کتابخانه روایات شیعه

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام

[مقدمه‏] [فهرست‏] شماره‏هاى: فرهنگ إسلام‏ شعر و شاعرى‏ بى‏شعورى‏ شعر و محمّد صلّى اللّه عليه و آله‏ طبع شعر اسلام و انقلاب شعرى‏ مبارزه عملى‏ تمثيل و تضمين‏ حديث نفس‏ خودستائى امام عليه السّلام‏ خودستائى جنگى‏ ميبد و ميبدى‏ صاحبنظران و ديوان‏ چند تذكر [حرف الألف‏] تحذير از مجالست جاهلان و تنفير از مؤانست غافلان‏ شكايت روزگار غدار و حكايت دوستان بى اعتبار شكوه از زنان بى وفا كه نه صدق دارند و نه صفا امر به جستن روزى به اميد فتح و فيروزى‏ منع از مبالغة در جمع مال و شكايت از دهر پريشان حال‏ حصر موت در مشقت دنيا كه محل عناست و منزل بلا امر بطلاق دنيا كه عروسى است نازيبا اشارت به ندامت اخروى در محبت اسباب دنيوى‏ امر به اجتناب از اين جهان خراب‏ اظهار يد عليا در تحمل شدائد دنيا بيان اختيارات ايام أسبوع به طرزى مقبول و مطبوع‏ دعاء و مناجات با قاضى الحاجات‏ مرثيه حضرت خاتم ص‏ بيان شجاعت خود در بدر و مدح صحابه عاليقدر [حرف الباء] نصيحت قرة العين امام حسين ع‏ نصيحت امام حسين ع و تنبيه او بر شهادت خود و أولاد كرام‏ نصيحت سيد البرية امام حسن عليه التحية نصيحت أمير المؤمنين حسن أثابه الله بمقاساة المحن‏ نهى از اضطراب در وقت فتنه و انقلاب‏ اظهار اصطبار بر سختى روزگار بيان آنكه فرح لازم ترح است و يسر تابع عسر نهى از عجز و فروتنى پيش مرد دنا اظهار صبر بر حوادث زمان براى دفع شماتت دشمنان‏ امر به سخا و كرم با جميع طوائف و امم‏ بيان آنكه كثرت مال عيوب را بپوشاند شكايت از فقر و احتياج‏ بيان آنكه دنيا به فطانت و عقل حاصل نشود ستايش دانش و خرد كه سبب نجاتست و سعادت ابد مدح علم و ادب و حمد عقل و حسب‏ امر به تحصيل آداب و منع از تفاخر به انساب‏ نفى عوارض جسمانى و اثبات فضائل نفسانى‏ تحسين سكوت و ستايش خاموشى‏ تنبيه بر ترك جواب اراذل‏ اظهار آثار حلم از كمال كياست و علم‏ امر به ستر عيوب و عفو ذنوب‏ شكايت از دوستان منافق‏ شكايت از فقدان احبا و اصدقا مناجات و دعا بدرگاه الهى‏ مناجات با حضرت قاضى الحاجات‏ منع از مداومت در مصاحبت‏ در ترتيب چيدن اظفار در تقريب نفس به موت‏ تبيين مصائب زمان و تعيين نوائب جهان‏ ارشاد ارباب صلاح به اسباب فلاح‏ بيان زوال جاه و مال و مذمت حرص بر جمع مال‏ توبيخ بر متابعت نفس و هوا شكايت از پيرى و سفيد شدن مو شكايت از حوادث روزگار تأسف بر ايام جوانى و دوستان جانى‏ اظهار ملال از مصائب ايام در وقت وفات فاطمة ع‏ اظهار ملال در وفات فاطمه زهرا ع‏ خطاب به فاطمه بعد از وفات‏ جواب از زبان آن مخدره‏ مرثيه در وقت زيارت خاتم الأنبياء تعيير وليد بن مغيره‏ خطاب به ابى لهب و تعيير او به ترك ادب‏ خطاب به وليد در وقت قتل او به غزاى بدر رجز ابى سعيد بن ابى طلحه در احد جواب او به احسن عبارات‏ خطاب به احزاب كه قيام نمودند به محاصره مدينه‏ مفاخرت شفيع محشر در غزوه خيبر رجز مرحب در غزاى خيبر جواب او به احسن عبارات‏ خطاب به ياسر و خيبريان‏ خطاب به عنتر بن صامت مرادى و عساكر خيبر خطاب به ربيع بن ابى الحقيق خيبرى‏ خطاب به جماهر خيبرى و اظهار شجاعت و دلاورى‏ رجز مرة بن مروان دارمى در خيبر جواب او به وجهى لايق و طرزى فائق‏ خطاب به معاوية بن أبي سفيان در غزاى صفين‏ تعريض به معاوية بن أبي سفيان‏ خطاب به حريث مولى معاويه در وقت كشتن او به صفين‏ جواب يكى از اعداى دين در حرب صفين‏ خطاب به حريث بن صباح حميرى در صفين‏ خطاب به معاوية و جنود او در ليلة الهرير مدح اصحاب ظفر آئين در صفين‏ ستايش عساكر نصرت مآثر مدح قبيله‏اى چند از عرب‏ خطاب به عثمان بن عفان‏ [حرف التاء] تنبيه بر زوال و فناى دنيا در فناء دنيا و تشبيه أو به خانه عنكبوت‏ بيان تغيير احوال زمان‏ ترغيب نفس به دار عقبى‏ ارشاد به قناعت و تذكار موت‏ ارشاد به قناعت و فراغت از سؤال‏ تحريص بر نفى حرص و قناعت به لقمه مقرر ارشاد به مخالفت نفس و ترك لذات و شهوات‏ ارشاد به صبر در حوادث روزگار در مذمت كثرت كلام و مدح خاموشى‏ در مدح از مكارم اخلاق‏ مرثيه حضرت خاتم النبيين ص‏ استجازه محاربه از سيد عالم ص‏ تهديد دشمنى كه متوجه حرب شده‏ نصيحت اصحاب سعادت انتساب در صفين‏ [حرف الجيم‏] بيان آنكه فرح لازم اندوه است و فرج تابع مكروه‏ در احتياج به جهل در بعض اوقات‏ خطاب به فاطمه زهرا وقت توجه به محاربه اعدا شكايت از دوستان منافق‏ بيان آئين مخالطت و مصاحبت‏ ستايش رفق و تأنى و مدارا [حرف الحاء] نهى از افشاء اسرار امر به عبادت و نهى از بيهوده گفتن‏ شرح مقاتله ليلة الهرير [حرف الخاء] تحسين فراغت به احسن وجوه بلاغت‏ [حرف الدال‏] نصيحت قرة العين امام حسين ع‏ تهيج نفس ناطقه به كسب فضائل‏ ارشاد به توقف اكتساب معالى به مشقت أيام و سهر ليالي‏ امر به مسافرت و بيان فوائد و ثمرات آن‏ بيان توقف جميع امور به امر خداوند غفور بيان آنكه امور بر وفق تقدير الهى است‏ مذمت جمعى كه به صورت انسانند تنبيه بر احتراز از ياران منافق‏ تفصيل مراسم محبت و مودت‏ بيان آنكه دوست دشمن دشمن است‏ اثبات ثبات در محبت و وفا آرزوى رفيق جانى و شفيق روحانى‏ ترغيب نفس به قناعت‏ تنبيه بر تسكين دلهاى پريشان‏ خطاب به مرديكه طمع خلود در دار دنيا دارد ارشاد به ابن الوقت بودن‏ بيان يكسان شدن خلائق بعد از موت‏ بيان فناى عالم و زوال بنى آدم‏ اظهار انديشه موت كردن‏ تأسف بر گذشتن ايام شباب‏ ذكر جمعى كه تمناى موت آن حضرت را داشته‏اند بيان احاطه موت به هر كه تولد مى‏يابد در مرثيه پدر بزرگوار و ذم قريش‏ مرثيه فاطمه زهرا در وقت حمى‏ خطاب به فاطمه زهرا براى اطعام اسيرى‏ جواب فاطمه زهرا آن حضرت را رجز وقت بناى مسجد مدينه‏ اقرار بر حقيقت دين اسلام‏ رجز بعد قتل زيد بن طلحه در احد منع شماتت هند زوجه ابى سفيان‏ بيان حوادث كه در غزوه احد رو نمود معذرت از قتل خويشان‏ بيان شكست قريش در غزاى خندق‏ خطاب به سيد بن سلمة مخزومي‏ مفاخرت به قرابت حضرت خاتم النبيين ص‏ شكايت از ياغيان وقت نزول نزديكى بصره و توجه به حرب عايشه‏ خطاب به محمد بن حنفيه در حرب جمل‏ تعريض به عبد الرحمن بن ملجم مرادى‏ توبيخ ابن ملجم و اشاره به وعده قطام‏ رجز كه در بين راه مسجد فرموده‏ [حرف الذال‏] ارشاد به تحمل اندوه و صبر بر مكروه‏ [حرف الراء] مناجات با قاضى الحاجات‏ بيان جامعيت حقيقت انسانى‏ تحسين علم و تقبيح جهل‏ اظهار صفاى طبع و جلاء ذهن‏ بيان آنكه مرد جاهل مرده است‏ مذمت بعضى مردم كه به معنى بهائمند امر به تحصيل آداب در صغر سن‏ بيان آنكه حصول مقاصد موقوف به محنت كشيدنست‏ خطاب به اشعث بن قيس در صفين‏ امر به صبر و تحمل و تفويض و توكل‏ بيان آنكه رنج و راحت قرين همند بيان آنكه صفاى دنيا به كدورت آميخته است‏ اميدوار ساختن فقيران‏ بيان تغير و تبدل روزگار غدار اظهار صبر در زمان عسر ستايش نفس مطمئنه به استغنا تنبيه بر تمكن در مقام رضا بيان آنكه گريختن از مرگ ممكن نيست‏ تمهيد عذر از قبل اهل تقصير بيان آنكه سعادت و شقاوت به تقدير الهى است‏ تسبيح و تنزيه و تقديس الهى‏ بيان اختلاف روزگار تنبيه بر فنا و زوال دنيا شكايت از اقبال و ادبار دنيا خطاب به دنيا و شكايت از او قطع رشته امل به تذكار اجل‏ منع اعتماد به مساعدت روزگار منع از نكوهش ايام ماضيه‏ در بيان اقسام مردمان‏ در بيان اصناف بشر مدح غنا و ترجيح او بر فقر بيان آنكه دولت ساتر عيوب است‏ تنبيه به آنكه فقر موجب ذلت است‏ در مذمت غنا كه اسباب عصيان است‏ در مذمت شهوات نفسانيه‏ در مدح عار و بيان انواع آن‏ تأسف بر فوت ائمه دين‏ اظهار رسيدن اندوه به كمال‏ ستايش كسى كه در مقام صبر ثابت قدم بوده‏ تبيين يمن انبساط و تحسين حسن اختلاط ترغيب به تحصيل دوست حقيقى‏ خطاب به شخصى كه از حليه خير عارى بوده‏ خطاب به يكى از ازواج كه به ملامت آن حضرت زبان گشاده‏ در ستايش قناعت‏ ارشاد به كسب حلال‏ ترغيب نفس به پرهيزگارى‏ اظهار ترحم بر طفلان يتيم‏ تخويف نفس از شيب‏ مرثيه حضرت خاتم الأنبياء ص‏ بيان آنكه تعزيت دافع مرارت فراق است‏ حكايت خوابيدن به جاى رسول الله ص‏ خطاب به اسامه بن زيد اعور جواب أسامة بن زيد خطاب به مرحب بن شاس‏ جواب مرحب بن شاس‏ خطاب به مرحب خيبرى و جواب جواب او رجز ياسر خيبرى‏ جواب رجز ياسر به توفيق خداوند قادر جواب رجز ياسر و تهديد او به تيغ قاهر رجز عنتر در غزاى خيبر جواب رجز عنتر به الهام خالق اكبر سوزانيدن جمعى كه به الوهيت او مقر بودند مدح اهل بيت سيد عالم ص‏ باز نمودن شجاعت و قوت‏ بيان اغماض از قبايح اعمال اقران‏ شكايت از اشخاصى كه نقض بيعت نمودند اظهار ملال از قتل طلحه و زبير شكوه از بودن خلافت او در ايام فتنه و بلا خطاب به عمرو بن عاص در حرب صفين‏ اظهار ملال از قتل احمر غلام عثمان به قصاص غلام خود كيسان‏ خطاب به اصحاب خود در حرب صفين‏ جستن معاويه براى مبارزه در حرب صفين‏ شكوه از حيله ابن عاص با ابو موسى اشعرى‏ [حرف الزاء] اقامه برهان بر فناى افراد انسان‏ رجز عمرو بن عبد ود در خندق‏ جواب عمرو بن عبد ود [حرف السين‏] نصيحت قرة العين امام حسن ع‏ نهى از اعتراض بر قضاى خالق‏ شكايت از باقى نماندن دوستان‏ تقريب نفس به موت كه لازم حياتست‏ عرض سلام بر اهل قبور اظهار شجاعت خود در بدر مفاخرت به آنكه ريحان او شمشير و خنجر است‏ خطاب به طلحة بن أبي طلحه در أحد تخويف أسامة بن زيد اعور در احد حكايت زندان كه در بصره ساخته‏ [حرف الصاد] ترغيب به جستن گنج عافيت‏ پيام به عمرو بن عاص در صفين‏ جواب عمرو بن عاص‏ [حرف الضاد] ترغيب و تحريص به انفاق مال‏ بيان آنكه حصول مقاصد موقوف به قضاست‏ تعيير مخالفان و مدعيان‏ پيام معاوية بن أبي سفيان به مرتضى ع‏ جواب حضرت مرتضى ع او را تهييج عمرو بن عاص معاويه را به حرب على ع‏ خطاب معاويه به عمرو بن عاص‏ [حرف الطاء] بيان توجه خويش به اوساط و اجتناب از تفريط و افراط تنبيه بر رضا و ايمان به قضا [حرف الظاء] ترجيح خواب مرد پريشان بر بيدارى‏ [حرف العين‏] منع از احسان به اراذل‏ امر به حلم و اعتدال در محبت و عداوت‏ بيان لوازم محبت و اخوت‏ هدايت به لوازم و مراسم احسان‏ شكايت از بى‏وفائى مردمان‏ تنبيه بر دفع دشمن در وقت ظفر نهى از جزع و ناله در مصائب‏ نهى از حرص در جمع مال‏ بيان انتهاى هر جمعيتى به پريشانى‏ نفى توغل در هوى و هوس‏ ترغيب به جوع و تنفير از گناهان صغيره‏ اعتراف به كثرت گناهان و معاصى‏ سپاس و ستايش الهى‏ مناجات با قاضى الحاجات‏ ترغيب به قناعت و پرهيزگارى‏ خطاب ابو طالب و نصيحت او به مرتضى‏ جواب حيدر و پذيرفتن نصيحت پدر خطاب عمرو بن معديكرب به على مرتضى‏ جواب مرتضى به افصح عبارات‏ در قتل اغشم به تيغ خون افشان‏ بيان تسلط خويش بر اعداء دين‏ اظهار اندوه از فوت دوستان‏ [حرف الغين‏] در مذمت اشتغال به دنيا [حرف الفاء] اميدوار ساختن گناه‏كاران‏ اميدوار ساختن ارباب مناهى‏ امر به فضل و عفو و احسان‏ نهى از بخل و امر به سخا و كرم‏ اظهار مقام تفويض و رضا بيان اضطرار خلايق و تفويض امر به خالق‏ ستايش موت كه روح را از بدن مى‏رهاند بيان صفات الهى كه بحرى است نامتناهى‏ كشته شدن كعب بن اشرف و بيرون كردن قبيله بنى نضير [حرف القاف‏] خبر گريختن غطريف بن جشم‏ اظهار اشتياق به ارض كوفه‏ ترغيب به توكل و تفويض امر به خداوند بيان ضديت ميانه غنى و خرد اظهار رضا به قضاى الهى‏ ترجيح و تفضيل علم بر مال‏ در بيان فنا و سرعت زوال دنيا مذمت دنيا كه مورث بلاء است‏ شكايت از فقدان ياران موافق‏ شكايت از ياران منافق‏ خطاب به عبيد بن بريده‏ حكايت غزاى بدر خطاب به موسى بن حازم عكى‏ اخبار از غيب بى شائبه ريب‏ اظهار فراست از حدس و كياست‏ تعيير معاويه براى مسجدى كه در دمشق ساخته‏ [حرف الكاف‏] بيان عجز عقول از ادراك حقيقت الهى‏ توحيد ذاتى كه اشرف مطالب اولياء است‏ اشاره به جزاى اعمال و اقوال‏ نهى از اضطراب منتهى به اضطرار مناجات وقت قتل مرة بن مروان به خيبر مدح عساكر ظفر مآثر بازداشتن نفس از حرص و هوى‏ تنبيه نفس خويش به رسيدن اجل‏ [حرف اللام‏] در مذمت دنيا و بيان فناء آن‏ در مذمت اشتغال به دنياى دنا تشبيه دنيا به چيزهاى بى‏حقيقت‏ در بيان فنا و زوال دنيا مذمت جمع مال و حرص و بخل‏ اظهار همت عليا و تجرد از دنيا بيان اشتغال مردم به كارهاى بى‏حاصل‏ بيان زوال جهان و فناى زمان‏ ارشاد نفس به صفات عاليه‏ خطاب به جابر بن عبد الله انصارى‏ بيان حال سلاطين گذشته‏ بيان اشتياق خويش به فاطمه زهرا بيان آمدن پيرى و رفتن جوانى‏ در اظهار حزم عاقلان‏ در مذمت بخل و وعد كاذب‏ ترغيب به تحصيل علم و فطانت‏ مفاخرت به علم و حكمت خويش‏ بيان معناى غنا و كرم و فقاهت‏ امر به صمت و نهى از بسيارگوئى‏ منع جمعى كه عيب مردمان جويند امر به حفظ نفس اماره و شكيبائى‏ نهى از جزع در وقت عسرت‏ در مذمت سؤال و ريختن آبرو در مذمت تكبر و دشمنى و سؤال‏ در مدح كسب و ذم سؤال‏ اظهار استغنا از خلق عالم‏ اظهار مروت و فتوت خويش‏ مذمت سؤال و مدح صبر و قناعت‏ اظهار كمال احسان با فقيران‏ ارشاد به قطع دشمنى به عجز و فروتنى‏ شكايت از مخالفت روزگار خطاب به همام بن اغفل ثقفى‏ اظهار خوف از عقاب الهى‏ بيان اهوال روز قيامت‏ خطاب به حارث اعور همدانى‏ نفى قواعد و احكام نجوم‏ اخبار از ظهور مهدى موعود ع‏ خطاب به ابى بكر اظهار شجاعت و دليرى خويش‏ اظهار دليرى و دعوى شيرى‏ امر به كتمان شجاعت و علم و مال‏ مرثيه خديجه و ابو طالب‏ اظهار اخلاص با نبى ص‏ اظهار محبت خود به رسول خدا ص‏ حكايت غزاى بدر و فتح رسول ص‏ حكايت غزاى احد در حوالى مدينه‏ رجز عثمان بن ابى طلحه در أحد جواب أو به عبارات بليغه‏ رجز ابو الحكم عمرو بن اخنس در أحد جواب او به عبارتى نيكو حكايت غزاى خندق‏ حكايت قتل حي بن أخطب‏ بيان اراجيف منافقان صاحب كينه‏ اظهار اندوه وقت نزديك شدن حرب جمل‏ شكايت از طلحه و زبير پيام به معاوية بن أبي سفيان‏ جواب دادن معاويه به جدال‏ جواب جواب به آئين صواب‏ صفت لشكر ظفر پيكر اظهار خوشنودى از عبد العزيز بن حرث‏ تمناى موت خويش وقت شهادت عمار ياسر حكايت قتل لشكر شام‏ [حرف الميم‏] مناجات با قاضى الحاجات‏ طلسم كه از جهت رفع صداع مجربست‏ بيان عجز عقول از ادراك كنه خالق‏ بيان عجز انسان و ايمان به قضاى يزدان‏ تفويض امور به قضاى الهى‏ مذمت جمعى كه به نفى حشر قائلند تنبيه به زوال زمان و فناى جهان‏ بيان امتزاج شهد دهر به زهر مذمت دنيا كه مردم فريب است‏ امر به شكر نعم ذى الجلال‏ نصيحت قرة العين امام حسين ع‏ بيان نفاست احسان نزد كريم‏ نفى احتياج به سؤال از ارباب كرم‏ نهى از گفتن اسرار با غير كرام و ابرار نهى از ستم در وقت اقتدار نهى از مزاح و هزل فتنه‏انگيز بيان مراسم اخوت و معالم فتوت‏ تأسف بر انهدام اركان مسلمانى‏ شكايت آن زن آزرده از شوهر خود جواب گفتن شوهر او را حكم نمودن امير مؤمنان ع‏ ترغيب نفس به جلادت‏ مرثيه ابى طالب و مدح او به مناقب‏ خطاب به فاطمه براى اطعام يتيمى بينوا جواب فاطمه زهرا حيدر را دم زدن از علو همت به افتخار مباهات به قرابت نبي و منافرت از اجنبى‏ مفاخرت به مناقب خود در مجلس خليفه ثانى‏ شكايت از اهل نفاق و شقاق‏ در مدح حارث بن صمه انصارى‏ مباهات بعد از مراجعت از احد رجز غطريف بن جشم‏ جواب او به عباراتى نيكو خطاب به عمرو بن عبد ود در خندق‏ رجز داود بن قابوس بكرى در خيبر جواب او به احسن كلام‏ خطاب به يهود خيبر رجز در وقت قتل صحيح خيبرى‏ خطاب به زبير در حرب جمل‏ خطاب به معاوية بن أبي سفيان‏ خطاب به معاويه و مفاخرت به مناقب عاليه‏ مذمت اراذل به نافرمانى‏ حكايت مقاتله عرب در صفين‏ حكايت حرب صفين و ذكر قبائل همدان‏ حكايت قتل يكى از مفسدين‏ مرثيه هاشم و يارانى كه در صفين شهيد شدند تحريك سلسله حرب در صفين‏ اظهار اندوه از قتل اعيان اهل شام‏ مذمت بعضى از قبائل عرب‏ [حرف النون‏] مناجات با قاضى الحاجات‏ ابتهال و زارى به درگاه بارى‏ نصيحت قرة العين امام حسين ع‏ در امر به صبر و شكيبائى‏ نهى از كراهت مكروه دنيوى‏ اشاره به رضا و تسهيل امور تنبيه به غنيمت شمردن اقبال‏ شكايت از جفاى روزگار بيان تأديب روزگار انسان را نهى از فروتنى با مردم دنا دمزدن از لوازم تقدير ارشاد به تسليم و منع از عجب‏ امر به حيا و پرهيز از دنيا بيان بى‏اعتبارى جهان‏ شكايت از ياران منافق‏ مبالغه در محافظت زنان از مردان‏ بيان بيوفائى زنان گمراه‏ اظهار حرمان در عين وصال‏ خطاب به خليفه ثانى عمر بن خطاب‏ نهى از اختيار غربت كه مؤدى است به كربت‏ شكايت از فسق و فجور فاسقان‏ نفى تأثير كواكب و نجوم‏ تحسين فال سعادت مال‏ اظهار شرافت حسب خويش‏ معما به اسم محمد ص بر وفق حساب ابجد خطاب به فاطمه براى اطعام مسكينى‏ جواب فاطمه بر وجه طاعت‏ شكايت از مشركان به ايذاى عثمان‏ تهديد كفار در غزوه بدر تخويف يكى از كفار به تيغ آتشبار تهديد يكى از اشرار به تيغ آتشبار توصيف نقش تيغ ظفر اثر خويش‏ خطاب به محمد بن حنفيه در حرب جمل‏ خطاب عمرو بن عاص در صفين به لشكر أمير المؤمنين‏ جواب او به احسن عبارات‏ تخويف معاندان دين در صفين‏ خطاب عبد الله اراسى در نهروان به لشكر مرتضى ع‏ جواب او به عبارتى نيكو [حرف الواو] بيان ابتلاى ارباب كمال‏ خطاب به فرقه باغيه و مذمت معاويه‏ [حرف الهاء] ارشاد به تحمل و شكيبائى‏ منع از انبساط با مرد دنا ارشاد به احسان ياران در وقت دولت‏ اظهار صفا به حضرت مصطفى ص‏ در بيان صفات پسنديده‏ [حرف الياء] ذكر صفات ارباب كمال‏ در مدح فقر و قناعت‏ ترغيب نفس به قناعت‏ منع از صفات ذميمه‏ منع از حرص و ريختن آبرو هدايت نفس به رضا و اطاعت قضاء تنفير نفس از دنيا و ترغيب أو به عقبا تخويف نفس به حشر و تهديد او به نشر آرزو كردن عدم از غايت الم‏ شكايت از روزگار غدار برانگيختن نفس جانب عبادت‏ استدلال از تكلم بر شرافت مردم‏ بيان آنكه حرص تابع حياتست‏ مرثيه حضرت خاتم النبيين ص‏ مفاخرت به علاقه فاطمه و حسنين‏ اظهار شجاعت در وقت قتل يكى از كفار خطاب يكى از اعداء به لشكر مرتضى ع‏ جواب او به عبارتى نيكو ارشاد به تفويض و توكل به خداوند فهرست مطالب‏

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام


صفحه قبل

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 8

به چنگ آورد.

تازه اين‏گونه نعمت‏ها هم گاهى موقت است و تا آنجا كه خدا صلاح بداند آنها را براى إنسان حفظ مى‏كند و آنگاه كه وجود نعمتى را خدا براى فردى زيان‏آور تشخيص داد از وى مى‏گيرد.

از آنجا كه موضوع «كلّم النّاس على قدر عقولهم» (در حدّ فكر شنوندگان براى آنان حرف بزنيد) يك مطلب قطعى و ادبى است و آنانكه مى‏خواهند در انجام وظيفه بهتر و بيشتر كوشا باشند ناگزيراند طرف صحبت خود را درك كنند و مطالبى را ارائه دهند كه در مغز طرف اثر بگذارد و از آنجا كه شعر در افكار احساساتى اثرى آنى دارد، امام على عليه السّلام و ساير رهبران دينى به هنگام نياز از اشعار ديگران بهره مى‏بردند و يا اينكه از سروده‏هاى خود بخصوص در ميدان‏هاى جنگ كمك مى‏گرفتند.

با توجه به اين نكته، شاعر و سخنگو از شعر، تاريخ و فكاهى هميشه بهره مى‏برد، اما بهره بردن وى دليل آن نيست كه تمام آنچه مى‏گويد ساخته اوست.

اسلام و انقلاب شعرى‏

مى‏دانيم كه قبل از إسلام بهترين شعرها كه در خانه كعبه آويزان مى‏شد و بنام «معلقات» شهرت داشت و گزيده آن، «معلّقات سبع» است كه بصورت كتاب عرضه گرديده درباره مسائل جنسى مقدمات و مؤخرات آن بود.

شعرى از همه زيباتر بود كه غرائز را بهتر و شديدتر تحريك كند و بآسياى شكم و محصول آن (زير شكم) بيشتر خدمت كند بكارى كه بسيارى از حيوانات در آن قهرمان‏اند.

اسلام عزيز كه آمد، آنچنان انقلابى در شعر و شاعرى بوجود آورد كه 180 درجه با وضع قبل از إسلام تفاوت پيدا كرد.

اگر قبل از إسلام درباره چشم و ابرو سخن مى‏سرائيدند، شراب و مستى مورد

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 9

ستايش بود، رنگ و بوى بدن و لباس معشوقه‏ها مضامين شعرى را تشكيل مى‏داد، با انقلاب إسلام، توجه به فقراء كمك به درماندگان و خدمات اجتماعى مورد توجه قرار گرفت.

شعرهاى امرؤ القيس، لبيد، عنتره و ديگران كه اطراف خانه خدا آويزان مى‏شد و همه در مسائل شهوترانى داد سخن داده بودند، با انقلاب إسلام فروريخته شد و خيلى سريع، دعبل، كميت و فرزدق‏ها در ميدان شعر با مضامين معنوى قد برافراشتند.

مقايسه اشعار قبل از إسلام و بعد از إسلام و نقش إسلام در تحول مطالب شعرى خود موضوع چند جلد كتاب است.

بارى در برابر آن مضامين شعرى، وظيفه معنوى كسانى كه طبع شعر داشتند روشن بود. به جنگ مطالب فاسد رفتن و مطالب صحيح را در قالب شعر عرضه- كردن و آنان را كه فقط با آهنگ و شعر سروكار دارند و غرق در مفاسداند اصلاح- كردن.

مبارزه عملى‏

پيامبر إسلام صلّى اللّه عليه و آله كه در انقلاب خود پيروز شد و دين خود را در جريان رشد قرار داد تا بر تمام أديان بتدريج پيروز گردد 6 آداب، رسوم و غرائز را از طريق مشروع و صحيح حفظ كرد.

در قرآن چنين مى‏خوانيم: «طواف و نماز مشركان اطراف خانه خدا اين بود كه سوت مى‏كشيدند و كف مى‏زدند» 7 .

و محمّد صلّى اللّه عليه و آله طواف برهنه آنان را كنترل كرد و مردم را براى طواف كعبه‏

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 10

(در محدوده خاصى) نيمه لخت نمود، به جاى سوت زدن لبيك اللّهمّ لبيك قرار داد، بجاى رقص كردن، هروله ميان صفا و مروه و بجاى تفريح أيّام حج، رمى- جمرات را كه خود يكنوع تفريح است در نظر گرفت و سرانجام هر مفسده‏اى را با مهارتى خاصّ كنترل كرد و قبل از منع كلى جايگزينى إسلامي براى آن در نظر گرفت.

در برابر آن اشعار كذائى، وظيفه إسلامي و اجتماعى امام على عليه السّلام بود كه خلأ شعرى را با مضامين إسلامي پر كند و چنين هم كرد.

تأسف اين است كه مطالبى كه از امام على عليه السّلام جمع‏آورى شده چه نهج البلاغة و چه شعر، بيشتر مربوط به دوران رياست آنحضرت است.

چه ميتوان كرد وقتى محيط فكرى كوتاه باشد مطالب وقتى ارزش پيدا مى‏كند كه گوينده در مقام و پستى اجرائى باشد و همين است رمز اين مطلب كه آنهمه سفارش مى‏كردند به حرف گوينده دقت كنيد، كارى به سال و قيافه و مقامش نداشته باشيد.

تمثيل و تضمين‏

موقعى كه گوينده‏اى حرف كسى را نقل مى‏كند، در حقيقت او را تأييد و براى او حساب باز كرده، هرچند حرف او را براى انتقاد و مخالفت نقل كند. نقل مطالب ديگران، هرچند انتقاد نسبت به همان مطالبى كه ذكر مى‏شود باشد، تأييد آنان به حساب مى‏آيد.

آنگاه كه شخصيتى از فردى ضعيف مطلبى نقل كند، در حقيقت او را شخصيت داده و بزرگ كرده است كه اين عمل يكنوع فداكارى و ايثار تلقى مى‏گردد.

و امام على عليه السّلام كه در اشعار و يا مطالب نهج البلاغة به اشعار و مطالب ديگران استناد مى‏كند، هم ميخواهد حقّ ديگران را ادا و از آنان تقدير كند و هم ميخواهد با مرض غرور و خودخواهى كه ممكن است در نهاد إنسان جرقه زند و رشد پيدا كند مبارزه نمايد و عملا اين درس را تعليم دهد.

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 11

آنجا كه تمام شعر بيان مى‏شود «تمثيل» گفته مى‏شود و آنجا كه بعضى از مطلب ديگران در ميان شعر مى‏آيد «تضمين» و امام عليه السّلام در ميان مطالب خود به «تمثيل» بيشتر توجه داشته است.

حديث نفس‏

اين ضرب‏المثل در ايران معروف است: «به در بزن ديوار بشنود»، عربها اين ضرب‏المثل را به اين عنوان بيان مى‏دارند: «ايّاك و اسمعى يا جارى»: روى سخن من با همسايه است ولى تو را در نظر دارم. با ديگرى حرف مى‏زند ولى هدفش شنونده است اما نمى‏خواهد بطور مستقيم با او سخن بگويد.

امام زين العابدين عليه السّلام كه با خداى خود مناجات مى‏كند و دعا مى‏خواند، در ضمن دعا معارف، سياست، اخلاق و مطالب إسلامي را عرضه مى‏دارد تا اگر فعاليت مستقيم را از دست داده به صورت گريه و ناله، هدف خويش را تأمين كند.

و امام على عليه السّلام كه مى‏خواهد عملا مردم را در راه انقلاب اخلاقى و اصلاح اجتماعى قرار دهد، فرزندانش، امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام را كه خود مجسمه علم و تقوى بوده‏اند اندرز مى‏دهد و به بيان ديگر با خود سخن مى‏گويد تا ديگران پند بگيرند كه حديث نفس از نظر علم اخلاق مطلبى عميق است و آموزنده.

خودستائى امام عليه السّلام‏

امام على عليه السّلام هم در نهج البلاغة و هم در ديوان، موارد مختلفى از خود سخن مى‏گويد، امتيازهاى خويش را شماره مى‏كند و اين نهايت مصيبت امام على عليه السّلام است.

شخصيتى كه بيست و پنجسال از صحنه رياست ظاهرى كنار زده شده و تنها به هنگامى كه چرخ اداره مملكت سست مى‏شده يا مى‏ايستاده احضار مى‏شده يا مورد مشورت قرار مى‏گرفته تا كندى را برطرف و توقف را به حركت بدل كند و

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 12

نه تنها از وى تشكرى علنى و عمومى نمى‏شده بلكه در زمان خليفه سوم هم چند مرتبه تبعيد گرديده است، چه انتظارى است كه آنهمه فضائلى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درباره آنحضرت بيان داشته در ذهن‏ها مانده باشد.

ناگفته نماند كه بارها خليفه دوم گفته است: «لو لا عليّ لهلك عمر»: (اگر على عليه السّلام نبود عمر بر اثر اشتباه به انحراف مى‏افتاد) اما آيا اين مطلب را براى جبران داستان بيعت گرفتن براى خليفه اول و آنهمه شكنجه‏هاى روحى كه به امام على عليه السّلام وارد آورد گفته و يا مى‏خواسته است از محبوبيت امام على عليه السّلام براى تحكيم رياست خود استفاده كند و ناگزير از تواضع براى او بوده و درك مى‏كرده است كه با اين روش به داستانى مشابه داستان عثمان كه در پيش خواهد بود گرفتار نخواهد شد مطلب روشن نيست.

از اين‏نظر كه از مطالب امام على عليه السّلام از آغاز زندگى تا رياست فقط مختصرى از رجزها و شعارهاى جنگى ضبط گرديده است و آنچه نقل شده غالبا مطالبى است كه پس از رياست مطرح كرده است مى‏توانيم بگوئيم، ضبط و نقل مطالب امام عليه السّلام تحت سانسور بوده و يا اينكه امام على عليه السّلام تحت‏نظر بوده است و براى خالى نبودن عريضه گاه‏وبيگاه بصورت نمايشى آنهم براى تحكيم قدرت خودشان، آنحضرت در ميان مردم ديده مى‏شده است.

امامى كه نزديك به نصف عمر خود را در چنين شرائطى گذرانيده است و در هر شرائط ارزش وجودش عملا انكار شده است و مى‏داند كه پس از وى هم دستگاه سانسور معاويه فضائل آنحضرت را به ظاهر چند صباحى محو خواهد كرد ناگزير است هرچه مى‏تواند به جاى مردمى كه در زمان خلفاء نگفته بودند و به جاى ملتي كه پس از وى مطالب را فقط زير شكنجه و روى سفره مرگ مى‏توانند بگويند بگويد باز هم بگويد.

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 13

خودستائى جنگى‏

نكته ديگرى را كه نبايد ناديده گرفت اين است كه خودستائى در جنگ نه تنها جايز بلكه لازم است و امام عليه السّلام از آغاز خلافت ظاهرى با جبهه شتر (جنگ جمل) مواجه شد و تا شهادت در محراب در جنگهاى مختلف بود و ناگزير بود امتيازهاى خود را عرضه بدارد تا مردم به خود آيند و آنحضرت را خوب درك كنند.

ميبد و ميبدى‏

ميبد در مسير اردكان- يزد قرار گرفته است. ميبد از نظر علم و معنويت شهرى سابقه‏دار است.

حسين بن معين الدين ميبدى كه ديوان امام على عليه السّلام را شرح كرده و اشعار فارسى را به آن افزوده است يكى از دانشمندان اين شهر است. وى شرح خود را در سال 890 (پنج قرن پيش) نگاشته است.

ميبدى در عين اينكه از دانشمندان أهل سنت بوده است علاقه شديدى به امام على عليه السّلام داشته است. اين اشعار وى حدود علاقه او را نسبت به آنحضرت روشن مى‏گرداند.

بسكه تابد مهر حيدر هردم از سيماى من‏

آسمان را سرفرازى باشد از بالاى من‏

چون سخن گويم ز معراجش كه آن دوش نبى است‏

پاى در دامن كشد فكر فلك پيماى من‏

بهر وَ صّافى او سر تا قدم گشتم زبان‏

تا نگردد غير مدحش خارج از اجزاى من‏

ديوان أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 14

طبع من تا گشت چون دريا ز فيض مرتضى‏

ابر گوهربار جويد، فيض از درياى من‏

گر نبودى ذوالفقار مهر او در دست دل‏

لقمه‏اى كردى مرا اين نفس اژدرهاى من‏

خاك راهش در دو چشم من بجاى سرمه است‏

نيك ديدم آفرين بر ديده بيناى من‏

نى كه من تنها به مدحش سرفرازى مى‏كنم‏

غير از اين هرگز كسى نشنيده‏اى از آقاى من‏

اى صبا در گرد دستت خاكم ببر سوى نجف‏

بعد مردن چون فرو ريزد ز هم اعضاى من‏

ميبدى قبل از وارد شدن به شرح ديوان آيات فراوانى را كه درباره امام على عليه السّلام تفسير و تأويل شده نقل و در ضمن مطالب، نكته‏هاى جالبى نقل مى‏كند از جمله:

بيهقى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى‏كند: «من أراد ان ينظر الى نوح في تقويه و الى إبراهيم في حلمه و الى موسى في هيبته و الى عيسى في عبادته فلينظر الى على بن ابيطالب عليه السّلام»:

كسى كه مى‏خواهد به تقواى نوح، حلم إبراهيم، هيبت موسى، و عبادت عيسى نظر كند به عليّ بن ابيطالب عليه السّلام نگاه كند.

اى مصحف آيات الهى رويت‏

وى سلسله أهل ولايت مويت‏

سرچشمه زندگى لب دلجويت‏

محراب نماز عارفان ابرويت‏

وى مى‏نويسد: كلماتى كه اول سوره‏هاى قرآن است با حذف مكررها اين جمله مى‏شود: «عليّ صراط حقّ نمسكه»: على عليه السّلام راه حقى است كه آن را محكم حفظ مى‏كنيم.

صفحه بعد