کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين


صفحه قبل

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 464

نزد حسن آنست كه آيه عام است نسبت بجميع مؤمن و كافر و اين اولى است بجهت آنكه فايده آن اعم است از اكابر امت منقولست كه موت بهواى نفس است و حيات بمحبت حق و يا موت بنكرت است و حيات بمعرفت بعد از آن بر وجه تسليه حضرت بر ايذاى اهل كفر و نكرت و بر طريق تهديد و وعيد اهل طغيان و ضلالت مى‏فرمايد كه‏ وَ كَذلِكَ‏ و هم چنان كه در مكه اكابر گنه كار هستند جَعَلْنا آفريده‏ايم‏ فِي كُلِّ قَرْيَةٍ در هر دهى‏ أَكابِرَ مُجْرِمِيها بزرگان گنه كاران آن موضع بر وجه تخليه و تخذيل يا هم چنان كه مؤمنان را آفريده‏ايم كافران را نيز ايجاد كرده‏ايم و آنچه در حق آنها بجا آورديم با اينان نيز مرعى داشتيم از اسباب و آلات و ادوات و علم و قدرت و حياة و كمال عقل و تمكين و نصب ادله الا آنست كه آنها بحسن اعتقاد خود ايمان آوردند و اينها باختيار خود بر كفر ماندند يعنى هم چنان كه نور ايمان را كه آن حجج بينه و دلايل ساطعه است باهل ايمان نموديم بكفار نيز نموديم ليكن اينها مهتدى شدند بحسن اختيار خود و آنها در ضلالت ماندند بسوء اختيار خود در انوار گفته كه جعلنا بمعنى صيرنا است و هر دو مفعول آن اكابر مجرميها است بر تقدير مفعول ثانى يا هر دو مفعول آن فى كل قرية اكابر است و مجرميها بدل آن و ميتواند بود كه مجرميها مضاف اليه اكابر باشد اگر جعل بمعنى تمكين باشد و افضل التفضيل هر گاه كه مضاف باشد و بر او مطابقة جايز است و لهذا در قراءة شاذه اكبر مجرميها واقع شده و تخصيص اكابر جهت آن است كه ايشان اقوى‏اند بر استتباع مردمان و اليق باقتدار بر جميع زيرا كه هر گاه اكابر در قبضه اقتدار پروردگار باشند پس اصاغر باين اجدر باشند و لام در قوله‏ لِيَمْكُرُوا فِيها لام عاقبت است كه آن را لام صيرورت گويند مانند لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً و

قوله‏ لدوا للموت و ابنوا للخراب‏

يعنى هم چنان كه در مكه كفار عصات را آفريديم و بعد از عدم انقياد تخليه ايشان نموديم تا كار ايشان منتهى شد بضلالت و مكر همچنين در هر قريه اكابر گنه كاران را تمكين داديم و تخليه ايشان نموديم بعد از ارائه طريق حق بايشان و ايشان باختيار خود تبعيت آن نكردند تا عاقبت كار ايشان بجايى رسيد كه مكر ميكردند در آن موضع و مردمان را از ايمان باز مى‏داشتند و چنانچه رؤساى قريش بمكه در موسم حج بر سر چهار راه كسان را باز ميداشتند از ايمان و هر كه مى‏آمد و از احوال پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال مى‏كرد مى‏گفتند كه او ساحر است و شاعر و كاهن و امثال آن‏ وَ ما يَمْكُرُونَ‏ و مكر نميكنند اين كافران‏ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ‏ مگر بنفسهاى خود چه وبال مكر ايشان بايشان راجع است‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 465

وَ ما يَشْعُرُونَ‏ و نه‏ميدانند ايشان كه تبعه مكر و عقوبة آن بصاحب مكر ميرسد نه بغير كه‏ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ‏ و نه ميتواند بود كه لام ليمكروا لام غرض و علت باشد زيرا كه مكر قبيح است و اراده قبيح قبيحست و آن بر خدا روا نيست و نيز اگر لام علت و غرض بودى منافى اين آيه بودى كه‏ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ‏ آورده‏اند كه ابو جهل و متابعان او گفتند كه ما با بنى عبد مناف در هر شرفى كه دارند شريكيم اكنون ميگويند كه در ميان ما پيغمبريست كه بدو وحى مى‏آيد بخدا كه ما تابع نشويم مگر كه وحى بما نازل شود چنان كه باو نازل شده آيه آمد كه‏ وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ و چون بيايد كفار قريش را آيتى از قرآن يا معجزه در اثبات نبوت سيد آخر الزمان صلّى اللَّه عليه و آله‏ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ‏ گويند بر وجه حسد و عناد كه ايمان نمى‏آوريم بدين آيه يا معجزه‏ حَتَّى نُؤْتى‏ تا وقتى كه داده شويم‏ مِثْلَ ما أُوتِيَ‏ مانند آنچه داده شده‏اند رُسُلُ اللَّهِ‏ پيغمبران خدا يعنى وحى و كتاب بما فرود آيد چنانچه بديشان فرود مى‏آيد ثعلبى گفته كه مراد از رسل اللَّه حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است چنانچه در آيه يا ايها الرسل مخاطب هم او است و اين بر سبيل تعظيم است و در شرح تعريف آورده كه تا حق سبحانه شمايل همه انبيا را با وى جمع نكرد او را به يا ايها الرسل خطاب نفرمود بدين معنى كه (هر چه خوبان همه دارند تو تنها دارى) در تبيان آورده كه وليد مغيره با حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله گفت كه اگر نبوت حق است من از تو سزاوارترم جهة آنكه بسن از تو بزرگتر و بمال و عدد از تو بيشتر حقتعالى اين آيه فرستاد بعد از آن بر سبيل استيناف در قول او فرمود بآنكه نبوت بنسب و كبر سن و كثرت مال نيست بلكه بفضائل نفسانى است و فرمود كه‏ اللَّهُ أَعْلَمُ‏ خداى داناتر است‏ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ‏ بموضعى كه مينهد پيغامهاى خويش را در آن يعنى بر ميگزيند برسالت خود و مخصوص ميسازد بآن هر كه را كه ميداند كه صلاحيت آن دارد كه محل رسالت و شايسته نبوت باشد و حفص و ابن كثير رسالة خوانده‏اند كه اسم جنس است شامل واحد و جمع بعد از آن تهديد كافران ميكند بقوله‏ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا زود باشد كه برسد آن كسانى را كه مجرم شدند بكفر صَغارٌ خوارى و رسوايى بعد از كبر ايشان‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ نزد خداى‏ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ و عذابى سخت‏ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ‏ بسبب مكر كردن ايشان با مؤمنان و بد سكاليدن ايشان در حق ايشان و يا بجهة جزا دادن بر مكر ايشان و ايثار

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 466

عذاب بر عقاب بجهة آنست كه تا نص باشد بضرر و توهم نفع نشود و هوان و مذلت بآن مقرون ساخت تا از امتحان ممتاز گردد و بعد از آن فرمود كه‏ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ‏ تا مخبر باشد از استحقاق و از توهم ظلم برى باشد و مراد بعذاب شديد عذاب دارين است از قتل و سبى و عذاب دوزخ و چون حق تعالى ذكر مؤمنان و كافران فرمود در عقب آن بيان فعلى ميفرمايد كه درباره آنها بجا آورده و ميفرمايد كه‏ فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ‏ پس هر كه را خواهد خداى‏ أَنْ يَهْدِيَهُ‏ آنكه راه نمايد او را و بطريق حق شناسا گرداند يَشْرَحْ صَدْرَهُ‏ بگشايد دل او را لِلْإِسْلامِ‏ براى قبول اسلام بوسيله الطاف از اقدار و تمكين و ازاحه علت و نصب ادله مراد بشرح صدر گردانيدن آنست بر وجهى كه قابل حق گردد و مستعد اينكه حق در او حلول كند و مصفا شود از هر چه مانع و دافع حق باشد و بجهة اين قبول الطاف كرده بشرف اسلام مشرف شود و اليه‏

اشار عليه السلام حين سئل عنه فقال نور يقذفه اللَّه فى قلب المؤمن فيشرح له و ينفسح‏

گفتند يا رسول اللَّه اين نور را علامتى و امارتى باشد كه بآن شناخته گردد فرمود

نعم الامانة الى دار الخلود و التجافى عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله‏

وَ مَنْ يُرِدْ و هر كه را خواهد أَنْ يُضِلَّهُ‏ آنكه فرو گذارد او را و از طريق ايمان بگرداند يعنى تخليه او كند و تخذيل او نمايد بعد از آنكه امارت حق را باو نموده باشد و او از فرط عناد و جحود قبول آن را نكرده باشد يَجْعَلْ صَدْرَهُ‏ گرداند سينه او را ضَيِّقاً تنك و گشادگى از آن ببرد حَرَجاً سخت بمثابه كه اصلا سخن حق قبول نكند و از آن امتناع نمايد كَأَنَّما يَصَّعَّدُ گوييا بالا ميرود فِي السَّماءِ در آسمان يعنى ميگريزد از قبول حق و ميخواهد كه بآسمان رود تا قبول آن نكند و اين غايت تباعد است در گريختن و يا تشبيه حال كافر معاند كرده در ضيق صدر از قبول ايمان بحال كسى كه قصد صعود داشته باشد بر آسمان و وجه شبه مزاولة است بچيزى كه اصلا قدرت بر آن نداشته باشد يعنى هم چنان كه صعود از تحت قدرت خارجست و فوق استطاعت است قبول كردن ايمان او نيز در نهايت بعد است و غير ممكن پس باين تنبيه فرموده بآنكه ايمان ممتنع است از او هم چنان كه صعود در آسمان‏ كَذلِكَ‏ هم چنان كه تنك ميگرداند دل كافر را بر وجه تخذيل و تخليه‏ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ‏ مسلط ميگرداند خداى عذاب يا لعنت را عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ‏ بر آنان كه نميگروند و توحيد را تصديق نميكنند و وضع ظاهر در

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 467

موضع مضمر بجهة تعليل است و بدانكه ظاهر آيه چنين مينمايد كه مجبره را تمسك تمام باشد با آن اما چون كه اين مؤدى باشد باسناد قبح بحق تعالى و مقتضى نقض غرض او كه ايمانست پس آن را تأويل بايد كرد بمعنى كه منافى مراد اللَّه نباشد و مستلزم اسناد قبيح نباشد باو سبحانه و در مجمع البيان آورده كه تأويل آن بيكى از چند وجه است اول آنكه هر كه را حقتعالى راه نمايد بثواب و طريق جنت شرح صدر او كند باسلام به اين وجه كه تثبيت عزم او كند و تقويت او نمايد بر تمسك بايمان و زايل گرداند از دل او وساوس شيطان را و آنچه عارض قلوب ميشود از خواطر فاسده و اين بوسيله اعطاى لطف است كه عبارت است از ازاحه علت و نصب ادله و نظير اينست قوله‏ وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً‏ وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً‏ و هر كه را خواهد كه در ضلالت بگذارد و راه بهشت باو ننمايد و كرامت باو نكند سينه او را در كفر سخت و تنك گرداند بجهة عقوبت بر ترك ايمان او با وجود وضوح امارات داله بر حقيقت آن نه آنكه مراد اين باشد كه حقتعالى مانع او باشد از ايمان بمنع الطاف و سلب قدرت از او و دليل بر آنكه شرح صدر گاهست كه بمعنى ثواب ميباشد قول حقتعالى است كه‏ أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ‏ الآيات و معلوم است كه وضع وزر و رفع ذكر ثواب است بر تحمل عباء رسالت و كلفت و دليل بر آنكه هدايت نيز بمعنى ثواب ميباشد قول او سبحانه است كه‏ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ‏ و معلوم است كه هدايت بعد از قتل نيست مگر بنيل ثواب چه بعد از موت تكليف نيست دويم آنكه معنى آنست كه هر كه را خواهد كه ثابت گرداند او را بر هدايت شرح صدر او كند بر وجهى كه مذكور شد بجهة جزا بر اهتدا و ايمان او و دليل بر آنكه هدايت بمعنى استدامة ايمان آمده قول تعالى است كه‏ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ و هر كه را خواهد كه تخليه و تخذيل او كند او را بخودش باز گذارد بجهة آنكه اختيار كفر كرده باشد و ترك ايمان نموده سينه او را تنك سازد به اينكه منع كند از او الطاف خود را كه موجب شرح صدر باشد زيرا كه دانسته باشد كه او اصلا قبول ايمان نخواهد كرد سيم آنكه هر كه را خواهد كه هدايتى دهد كه مؤمنى را بآن وعده داده شرح صدر او كند بجهة آنكه هدايت در او زياد گردد و موجب زيادتى بصيرت او شود و بكمال ايمان رسد و هر كه را خواهد از اين زياده منع كند سينه او را تنك گرداند بجهة فقد اين زياده و فايده اين كلام رغبت است در ايمان و زجر از كفر و اين تاويل قريب است بآنچه مذكور شد و از ابن عباس مرويست كه تسميه قلب كافر بحرج بجهة آنست كه خير بقلب او نميرسد و بروايت ديگر نور حكمت بر او نميتابد و نميتواند بود كه مراد باضلال خواندن بندگان باشد بضلال و امر بآن و اجبار بر آن زيرا كه اجماع اماميه بر

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 468

آنست كه حقتعالى امر نميكند بضلال و بندگان را بآن نميخواند پس چگونه ايشان را بآن اجبار كند و حال آنكه ذم فرعون و سامرى فرموده بر اضلال ايشان از دين هدى بقوله‏ وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ‏ و خلافى نيست كه اضلال ايشان امر است بضلالت و اجبار ايشان بر آن و دعوت ايشان بندگان را بآن و هر گاه حقتعالى ذم ايشان كرده باشد بر آن مطلقا پس چگونه متمدح شود بآنچه بر آن ذم كرده عياشى باسناد خود از ابى بصير روايت كرده كه او از خيثمه نقل كرده كه از ابى جعفر (ع) شنيدم كه ميفرمود

ان القلوب ينقلب من لدن موضعه الى حنجرته ما لم يصب الحق فاذا اصاب الحق قر

و بعد از آن اين آيه را تلاوت فرمود و معنى حديث بآن راجع است كه دلها از موضع خود منقلب ميگردد بحنجره يعنى متقلقل و مضطرب است و قرار نميگيرد در مكان خود ما دام كه نميرسد بحق و چون بحق رسيد و آن را دريافت قرار گرفت و در تفسير جرجانى مذكور است كه مراد بهدايت مقدمات ايمانست از اسباب و آلات آن كه بخداى تعالى تعلق دارد چون اقتدار و تمكين و ازاحه علت و نصب ادله چنانچه فرموده كه‏ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ و قوله‏ وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً‏ و مراد بشرح صدر همين است يعنى چون داند كه لطف وى را نافع خواهد بود دل او را روشن گرداند براى اسلام و دواعى آن تا قبول ايمان كند و هر كه را خواهد فرو گذارد و فرو نگذارد مگر بعد از آنكه دانسته باشد كه لطف را در او اثرى نباشد پس دل او را تنك گرداند بمنع لطف از آن تا كه سخت شود بر كفر و وجه ديگر آنكه مراد بهدايت ثوابست و راه نمودن ببهشت بيانه قوله تعالى‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ‏ اى تثبيتهم و يهديهم الى طريق الجنة و مراد باضلال آن بود كه در روز قيامت ايشان را از راه بهشت بگرداند و بدوزخ برد پس بر اينوجه معنى آنست كه هر كه را كه حقتعالى خواهد ثواب دهد و راه بهشت نمايد سينه او را منشرح گرداند بنور ايمان و هر كه را خواهد تخذيل نموده باشد و تخليه كرده دل او را در قيامت تنك و غمگين سازد بانواع هموم و اختلاف عذاب در صعوبت و مشقت وجه ديگر آنكه هر كه را خواهد كه هدايت كند آن كس دل خود را گشاده و روشن گرداند براى اسلام يعنى نظر كند در ادله تحصيل علم لقوله تعالى‏ مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ‏ و هر كه را خواهد كه گمراه كند يعنى حكم كند بضلالت او و او را ضال نام نهاد و اين حكم وقتى باشد كه (محكوم عليه على ما هو عليه) باشد پس او بترك نظر در ادله و حجج و آيات دل خود را تنك گرداند تا نور ايمان در دل او نيفتد و قوله‏ وَ هذا

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 469

اشاره است به بيانى كه قرآن بآن آمده و يا باسلام يعنى اين طريق قرآن يا راه اسلام‏ صِراطُ رَبِّكَ‏ راه پروردگار تو است‏ مُسْتَقِيماً در حالتى كه راست است و در او كجى نيست اضافه صراط بربك جهة آنست كه واضح و مبين او حق سبحانه است و مستقيما حال مؤكده است كقوله و هو الحق مصدقا و يا مقيده است و عامل در آن معنى اشاره است‏ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ‏ بدرستى كه بيان كرديم آيات قرآن را لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ‏ براى گروهى كه پند مى‏پذيرند و ميدانند كه قادر مطلق او است نه غير او و عالم باحوال عباد است و آنچه ميكند و ميفرمايد محض حكمت و عدل و تخصيص متذكران بذكر جهة آنست كه ايشان منتفع ميشوند بحجج نه غير او و نظير اينست هدى للمتقين‏ لَهُمْ‏ مر اين متذكران راست‏ دارُ السَّلامِ‏ سراى با سلامت از آفات و خالص از مكاره و خوف انقطاع و يا سرايى كه تحيت ايشان در آن سلام باشد و يا سلام اسم حق سبحانه است و اضافه دار بآن بجهة تعظيم آنست يعنى سراى خداى و بر هر تقدير مراد جنت است يعنى مر ايشان راست بهشت‏ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ نزد خداى ايشان است يعنى در عهد ضمان او است يا ذخيره شده نزد او كه كنه آن را نميداند غير از او وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ‏ و او ناصر ايشانست در دنيا و متولى ثواب ايشان در عقبى‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ‏ بسبب آنچه بودند كه ميكردند از اعمال صالحه و اقوال پسنديده و قوله‏ وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ‏ منصوب است باضمار اذكر و ضمير راجع است بهر كه محشور ميشود از ثقلين يعنى ياد كن روزى را كه حشر كنيم جن و انس را و حفص يحشرهم خوانده يعنى خداى جمع كند ايشان را جَمِيعاً همه ايشان و ميتواند بود كه منصوب باشد بقول يعنى گوئيم در روزى كه همه مكلفان را حشر كنيم‏ يا مَعْشَرَ الْجِنِ‏ اى گروه ديوان‏ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ‏ بدرستى كه بسيار خواستيد مِنَ الْإِنْسِ‏ از آدميان يعنى از اغوا و اضلال ايشان و يا بسيار يافتيد ايشان را بر آنكه اتباع شما باشند و بجهة آن محشور شدند با شما كقولهم (استكثر الامير من الجنود) وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ‏ و گويند دوستان شياطين‏ مِنَ الْإِنْسِ‏ از آدميان يعنى آنها كه فرمان ايشان بردند رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ‏ اى پروردگار ما برخوردارى يافتند بَعْضُنا بِبَعْضٍ‏ برخى از ما ببرخى يعنى منتفع شدند آدميان از ديوان به اين وجه كه راه نمونى ايشان كردند بر شهوات و مستلذات نفسانيه و يا نفع گرفتند ديوان از آدميان باين طريق كه‏

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج‏3، ص: 470

صفحه بعد