کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

انوار درخشان

جلد اول

الإهداء مقدمه

سوره مباركه بقره

[سوره البقرة(2): آيه 1]
روش نگارش تفسير انوار درخشان فهرست جلد اول تفسير انوار درخشان

جلد دوم

فهرست مطالب

ادامه تفسير سوره بقره

جلد سوم

سوره آل عمران

فهرست

جلد چهارم

ادامه سوره نساء

تذكر فهرست

جلد پنجم

مربوط به ضميمه صفحه 27 فهرست

جلد ششم

فهرست

جلد هفتم

فهرست

جلد هشتم

جلد نهم

(فهرست)

جلد دهم

فهرست

جلد يازدهم

فهرست

جلد دوازدهم

فهرست

جلد چهاردهم

فهرست

جلد پانزدهم

فهرست

جلد شانزدهم

فهرست

جلد هفدهم

فهرست

جلد هجدهم

فهرست

انوار درخشان


صفحه قبل

انوار درخشان، ج‏1، ص: 22

افراد نسبت بعين موجودى فرض نمايند آنست كه بدانسبب مالك بتواند در آن عين تصرّف نمايد، پس گفتار كسى كه اين كتاب مملوك منست عبارت ميباشد از اينكه كتاب در حيطه مالك بوده و اختصاص باو داشته و بهمين جهت ديگران نمى‏توانند در آن تصرّف مالكانه نمايند و اين مرتبه از ملك بطور مجاز و از معنى حقيقيّه گرفته شده و حقيقت ملك و احاطه عبارتست از توانائى نفس انسانى بر هر يك از اعضاء و جوارح خود مانند دست و چشم و نفس ناطقه در عين تجرّد احاطه تدبيرى بر هر يك از آنها دارد (و از شؤون احاطه نفس آنست كه در هر عضوى بدان تناسب ظهور مينمايد) و احاطه نفس بر جوارح و اعضاء اقصى مرتبه ملكيّت و احاطه حقيقيّه است.

اما احاطه كه شايسته مقام ربوبيست بطور قيّوميّت ميباشد و ملكيّت حقيقيّه كه عبارت از احاطه نفس انسانى بر اعضاء و جوارح خود باشد اطلاق آن بر آفريدگار ممتنع است بلحاظ خسّت و نقص امكانى آن، زيرا احاطه مباشرى بوسيله اعضاء بوده و آفريدگار از مباشرت اجسام منزّه است بلكه احاطه او نسبت بموجودات يكسان ميباشد. و همچنانكه بشر در وجود و بقاء خود احتياج بعلّت داشته در آثار وجوديّه و افعال مباشريّه نيز نيازمند بعلّت خواهد بود.

ملكيّت بطور قيّوميّت عبارتست از اينكه مراتب موجودات عين تعلّق و ربط بآفريدگار بوده كه از لوازم ذاتى آنها بشمار ميآيد.

«يَوْمِ الدِّينِ» يوم ظرف بمعنى هنگام. الدين بكسر دال بمعنى جزاء و بررسى باعمال و كردار مردمانست از ماده دان يدين كه گفته ميشود كما «تدين تدان» يعنى هر گونه رفتار كنى بسزاى آن خواهى رسيد. و نيز دين بمعنى شريعت و وظائف اعتقادى و عمليست مانند كريمه‏ «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» . آل عمران: 18 و اضافه «مالك» بكلمه‏ «يَوْمِ الدِّينِ» اشعار بعظمت روز جزاء است و اينكه پروردگار در حكمفرمائى متفرّد بوده و تهديد مردمان به اين كه شايسته است كه از رفتار ناسزا بپرهيزند زيرا هنگام ظهور عدل او است.

و عالم جزاء ثمره و علّت غائى عالم اختيارست كه بشر لامحاله در آن افعال‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 23

اختياريّه داشته و ملكاتى را اكتساب نموده و در نشئه جزاء بحدّ ظهور و بروز خواهد رسيد و پس از بررسى هر يك بپاداش اعمال صالحه و كيفر كردار ناشايسته خود خواهند رسيد و بدين لحاظ مظاهر قهر و فضل آفريدگار بيشتر بعرصه ظهور گذارده خواهد شد زيرا مانند عالم طبع محدود و متبدّل نميباشد.

كريمه‏ «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» از صفات فعل و تفسير مقام ربوبى پروردگارست يعنى همچنانكه افعال او در نشئه دنيا از خلق و آفرينش و پرورش، جميل و شايسته ستايش است در روز جزاء نيز شايسته حمد و مدح ميباشد.

از حضرت باقر عليه السلام روايت شده در تفسير كريمه فرمود پروردگار حاكم روز حساب است يعنى بررسى باعمال و كردار مردمان با او خواهد بود.

و در كريمه‏ «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» مؤمن: 11 براى حكمفرمائى در روز جزاء بصفت قهر تعبير فرموده كه نهايت تهديد مردمانست ..

[سوره الفاتحة (1): آيه 5]

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)

إِيَّاكَ نَعْبُدُ ضمير منفصل منصوب و مفعول مقدّم و شأن مفعول تأخّر از عامل ميباشد و در صورت تقدّم دلالت بر حصر خواهد داشت زيرا قبل از ايجاد رابطه در جمله عامل آنرا بمفعول تخصيص داده و مقدّم ذكر نموده و رابطه عامل بدان اختصاص مى‏يابد.

جمله نعبد انشائيّه است يعنى بسبب گفتار كريمه در مقام اقرار بعبوديّت آفريدگار يگانه برميآيد و عبوديّت تكوينى را بر حسب عقيده و گفتار اظهار ميدارد كه او شايسته پرستش است و بس و مصدر آن عبادت و عبوديّت.

از بعض اهل لغت نقل شده كه عبوديّت مرادف خضوع بوده ولى ترادف آن بر وفق قواعد ادبى نيست زيرا عبادت بدون حرف جرّ متعدّى ميشود، مانند كريمه: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» مريم: 119 ولى اشتقاقات ماده خضوع بسبب حرف لام تعديه ميشود مانند و «خضعت له الرقاب» و عبادت عبارت از آنست كه انسان بر حسب اعتقاد و عمل در مقام پرستش آفريدگار (منعم حقيقى) برآيد و آنرا شعار خود قرار دهد و در كريمه آفريدگار را بطور مخاطبه و حصر پرستش نموده كه نشانه‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 24

كمال تعلّق و ربط باو بوده و نيز قطع تعلّق قلبى از غير او ميباشد.

شايد نكته توجه بخطاب آن باشد كه پس از اداء حمد و ستايش پروردگار بحاجت و پستى خود توجّه كند و با تعلّق خاطر همان حقيقت ذاتى را بعرصه ظهور درآورده و بدان اقرار نمايد.

و اظهار عبوديّت بدون حضور قلب و توجّه خاطر، جسدى را ماند بدون روح و صورتى را ماند بدون حقيقت، و چون قيام باداء وظائف عبوديّت داراى مراتب بيشماريست بدين جهت در صورتى كه توجّه كامل بآفريدگار نداشته از مرتبه عبوديّت او كاسته خواهد شد.

همچنان اگر براى رسيدن بنعمتهاى ابدى و يا فرار از كيفر باشد مرتبه‏ئى از قصور در اداء وظيفه عبوديّت بشمار خواهد آمد، زيرا از نظر عرفان داراى صبغه خودستائى است و اولياء خالص ازين قصور دورند همچنانكه كريمه‏ «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ» زمر: 2 و كريمه‏ «أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» زمر: 3 باين حقيقت اشاره نموده كه پرستش با خلوص قلب را آفريدگار خواهد پذيرفت.

و در كريمه‏ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» پرستش آفريدگار را بهيئت جمع تعبير فرموده اشاره به اين كه تعيّنات خود را بر كنار گذارده و از جنبه كثرت و نياز خود را در زمره سائر عبادت كنندگان بشمار آورده بلكه پرستش را در ضمن عبوديّت تكوينى ساير موجودات قرار داده و صرف نظر از شخصيّت و تعيّن خود نموده است جمله معطوف و انشائيه و ضمير منفصل براى تأكيد در توجه تكرار شده و مصدر آن استعانت بمعنى درخواست كمك در انجام امرى كه مقصودست و مضايف تعديه آن اعانت كه از پروردگار درخواست شده و چون معطوف بجمله متّصله است يعنى در شؤون عبادت و پرستش نيز محتاج درخواست كمك و استعانت از پروردگار ميباشد و در همه شؤون خود را نيازمند بآفريدگار دانسته و اظهار حاجت بفيض پى در پى او داشته بطوريكه هرگز از او بى‏نياز نخواهد گرديد.

كريمه برحسب دلالت لفظيّة و سياقيّه عبارتست از انشاء عبوديّت و اظهار حاجت‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 25

در همه شؤن خود و نيز اقرار به اين كه مبادى بيشمار اداء وظيفه عبوديّت را از آفريدگار دانسته و همواره درخواست نموده كه آنها را آماده فرمايد.

خلاصه مقتضاى ايمان و مقام عبوديّت ارادى آنستكه جز آفريدگار خود را پرستش نكند و بجز از او استعانت نجويد و گر نه عبوديّت او آميخته بشرك خواهد بود.

[سوره الفاتحة (1): آيات 6 تا 7]

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (6) صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (7)

خلاصة

1/ 7- 6

بار الها پايدارى در طريقه عبوديّت را نصيب ما فرما (كه بسعادت دنيوى و اخروى نائل گرديم).

طريقه آنانكه برگزيده‏ئى و خصلت عبوديّت بآنان موهبت فرموده‏ئى (مانند پيغمبران) و ما را بازدار از پيروى آنانكه دچار غضب و خشم تو شده‏اند (مانند يهود) و نيز از پيروى آنانكه بگمراهى دچار گشته‏اند (مانند نصارى).

شرح‏

«اهْدِنَا» فعل امر استدعائى و انشائى و تفسير استعانت در شؤون عبوديّت و درخواست نيل بمقصود است و مصدر آن هدايت چنانچه بحرف الى تعديه شود بمعنى ارشاد و راهنمائى بسوى مقصود و يا تهيّه علل اعداديّه براى نيل بآنست و چون كريمه بدون حرف الى بمفعول دوّم تعديه شده بمعنى استدعاء و نيل بمقصود و اداء وظيفه عبوديّت ميباشد.

هدايت كه مورد درخواست بوده از صفات فاضله نفسانيّه و داراى مراتب بيشمار و نيز قابل تبدّل و زوال ميباشد بدين لحاظ استدعاء بطور دوام بوده كه هرگز از طريقه فطرت منحرف نگشته و بگمراهى دچار نگردد.

«الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» الف و لام آن عهد كه در كريمه بعد تفسير ميشود صراط

انوار درخشان، ج‏1، ص: 26

بكسر اوّل عبارت از طريقه و راهيست بسوى مقصد كه بر طبق فطرت وسيله اداء وظيفه عبوديّت باشد.

«الْمُسْتَقِيمَ» صفت حقيقى و حدّ ذاتى صراط است و مصدر آن استقامت بمعنى پايدارى و اعتدال در پيمودن طريقه است بطوريكه هرگز منتهى بگمراهى و ضلالت نگردد و چون صراط بر حسب وجود خارجى نسبت بامور محسوسه عبارت از راهيست كه بوسيله پيمودن آن بمقصد ميتوان نائل شد، همچنان در مقاصد معنويّه و كمالات انسانيّه نيز صراط عبارت از طريقه‏ئيست كه بوسيله پيمودن بدان فضيلت ميتوان رسيد.

و برحسب تفسير كريمه‏ «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» پرستش آفريدگار يگانه طريقه مستقيم است و توصيف ذاتى صراط باستقامت بلحاظ آنستكه طريقه پرستش بروفق فطرت و بر طبق عبوديّت تكوينى ميباشد.

«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» جمله صفت و منصوب و تفسير صراط مستقيم بوده و نيز بيان استقامت ذاتى آنست، كه هرگز در آن گمراهى و ضلالت نخواهد بود و چون از صفات نفسانيّه و بهترين كمالات ميباشد بمصاديق آنرا تعريف فرموده‏ «الَّذِينَ» موصول و جمله صله آن و مصدر آن انعام و عبارت از نفع رسانيدن بديگرى بمنظور احسان و نيكى باو ميباشد و چنانچه انعام كننده منظورش رساندن نفع نباشد آنرا انعام نگويند و مراد از موصول بقرينه صله پيغمبران و نمايندگان پروردگارست.

و توصيف صراط مستقيم بمصاديق آن مشعر بر نكاتيست از جمله هدايت فطرى بهترين موهبتهاى الهيست كه در فطرت بشر بوديعت سپرده و يگانه سبب فضيلت پيغمبران بر جامعه بشر و نيز جامعه بشر بر ساير موجودات ميباشد و نيز سبب وساطت در فيوضات تكوينيّه و تشريعيّه باريتعالى نسبت بجامعه بشر و ساير موجودات است.

و از جمله هدايت و كمال ثانويست كه داراى مراتب بيشمار و اختصاص بجامعه بشر دارد و نيز اساس و پايه سائر نعمتهاى بيشمار پروردگارست كه بر بشر ارزانى داشته و طريقه‏ئيست كه بايد بر آن پايدارى نمود زيرا تزلزل در آن ناچار سبب غضب پروردگار و گمراهى خواهد گردد.

انوار درخشان، ج‏1، ص: 27

و نعمت هدايت را كه بر پيغمبران موهبت داشته بطور تحقّق بوده و هرگز متزلزل و يا زوال‏پذير نخواهد بوده و بدين لحاظ جامعه انبيا را پيشوايان بشر و وسيله سعادت آنان قرار داده و بدين خصيصه نيز بجامعه بشر معرّفى فرموده.

و چون (صراط) نعمت هدايت در بشر بر حسب جانحه و جارحه ميباشد مانند ايمان بپروردگار و برسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بمعاد و انقياد جوارحى باتيان واجبات مانند صلاة و صوم و حج و نظائر آنها از آن تعبير بجمع شده در كريمه: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» عنكبوت: 7 و كريمه‏ «وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» ابراهيم: 16 «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» جمله صفت براى موصول و قيد عدميست براى آن و كلمه غير نكره و مجرور و داراى ابهام وضعى است ولى بواسطه اضافه بلفظ عام معرفه و صفت واقع شده‏ «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» بهيئت مفعول لفظ عامّ و اسم مصدر آن غضب بمعنى سخط و خشم پروردگارست.

و عنوان‏ «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» بر حسب آيات كريمه بر يهود اطلاق شده مانند كريمه‏ «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» بقره: 61 و كريمه‏ «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» آل عمران: 112 و اين عنوان عدمى قيد براى موصول وصله آن «المنعم عليهم» ميباشد و مفاد جمله: آنچنان طريقه هدايتى كه بپيغمبران و پيشوايان بشر موهبت فرموده و بدان لحاظ آنان هرگز مشمول غضب و سخط آفريدگار نخواهند شد.

و يگانه سبب غضب و سخط پروردگار، رذيله عناد و لجاج است كه از سيرت و عادت يهود بوده و ساحت پيغمبران منزّه از آنست.

«وَ لَا الضَّالِّينَ» معطوف بجمله متّصله و صفت و قيد عدمى ديگر براى موصول وصله‏ «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» است. لا حرف نفى و تكرار آن براى تأكيد نفى و اشعار به اين كه عنوان عدمى‏ «وَ لَا الضَّالِّينَ» جدا شود از عنوان‏ «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» زيرا گروه ديگر غير يهود ميباشند. «الضَّالِّينَ» بهيئت فاعل و مجرور و اسم مصدر آن ضلالت بمعنى گمراهى و انحراف از طريقه عبوديّت و روش فطرتست كه عبارت از انكار رسالت رسول‏

انوار درخشان، ج‏1، ص: 28

مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نزول قرآن كريمست، كه ناشى از عناد و لجاج نبوده بلكه بواسطه تقصير در فحص دچار حيرت و گمراهى گرديده‏اند.

همچنانكه كريمه از ديانت نصارى تعبير بضلالت فرموده، «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» . مائده: 82. هرگز پيروى از دين بشرك آميخته نصارى ننمائيد چه آنكه دچار گمراهى گشته و مردمانرا نيز از طريقه فطرت بدر برده و دچار گمراهى نموده‏اند. و از كريمه استفاده ميشود طريقه‏ئى كه بشر براى اداء وظائف عبوديّت سلوك مينمايد يكى طريقه ايمانست كه پروردگار بوسيله رسول مكرّم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن كريم بجامعه بشر اعلام فرموده و اصول و قواعد آن بر وفق مقتضيات فطرت و يگانه وسيله سعادت ابديست.

و ديگر طريقه ضلالت و گمراهيست كه بواسطه تقصير در فحص نسبت باصول و اركان اسلام گروهى از مردمان از عقايد فاسده و آئين بشرك آميخته خود پيروى نموده و دچار حيرت و گمراهى گشته‏اند (طريقه نصارى). و ديگر طريقه عناد و لجاج است زياده بر اينكه ضلالت و پيروى از آئين بشرك آميخته بوده سبب غضب و خشم پروردگار و شقاوت ابديّه نيز خواهد گرديد.

و نيز تباين ذاتى طريق مستقيم ايمانرا با دو طريق ديگر از ضلالت و عناد (طريقه نصارى و يهود) بيان فرموده به اين كه ايمان مبنى بر استقامت و هدايت فطرتست كه پيروى از پيغمبران و پيشوايان طريقه توحيد و يگانه وسيله سعادت ابدى خواهد بود.

در برابر آن انحراف از مقتضيات فطرت كه طريقه ضلالت و عناد باشد قرار گرفته كه سبب شقاوت و عقوبات ابديّه خواهد شد.

صفحه بعد