کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

كوثر

جلد اول

مقدمه:

سوره بقره

مشخصات اين سوره فضيلت خواندن سوره بقره دورنمايى از سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد دوم

سوره آل عمران

مشخصات و فضيلت اين سوره دورنماى اين سوره

سوره نساء

مشخصات و فضايل اين سوره: دورنماى اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد سوم

سوره مائده

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره انعام

مشخصات اين سوره دورنمايى از اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد چهارم

سوره اعراف

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره انفال

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره توبه

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

جلد پنجم

سخنى در آغاز

سوره يونس

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره هود

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره يوسف

مشخصات و فضايل اين سوره فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره رعد

فهرست تفصيلى موضوعات

جلد ششم

انتشارات هجرت

سوره حجر

مشخصات و فضايل اين سوره دور نماى سوره

سوره نحل

مشخصات و فضايل اين سوره دور نماى اين سوره

سوره اسراء

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره

سوره كهف

مشخصات و فضايل اين سوره دور نمايى از اين سوره

سوره طه

مشخصات و فضايل اين سوره دورنمايى از اين سوره
فهرست تفصيلى موضوعات

كوثر


صفحه قبل

كوثر، ج‏1، ص: 41

كه بر تو نازل كرده‏ام از همين حروف مقطعه‏اى است كه از جمله آنها الف و لام و ميم است اى مردم اين به لغت شما و حروف تهجى شماست پس اگر راست مى‏گوييد مانند آن را بياوريد.

عن على بن موسى الرضا (ع) قال: ان الله تبارك و تعالى انزل هذا القرآن بهذه الحروف التى يتداولها جميع العرب ثم قال: قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله‏ «1»

امام رضا فرمود: همانا خداوند اين قرآن را با همين حروفى كه ميان همه عربها متداول است، نازل كرده و سپس گفته است. اگر انس و جن جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند، نخواهند توانست.

البته اين توجيهى كه ما براى حروف مقطعه ذكر كريم مانع از آن نيست كه در اين حروف راز و رمزهايى باشد كه علم آن در اختيار خدا و پيامبر و ائمه معصومين است و احتمال اينكه اين حروف كليدهايى براى راهيابى به درون قرآن و بطون گوناگون آن باشد احتمال بعيدى نيست. امام باقر (ع) به ابو لبيد مخزومى فرمود:

يا ابا لبيد ان فى حروف القرآن المقطعه لعلما جمّا «2»

اى ابو لبيد در حروف مقطعه قرآن علم سرشارى وجود دارد.

همچنين در بعضى از روايات بر داشتهاى عجيبى از حروف مقطعه قرآن شده است مثلًا در چند روايت، امام صادق (ع) سال انقراض حكومت بنى اميه را از «المص» كه در اول سوره اعراف آمده، پيش بينى كرده است. «3»

تفسير و توضيح‏

آيه (2) ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ ... در اينجا معرفى اجمالى قرآن مورد نظر است و خداوند قرآن را با اين دو صفت معرفى مى‏كند: نخست اينكه در قرآن و حقانيت آن‏

(1)- بحار الانوار ج 2 ص 318

(2)- تفسير البرهان ج 2 ص 3

(3)- البرهان ج 2 ص 3

كوثر، ج‏1، ص: 42

جاى هيچگونه ترديدى وجود ندارد و دوم اينكه قرآن هدايتگر پرهيزكاران است. در آغاز سخن، از قرآن به عنوان «ذلك الكتاب» يعنى «آن كتاب» تعبير كرده كه اشاره به دور است و نه «اين كتاب» كه اشاره به نزديك مى‏باشد، با اينكه قرآن حاضر و نزديك است، اين بدان جهت است كه قرآن از لحاظ عظمت و قداست آنچنان والاست كه گويا دور از دسترس است و اين دورى دورى معنوى است و دورى ظاهرى و فيزيكى نيست. و مى‏توانيم بگوييم كه مراد از كتاب در اينجا آن حقيقت بسيطى است كه به بيت المعمور يا بيت العزة و يا قلب پيامبر يكجا نازل شده و «ذلك الكتاب» اشاره به آن حقيقت است.

همانگونه كه گفتيم در اين آيه خداوند دو صفت براى قرآن ذكر مى‏كند كه يكى از آنها حقانيت قرآن است و اينكه قرآن حقيقتاً كتابى از جانب خداست و نبايد در آن شك و ترديد نمود. اينكه در اين آيه شك و ترديد از قرآن نفى شده است، بدان معنى نيست كه هيچكس در قرآن ترديد نكرده است زيرا همه مى‏دانيم كه كفار و منافقان و بدخواهان اسلام در قرآن ترديد كرده‏اند و حتى آن را نپذيرفته‏اند، بلكه منظور اين است كه قرآن از لحاظ اعجاز در حدى است كه اگر انسان وارسته‏اى خود را از هر گونه غرض و پيش داورى و عناد دور كند و با ديده انصاف در قرآن و حقايق آيات آن بنگرد، براى او ترديدى در حقانيت قرآن وجود نخواهد داشت و به روشنى درخواهد يافت كه قرآن كتابى از جانب خداوند است.

بنابراين منظور از «لا ريب فيه» اين نيست كه كسى در حقانيت قرآن شك نكرده بلكه منظور اين است كه شايسته نيست كسى در قرآن شك كند و اگر كسى شك نمود عيب از خود اوست كه پرده‏هايى از عناد و لجاجت و تقليد كوركورانه از ديگران جلو بصيرت او را گرفته و مانع از آن شده است كه او درست بينديشد و درست بفهمد.

قرآن كريم براى برطرف ساختن شك و ترديد چنين افرادى درباره حقانيت قرآن مى‏فرمايد:

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ‏ (بقره/ 23)

كوثر، ج‏1، ص: 43

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك و ترديدى داريد، پس سوره‏اى مانند سوره‏هاى آن را بياوريد.

و چون كسى تا به حال نتوانسته است سوره‏اى مانند يكى از سوره‏هاى قرآن را بياورد، حقانيت و اعجاز قرآن به خوبى روشن مى‏شود و ديگر نبايد در آن ترديد كرد.

همچنين در آيه‏اى ديگر خاطر نشان مى‏سازد كه حقانيت قرآن پيش دانشمندان واقعى كه داراى علم و آگاهى هستند محرز است و آنان در حقانيت قرآن ترديد نمى‏كنند:

وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَ‏ (سباء/ 6)

و كسانى كه به آنها علم داده شده مى‏بينند كه آنچه بر تو نازل شده همان حق است.

ويژگى دومى كه در اين آيه براى قرآن ذكر شده، جنبه هدايتگرى قرآن است اين حقيقت كه قرآن خاصيت هدايت كنندگى دارد، در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است اساساً قرآن براى هدايت بشر نازل شده است و قرآن اوصافى براى خود ذكر كرده كه همگى ناظر بر همين جنبه هدايتگرى دارد مانند: نور، رحمت، شفاء، بلاغ، بصائر، ذكر، تذكره و مانند آنها.

چيزى كه هست اين است كه با اينكه قرآن براى هدايت همه انسانها نازل شده است، در آيه مورد بحث ما اين هدايتگرى تنها به پرهيزگاران اختصاص داده شده است‏ (هُدىً لِلْمُتَّقِينَ) همچنين در آيات ديگرى نيز جنبه هدايتگرى قرآن به مؤمنين، متقين، مسلمين و اهل يقين نسبت داده شده است مانند: هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ (بقره/ 97) هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ‏ (آل عمران/ 138) هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ‏ (نحل/ 89) و مانند آنها. تنها در يك آيه هدايتگرى قرآن به عموم مردم نسبت داده شده است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ‏ (بقره/ 18) كه در اين آيه نيز به قرينه اينكه آيه در مقام بيان وجوب روزه در ماه رمضان است، مى‏توان گفت كه منظور از «ناس» همان مسلمانان هستند.

حال بايد ديد كه چرا هدايتگرى قرآن به متقين و مسلمين و مؤمنين اختصاص داده‏

كوثر، ج‏1، ص: 44

شده در حالى كه بدون شك قرآن براى هدايت همه مردم نازل شده است و اساساً افراد هدايت شده يا همان متقين و مؤمنين چه نيازى به هدايت مجدد دارند؟

در پاسخ به اين سؤال مى‏گوييم: درست است كه قرآن و دعوت انبياء براى ارشاد و راهيابى همه مردم است اما اين در مقام خطاب و انشاء است يعنى همه مردم دنيا مورد خطاب پيامبران و كتابهاى آسمانى است ولى در مقام پذيرش دعوت انبياء، تنها باور كنندگان راه آنهاست كه هدايت مى‏يابند و از گمراهى و ضلالت نجات پيدا مى‏كنند و چون به مرحله‏اى از هدايت دست يافتند و خود را تسليم سخن حق كردند باران رحمت الهى بر آنها مى‏بارد و بر مراتب هدايت آنها افزوده مى‏گردد و همانگونه كه در تفسير ( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ) گفتيم، هدايت قابل افزايش است و هر چه ايمان و تقواى شخص بيشتر باشد از هدايت بيشترى برخوردار مى‏شود:

وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً‏ (مريم/ 76)

و خداوند بر هدايت كسانى كه هدايت شده‏اند مى‏افزايد.

بنابراين تنها كسانى از هدايتهاى قرآن استفاده مى‏كنند كه خود را سرسپرده قرآن كنند و در معرض تابش نور قرآن باشند در چنين حالتى است كه از اين نعمت برخوردار خواهند بود و از نور هدايت قرآن بهره‏مند خواهند شد. اما اگر با عناد و لجاجت برخورد كنند و در مقابل قرآن جبهه گيرى نمايند، نه تنها قرآن هادى آنها نخواهند بود بلكه مايه بدبختى و خسران و زيانكارى آنها نيز خواهد شد. اين حقيقت را خود قرآن تذكر مى‏دهد:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً (اسراء/ 82)

و نازل مى‏كنيم از قرآن آنچه را كه براى مؤمنان شفا و رحمت است اما براى ستمگران چيزى جز زيانكارى نمى‏افزايد.

كسانى كه با قرآن مخالفت مى‏كنند و يا آنها كه به ظاهر قرآن را قبول دارند ولى تسليم حقايق قرآن نيستند بلكه براى انديشه‏ها و باورهاى از پيش ساخته خود آيات‏

كوثر، ج‏1، ص: 45

قرآن را توجيه و تاويل مى‏كنند، چنين افرادى نه تنها از هدايت قرآن استفاده نمى‏كنند بلكه قرآن بر مراتب گمراهى آنها مى‏افزايد و به خاطر همين سوء استفاده از آيات قرآنى بود كه امير المؤمنين (ع) به ابن عباس دستور داد كه با خوارج با آيات قرآنى استدلال نكند بلكه با سنت پيامبر استدلال نمايد زيرا آنها قرآن را مطابق اميال و هواهاى خود توجيه مى‏كردند و نه تنها خوارج بلكه بسيارى از فرقه‏هاى گمراهى كه خود را منتسب به اسلام مى‏كنند چنين كرده‏اند.

اكنون كه معلوم شد قرآن تنها هدايتگر متقين است، حال بايد ديد كه متقين چه كسانى هستند؟ متقين افرادى هستند كه در آنها تقوا وجود دارد و تقوا آن حالت خدا ترسى و پروا از مجازاتهاى الهى است كه شخص را از عصيان در مقابل خداوند باز مى‏دارد و همواره او را به رعايت اصول و مبانى دينى وادار مى‏كند.

در قرآن كريم در موارد بسيارى از متقين ياد شده و صفاتى براى آنها ذكر گرديده است از جمله در همين آياتِ مورد بحث كه پنج صفت براى آنها ذكر شده كه در پى مى‏آيد.

[سوره البقرة (2): آيات 3 تا 5]

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

كسانى كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از چيزهايى كه به آنها روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند (3)

و كسانى كه به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده است، ايمان مى‏آورند و به آخرت يقين دارند (4)

آنها بر هدايتى از پروردگار خود هستند و هم آنها رستگارانند (5)

كوثر، ج‏1، ص: 46

نكات ادبى‏

1- «الذين» با صله خود صفت است براى متقين و همين‏طور «الذين» دوم عطف بر «الذين» اول است و اين آيات بيان صفات متقين است.

2- «ايمان» از «امن» مشتق است و آن اطمينان و آرامش خاطر را مى‏رساند. در واقع ايمان عبارت است از تصديق جزمى و قبول يك حقيقت و تسليم در برابر آن همراه با عشق و علاقه به آن و ايمان و علم و يقين با يكديگر فرق دارند. نقيض ايمان، كفر و نقيض علم، جهل و نقيض يقين شك است.

3- «غيب» به معنى نهان است و هر چيزى كه از دسترس حواس پنجگانه بيرون است ولى وجود دارد، آن همان غيب است و غيب در مقابل شهود و شهادت است.

امور حسى را، عالم شهادت و حقايق غير حسى را عالم غيب مى‏گويند.

4- «صلوة» در لغت به معناى دعاست و در اصطلاح شرع افعال و اذكار مخصوصى است كه مسلمان بايد آن را به جاى آورد. صلوة ناقص يايى از صلى است و اينكه در كتابت با واو نوشته مى‏شود جهت تفخيم لفظ است مانند زكوة و ربوا كه هر دو مانند صلوة با واو نوشته مى‏شوند و بهتر است بگوييم كه مربوط به رسم الخط عربى قديم است.

5- «رزق» به معناى بخشش يك نعمت است خواه مواد مصرفى باشد مانند خوردنى‏ها و پوشيدنى‏ها و خواه ارتباطات عاطفى باشد مانند اولاد و همسر و خواه امور معنوى باشد مانند توفيق و تقوا.

6- «انفاق» به معناى بذل كردن مال است و از «نفق» مشتق شده كه در لغت به معناى شكاف مى‏باشد و به منافق از جهت ايجاد شكاف ميان مؤمنان، منافق گفته مى‏شود و نيز به شكاف و تونل ميان كوه «نَفَق» اطلاق مى‏شود. گويا با انفاق مال، شكاف ميان فقير و غنى پر مى‏شود و انفاق نه به معناى شكاف انداختن بلكه به معناى پر كردن شكاف آمده است.

7- «انزال» فرو فرستادن است يعنى فرود آمدن چيزى از بالا به پايين و در اينجا

كوثر، ج‏1، ص: 47

منظور از انزال، فرستادن قرآن و كتب آسمانى و شرايع از جانب خداوند به پيامبران است و مسلم است كه بالا و پايين مادى لحاظ نشده بلكه چون خداوند علىّ اعلى و موجود برتر است نازل به منزله بالا و بشر در مقابل خداوند حقير است نازل به منزله پايين قرار داده شده است.

8- ضمير منفصل «هم» در (هم يوقنون) و (هم المفلحون) جهت بيان حصر است يعنى تنها متقين به قيامت عقيده دارند و تنها آنان رستگارانند و ضمير منفصل در اينجا يا محلى از اعراب ندارد و يا خبر است.

9- «يقين» آن باورى است كه پس از استدلال حاصل مى‏شود و لذا به خدا عالم گفته مى‏شود ولى «موقن» گفته نمى‏شود و آن مراتبى دارد: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين.

10- «مفلحون» از فلاح اشتقاق يافته و آن به معناى شكافتن است و به برزگر «فلاح» گفته مى‏شود چون زمين را مى‏شكافد و مفلح كسى است كه موانع را برطرف مى‏سازد و به هدف خود كه همان خير و صلاح است مى‏رسد.

تفسير و توضيح‏

در اينجا خداوند مردم را به سه دسته تقسيم مى‏كند: متقين، كافران و منافقان و خصوصيات هر يك را جداگانه بيان مى‏كند. مجموع اين سه آيه در مقام بيان اوصاف متقين است. در آيه قبلى هدايتگرىِ قرآن نسبت به متقين بيان شد و اينك متقين را با بيان برخى از ويژگيهاى آنان معرفى مى‏كند كه در اينجا پنج صفت از اوصاف آنان ذكر شده است البته متقين اوصاف ديگرى هم دارند كه در خطبه همام نهج البلاغه امير المؤمنين (ع) بيش از پنجاه صفت براى متقين ذكر كرده ولى مهمترين صفات آنان همين پنج صفت است كه در اين آيه آمده است.

صفحه بعد