کتابخانه روایات شیعه
به چنگ آورد.
تازه اينگونه نعمتها هم گاهى موقت است و تا آنجا كه خدا صلاح بداند آنها را براى إنسان حفظ مىكند و آنگاه كه وجود نعمتى را خدا براى فردى زيانآور تشخيص داد از وى مىگيرد.
از آنجا كه موضوع «كلّم النّاس على قدر عقولهم» (در حدّ فكر شنوندگان براى آنان حرف بزنيد) يك مطلب قطعى و ادبى است و آنانكه مىخواهند در انجام وظيفه بهتر و بيشتر كوشا باشند ناگزيراند طرف صحبت خود را درك كنند و مطالبى را ارائه دهند كه در مغز طرف اثر بگذارد و از آنجا كه شعر در افكار احساساتى اثرى آنى دارد، امام على عليه السّلام و ساير رهبران دينى به هنگام نياز از اشعار ديگران بهره مىبردند و يا اينكه از سرودههاى خود بخصوص در ميدانهاى جنگ كمك مىگرفتند.
با توجه به اين نكته، شاعر و سخنگو از شعر، تاريخ و فكاهى هميشه بهره مىبرد، اما بهره بردن وى دليل آن نيست كه تمام آنچه مىگويد ساخته اوست.
اسلام و انقلاب شعرى
مىدانيم كه قبل از إسلام بهترين شعرها كه در خانه كعبه آويزان مىشد و بنام «معلقات» شهرت داشت و گزيده آن، «معلّقات سبع» است كه بصورت كتاب عرضه گرديده درباره مسائل جنسى مقدمات و مؤخرات آن بود.
شعرى از همه زيباتر بود كه غرائز را بهتر و شديدتر تحريك كند و بآسياى شكم و محصول آن (زير شكم) بيشتر خدمت كند بكارى كه بسيارى از حيوانات در آن قهرماناند.
اسلام عزيز كه آمد، آنچنان انقلابى در شعر و شاعرى بوجود آورد كه 180 درجه با وضع قبل از إسلام تفاوت پيدا كرد.
اگر قبل از إسلام درباره چشم و ابرو سخن مىسرائيدند، شراب و مستى مورد
ستايش بود، رنگ و بوى بدن و لباس معشوقهها مضامين شعرى را تشكيل مىداد، با انقلاب إسلام، توجه به فقراء كمك به درماندگان و خدمات اجتماعى مورد توجه قرار گرفت.
شعرهاى امرؤ القيس، لبيد، عنتره و ديگران كه اطراف خانه خدا آويزان مىشد و همه در مسائل شهوترانى داد سخن داده بودند، با انقلاب إسلام فروريخته شد و خيلى سريع، دعبل، كميت و فرزدقها در ميدان شعر با مضامين معنوى قد برافراشتند.
مقايسه اشعار قبل از إسلام و بعد از إسلام و نقش إسلام در تحول مطالب شعرى خود موضوع چند جلد كتاب است.
بارى در برابر آن مضامين شعرى، وظيفه معنوى كسانى كه طبع شعر داشتند روشن بود. به جنگ مطالب فاسد رفتن و مطالب صحيح را در قالب شعر عرضه- كردن و آنان را كه فقط با آهنگ و شعر سروكار دارند و غرق در مفاسداند اصلاح- كردن.
مبارزه عملى
پيامبر إسلام صلّى اللّه عليه و آله كه در انقلاب خود پيروز شد و دين خود را در جريان رشد قرار داد تا بر تمام أديان بتدريج پيروز گردد 6 آداب، رسوم و غرائز را از طريق مشروع و صحيح حفظ كرد.
در قرآن چنين مىخوانيم: «طواف و نماز مشركان اطراف خانه خدا اين بود كه سوت مىكشيدند و كف مىزدند» 7 .
و محمّد صلّى اللّه عليه و آله طواف برهنه آنان را كنترل كرد و مردم را براى طواف كعبه
(در محدوده خاصى) نيمه لخت نمود، به جاى سوت زدن لبيك اللّهمّ لبيك قرار داد، بجاى رقص كردن، هروله ميان صفا و مروه و بجاى تفريح أيّام حج، رمى- جمرات را كه خود يكنوع تفريح است در نظر گرفت و سرانجام هر مفسدهاى را با مهارتى خاصّ كنترل كرد و قبل از منع كلى جايگزينى إسلامي براى آن در نظر گرفت.
در برابر آن اشعار كذائى، وظيفه إسلامي و اجتماعى امام على عليه السّلام بود كه خلأ شعرى را با مضامين إسلامي پر كند و چنين هم كرد.
تأسف اين است كه مطالبى كه از امام على عليه السّلام جمعآورى شده چه نهج البلاغة و چه شعر، بيشتر مربوط به دوران رياست آنحضرت است.
چه ميتوان كرد وقتى محيط فكرى كوتاه باشد مطالب وقتى ارزش پيدا مىكند كه گوينده در مقام و پستى اجرائى باشد و همين است رمز اين مطلب كه آنهمه سفارش مىكردند به حرف گوينده دقت كنيد، كارى به سال و قيافه و مقامش نداشته باشيد.
تمثيل و تضمين
موقعى كه گويندهاى حرف كسى را نقل مىكند، در حقيقت او را تأييد و براى او حساب باز كرده، هرچند حرف او را براى انتقاد و مخالفت نقل كند. نقل مطالب ديگران، هرچند انتقاد نسبت به همان مطالبى كه ذكر مىشود باشد، تأييد آنان به حساب مىآيد.
آنگاه كه شخصيتى از فردى ضعيف مطلبى نقل كند، در حقيقت او را شخصيت داده و بزرگ كرده است كه اين عمل يكنوع فداكارى و ايثار تلقى مىگردد.
و امام على عليه السّلام كه در اشعار و يا مطالب نهج البلاغة به اشعار و مطالب ديگران استناد مىكند، هم ميخواهد حقّ ديگران را ادا و از آنان تقدير كند و هم ميخواهد با مرض غرور و خودخواهى كه ممكن است در نهاد إنسان جرقه زند و رشد پيدا كند مبارزه نمايد و عملا اين درس را تعليم دهد.
آنجا كه تمام شعر بيان مىشود «تمثيل» گفته مىشود و آنجا كه بعضى از مطلب ديگران در ميان شعر مىآيد «تضمين» و امام عليه السّلام در ميان مطالب خود به «تمثيل» بيشتر توجه داشته است.
حديث نفس
اين ضربالمثل در ايران معروف است: «به در بزن ديوار بشنود»، عربها اين ضربالمثل را به اين عنوان بيان مىدارند: «ايّاك و اسمعى يا جارى»: روى سخن من با همسايه است ولى تو را در نظر دارم. با ديگرى حرف مىزند ولى هدفش شنونده است اما نمىخواهد بطور مستقيم با او سخن بگويد.
امام زين العابدين عليه السّلام كه با خداى خود مناجات مىكند و دعا مىخواند، در ضمن دعا معارف، سياست، اخلاق و مطالب إسلامي را عرضه مىدارد تا اگر فعاليت مستقيم را از دست داده به صورت گريه و ناله، هدف خويش را تأمين كند.
و امام على عليه السّلام كه مىخواهد عملا مردم را در راه انقلاب اخلاقى و اصلاح اجتماعى قرار دهد، فرزندانش، امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام را كه خود مجسمه علم و تقوى بودهاند اندرز مىدهد و به بيان ديگر با خود سخن مىگويد تا ديگران پند بگيرند كه حديث نفس از نظر علم اخلاق مطلبى عميق است و آموزنده.
خودستائى امام عليه السّلام
امام على عليه السّلام هم در نهج البلاغة و هم در ديوان، موارد مختلفى از خود سخن مىگويد، امتيازهاى خويش را شماره مىكند و اين نهايت مصيبت امام على عليه السّلام است.
شخصيتى كه بيست و پنجسال از صحنه رياست ظاهرى كنار زده شده و تنها به هنگامى كه چرخ اداره مملكت سست مىشده يا مىايستاده احضار مىشده يا مورد مشورت قرار مىگرفته تا كندى را برطرف و توقف را به حركت بدل كند و
نه تنها از وى تشكرى علنى و عمومى نمىشده بلكه در زمان خليفه سوم هم چند مرتبه تبعيد گرديده است، چه انتظارى است كه آنهمه فضائلى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درباره آنحضرت بيان داشته در ذهنها مانده باشد.
ناگفته نماند كه بارها خليفه دوم گفته است: «لو لا عليّ لهلك عمر»: (اگر على عليه السّلام نبود عمر بر اثر اشتباه به انحراف مىافتاد) اما آيا اين مطلب را براى جبران داستان بيعت گرفتن براى خليفه اول و آنهمه شكنجههاى روحى كه به امام على عليه السّلام وارد آورد گفته و يا مىخواسته است از محبوبيت امام على عليه السّلام براى تحكيم رياست خود استفاده كند و ناگزير از تواضع براى او بوده و درك مىكرده است كه با اين روش به داستانى مشابه داستان عثمان كه در پيش خواهد بود گرفتار نخواهد شد مطلب روشن نيست.
از ايننظر كه از مطالب امام على عليه السّلام از آغاز زندگى تا رياست فقط مختصرى از رجزها و شعارهاى جنگى ضبط گرديده است و آنچه نقل شده غالبا مطالبى است كه پس از رياست مطرح كرده است مىتوانيم بگوئيم، ضبط و نقل مطالب امام عليه السّلام تحت سانسور بوده و يا اينكه امام على عليه السّلام تحتنظر بوده است و براى خالى نبودن عريضه گاهوبيگاه بصورت نمايشى آنهم براى تحكيم قدرت خودشان، آنحضرت در ميان مردم ديده مىشده است.
امامى كه نزديك به نصف عمر خود را در چنين شرائطى گذرانيده است و در هر شرائط ارزش وجودش عملا انكار شده است و مىداند كه پس از وى هم دستگاه سانسور معاويه فضائل آنحضرت را به ظاهر چند صباحى محو خواهد كرد ناگزير است هرچه مىتواند به جاى مردمى كه در زمان خلفاء نگفته بودند و به جاى ملتي كه پس از وى مطالب را فقط زير شكنجه و روى سفره مرگ مىتوانند بگويند بگويد باز هم بگويد.
خودستائى جنگى
نكته ديگرى را كه نبايد ناديده گرفت اين است كه خودستائى در جنگ نه تنها جايز بلكه لازم است و امام عليه السّلام از آغاز خلافت ظاهرى با جبهه شتر (جنگ جمل) مواجه شد و تا شهادت در محراب در جنگهاى مختلف بود و ناگزير بود امتيازهاى خود را عرضه بدارد تا مردم به خود آيند و آنحضرت را خوب درك كنند.
ميبد و ميبدى
ميبد در مسير اردكان- يزد قرار گرفته است. ميبد از نظر علم و معنويت شهرى سابقهدار است.
حسين بن معين الدين ميبدى كه ديوان امام على عليه السّلام را شرح كرده و اشعار فارسى را به آن افزوده است يكى از دانشمندان اين شهر است. وى شرح خود را در سال 890 (پنج قرن پيش) نگاشته است.
ميبدى در عين اينكه از دانشمندان أهل سنت بوده است علاقه شديدى به امام على عليه السّلام داشته است. اين اشعار وى حدود علاقه او را نسبت به آنحضرت روشن مىگرداند.
بسكه تابد مهر حيدر هردم از سيماى من
آسمان را سرفرازى باشد از بالاى من
چون سخن گويم ز معراجش كه آن دوش نبى است
پاى در دامن كشد فكر فلك پيماى من
بهر وَ صّافى او سر تا قدم گشتم زبان
تا نگردد غير مدحش خارج از اجزاى من
طبع من تا گشت چون دريا ز فيض مرتضى
ابر گوهربار جويد، فيض از درياى من
گر نبودى ذوالفقار مهر او در دست دل
لقمهاى كردى مرا اين نفس اژدرهاى من
خاك راهش در دو چشم من بجاى سرمه است
نيك ديدم آفرين بر ديده بيناى من
نى كه من تنها به مدحش سرفرازى مىكنم
غير از اين هرگز كسى نشنيدهاى از آقاى من
اى صبا در گرد دستت خاكم ببر سوى نجف
بعد مردن چون فرو ريزد ز هم اعضاى من
ميبدى قبل از وارد شدن به شرح ديوان آيات فراوانى را كه درباره امام على عليه السّلام تفسير و تأويل شده نقل و در ضمن مطالب، نكتههاى جالبى نقل مىكند از جمله:
بيهقى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مىكند: «من أراد ان ينظر الى نوح في تقويه و الى إبراهيم في حلمه و الى موسى في هيبته و الى عيسى في عبادته فلينظر الى على بن ابيطالب عليه السّلام»:
كسى كه مىخواهد به تقواى نوح، حلم إبراهيم، هيبت موسى، و عبادت عيسى نظر كند به عليّ بن ابيطالب عليه السّلام نگاه كند.
اى مصحف آيات الهى رويت
وى سلسله أهل ولايت مويت
سرچشمه زندگى لب دلجويت
محراب نماز عارفان ابرويت
وى مىنويسد: كلماتى كه اول سورههاى قرآن است با حذف مكررها اين جمله مىشود: «عليّ صراط حقّ نمسكه»: على عليه السّلام راه حقى است كه آن را محكم حفظ مىكنيم.