کتابخانه روایات شیعه
وَ الْبَيْتُ ذُو السِّتْرِ لَوْ شَاءُوا تُحَدِّثُهُمْ
نَادَى بِذَلِكَ رُكْنُ الْبَيْتِ وَ الْحَجَرُ
باز نمودن شجاعت و قوت
-
إِذَا اجْتَمَعَتْ عُلْيَا مَعَدٍّ وَ مَدْحَجٍ
بِمَعْرَكَةٍ يَوْماً فَإِنِّي أَمِيرُهَا
مُسَلَّمَةٌ أَكْفَالُ خَيْلِي فِي الْوَغَى
وَ مَكْلُومَةٌ لَبَّاتُهَا وَ نُحُورُهَا
حَرَامٌ عَلَى أَرْمَاحِنَا طَعْنُ مُدْبِرٍ
وَ تَنْدَقُّ مِنْهَا فِي الصُّدُورِ صُدُورُهَا
بيان اغماض از قبايح اعمال اقران
-
أُغَمِّضُ عَيْنِي فِي أُمُورٍ كَثِيرَةٍ
وَ إِنِّي عَلَى تَرْكِ الْغُمُوضِ قَدِيرٌ
وَ مَا مِنْ عَمًى أُغْضِي وَ لَكِنْ رُبَّمَا
تَعَامَى وَ أَغْضَى الْمَرْءُ وَ هُوَ بَصِيرٌ
وَ أَسْكُتُ عَنْ أَشْيَاءَ لَوْ شِئْتُ قُلْتُهَا
وَ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْمَقَالِ أَمِيرٌ
أُصَبِّرُ نَفْسِي بِاجْتِهَادِي وَ طَاقَتِي
وَ إِنِّي بِأَخْلَاقِ الْجَمِيعِ خَبِيرٌ
شكايت از اشخاصى كه نقض بيعت نمودند
-
تِلْكُمْ قُرَيْشٌ تَمَنَّانِي لِتَقْتُلَنِي
فَلَا وَ رَبِّكَ مَا بَزُّوا وَ لَا ظَفِرُوا
فَإِنْ بَقِيتُ فَرَهْنٌ ذِمَّتِي لَكُمُ
بِذَاتِ وَدْقَيْنِ لَا يَعْفُو لَهَا أَثَرٌ
وَ إِنْ هَلَكْتُ فَإِنِّي سَوْفَ أُورِثُهُمْ
ذُلَّ الْحَيَاةِ فَقَدْ خَانُوا وَ قَدْ غَدَرُوا
إِمَّا بَقِيتُ فَإِنِّي لَسْتُ مُتَّخِذاً
أَهْلًا وَ لَا شِيعَةً فِي الدِّينِ إِذْ فَجَرُوا
قَدْ بَايَعُونِي وَ لَمْ يُوفُوا بِبَيْعَتِهِمْ
وَ مَاكَرُونِي فِي الْأَعْدَاءِ إِذْ مَكَرُوا
781- خانه كعبه هم كه پرده دارد گواهى مىدهد، اگر بخواهند ركن خانه و حجر الأسود هم به خوبى من گواهى خواهد داد.
اى دوست غرض ز خلق آدم مائيم
مجموعه اسرار دو عالم مائيم
هرچند كه أرباب شرف بسياراند
دانند محققان كه خاتم مائيم
توضيح: تمام موجودات از اعمال و گفتار بشر متأثر مىگردند و بموقع به اعمال گواهى مىدهند.
نطق آب و نطق خاك و نطق گل
هست محسوس حواس أهل دل 79
ابراز شجاعت و قدرت 782- آنگاه كه در جنگى، بهترين قهرمان طائفه معد و مدحج ابراز وجود كنند من رئيس آنها خواهم بود.
783- كفلهاى اسبهاى من در جنگ سالم مىماند و سينه و گردن آنها مجروح مىگردد.
784- براى نيزههاى ما حرام است كه از پشت سر به افراد حمله كنند، با سرنيزه سينههاى دشمن را مىشكافند.
آن شيردلم كه از كسى نگريزم
وز كشتن دشمنان چه خنجر تيزم
هرگز نروم از پى خصمى كه گريخت
عار است مرا كه خون عاجز ريزم
چشمپوشى كردن امام عليه السّلام از اعمال بعضى از مردم 785- بسيارى از كارهاى ديگران را ناديده مىگيرم و من قدرت دارم كه كارهاى ديگران را بازخواست كنم.
786- ناديده گرفتنم از جهت نديدن نيست بلكه گاهى إنسان خود را درعين ديدن به ناديدگى مىزند.
هرچند كه خلق را نه نيك است معاش
وز جهل و شقاوتاند در بند تلاش
آن به كه نهيم چشم روشن برهم
خوش نيست كه عيب مردمان گردد فاش
787- از خيلى مطالب سكوت مىكنم كه اگر بخواهم مىتوانم آنها را بگويم و در سخن گفتن كسى برتر از من نيست.
788- خود را با كوشش و طاقت خويش بسكوت وادار مىسازم، درصورتىكه به اخلاق همه آگاهم.
جمعى كه ز باده فنا بىهوشند
بر لب زدهاند قفل و خوش خاموشند
از آتش ظلم گرچه خواهى جوشند
اصلاح كنند و عيب مردم پوشند
شكايت از بيعتشكنان 789- اين قريش شماست كه آرزوى قتل مرا دارد، به خدا سوگند نه ضربهاى زدند و نه پيروز شدند.
790- اگر زنده بمانم رهن تعهد خود هستم. تعهد به جنگى كه اثرى از قريش باقى نخواهد گذاشت.
791- و اگر هلاك شوم براى آنان ذلت و خوارى در زندگى را به ارث
وَ نَاصَبُونِيَ فِي حَرْبٍ مُضَرَّمَةٍ
مَا لَمْ يُلَاقِ أَبُو بَكْرٍ وَ لَا عُمَرُ
اظهار ملال از قتل طلحه و زبير
-
أَشْكُو إِلَيْكَ عُجَرِي وَ بُجَرِي
وَ مَعْشَراً أَعْشَوْا عَلَيَّ بَصَرِي
إِنِّي قَتَلْتُ مُضَرِي بِمُضَرِيَ
جَدَعْتُ أَنْفِي وَ قَتَلْتُ مَعْشَرِي
شكوه از بودن خلافت او در ايام فتنه و بلا
-
صَبَرْتُ عَلَى مُرِّ الْأُمُورِ كَرَاهَةً
وَ أُبْقِيتُ فِي ذَاكَ الصُّبَابِ مِنَ الْأَمْرِ
خطاب به عمرو بن عاص در حرب صفين
-
يَا عَجَباً لَقَدْ رَأَيْتُ مُنْكَراً
كَذِباً عَلَى اللَّهِ يُشِيبُ الشَّعَرَا
يَسْتَرِقُ السَّمْعَ وَ يُغْشِي الْبَصَرَا
مَا كَانَ يَرْضَى أَحْمَدٌ لَوْ خُبِّرَا
أَنْ تَعْدِلُوا وَصِيَّهُ وَ الْأَبْتَرَا
شَانِي النَّبِيِّ وَ اللَّعِينَ الْأَخْزَرَا
كِلَاهُمَا بِجُنْدِهِ قَدْ عَسْكَرَا
قَدْ بَاعَ هَذَا دِينَهُ إِذْ فَجَرَا
بِمُلْكِ مِصْرَ إِنْ أَصَابَا ظَفَرَا
مَنْ ذَا بِدُنْيَا بَيْعُهُ قَدْ خَسِرَا
يَا ذَا الَّذِي يَطْلُبُ مِنِّي الْوَتَرَا
إِنْ كُنْتَ تَبْغِي أَنْ تَزُورَ الْقَبْرَا
حَقّاً وَ تَصْلَى بَعْدَ ذَاكَ الْجَمْرَا
أُسْعِطُكَ الْيَوْمَ ذُعَافاً صَبْراً
لَا تَحْسَبَنِّي يَا ابْنَ عَاصٍ عَسِراً
سَلْ بِيَ بَدْراً ثُمَّ سَلْ بِي خَيْبَراً
كَانَتْ قُرَيْشٌ يَوْمَ بَدْرٍ جَزَراً
إِنِّي إِذَا مَا الْحَرْبُ يَوْماً حَضَرَا
مىگذارم، زيرا قريش خيانت كردند و حيله زدند (و نتيجه خيانت ذلت است.)
ديديم جماعتى به ايمان درست
بودى همه را حديث و پيمان درست
امروز چنان است كه در روى زمين
بسيار عزيز است مسلمان درست
792- اگر زنده ماندم نه گروه در نظر مىگيرم و نه طرفدار مذهبى انتخاب مىكنم زيرا قريش خيانتكاراند.
793- با من بيعت كردند و به پيمان خود وفا نكردند و آنگاه كه بمن حيله زدند مكر را در ميان دشمنان اجرا كردند.
794- در آتش شعلهورى آشكارا به جنگ با من پرداختند. حادثهاى كه نه أبو بكر با آن برخورد داشت نه عمر.
آن يار كهن كه بود با من هم عهد
امروز به قصد خون من دارد جهد
آرى چه توان كرد كه در يك زنبور
آميختهاند زهر قاتل با شهد
اظهار ناراحتى از قتل طلحه و زبير 795- خدايا شكايت بزرگ و كوچك را پيش تو مىآورم. شكايت جمعيتى را كه نور چشمم را ضعيف كردند به تو عرضه مىكنم.
796- از فرزندان طائفه مضر براى كوبيدن قبيله مضر بهره گرفتم 80 بينى خود را بريدم و طائفه خويش را بقتل رسانيدم.
در قصه خويش صد حكايت دارم
وز دشمن وز دوست شكايت دارم
وين طرفه كه كس بمن نمىدارد گوش
هرچند كه صد حديث و آيت دارم
گلايه از وضع خلافت خود 797- از روى ناچارى با تلخىهاى روزگار مىسازم و در آغاز كودكى رياست هستم.
يابيم ز دشمنان جفائى كه مپرس
بينيم ز دوستان وفائى كه مپرس
القصه رسيده است كشتى اميد
امروز به گرداب بلائى كه مپرس
سخن به عمرو بن عاص در جنگ صفّين 798- جاى تعجب است مطلب عجيبى ديدهام. به خدا دروغ بستن موى را سفيد مىكند.
799- گوش را سنگين مىكند و چشم را ضعيف مىسازد. احمد صلّى اللّه عليه و آله اگر آگاه مىگرديد راضى نمىشد كه ببيند:
800- وقتى محمّد صلّى اللّه عليه و آله را با «ابتر» 81 (عاص بن وائل) نكوهشكننده از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ملعون چشم تنگ و علاقمند به دنيا همرديف كنند.
801- (معاويه و عمرو بن عاص) هر دو در برابر لشكر وصى محمّد صلّى اللّه عليه و آله لشكر آراستهاند، زيرا عمرو بن عاص خود را باين جهت كه منحرف بود فروخته بود.
802- و در برابر فروش دين خود سرزمين مصر را خريده بود كه اگر پيروز شدند آن را تصرف كند. كسى كه دين خود را به دنيا بفروشد حتما خسارت كرده است.
بيم است كه جيب جان خود چاك كنم
وز دست فلك بر سر خود خاك كنم
چون خصم برابر مىكند آن بهتر
كز لوح زمان نام و نشان پاك كنم
803- اى كسى كه مىخواهى كينهى خود را نسبت بمن اظهار كنى، اگر مىخواهى قبر را زيارت كنى،
804- (اگر حقيقتا بفكر قبرى) و پس از قبر به آتش جهنم مىخواهى برسى، امروز در بينىات زهر تلخ مىريزم.
805- اى فرزند عاص فكر نكنى كه من به سختى افتادهام. درباره من از جنگ بدر بپرس، سپس از جنگ خيبر سؤال كن.
806- قريش در جنگ بدر قطعهقطعه شدند. آنگاه كه جنگ پيش آمد،
807- آتش جنگ را شعلهور مىسازم و قنبر را احضار مىكنم و مىگويم پرچم را جلو بياور و از ترس گامى عقب مگذار.
گر قصد هلاك خود ندارد دشمن
از بهر چه مىكند خصومت با من
هرچند كه زند لاف شجاعت اما
چون تيغ نهم هماندم فكند گردن
808- نه ترس براى ترسو و نه حيله براى حيلهگر، از حادثه مىتواند جلوگيرى كند.
809- زيرا ترس، خواست خدا را تغيير نمىدهد.