کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 456
جهاد در راه خدا
جهاد در اسلام براى جهانگشايى و اشباع غريزه خودخواهى و حيوانى نيست بلكه: «فى سبيل اللَّه» و در اشاعه توحيد و تكامل انسانيت است، امير المؤمنين عليه السّلام در نهج البلاغه مىفرمايد: «جهاد درى از درهاى بهشت است كه خدا آن را بروى دوستان مخصوصش باز كرده ... هر كه از آن رو گرداند خدا لباس ذلت و كسوت بلا را بر او مىپوشاند «1» » راجع به جهاد اسلامى در «نكتهها» ى آيه 190 بقره سخن گفتهايم.
(1)- نهج البلاغه عبده خطبه 27.
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 457
[سوره البقرة (2): آيات 246 تا 252]
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 458
246- آيا نديدى آن گروه از بنى اسرائيل را بعد از موسى كه به پيامبر خويش گفتند:
زمامدارى براى ما انتخاب كن تا (تحت فرمان او) در راه خدا بجنگيم. گفت شايد شما اگر جنگ واجب شود نجنگيد؟ گفتند: چرا در راه خدا نمىجنگيم حال آنكه از ديارمان و فرزندانمان رانده شدهايم پس چون جنگ بر آنها مقرر شد، جز عده كمى همه سرپيچى كردند، خدا به كار ستمكاران دانا است.
247- پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را به زمامدارى شما نصب كرده، گفتند چگونه او را بر ما حكومت باشد با آنكه ما به حكومت از او شايستهتريم وانگهى ثروتى ندارد! گفت: خدا او را بر شما برگزيده و در دانش و بدن او را وسعت بخشيده، خدا زمامدارى (از جانب) خويش بهر كه خواهد بدهد، خدا (بر احوال همه) محيط و دانا است.
248- باز پيغمبرشان به آنها گفت: نشان حكومت او آنست كه صندوق (معلوم) پيش شما
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 459
خواهد آمد (همان صندوقى كه) در آن براى شما آرامشى است از خدا و باقى ماندهايست از آنچه خاندان موسى و هارون گذاشتهاند، صندوق را ملائكه حمل مىكنند در آمدن آن، نشانه روشنى است از خدا اگر مؤمن باشيد.
249- و چون طالوت با لشكريان بيرون شد گفت: خدا شما را با نهر آبى امتحان مىكند، هر كه از آن بنوشد از من نيست و هر كه از آن نخورد از من است، مگر آن كس كه كفى با دست خويش برگيرد، پس همگى جز عده قليلى از آن نوشيدند چون طالوت با ياران مؤمن خود از آن نهر گذشت گفتند: امروز ما را طاقت مقابله با جالوت و سپاهيان او نيست، اما آنان كه باميد لقاء اللَّه بودند گفتند: بسيار شده كه گروهى كم بخواست خدا بر گروهى بسيار پيروز شدهاند خدا با استقامت ورزان است.
250- و چون با جالوت و سپاهيانش روبرو شدند گفتند: پروردگارا بر ما استقامت فرو ريز و قدمهايمان را استوار گردان. و ما را بر گروه كافران پيروز كن.
251- پس بخواست خدا آنها را شكست دادند و داود جالوت را بكشت و خدا به او حكومت و حكمت بخشيد و از آنچه مىخواست به او تعليم كرد، اگر خدا بعض مردم را ببعض ديگر دفع نمىكرد زمين تباه مىشد ولى خدا بر جهانيان صاحب كرم است.
252- اينهاست آيات خدا كه به حق بر تو مىخوانيم و حقا كه تو از پيامبرانى.
كلمهها
الم تر: در قرآن مجيد هر جا كه ماده «رأى» با حرف «الى» باشد معنى ديدن و نگاه كردن مىدهد مگر در بعضى از آيات و هر جا كه مفعول دوم بدون «الى» باشد معنى دانستن و علم را دارد مراد از اين «الم تر» متوجه كردن مخاطب به مطلب است (قاموس قرآن).
ملاء: اين كلمه در قرآن به معناى جماعت و اشراف جماعت آمده «ملء» بفتح ميم به معنى پر كردن است، اشراف را از آن ملاء گويند كه
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 460
هيبت آنها دلها را پر كرده است، به جماعت شايد از آن ملاء گفتهاند كه زمين را پر مىكنند.
يطعمه: طعم به معنى خوردن، چشيدن و مزه آمده مراد از آن معناى دوم است.
ملك: حكمران. ملك (بضم ميم) به معنى حكومت و اداره امور، ملك (بفتح ميم) اداره كننده آن است.
طالوت: نام فرماندهى است كه بر بنى اسرائيل تعيين شد گفتهاند از نوادههاى بنيامين پسر يعقوب بود.
تابوت: صندوق. در بنى اسرائيل صندوقى بنام صندوق عهد بود كه الواح تورات در آن بود چون آن را در جنگ با خود مىبردند در خود آرامش و اطمينان احساس مىكردند و غالب مىشدند.
سكينه: سكون و آرامش قلب.
آل موسى: در مجمع البيان گويد: عرب آل فلان مىگويد و خود شخص را اراده مىكند.
نهر: (بر وزن قمر و فقر) به معنى رودخانه يا آب جارى است (قاموس قرآن).
جالوت: نام فرمانده لشكريانى است كه با بنى اسرائيل مىجنگيدند.
جنود: لشكرها. مفرد آن جند است.
فئه: گروه. دسته.
افرغ: يعنى فرو ريز. افراغ به معنى ريختن است (قاموس قرآن).
اغترف: غرف و اغتراف به معنى برداشتن، غرفه به معنى برداشته شده است
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 461
شرحها
اين ماجرا به مناسبت آيه وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ ... كه دستور پيكار با دشمنان دين را مىدهد، نازل گشته است تا مسلمانان از آن برداشت صحيحى بردارند.
بنى اسرائيل پس از موسى عليه السّلام مورد تجاوز فلسطينيان قرار گرفتند، از ديارشان رانده شدند و اطفالشان به اسارت كشيده شد، ناچار پيش پيامبرشان «اشموئيل» آمدند كه فرماندهى بر ما تعيين كن تا تحت فرمان او در راه خدا بجنگيم، پيامبر فرمود: شايد حكم جهاد آمد و شما حاضر نشديد؟ گفتند چرا حاضر نمىشويم با آنكه ما را از ديارمان بيرون كرده و فرزندانمان را به اسارت بردهاند!! پيامبرشان فرمود: خدا «طالوت» را بر شما فرمانده معين كرده است، گفتند: نه، او را به حكومت قبول نداريم ما از او سزاوارتريم وانگهى ثروتى هم ندارد. پيامبر فرمود: من از جانب خود چيزى نمىگويم اين خداست كه او را معين كرده، وانگهى شرط سرپرستى پول و ثروت نيست بلكه نيروى جسمى و عقلى است «طالوت» هم كاردان است و هم عضلات قوى دارد قهرا بار مسئوليت را مىتواند بكشد و نيز دليل فرماندهى او اين است كه صندوق عهد (رمز پيروزى و اطمينان قلب) كه از ميان شما رفته به شما باز خواهد گشت.
با اين بيان به حكومت «طالوت» تن در دادند و در ركاب او به جنگ دشمن رفتند، طالوت در راه لشكريانش را آزمايش كرد و گفت: وقتى كه به فلان نهر رسيديم هر كس از آن بياشامد از من نيست و هر كه نياشامد از من است ولى اكثر آنها از آن آشاميدند، بالاخره با وفاداران قوم، به لشكر دشمن تاختند، در آن جنگ «داود» كه جزء لشكريان طالوت بود، فرمانده سپاه دشمن «جالوت» را كشت تا شكست دشمن حتمى شد.
آنكه از اين نمايش مفصل به نظرم مىآيد اين است.
تفسير احسن الحديث، ج1، ص: 462
اولا آنجا كه سرنوشت به دست جنگ است بايد جنگيد و گرنه دشمن به هيچ قيمت حاضر نيست از مال و ناموس دست بردارد. جنگ سرنوشتساز است مگر آنكه خصم به مسالمت حاضر باشد.
ثانيا: نبايد از دستور خدا و رسول و رهبر راستين سرپيچى كرد و گرنه رسيدن به هدف ناممكن خواهد بود.
ثالثا: افراد را بايد آزمود تا در وقت حساس تنها نماند.
رابعا اگر افراد كم باشند ولى مصمم و متوكل به خدا، پيروزى حتمى است اينك آيات.
در مجمع البيان به روايت از حضرت باقر عليه السّلام اسم آن پيامبر «اشموئيل» بود ظاهرا همان «سموئيل» باشد كه در تورات آمده در تورات كتاب اول اسموئيل باب 4، 5، 6، 7، شكست فلسطينيان و آمدن صندوق عهد به ميان بنى اسرائيل نقل شده است بايد دانست كه نظر قرآن از ذكر اينگونه حكايات آنست كه از قضاياى گذشته استفاده كنيم چون سنت جاريه جهان در حق گذشته و آينده يكى است، قرآن خود فرمايد: لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ يوسف/ 111 سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ غافر/ 85 لذا قرآن به زمان و مكان و اشخاص توجه نكرده است.
قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا .
«هل عسيتم» به معنى «لعلكم» است آمدن «هل» براى تقرير آنست كه به گمان من شما در صورت وجوب جنگ، حاضر به جنگ نخواهيد بود «1» يعنى: شايد شما اگر جنگ نوشته شود جنگ نكنيد. چنان كه ذيل آيه: