کتابخانه تفاسیر
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن
جلد اول
علم تفسير قرآن
سوره فاتحة الكتاب
[سوره الفاتحة(1): آيات 1 تا 7]
تفسير
سوره بقره
جلد دوم
ادامه سوره بقره
[سوره البقرة(2): آيه 124]
جلد سوم
ادامه سوره بقره
جلد چهارم
ادامه سوره آل عمران
جلد پنجم
سوره نساء
جلد ششم
ادامه سوره نساء
جلد هفتم
جلد هشتم
سوره انعام
جلد نهم
جلد دهم
ادامه سوره اعراف
جلد يازدهم
سوره توبه
جلد دوازدهم
جلد سيزدهم
جلد چهاردهم
جلد پانزدهم
جلد شانزدهم
جلد هفدهم
جلد هيجدهم
جلد نوزدهم
جلد بيستم
سوره احزاب
سوره ملائكه يا فاطر
جلد بيست و يكم
جلد بيست و دوم
سوره حم سجده - 41
جلد بيست و سوم
سوره مباركه محمد(ص)
سوره مباركه فتح
سوره مباركه حجرات
جلد بيست و چهارم
سوره الرحمن
سوره واقعه
سوره حديد مدنى است
جلد بيست و پنجم
جلد بيست و ششم
جلد بيست و هفتم
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 353
(1) حسن گفته است: سموم اسمى است از اسماء جهنّم، و بعضى گفتهاند:
معنى آنست كه بعضى از بهشتيان از ديگران ميپرسند كه شما در دنيا چه كار- هايى انجام داديد كه با آن استحقاق يافتيد امروز به اين پاداش نيك و بودن در بهشت دست يابيد؟ در جواب ميگويند: ما در دار تكليف از عذاب خدا ميترسيديم، و قلبمان نازك بود، زيرا إشفاق بمعنى رقّت قلب است، در موردى كه انسان از چيزى بترسد، و شفقت ضد غلظت است و اصل آن ناشى از ضعف است، از قول عرب كه ميگويد: (ثوب شفق أى ضعيف النسج) يعنى: پيراهن نازك بافت و نيز از آن قبيل است (شفق) كه به سرخى دم غروب خورشيد گفته ميشود، زيرا اين شفق يك سرخى ضعيف است.
منظور از ( فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ ) كسانى است كه از نزديكان هستند، و اهل كسى است كه وابستگى به كسى دارد از راهى كه نسبت به او اولى باشد، و سموم حرارتى را گويند كه از راه سوراخهاى بدن نفوذ كند و انسان را آزار دهد، و اصل آن (سم) است كه در زبان عرب به محل بيرون آمدن نفس گويند، بنا بر اين هر سوراخى سم است، يا از (سمّ) گرفته شده است به معنى زهر كشنده.
زجاج گويد: منظور از آن عذاب سموم جهنّم است و آن عبارتست از شعله آتش و حرارت آن.
«إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ» يعنى: در دنيا:
«نَدْعُوهُ» يعنى: خداوند را خوانده، يكتا دانسته پرستش ميكنيم.
«إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ» يعنى: خداوند لطيف است، و اصل معناى (بر) لطف است با عظمت شأن، و از اين باب است (برة) بخاطر لطف آن با عظمت سود آن، و بعضى گفتهاند (بر) كسى است كه در وعده خود راستگو باشد.
«الرَّحِيمُ» يعنى: مهربان نسبت به بندگانش.
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 354
(1) آيات 29- 40 طور 52
[سوره الطور (52): آيات 29 تا 40]
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 355
(1)
ترجمه آيات:
29- يادآورى كن كه از لطف پروردگارت نه جادوگرى و نه ديوانه.
30- يا آنكه گويند شاعرى است كه در انتظار مرگ او هستيم؟! 31- بگو در انتظار باشيد كه من نيز همراه شما منتظر مىمانم.
32- آيا عقلهايشان به اين كارها وادارشان ميكند يا آنها مردمى سركشند؟
33- آيا ميگويند پيامبر قرآن را از پيش خود ساخته و به خدا نسبت ميدهد؟ يا اينكه ايمان نمىآورند.
34- اگر راست ميگويند گفتارى مانند قرآن بياورند.
35- آيا آنان بدون هيچ علتى آفريده شدهاند، يا آنكه خود آفريدگار خويشتن هستند؟
36- يا آنكه آسمانها و زمين را آفريدهاند، بلكه به يقين نرسيدهاند.
37- يا گنجهاى پروردگارت نزد آنان است يا ايشان تسلّطى دارند؟
38- يا نردبانى بسوى آسمان دارند كه از راه آن گفتار فرشتگان را مى- شنوند، پس شنونده ايشان دليل روشنى آرد.
39- يا او داراى دختران است و شما پسران داريد؟
40- يا آنكه از آنان مزدى ميخواهى كه از پرداخت آن گران بارند؟
قرائت آيات:
مصيطرون- ابن كثير مسيطرون با سين قرائت كرده است، و در سوره غاشيه بمصيطر با صاد آمده است «1» و ابن عامر در هر دو مورد آن را با سين قرائت
(1)- سوره غاشيه آيه 22 ( إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ )
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 356
(1) نموده است، و نيز در هر دو مورد حمزه راء را اشمام نموده است، اما عجلى هر دو مورد را با صاد قرائت كرده، و ديگران از قرّاء نيز با صاد قرائت نمودهاند.
دليل قرائت:
ابو عبيده گويد: مسيطرون به اربابان گويند، گفته ميشود (تسيطرت علىّ) يعنى مرا از خدم و حشم خود ساخت، و اصل در آن سين است، و طبق قاعده هر سينى كه بعد از آن طاء باشد جايز است كه منقلب به صاد گردد، مىگويى:
صطر و سطر و بيان آن در تفسير سوره فاتحه گذشت «1» .
لغات آيات:
كاهن- كاهن كسى است كه مىگويند از طريق خواندن وردها و دعاها خبر از واقعيتها ميدهد، و كهانت حرفه كاهن ميباشد.
منون- عبارت است از مرگ، و ريبه آن عبارت است از حوادثى كه بهنگام آمدنش انسان را به شك مىافكند، شاعر گفته است:
( تربص بها ريب المنون لعلّها
سيهلك عنها لعلها أو يسجنح )
تربص- و تربص عبارتست از انتظار در مورد چيزى كه حالت آن بحالت خلافش تغيير يابد.
احلام- و احلام جمع حلم است و آن عبارتست از مهلتهايى كه عقل و حكمت انسان را بدان فرا ميخواند.
مسيطر- و مسيطر بمعنى الزام و اجبار كننده ديگرى به كارى است، و از
(1)- در دليل قرائت ( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ) كه صراط در اصل سراط بوده و بخاطر مواخاه بين صاد و طاء در استعلاء و پرهيز از تسفل به سين و سپس تصعد به طاء صاد قرائت شده است (مترجم)
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 357
(1) سطر گرفته شده است.
مثقل- كسى را گويند كه چيزى بر او بار شده است كه برداشتن آن بر او سخت است.
معناى آيات:
آن گاه خداوند بزرگ به پيامبرش خطاب كرده ميفرمايد:
«فَذَكِّرْ» يعنى: اى محمد اين مكلفين را پند و اندرز ده، و دست از دعوت آنان بر مدار هر چند كه در بارهات بدگويى كرده باشند.
«فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ» يعنى: تو با لطفى كه خداوند در بارهات نموده است كه يك قسم آن نبوّت است.
«بِكاهِنٍ» كاهن كسى است كه مردم در بارهاش بغلط تصوّر ميكنند كه از راه بخدمت گرفتن جنّيان علم غيب دارد.
«وَ لا مَجْنُونٍ» مجنون آفت زدهاى است كه عقلش را از دست داده باشد، البته كفار بخوبى آگاه بودند كه پيامبر خدا (ص) نه جادوگر است و نه ديوانه، و لكن اين سخنان را بمنظور تكذيب او ميگفتهاند تا به آن دل خوش كنند، همانگونه كه سفهاء سعى ميكنند تا با تكذيب دشمنان خود عقده خالى كنند.
«أَمْ يَقُولُونَ» يعنى: بلكه ميگويند:
«شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ» ما در مورد محمد منتظر حوادثى مانند مرگ و ديگر حوادث روزگار هستيم تا همانگونه كه شاعران پيش از او هلاك شدهاند به هلاكت برسد، منون بمنون دهر و روزگار است، و نيز بمعنى مرگ و اجل هم مىآيد.
و حرف (ام) در اينجا منقطعه است و بمعنى ترك و تحوّل است مانند گفتار
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 358
(1) علقمه «1» :
( هل ما علمت و ما استودعت مكتوم
أم حبلها اذ نأتك اليوم مصروم )
گويا گفته است: (حبلها مصروم) زيرا بعد از آن آمده است:
( أم هل كبير بكى لم يقض عبرته
اثر الأحبة يوم البين مشكوم )
سپس خداوند بزرگ ميفرمايد:
«قُلْ» يعنى: اى محمد به آنان بگو:
«تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ» يعنى: اگر شما منتظر مرگ و حوادثى براى من هستيد، من نيز براى شما انتظار مرگ و حوادث روزگار را دارم، البته با اين فرق كه انتظار كفار نسبت به مرگ پيامبر و مؤمنين عملى است زشت و نابجا، اما از آن طرف انتظار پيامبر نسبت به وقوع حوادثى براى كفار انتظارى پسنديده و بمورد است، و قوله (فتربّصوا) گر چه بصيغه امر است ولى منظور از آن تهديد كفّار است.
«أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا» ؟ يعنى: و آيا اين عقلهاى آنان است كه به آنان فرمان ميدهد اينگونه حرفهايى بزنند و در انتظار مرگ تو باشند؟ مفسرين گويند بزرگان قريش به (احلام و عقول) توصيف ميشدند، و لذا خداوند اين عقول و احلام را مورد تحقير و ملامت قرار داده است، زيرا كه براى آنان نتوانستهاند اين خاصيت را داشته باشند كه بين حق و باطل را تميز دهند، آن گاه خداوند خبر از سركشى آنان داده ميفرمايد:
«أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ» مجاهد آن را (بل هم قوم طاغون) خوانده است، و اينجا بل در معنى به ام نزديك است، با اين فرق كه ما بعد بل متيقن است، ولى ما بعد أم مشكوك ميباشد، و باين معنى است كه عقلهاى آنان ايشان را به اين
(1)- و در دو نسخه آمده است: (علقمة بن عبدة)
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص: 359
(1) عمل فرمان نداده است بلكه سركش و طغيان آنان را وادار به تكذيب تو نموده است.
«أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ» ؟ يعنى: يا آنكه ميگويند: پيامبر از پيش خود قرآن را ساخته است، و از پيش خود آن را بدروغ بخدا نسبت داده است.
و تقوّل عبارتست از گفتار تحميلى، و اين لغت جز در مورد دروغ استعمال نميشود.
«بَلْ لا يُؤْمِنُونَ» يعنى: ولى جريان آن طور كه اينان فكر ميكنند نيست، بلكه براى آنان نيز ثابت شده است كه اين قرآن از سوى خداوند است، و لكن آنان از روى عناد و حسادت و استكبار آن را تصديق نميكنند، سپس خداوند آنان را ملزم به آوردن دليل فرموده آنان را به ميدان بحث و استدلال فرا خوانده ميفرمايد «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» يعنى: اگر راست ميگويند پس بروند گفتارى بفصاحت و نظم و حسن بيان و زيبايى قرآن يا سخنى نزديك آن بياورند.
«إِنْ كانُوا صادِقِينَ» يعنى: اگر راست ميگويند كه محمد قرآن را از پيش خود ساخته است، حال كه توانايى آوردن سخنى مانند قرآن را ندارند پس بدانند كه محمد اين قرآن را از پيش خود ساخته، بلكه اين قرآن از جانب خداوند نازل شده است، آن گاه خداوند بر آنان به ابتداى آفرينش استدلال كرده ميفرمايد:
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ» يعنى: آيا اينان فكر ميكنند كه بيهوده آفريده شدهاند؟ و خلقت آنان عبث بوده است، و حساب و كتابى در كار نخواهد بود، و كسى به آنان امر و نهى نخواهد كرد، و نظير اين معنا از زجاج نقل شده است.
از ابن كيسان نقل شده است يعنى: آيا اينان بيهوده آفريده شدهاند؟
و آنان را رها نمودهاند، و اين معنى مانند معناى اولى است.