير لشكر بدارند و لشكر را ملجأ «7» و مفزع با آن بود، چنان كه قيس بن الخطيم گفت- شعر:

نصبنا امّنا حتّى ابذعرّوا

و صاروا بعد الفتهم شلالا

[6- ر] اى مطرودين.

چون مفزع اهل ايمان و قرآن در نماز و جز نماز به اين سورت است، اين را «امّ الكتاب» خواند. و عرب زمين را نيز «امّ» خواند، براى آن كه معاد «8» خلق در حيات و ممات با اوست، كما قال اللّه تعالى: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً، أَحْياءً وَ أَمْواتاً «9» ، و قال اميّة بن ابى الصّلت- شعر:

فالأرض معقلنا «10» و كانت امّنا

فيها مقابرنا و فيها نولد

و منه قوله تعالى: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏ «11» .

و انشد احمد بن عبيده- شعر:

نأوي إلى امّ لنا لا نغتصب‏

سمالها أنف عزيز و ذنب‏

مراد به «امّ» در بيت، حصنى است يا جاى بلند كه ايشان به آن‏ «12» جا

(1). آج، لب+ گفت.

(2). مب: آن جمله.

(3، 4). مب، مر+ كتاب.

(5). مب، مر: فرقان.

(6). مج، آج، لب، مب: سوره.

(7). آج، لب+ مفرّ، مب، مر: مقرّ.

(8). مج: معاذ.

(9). سوره مرسلات (77) آيه 25 و 26.

(10). آج، لب، فق: معولنا.

(11). سوره طه (20) آيه 55.

(12). دب، آج، لب، فق، مب، مر: بر آن، مج: بدان.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 31

شدندى. پس از براى اين معانى، اين سوره را «امّ الكتاب» خوانند.

امّا «سبع مثانى» اش براى آن خوانند كه هفت آيت است. و در «مثانى» چند قول گفتند: يكى آن كه براى آنش مثانى خواند «1» كه الفاظ مثنّى و مكرّر در او چندى هست، چون: رحمن و رحيم‏ «2» ، و ايّاك نعبد و ايّاك نستعين، و صراط و صراط، و عليهم، و عليهم و قولى ديگر آن است كه: براى آتش «مثانى» خواند «3» كه در هر نمازى دو بار بايد خواندن، و قولى ديگر آن است كه: براى آنش «مثانى» خواند «4» كه دو بار فرود آمد: يك بار به مكّه، و يك بار به مدينه.

امّا «وافيه»، براى آن خواند «5» كه اين سوره به مذهب صحيح‏ «6» فقيه روا نباشد كه مبعّض كنند در نماز، و ديگر سورتها روا باشد كه بعضى بخوانند بنزديك فقها در فرايض و بنزديك ما در نوافل، و اين معنى در اين سوره صورت نبندد به اتّفاق.

امّا «كافيه»: عفيف بن سالم‏ «7» گويد، از عبد اللّه بن يحيى بن كثير پرسيدم كه:

مأموم در قفاى امام فاتحه خواند يا نه؟ گفت: «كافيه» مى‏گويى؟ گفتم: «كافيه» چه باشد؟ گفت: فاتحه. گفتم: چراش كافيه خوانند «8» ؟ گفت: براى آن كه آن كفايت كند از جز آن، و هيچ سوره از او كفايت نكند. و تصديق اين قول آن است كه روايت كردند از عبادة بن الصّامت كه رسول- عليه السّلام- گفت:

امّ القرآن عوض من غيرها و ليس غيرها منها عوضا.

امّا «اساس»: وكيع روايت كند كه مردى بنزديك شعبى آمد و در او «9» بناليد از درد پهلو. شعبى گفت: عليك باساس القرآن. قال: و ما اساس القرآن؟ قال:

فاتحة الكتاب. گفت: برو اساس قرآن بروى خوان‏ «10» . گفت: اساس قرآن چه باشد؟

گفت: سورة الحمد.

آنگه گفت، از عبد اللّه عبّاس شنيدم كه او گفت: هر چيز «11» را اساسى هست، و

(1). مج، آج، لب، مب، مر: خوانند، دب: گفتند.

(2). دب، آج، لب، فق: رحمن الرحيم، مج، وز: رحمن رحيم، مب، مر: الرّحمن الرّحيم.

(3). مج، آج، لب، فق، مب، مر: خوانند.

(4). مج، آج، لب، فق: خوانند.

(5). دب، آج، لب، فق، وز، مب، مر: خوانند.

(6). مج، دب، آج، وز: هيچ.

(7). چاپ شعرانى (1/ 18): عفيف بن عالم.

(8). مج، دب، آج، لب، فق، وز: خواندى، مب، مر: گفتى.

(9). مج، وز: و دو.

(10). مج، آج، لب، فق، وز، مر+ مرد.

(11). همه نسخه بدلها: چيزى.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 32

اساس دنيا مكّه است، و اساس آسمانها «غريبا» «1» است، و آن آسمان هفتم است. و اساس زمينها «عجيبا» است، و آن زمين هفتم است، و اساس بهشتها، بهشت «عدن» است و آن ناف بهشتهاست يعنى ميانه. و اساس دوزخ، جهنّم است و آن دركه‏ «2» ، هفتم است. و اساس خلق، آدم است. و اساس پيغمبران نوح است. و اساس بنى اسرائيل، يعقوب است. و اساس كتابها قرآن است، و اساس قرآن فاتحة الكتاب است. چون تو را رنجى و بيماريى‏ «3» باشد، فعليك بالاساس تشف باذن اللّه، اين سوره بسيار خوان تا شفا يابى به فرمان خداى تعالى.

امّا «شفاء»: ابو سعيد خدرىّ روايت كند كه، رسول- عليه السّلام- گفت:

فاتحة الكتاب شفاء من كلّ سمّ‏ «4» .

ابو سليمان روايت كند كه: با رسول- عليه السّلام- به غزايى بوديم، مردى بعلّت صرع بيفتاد. يكى از جمله صحابه فراز شد «5» و سورة فاتحة «6» در گوش او خواند. برخاست‏ «7» و تندرست شد. ما رسول را بگفتيم، گفت:

هى امّ القرآن و هى شفاء من كلّ داء.

خارجة بن الصّلت البرجمىّ گفت: من با عمّم از نزديك رسول- عليه السّلام- مى‏آمديم، به قبيله‏اى از قبايل عرب بگذشتيم. ما را گفتند: ما چنان مى‏دانيم كه شما از نزديك اين مرد مى‏آييد كه دعوى پيغمبرى مى‏كند، و ما را مردى ديوانه شده است و او را در بند كرده‏ايم، بنزديك شما هيچ چيزى هست كه او را در آن راحتى باشد؟ عمّم گفت: بلى! ما را بنزديك آن ديوانه بردند. عمّم فاتحة الكتاب مى‏خواند، و آب دهن در دهن جمع مى‏كرد. چون چند بار خوانده بودى، آن آب دهن در دهن او كردى. سه روز چنين كرد. به فرمان خداى تعالى آن ديوانه بهتر شد، ايشان ما را چيزى دادند. ما گفتيم: ما اين بنخوريم تا از رسول- عليه السّلام- باز پرسيم كه اين حلال باشد «8» ؟ ما برفتيم‏ «9» و بپرسيديم‏ «10» گفت:

من اكل برقية باطل لقد «11»

(1). مج، دب، آج، لب، مب، مر: عريبا.

(2). دب، آج، لب، فق، مر: درك.

(3). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ رسد و.

(4). مب، مر: همّ.

(5). مب، مر: فرا رفت.

(6). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ الكتاب.

(7). اساس: برخواست.

(8). مب، مر: اين بر ما حلال باشد.

(9). مب، مر+ از حضرت رسول.

(10). مب: باز پرسيديم.

(11). آج، لب، فق: فقد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 33

أكلت برقية حقّ،

اگر كسى به فسون باطل چيزى خورد [6- پ‏] تو با «1» فسون حق خواهى خوردن.

امّا «صلاة»: اخبار متظاهر است به آن كه رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- اين سوره را صلاة خواند تا بدانند كه نماز تمام‏ «2» نباشد الّا بدان‏ «3» . ابو هريره روايت كند از رسول- عليه الصّلوة و السّلام- كه گفت، خداى تعالى گفت:

قسمت الصّلوة بيني و بين عبدي، يعنى سورة الفاتحة نصفين فنصفها لي و نصفها لعبدي و لعبدي ما سأل،

گفت: من قسمت كردم نماز را يعنى سوره فاتحة الكتاب را از ميان من‏ «4» و ميان بنده‏ام دو نيمه. يك نيمه مراست و يك نيمه بنده را «5» ، و بنده مراست آنچه بخواست.

آنگه گفت: چون بنده‏ «6» گويد:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ «7»

، خداى تعالى گويد:

حمدني عبدي‏

، بنده من حمد من گفت. و چون گويد:

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ «8»

، خداى تعالى گويد:

اثنى على عبدي‏

، بنده من بر من ثنا گفت. و چون گفت:

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ «9»

، خداى تعالى گويد:

مجدني عبدي‏

، بنده من مجد من مى‏گويد: چون گويد:

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏ «10»

، خداى تعالى گويد:

هذا بيني و بين عبدي،

اين از ميان من و بنده من است. چون گويد:

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ «11»

- تا به آخر سورت، خداى تعالى گويد:

هذا لعبدي و لعبدي ما سأل‏

، اين بنده مراست خاصّه، و او راست آنچه بخواست از من.

اكنون اهل علم خلاف كردند در آن كه اين سورت مكّى است يا مدنى؟

مجاهد و عطا گفتند: مدنى است، و قتاده و عبد اللّه عبّاس گفتند: مكّى است. و بعضى ديگر گفتند: اين سورت هم مكّى است و هم مدنى‏ «12» از عظم شأن او يك بار

(1). مج، وز، مب، مر: به.

(2). همه نسخه بدلها: درست.

(3). همه نسخه بدلها: به اين سوره.

(4). همه نسخه بدلها: خود.

(5). مج، دب، آج، لب: بنده مرا، فق، وز، مب، مر: بنده مراست.

(6). مب+ من.

(7). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 2.

(8). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 3.

(9). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 4.

(10). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 5.

(11). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 6.

(12). همه نسخه بدلها+ كه.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 34

به مكّه فرو «1» آمد و يك بار به مدينه، امّا اخبار بيشتر بر آن است كه‏ «2» : سورت مكّى است.

علاء بن المسيّب روايت مى‏كند از امير المؤمنين على- عليه السّلام- كه او گفت:

نزلت فاتحة الكتاب بمكّة من كنز تحت العرش،

گفت امير المؤمنين كه: اين سورت به مكّه فرو آمد از كنزى‏ «3» در زير عرش.

عبد اللّه عبّاس روايت مى‏كند كه: چون رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- به‏ «4» مكّه برخاست به اداى رسالت، اوّل سخن اين گفت كه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ «5» ، تا به آخر بر خواند «6» . قريش گفتند: «دقّ اللّه فاك»، خداى تعالى دهانت بشكناد! دليلى ديگر بر آن كه اين سورت مكّى است، آن است كه «سورة الحجر» مكّى است، و خداى تعالى در آن جا مى‏گويد: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ‏ «7» ، و قول درست آن است كه «سبع المثاني» سوره الفاتحه است، و خداى تعالى مى‏گويد: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ‏ « «8»» ...، ما بداديم تو را سبع مثانى، اين قول چگونه گويد و سوره به مدينه فرو خواهد آمد «9» ؟

دليلى ديگر بر آن كه اين سورت مكّى است، آن است كه رسول- عليه الصّلوة و السّلام- بالاى‏ «10» ده سال به مكّه مقام كرد پس از بعثت و نماز كرد، و درست شده است كه نماز تمام نباشد مگر به اين سورت، چنان كه ياد كرده آيد «11» . پس چون شايد كه‏ «12» چند سال نماز كند و «الحمد» نخواند، و مى‏گويد:

لا صلاة الّا بفاتحة الكتاب.

و در خبر بعثت چنين مى‏آمد كه: اوّل سورت كه از قرآن فرو آمد، اين سورت بود.

ابو ميسره عمرو بن شر حبيل روايت كند كه: رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-

(1). دب، آج، لب، فق، مب، مر: فرود.

(2). مب، مر+ اين.

(3). مب، مر: گنجى.

(4). مب، مر: از.

(5). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 1 و 2.

(6). مب، مر: تا به آخر فاتحه بخواند.

(7، 8). سوره حجر (15) آيه 87.

(9). همه نسخه بدلها، بجز مب و مر: فرود خواهد آمدن.

(10). مب، مر: زياده از.

(11). همه نسخه بدلها: شود ان شاء اللّه.

(12). مب، مر+ رسول.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 35

عادت داشتى كه برفتى و تنها بر كوه حراء بنشستى و در آلاء و نعماء حق تعالى تأمّل مى‏كردى. يك روز بر عادت خود نشسته بود، سايه‏اى بر رسول عليه الصّلاة و السّلام- افتاد. بر نگريد تا خود چيست! شخصى را ديد پرها باز كرده‏ «1» همه روى آسمان بپوشيده، و ندا مى‏كرد:

السّلام عليك يا محمّد! اقرأ

، بخوان. و رسول گفت: من پيش از آن اين آواز شنيده بودم به چند بار «2» ، و كسى را نمى‏ديدم‏ «3» . ترسيدم كه مبادا «4» كه مرا در عقل تخليطى‏ «5» باشد «6» . خديجه را مى‏گفتم كه: حال‏ «7» چنين است. او مى‏گفت: خير باشد. تا يك روز برفت و عمّ خود را ورقة بن نوفل خبر داد، و او مردى بود عاقل و متديّن و كتب اوايل خوانده، گفت: يا خديجه! محمّد را بگو كه هيچ انديشه مدار، و اگر دگر اين آواز شنوى بر جاى بايست‏ «8» تا از پس از آن چه باشد.

خديجه رسول را- عليه الصّلوة و السّلام- بگفت، تا اين روز كه‏ «9» جبريل را- عليه السّلام- معاينه بديد بر اين صورت، بغايت بترسيد، آخر «10» خود را بر جاى‏ «11» بداشت و گفت:

ماذا أقرا و لست بقارئ،

چه خوانم كه من خواننده نيم! گفت: بر خوان كه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ «12» ، تا به آخر سورت‏ «13» . رسول- صلّى اللّه عليه و آله- بشنيد و ياد گرفت و برخاست و به خانه باز آمد تب گرفته و مى‏گفت:

زمّلوني دثّروني،

مرا باز پوشى‏ «14» . خديجه- رضى اللّه عنها- جامه بر رسول- عليه الصّلوة و السّلام- افگند و او را بخوابانيد و دست بر پشت رسول نهاد، گفت: همچنان مى‏لرزيد كه كبوتر بچّه.

ساعتى بخفت، و از خواب درآمد و اين قصّه باز گفت و گفت: همان شخص آمد به آن صورت و مرا گفت [7- ر]: بخوان! گفتم: چه؟ گفت:

(1). مب، مر+ و پرهاى او.

(2). دب، وز: اندبار.

(3). مب، مر+ اين بار.

(4). همه نسخه بدلها بجز دب، مب، نبادا.

(5). مب، مر: خللى.

(6). مب، مر+ بيامدم و.

(7). مج، وز: حالى.

(8). مب، مر+ و بنگر.

(9). همه نسخه بدلها+ رسول.

(10). مب، مر: اما.

(11). مج، فق+ خود، مب، مر: خود راى محافظت نمود.

(12). سوره فاتحة الكتاب (1) آيه 1 و 2.

(13). مب، مر: تا به آخر فاتحه برخواند.

(14). باز پوشى/ باز پوشيد، مب، مر: بپوشانيد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 36

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ «1» .

خديجه برخاست‏ «2» و بنزديك عمّ خود ورقة بن نوفل رفت و او را از اين حال خبر داد. او چون اين بشنيد، شادمانه شد و گفت: يا خديجه! اين علامت و حكايت كه تو مى‏گويى، دليل آن مى‏كند كه اين شوهر تو پيغمبر آخر الزّمان است كه ما نعت او «3» در توريت و انجيل خوانده‏ايم، آنگه اين بيتها انشا كرد در اين معنى [بگفت‏] «4» :

فإن يك حقّا يا خديجة فاعلمي‏

حديثك إيّانا فأحمد مرسل‏

و جبريل يأتيه و ميكال معهما

من اللّه وحى يشرح الصّدر منزل‏

يفوز به من فاز عزّا لدينه‏

و يشقى به الغاوى الشّقىّ المضلّل‏

فريقان منهم فرقة في جنانه‏

و اخرى بأغلال الجحيم مغلّل‏

آنگه ورقه نوفل بيامد و رسول را- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- گفت: تو را بشارت باد كه تو آنى‏ «5» كه عيسى- عليه السّلام- به تو بشارت داد خلقان را، و تو بر «6» مانند آنى كه عيسى- عليه السّلام- بود، و تو پيغمبر «7» مرسلى، و تو را جهاد فرمايند، و اگر من آن روزگار دريابم با تو «8» جهاد كنم.

چون ورقة بن نوفل فرمان يافت‏ «9» ، رسول- عليه السّلام- فرمود كه‏ «10» : او را ديدم در بهشت جامه‏هاى حرير پوشيده، اين خبر و مانند اين‏ «11» اخبار، دليل كند كه اين سورت مكّى است.

و خلاف نيست ميان علما «12» كه اين سورت هفت آيت است، امّا در كيفيّت عدد خلاف كرده‏اند. عبد اللّه عبّاس‏ «13» و اصحاب او چون: عطا و سعيد بن جبير و عبد اللّه عامر و اهل كوفه، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ «14» آيتى شمردند، و اهل بصره و شام،

(1). سوره مدثّر (74) آيه 1 و 2.

(2). اساس: برخواست.

(3). مج، وز، فق: نعت و صفت وى، دب، آج، لب، مب، مر: نعت و صفت او.

(4). اساس: ندارد، از مج افزوده شد، مب+ نظم.

(5). همه نسخه بدلها: تويى.

(6). دب+ ما.

(7). دب، آج، لب، فق، وز: پيغمبرى.

(8). مب، مر: دريابم در قدم تو.

(9). آج، لب، فق، وز: با پيش خداى تعالى شد.

(10). همه نسخه بدلها: گفت من.

(11). مج، آج، لب، فق، وز+ از.

(12). همه نسخه بدلها+ در آن.

(13). دب، آج، لب، فق، مب، مر+ گفت.

صفحه بعد