کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن

جلد اول

مقدمه مولف

جلد بيستم

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن


صفحه قبل

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 59

و در منع از اين قول‏ «1» بعضى گفتند: عرف لغت از «2» معنى به معنى مانع است از اين كه معنى «رحمان» لايق نيست به هيچ ذات جز به قديم تعالى- چنان كه شرح داده شد. و قولى ديگر آن است كه: سمع منع كرد از او، و اگر ما را با عقل رها كردندى، روا داشتمانى. بعضى گفتند: آن سمع اجماع است چنان كه ما دانيم كه «عبد» بنده باشد، و آن را دو جمع باشد: يكى «عباد» و يكى «عبيد». «عباد» به خداى تعالى مختص است، و «عبيد» به عباد تا نگويند در عرف: «لفلان عباد»، و انّما يقال: «له عبيد». و بعضى ديگر گفتند: اين آيت منع كرد كه خداى تعالى مى‏گويد: جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ‏ «3» ...، آنگه در آخر آيت مى‏گويد: هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا «4» .

پس در اين هر دو لفظ، خصوص و عموم درست است من وجه دون وجه. در «رحمان»، خصوص از جهت لفظ، و در «رحيم» از جهت معنى، و اين است معنى قول جعفر بن محمّد الصّادق- عليهما السّلام- كه گفت:

الرّحمن خاصّ اللّفظ عامّ المعنى، و الرّحيم عامّ اللّفظ خاصّ المعنى،

و هم اين باشد معنى قول عبد اللّه عبّاس كه: رحمن و رحيم اسمان رقيقان، احدهما أرق من الاخر، يعنى احدهما أبلغ فى المعنى من الاخر. و اين باشد معنى آن كه گويند: «رحمن الدّنيا، و رحيم الاخرة».

عطاء خراسانى گفت: در جاهليّت عرب چنين نبشتندى كه: «بسمك اللهمّ»، و رحمان نشناختندى. خداى تعالى رسول را عليه الصّلاة و السّلام- گفت بگو: بسم اللّه، [و آنگه‏] «5» فرمود [كه‏] « «6»» : «رحمان» به آن ضمّ كن‏ «7» . مسيلمه كذّاب بيامد و اين نام بر خود نهاد، حق تعالى گفت: «رحيم» با آن ضمّ كن تا اين اسما به مجموعش مرا باشد «8» ، اگر چه معنى «اللّه» از «الهيّت‏ «9» » است، و لكن چون در حقّ ديگران اجرا كردند بنا واجب اعنى «اله»، من «لام» تخصيص در او آوردم تا «اللّه» شد،

(1). همه نسخه بدلها: دو قول گفتند.

(2). همه نسخه بدلها+ جهت.

(3). سوره مريم (19) آيه 61.

(4). سوره مريم (19) آيه 65.

(5، 6). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(7). همه نسخه بدلها+ چون.

(8). همه نسخه بدلها+ كه.

(9). همه نسخه بدلها: اله.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 60

ديگران از او بيرون آمدند. همچنين كذّاب يمامه‏ «1» - عليه اللّعنه- «رحمان» بر خود نهاد، «رحيم» با او ضمّ كردم تا لقب نا واجب او از نام مستحقّ من جدا شود.

عطا روايت كند از ابو هريره كه رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- گفت: خدا را- جلّ جلاله- صد جزو «2» رحمت است، نود و نه در خزانه رحمت ذخيره كرد، و يك جزو بر همه اهل دنيا مفرّق‏ «3» كرد، هر رحمتى و رقّتى‏ «4» و شفقتى و عطفى‏ «5» كه در جهان هست، از آن يك جزو رحمت است. چون فرداى قيامت باشد، اين جزو پراگنده جمع كند و با آن‏ «6» ضمّ كند و جمله صد جزو رحمت بيارد و بر سر گناهكاران امّت احمد «7» بدارد، تا «8» در خبر است كه: در قيامت خداى تعالى را چندان رحمت باشد كه ابليس نيز طمع دارد «9» و اگر چه هرگز رحمت خداى تعالى بدان ملعون نرسد.

ضحّاك گفت: رحمن بأهل السّموات، و رحيم باهل الارض، گفت:

رحمن باهل السّماء حين أسكنهم السّموات و طوّقهم الطاعات و قطع عنهم المطاعم و اللّذّات، و رحيم باهل الارض حين أرسل اليهم الرّسل و انزل عليهم الكتب.

عكرمه گفت: رحمان است به يك رحمت، و رحيم است به صد رحمت، از آن خبر كه گفتيم.

عبد اللّه المبارك گفت: رحمان است، چون خواهد ببخشد. رحيم است، چون بخواهند خشم نگيرد «10» .

در خبر است كه: چون بنده دو ركعت نماز كند و از خداى تعالى حاجتى نخواهد، خداى تعالى گويد: بنده من از من مستغنى شده است.

ابو بكر ورّاق گفت: رحمان است به اعطاى نعماء و آلاء، و رحيم است به‏

(1). اساس: يمامه كذّاب، به قياس با نسخه مج، و ديگر نسخه بدلها، تصحيح شد.

(2). مب: جزء.

(3). مج، مب، مر: متفرّق.

(4). فق، مر: رأفتى.

(5). مب، مر: عطوفتى.

(6). مب، مر+ نود و نه جزو.

(7). همه نسخه بدلها: محمّد.

(8). فق، مر+ غايتى كه.

(9). همه نسخه بدلها: طمع در رحمت كند.

(10). مج، دب، وز: نخواهد خشم گيرد، آج، لب، فق، مب، مر: نخواهد كه خشم گيرد.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 61

صرف اذيّت و بلا، و محمد على ترمذى‏ «1» گفت: رحمان است كه‏ «2» برهاند از نيران، رحيم است كه‏ «3» برساند به خلد و جنان.

محاسبى گفت: رحمان است برحمة النفوس، و رحيم است برحمة القلوب.

سرىّ بن مغلّس گفت: الرّحمن بكشف الكروب، و الرّحيم بغفران الذّنوب.

عبد اللّه جرّاح گفت: الرّحمن بتيسير الطّريق، و الرّحيم بعصمة التوّفيق‏ «4» .

مطّر الورّاق گفت: الرّحمن يغفر السيّئات و إن كنّ عظيمات، و الرّحيم بقبول الطّاعات و ان كنّ غير صافيات.

يحيى بن معاذ گفت: الرّحمن بمصالح معاشهم، و الرّحيم بمصالح معادهم‏ «5» .

ابو بكر ورّاق گفت: الرّحمن بمن جحده، و الرّحيم بمن وحّده، الرّحمن بمن كفره، و الرّحيم بمن شكره. اين كلمتى چند است از اقوال اهل تذكير و مشايخ تصوّف.

امّا در تقديم «رحمن» بر «رحيم» دو قول گفتند: يكى آنكه تا به «رحيم» سجع سر آيت مراعى‏ «6» باشد، و يكى آن كه «رحمان» را به مثابت اسم كرد، و «رحيم» به جاى صفت بنهاد، و موصوف بايد كه بر صفت مقدّم بود، اين جمله است از كلام در اين آيت.

اكنون ابتدا به فاتحة الكتاب كنيم- بمشيّة اللّه تعالى و عونه‏ «7» [11- پ‏].

(1). همه نسخه بدلها: محمّد بن على التّرمذى.

(2). مج، دب، آج، لب، مب: كت، فق، وز، مر: كه تو را.

(3). همه نسخه بدلها: بالعصمة و التّوفيق.

(4). همه نسخه بدلها: بغفران.

(5). اساس: عبادهم، با توجّه به مج و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.

(6). مب، مر: مرعى.

(7). مج، دب، آج، لب، وز، فق: بتوفيق اللّه و عونه، مب، مر: و باللّه التّوفيق.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 62

[سورة الفاتحة] «1»

[سوره الفاتحة (1): آيات 1 تا 7]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (6) صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (7)

[ترجمه‏]

به نام خداى‏ «2» بخشاينده بخشايشگر.

همه سپاس خداى را پروردگار جهانيان.

بخشاينده بخشايشگر.

پادشاه روز حساب و جزا.

خاص تو را پرستيم و خاص از تو طلب يارى كنيم.

راه بنماى ما را راه راست.

راه آنان كه نعمت كردى تو برايشان از مؤمنان، جز آنان كه خشم گرفتى برايشان از جهودان‏ «3» ، و نه گمراهان از ترسايان‏ « «4»» . اين ظاهر اين سورت است.

كلام در آن كه كجا انزله بود «5» و چند آيت و عدد كلمات و حروف و ثواب خواننده كلام در آيت تسميت برفت.

قوله تعالى: الْحَمْدُ ، اين «لام» تعريف جنس است، و سيبويه گفت: علامت تعريف «لام» است بس، و «الف» براى وصل است كه اين «لام» ساكن باشد ابدا، آنگه چاره نبود او را از پيوندى، اين همزه وصل بياوردند و پيوند او كردند تا به نطق در آيد، كه ابتدا كردن به ساكن ناممكن است.

و ديگر نحويان گفتند كه: «الف» و «لام» با جمعهما، علامت تعريف است، و قول اوّل درست است.

(1). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(2). مج، دب، وز: ايزد.

(3، 4). همه نسخه بدلها: ندارد.

(5). همه نسخه بدلها: بوده است.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 63

اين ثناى است كه خداى- جلّ جلاله- بر ذات خود مى‏گويد، تعليم و توقيف ما را. صورت خبر است و مراد امر است، معنى آن كه قولوا: الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ بگويى‏ «1» كه حمد خداى راست.

[عبد اللّه عبّاس گفت: معنى آن است كه، شكر خداى را] «2» به نعمتهايى كه با ما كرد. و «حمد» نقيض «ذمّ» است، و ابن الانبارىّ گفت: «حمد» مقلوب «مدح» است، از آن مقلوب است كه معنى يكى دارد، چون: «جذب» و «جبذ».

و علما در حمد و شكر بر دو قولند: بعضى فرق نكردند ميان حمد و شكر، و گفتند: به يك معنى باشد. و محقّقان فرقى كردند، و گفتند: «حمد»، ثناى مرد باشد به آن خصال كه در او باشد، عرب گويد: حمدته على شجاعته و سخاوته، و لا يقول‏ «3» شكرته على ذلك و گويند: حمدته على نعمته و شكرته على نعمته. پس «حمد»، عامتر باشد از براى آن كه «حمد» در جاى شكر به كار دارند، و شكر در جاى حمد به كار ندارند. پس «حمد»، بر خصال او باشد، و اگر چه به تو تعدّى نكند، و شكر بر نعمتى باشد كه از او به تو رسد.

و بعضى گفتند: الحمد باللّسان، حمد به زبان باشد، نبينى كه حق تعالى گفت: وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً ... «4» ، و شكر به اركان باشد، نبينى كه گفت: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً ... «5» ، و گفته‏اند: حمد، مبتدا باشد، و شكر جز جزا نباشد. و اين راجع است با قول اوّل.

عبد اللّه بن عمر «6» روايت كند كه، رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- گفت:

الحمد رأس الشّكر ما شكر اللّه عبد لا يحمده، گفت: حمد سر شكر است، شكر نكرده باشد خداى را بنده‏اى كه حمد خداى تعالى نكند. و اين خبر مبنى است از آن كه «حمد» عامتر از شكر باشد، و خلافى نيست از ميان قرّاء سبع و عشر در آن كه الحمد به ضمّ «دال» خوانند، مرفوع به ابتدا، و خبرش مقدّر فى قوله: للّه‏ «7» . و تقدير

(1). بگويى/ بگوييد.

(2). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(3). همه نسخه بدلها: لا تقول.

(4). سوره بنى اسرائيل (17) آيه 111.

(5). سوره سبأ (34) آيه 13.

(6). دب، مب، وز، مر: قوله تعالى.

(7). مج، دب، آج، لب: عبد اللّه بن عمرو، مب، مر: عبد اللّه عبّاس.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 64

آن كه: الحمد ثابت للّه، يا آن كه: الحمد كائن للّه‏ «1» ، و در شاذّ محمّد هارون العتكىّ‏ «2» و رؤبة بن العجّاج «الحمد»، به نصب «دال» خوانند بر تقدير فعلى مضمر، اى أحمد الحمد للّه. و حسن بصرى گفت: الحمد للّه به كسر «دال»، براى اتباع كسره كسره را. و ابراهيم بن ابى عبله‏ «3» مى‏خواند: الحمد للّه، به ضمّ «لام» براى اتباع ضمّه ضمّه را.

بدان كه از جمله كلمات ثناى خداى تعالى، يكى اين كلمه «الحمد» «4» است، چه در او قيد نعمت حاصل است و صيد نعمت نا آمده.

و در خبر است از رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- كه گفت:

الحمد للّه ثناء عليه بأسمائه و صفاته الحسنى،

و در خبر ديگر آمده است:

ليس شى‏ء احبّ الى اللّه من قول القائل الحمد للّه و كذلك اثنى به على نفسه‏

، گفت: هيچ چيزى نيست كه خداى تعالى دوستر «5» دارد از اين كلمه براى آن كه، بر خود ثنا گفت به اين كلمه.

محمّد بن الكعب القرظىّ گفت: نوح- عليه السّلام- چون طعام بخوردى، گفتى:

«الحمد للّه» «6» ، و چون جامع پوشيدى، گفتى: «الحمد للّه» و چون بر نشستى گفتى:

«الحمد للّه». خداى تعالى نام او در جمله شاكران بنوشت، گفت: إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً «7» .

و در خبر است كه: رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- «8» چون كارى بدو رسيدى كه بدان شاد شدى، گفتى:

الحمد للّه‏ «9» بنعمته تتمّ الصّالحات،

و چون كارى به او رسيدى كه او را خوش نيامدى، گفتى:

الحمد للّه على كلّ حال،

و در خبر است كه:

چون آب باز خوردى گفتى:

الحمد للّه الّذي جعله عذبا فراتا [برحمته‏] «10» و لم يجعله ملحا اجاجا بذنوبنا،

گفتى: سپاس آن خداى را كه اين آب را خوش كرد به رحمت او «11» ، و شور و تلخ نكرد به گناه ما.

(1). همه نسخه بدلها: الحمد ثابت كائن للّه.

(2). همه نسخه بدلها: هارون بن محمّد العتكى.

(3). مب، مر: عليه.

(4). همه نسخه بدلها: حمد.

(5). دوستر/ دوست تر.

(6). مج، وز: و چون شربتى باز خوردى گفتى الحمد للّه.

(7). سوره بنى اسرائيل (17) آيه 3.

(8). دب، فق، مر+ را.

(9). همه نسخه بدلها+ الّذى.

(10). اساس: ندارد، از مج افزوده شد.

(11). همه نسخه بدلها: خود.

روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج‏1، ص: 65

و در خبر است كه: چون رسول- عليه الصّلاة و السّلام- كسى را از «1» اصحاب‏ «2» بلا بديدى، گفتى:

الحمد للّه الّذي عافاني [12- ر] ممّا ابتلاه و فضّلني على كثير ممّن خلق تفضيلا،

و گفتى: هر كس كه عند چنين حال اين كلمات بگويد، شكر عافيت گزارده باشد.

و صادق- عليه السّلام- مى‏گويد كه: رسول عليه الصّلاة و السّلام- چون در آينه نگريدى، گفتى:

الحمد للّه الّذي أحسن خلقي و خلقي وزان منّي ما شان من غيري.

و بعضى اهل علم گفتند: «حمد» كلمتى است جامع حمد «3» و شكر را، و از اين جاست كه رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- گفت:

سبحان اللّه نصف الميزان، و الحمد للّه ملاء «4» الميزان،

گفت: «سبحان اللّه» نيمه ترازو باشد، و «الحمد للّه»، همه ترازو باشد، براى آن كه حمد جامع است هر دو طرف را.

و در خبر است كه رسول- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- گفت: چون بنده بگويد:

الحمد للّه كما هو اهله‏

، فرشتگان از نوشتن‏ «5» باز ايستند، حق تعالى گويد:

[ملائكتى‏] فرشتگان من! چرا اين كه بنده من بگفت، بر او ننوشتى‏ «6» ؟ گويند: بار خدايا! ما آن توانيم نوشتن كه دانيم. ما چه دانيم كه تو از اهل چه اى از حمد! جز تو ندانى كه سزاوار چه‏اى از حمد! آنچه تو مستحقّ آنى تو دانى، ما ندانيم.

بكر بن عبد اللّه المزنىّ گفت: حمّالى را ديدم بارى گران بر پشت گرفته و مى‏رفت، و همه راه مى‏گفت: «الحمد للّه استغفر اللّه» من او را گفتم: يا هذا! تو چيزى ديگر ندانى جز اين دو كلمه؟ گفت: دانم، و قرآن نيز دانم. گفتم: چرا جز اين دو كلمه نگويى؟ گفت: براى آن كه من از دو حالت خالى نيستم: هر وقتى نعمتى از خداى تعالى به من فرو مى‏آيد و گناهى از من به آسمان مى‏شود. شكر آن نعمت را كلمه «الحمد» مى‏گويم، و جبران گناه را استغفار مى‏كنم تا مگر خداى تعالى رحمت كند. گفتم: سبحان اللّه! اين حمّال فقيه تر از من‏ «7» است.

(1). همه نسخه بدلها+ جمله.

(2). دب، آج، لب، وز، فق+ در.

(3). همه نسخه بدلها: مدح را.

(4). دب، لب، فق: مثل، آج، وز: كلّ.

(5). مب، مر: از ثواب نوشتن آن.

(6). ننوشتى/ ننوشتيد.

صفحه بعد