کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

ترجمه تفسير كاشف

جلد اول

فهرست پيش‏گفتار

سوره بقره

جلد دوم

فهرست

سوره آل عمران

سوره نساء

جلد سوم

فهرست

سوره مائده

سوره انعام

سوره اعراف

سوره انفال

ترجمه تفسير كاشف


صفحه قبل

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 108

به ما دستور داده است كه هر روز چندبار، صبح و شام آن را در نماز خود تكرار كنيم:

«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» «1» . همچنين خداوند خطاب به پيامبرش فرموده است:

«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»؛ «2» همراه با آنان‏كه با تو رو به خدا كرده‏اند، همچنان‏كه مأمور شده‏اى ثابت‏قدم باش و طغيان مكنيد كه او به هركارى كه مى‏كنيد بيناست. و نيز فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ «3» بر آنان كه گفتند: پروردگار ما اللّه است و پايدارى ورزيدند، فرشتگان فرود مى‏آيند كه مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتى كه وعده داده بودند بشارت است.

براى اثبات اين موضوع كه «استقامت» دربرگيرنده تمام ارزش‏هاى اسلام است، هيچ‏چيزى گوياتر از اين سخن ابليس ملعون نيست كه‏ «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ». «4»

در حديث آمده است كه سفيان ثقفى گفت: اى پيامبر خدا، درباره اسلام، برايم سخنى بگو كه پس از تو درباره آن از كسى نپرسم. پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: بگو: به خدا ايمان آوردم و آن‏گاه استقامت كن.

خلاصه مطلب آن‏كه معناى استقامت آن است كه پاى از حدود الهى بيرون ننهيم و از حق به باطل و از هدايت به گمراهى گرايش پيدا نكنيم و نيز در عقيده، احساسات و همه گفته‏ها و كرده‏هامان بر راه راست باشيم، راه كسانى كه خدا برايشان نعمت داده است، نه خشم گرفتگان بر آنها و نه گمراهان.

(1). فاتحة الكتاب (1) آيه 6.

(2). هود (11) آيه 112.

(3). فصّلت (41) آيه 30.

(4). اعراف (7) آيه 16.

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 109

سوره فاتحه‏

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 111

[سوره الفاتحة (1): آيات 1 تا 7]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (6) صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (7)

به‏نام خداى بخشاينده مهربان (1)

ايش خدايى را كه پروردگار جهانيان است. (2)

آن بخشاينده مهربان (3)

آن فرمان‏رواى روز جزا (4)

تو را مى‏پرستيم و از تو يارى مى‏جوييم (5)

ما را به راه راست هدايت كن (6)

راه آنان‏كه ايشان را نعمت داده‏اى، نه خشم گرفتگان بر آنها و نه گمراهان (7)

نزول‏

مفسّران درباره مكان نزول سوره فاتحه اختلاف‏نظر دارند: برخى مى‏گويند: در مكّه مكرّمه نازل شده است. برخى مى‏گويند: در مدينه نازل شده است. قول سوم آن است كه اين سوره به سبب اهمّيتى كه داشته است دوبار نازل گرديده: نخست، در مكّه و ديگربار در مدينه، ولى بيشتر مفسّران برآنند كه اين سوره در مكّه نازل شده است.

اين اختلاف، نتيجه و فايده‏اى ندارد؛ زيرا اين سوره كريمه آيه‏اى ندارد كه با اختلاف نزول، معناى آن اختلاف پيدا كند.

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 112

نام‏هاى سوره‏

براى اين سوره نام‏هايى ذكر كرده‏اند كه مشهورترين آنها از اين قرار است:

1. فاتحه؛ بدين سبب كه نخستين سوره در كتابت مصحف‏هاست و نيز به سبب اين‏كه قرائت آن در اوّل نماز واجب مى‏باشد. به‏علاوه، تعليم قرآن مدت‏ها با اين سوره آغاز مى‏شده است.

2. الحمد؛ زيرا نخستين لفظ اين سوره است.

3. امّ الكتاب و امّ القرآن؛ زيرا اين سوره بر سوره‏هاى ديگر مقدّم است هرچند به جهت كتابتش باشد؛ مانند مقدّم بودن مادر بر فرزندان خود و ديگر اين‏كه مشتمل بر دو اصل ربوبيّت و عبوديّت است و تعاليم قرآن براين دو اصل بنا نهاده شده است.

4. سبع المثانى؛ زيرا اين سوره مشتمل بر هفت آيه است و قرائت آن در نماز دوبار تكرار مى‏شود، نيز ممكن است از اين جهت «سبع المثانى» ناميده شده كه ميان ذكر «ربوبيّت» و «عبوديّت» جمع كرده است. درهرحال، نام‏گذارى با اندك شباهتى درست است.

تفسير

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اين جمله، خبريه است و به معناى انشا؛ زيرا شخص گوينده، قصد ايجاد «الْحَمْدُ لِلَّهِ» را دارد، نه قصد خبر دادن از ثبوت‏ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» . جمله مذكور نوعى تعليم و تلقين است از سوى خدا براى بندگانش كه چگونه او را سپاس گويند؛ بدين معنا كه خدا مى‏گويد: اى بندگان من، بگوييد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» .

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» به معناى ثنا گفتن خداست به قصد تعظيم او درهرحال، حتّى در حالى كه آدمى با مشكلى روبه‏رو مى‏شود. امير مؤمنان على عليه السّلام در يكى از خطبه‏هاى‏

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 113

نهج البلاغه مى‏فرمايد: او را بر نعمت‏هايش سپاس مى‏گزاريم، همان‏گونه كه بر بلاهايش سپاس مى‏گزاريم.

«محمّد»، «احمد»، «محمود»، «حامد»، «حميد» و «حمدان»، نام‏هايى است كه از حمد گرفته شده است. گاهى «حمد» به معناى چيزى مى‏آيد كه انسان از آن خشنود است. خدا مى‏گويد: «... باشد كه پروردگارت تو را به مقامى پسنديده برساند». «1» مى‏گويند: خوبى بازار از سود است. «2» در بامدادان، شبروان مورد ستايش قرار مى‏گيرند. «3»

واژه «ربّ»، هم به معناى سيّد است؛ يعنى آن‏كه مقامى بلند دارد و هم به معناى مالك. در اين‏جا هركدام از اين دو معنا اراده شود درست است؛ ولى آنچه از لفظ اين آيه كريمه تبادر مى‏كند، معناى آفريننده است.

«العالمين»، جمع «عالم» به فتح لام مى‏باشد و عالم بر نوع خاصى از موجودات به كار مى‏رود. ازاين‏رو، گفته مى‏شود: عالم جماد، عالم گياهان، عالم حيوان و عالم انسان. واژه «عالم» براى مفرد به كار نمى‏رود؛ زيرا اسم جمع است. مراد از «عالمين» در اين‏جا، ماسوى اللّه است. بنابراين، تمام موجودات را دربرمى‏گيرد. گاهى بر تمام اصناف مردم به كار مى‏رود؛ نظير آيه‏ «... هُدىً لِلْعالَمِينَ». «4» اگر جمع «عالمين»، در حالت جرّ و نصب با «ياء» درست باشد، جمع آن در حالت رفع با «واو» نيز درست خواهد بود و براين اساس گفته مى‏شود: «عالمون». ابو حيّان اندلسى در تفسير البحر المحيط گفته است: جمع «عالمون» با «واو» شاذّ است.

«رَبِّ الْعالَمِينَ» ؛ آفريننده هرچيز و تدبير كننده آن. لفظ «ربّ» بدل كل است از لفظ جلاله و بر علّت حمد دلالت مى‏كند؛ يعنى سپاس مى‏گزاريم خداى را؛ زيرا او پروردگار جهانيان است.

(1). اسراء (17) آيه 79.

(2). حمد السوق من ربح ....

(3). عند الصباح يحمد القوم السري [اين ضرب المثل را وقتى به كار مى‏برند كه پس از دشوارى اميد آسانى باشد].

(4). آل عمران (3) آيه 96.

ترجمه تفسير كاشف، ج‏1، ص: 114

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. در بخش بسم اللّه، درباره لفظ «رحمن» و «رحيم» سخن گفته شد.

از سخنان امير مؤمنان على عليه السّلام در وصف خداى- عزّ و جلّ- آمده است: هيچ خشمى او را از رحمت بازنمى‏دارد و هيچ رحمتى او را از مجازات غافل نمى‏سازد.

آنچه را من از اين دو جمله فهميدم آن است كه خشم خدا بر گناه‏كاران و مجازات آنان در روز قيامت، مانع از شمول رحمت خدا بر آنان در اين دنيا نمى‏شود؛ دنيايى كه آنها از نعمت‏هايش برخوردار و در ميان لذت‏هاى آن غرقند. همچنين رحمت او در فرداى قيامت بر مؤمنان، باعث دفع مشكلات و مصيبت‏ها از آنان در اين دنيا نمى‏شود.

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ. واژه «دين» معانى مختلفى دارد و از جمله آنها مقابله به مثل و پاداش است؛ نظير جمله «كما تدين تدان» «1» و همين معنا در اين‏جا تناسب دارد؛ زيرا در روز قيامت هركس برطبق آنچه كار كرده، پاداش داده مى‏شود. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»، با «الف» خوانده شده، چنان‏كه مى‏گويى: فلان مالك هذا البستان؛ اين باغ از آن فلان كس است و نيز «ملك يوم الدين» به كسر «لام» خوانده شده است، چنان‏كه مى‏گويى:

ملك اليونان؛ حاكم و سلطان يونان. هر دو قرائت متواتر است، ولى اولى بيشتر به كار مى‏رود.

در هر دو قرائت، يك معنا در ذهن تبادر مى‏كند و آن اين‏كه هرچيزى در دست خداست، هم امروز و هم فرداى قيامت؛ زيرا او پروردگار جهانيان و صاحب روز جزاست. هدف آيه آن است كه مردم را از گناه بترساند و به اطاعت خدا تشويق كند. بنا بر قرائت اوّل، «مالك» صفت و بنابر قرائت دوم، «ملك» بدل است.

در نهج البلاغه آمده است:

ما، باوجود ذات خداوند چيزى را مالك نمى‏باشيم و اصولا چيزى نيستيم، جز آنچه را

صفحه بعد