کتابخانه روایات شیعه
فَإِنْ تُصْرَعُوا تَحْتَ أَسْيَافِنَا
كَمَصْرَعِ كَعْبٍ أَبِي الْأَشْرَفِ
غَدَاةَ رَأَى اللَّهُ طُغْيَانَهُ
وَ أَعْرَضَ كَالْجَمَلِ الْأَحْيَفِ
فَأَنْزَلَ جِبْرِيلَ فِي قَتْلِهِ
بِوَحْيٍ إِلَى عَبْدِهِ الْمُلْطَفِ
فَدَسَّ الرَّسُولُ رَسُولًا لَهُ
بِأَرْهَفَ ذِي ظُبَةٍ مُرْهَفٍ
فَبَاتَتْ عُيُونٌ لَهُ مُعْوِلَاتٌ
مَتَى يُنْعَ كَعْبٌ لَهَا تَذْرِفُ
فَقَالُوا لِأَحْمَدَ ذَرْنَا قَلِيلًا
فَإِنَّا مِنَ النَّوْحِ لَمْ نَشْتَفِ
فَخَلَّاهُمُ ثُمَّ قَالَ اظْعَنُوا
دُحُوراً عَلَى رَغْمَةِ الْأُنُفِ
وَ أَجْلَى النَّضِيرَ إِلَى غُرْبَةٍ
وَ كَانُوا بِدَارَةِ ذِي زُخْرُفِ
إِلَى أَذْرِعَاتٍ رِدَافاً هُمُ
عَلَى كُلِّ ذِي دَبَرٍ أَعْجَفِ
[حرف القاف]
خبر گريختن غطريف بن جشم
-
يَا لَهْفَ نَفْسِي عَلَى الْغِطْرِيفِ
الْمُدَّعِي الْبَأْسَ وَ بَذْلَ الرِّيفِ
أَفْلَتَ مِنْ ضَرْبٍ لَهُ خَفِيفِ
غَيْرَ كَرِيمِ الْجَدِّ أَمْ ظَرِيفٍ
اظهار اشتياق به ارض كوفه
-
يَا حَبَّذَا سَيْفٌ بِأَرْضِ الْكُوفَهْ
أَرْضٌ لَنَا مَأْلُوفَةٌ مَعْرُوفَةٌ
يَطْرُقُهَا جِمَالُنَا الْمَعْلُوفَةُ
عِمِي صَبَاحاً وَ أَسْلِمِي مَأْلُوفَةً
ترغيب به توكل و تفويض امر به خداوند
1049- اگر زير شمشيرهاى ما سقوط كرديد مثل كعب ابى الأشرف (رئيس قبيله بنى نضير) به قتل خواهيد رسيد.
1050- خدا ياغىگرى او را مشاهده كرد و ديد كه همانند شتر گرسنه كنار كشيده و بىاعتنائى مىكند.
1051- (خدا كه چنين وضعى را از كعب ديد) آيهاى از قرآن از طريق وحى به بنده مهربان خود محمّد صلّى اللّه عليه و آله درباره قتل او فرستاد. 90
1052- محمّد صلّى اللّه عليه و آله كسى را پنهانى مأمور قتل او ساخت او هم با شمشير تيز و آبديده بسوى او حركت كرد و او را بقتل رسانيد.
1053- در آن شب چشمهائى كه از خبر قتل كعب مىبايد گريه كنند با آه و ناله گريستند.
اعدا كه ز قهر ما به هم يار شدند
ناگاه بدست ما گرفتار شدند
جمعى كه به قصد ما كمر مىبستند
ديديم كه از غيب نگونسار شدند
1054- بازماندگان كعب از محمّد صلّى اللّه عليه و آله درخواست كردند كه اجازه بده كمى گريه كنيم، زيرا ما از گريه آرامش نيافتهايم.
1055- محمّد صلّى اللّه عليه و آله آنها را رها كرد سپس دستور داد كه برخلاف ميل خود از آن سرزمين كوچ كنند.
1056- بنى نضير زندگى را ترك كردند و به غربت روى آوردند و خانههاى زيبا را رها كردند و رفتند.
1057- بنى نضير در شرائطى كه بر روى شترهاى لاغر رديف هم سوار بودند بسوى اذرعات (شام) حركت كردند.
جمعى كه سزاوار سم و دم باشند
از بهر چه در ميان مردم باشند
چون ظلمت محضند ز سر تا به قدم
آن به كه ز چشم مردمان گم باشند
توضيح: بنى نضير در منطقه مدينه زندگى مىكردند و يهودى بودند. آنگاه كه پيامبر إسلام صلّى اللّه عليه و آله به مدينه آمد با آن حضرت عهد كردند كه با مسلمانان جنگ نكنند و عليه آنان هم كارشكنى ننمايند اما در سال سوم هجرت، كعب بن اشرف در مكه با مشركان فريش همپيمان شد كه باهم با مسلمانان بجنگند.
به هنگام بازگشت از مكه با يهوديان و مشركان منطقه همدست شد و عليه إسلام و مسلمانان قيام كردند. پس از پيروزى مسلمانان، طائفه بنى نضير بطرف شام كوچ كردند و فرار نمودند و چند طائفه ديگر بسوى خيبر حركت كردند. در اين صحنهها محمّد بن مسلمة كعب بن اشرف را غافلگير كرد و بقتل رسانيد.
اطلاع از فرار كردن غطريف 1058- براى غطريف 91 متأسفم كه ادعا مىكرد شجاعت دارد و از انفاق مزرعه محصولات كشاورزى برخوردار بود.
1059- از ضربتى كه براى او قابل تحمل بود فرار كرد خواه سلسله نسب او نامناسب باشد يا خوب.
اى رفته به نفس شوم بيرون از راه
تا كى ز خداى خود نباشى آگاه
دعوى تو آن بود كه من چون كوهم
ناگاه تو خود به باد رفتى چون كاه
-
اغْنِ عَنِ الْمَخْلُوقِ بِالْخَالِقِ
تَغْنَ عَنِ الْكَاذِبِ بِالصَّادِقِ
وَ اسْتَرْزِقِ الرَّحْمَنَ مِنْ فَضْلِهِ
فَلَيْسَ غَيْرُ اللَّهِ بِالرَّازِقِ
مَنْ ظَنَّ أَنَّ الرِّزْقَ فِي كَفِّهِ
فَلَيْسَ بِالرَّحْمَنِ بِالْوَاثِقِ
أَوْ قَالَ إِنَّ النَّاسَ يُغْنُونَنِي
زَلَّتْ بِهِ النَّعْلَانِ مِنْ حَالِقٍ
بيان ضديت ميانه غنى و خرد
-
لَوْ كَانَ بِالْحِيَلِ الْغِنَى لَوَجَدْتَنِي
بِنُجُومِ أَقْطَارِ السَّمَاءِ تَعَلُّقِي
لَكِنَّ مَنْ رُزِقَ الْحِجَى حُرِمَ الْغِنَى
ضِدَّانِ مُفْتَرِقَانِ أَيَّ تَفَرُّقٍ
اظهار رضا به قضاى الهى
-
رَضِيتُ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لِي
وَ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى خَالِقِي
لَقَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ فِيمَا مَضَى
كَذَلِكَ يُحْسِنُ فِيمَا بَقِي
ترجيح و تفضيل علم بر مال
-
عِلْمِي مَعِي أَيْنَمَا قَدْ كُنْتُ يَتْبَعُنِي
قَلْبِي وِعَاءٌ لَهُ لَا جَوْفُ صُنْدُوقٍ
إِنْ كُنْتُ فِي الْبَيْتِ كَانَ الْعِلْمُ فِيهِ مَعِي
أَوْ كُنْتُ فِي السُّوقِ كَانَ الْعِلْمُ فِي السُّوقِ
در بيان فنا و سرعت زوال دنيا
-
أَرَى الدُّنْيَا سَتُؤْذِنُ بِانْطِلَاقٍ
مُشَمِّرَةً عَلَى قَدَمٍ وَ سَاقٍ
فَلَا الدُّنْيَا بِبَاقِيَةٍ لِحَيٍ
وَ لَا حَيٌّ عَلَى الدُّنْيَا بِبَاقٍ
اظهار علاقه نسبت به كوفه 1060- اى مرحبا بر ساحل سرزمين كوفه، زمينى است كه براى ما شناخته شده و مورد علاقه ما و خوشبوست.
1061- شب هنگام شتران علفخوار ده ما سرزمين كوفه را زير پا مىگذارند اى كوفه صبح تو بخير، درود بر تو كه با تو انس گرفتهام.
هردم كه من از خاك نجف ياد كنم
در حال سرود عشق بنياد كنم
چون لاله كشم داغ و برآرم ناله
چون غنچه درم جامه و فرياد كنم
توضيح: كوفه با نجف يك فرسخ فاصله دارد. كوفه در كنار شط است ولى نجف در كنار دريائى بوده كه فعلا خشكيده است. از طرف جنوب به دريا متصل بوده است. امام عليه السّلام كه ياد از كوفه مىكند هنوز نجفآباد، نبوده است و بخاطر دفن شدن در آن به زمين اظهار علاقه مىكند. نظر آن حضرت به زيبائيهائى كه براى ديگران منظور مىشود نبوده است.
توجه به خدا و تسليم وى شدن 1062- تا خدا را دارى از مخلوق بىنياز باش. دروغگويان را كنار بگذار و راستگو را حفظ كن و به او اعتماد نما كه براى تو كافى است.
1063- از لطف خدا رزق بخواه، زيرا غير خدا رزقدهنده نيست.
1064- كسى كه گمان مىكند رزق در دست خودش مىباشد، به خداى رحمان اعتماد ندارد.
1065- كسى كه مىگويد مردم مرا سير مىكنند و رزق مىدهند با اين فكر
گويا با كفش از كوه بلند لغزيده و به زمين خورده است.
هرچند كه از غصه دلم باشد ريش
وز دست سپهر دون خورم هردم نيش
روزى نشود مرا كه روزى طلبم
از غير خداوند جهان روزى خويش
ثروت و عقل 1066- اگر ثروت از راه زرنگى بدست مىآمد درك مىكردى كه ستارههاى كرانههاى مختلف آسمان در ملك من است و به آنها چنگ انداختهام.
1067- اما اين مطلب هست كه به هركس عقل دادند از ثروت محرومش ساختند، زيرا عقل و ثروت باهم دشمنى فراوان دارند.
خوار است كسى كه عقل و حكمت دارد
جاهل همه روز ناز و نعمت دارد
ليكن چه كنم كه جهل در علم خدا
پيوسته علامتى به حشمت دارد
تسليم خواست خدا 1068- به آنچه خدا براى من مقدر كرده خوشحال هستم و سرنوشت خويش را به آفريدگار خود واگذار مىكنم.
1069- خدا در زمان گذشته به من محبت كرده، همچنين براى آينده هم نيكى خواهد كرد.
در ملك بدن چه عقل قاضى باشد
از قسمت حقّ هميشه راضى باشد
چون حال گذشته بود بسيار نكو
اميد كه آينده چه ماضى باشد
علم أفضل از مال است 1070- هركجا باشم علم من همراه من است. قلب من جايگاه علم است، در ميان صندوق بسته نيست.
1071- اگر در خانه هستم علم با من است و اگر در بازار باشم علم در بازار مىباشد.
اى سفله كه در حرص و قناعت طاقى
پيوسته به مال و جاه خود مشتاقى
اسباب جهان به كس نخواهد ماندن
در علم و يقين كوش كه باشد باقى
هيچكس در دنيا نمىماند 1072- دنيا را مىبينم كه بزودى حركت را اعلام مىكند و براى رفتن دست و پاى خود را جمع كرده و دامن به كمر زده است.
1073- نه دنيا براى زندهها باقى مىماند و نه زندهاى روى زمين دوام مىآورد.
اسباب جهان هيچ نخواهد ماندن
در طبع تو نيز هيچ نخواهد ماندن
هرچند كه جاه و مال بىحد دارى