کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 70

[سوره هود (11): آيات 120 تا 123]

وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ (120) وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ (121) وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122) وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)

120- همه قصه‏ها را از اخبار پيامبران بر تو حكايت مى‏كنيم قصه‏هايى كه با آنها قلب تو را اطمينان مى‏دهيم. در آنچه گفته شد، حق بر تو آمده و موعظه و تذكرى است بر مؤمنان.

121- به آنان كه ايمان نمى‏آورند بگو: هر چه مى‏توانيد عمل كنيد ما نيز عمل مى‏كنيم.

122- و منتظر بمانيد كه ما نيز منتظرانيم.

123- غيب آسمانها و زمين خاص خداست، كارها همه به او راجع است، او را پرستش كن و بر او اعتماد نما، خداى تو از آنچه مى‏كنيد غافل نيست.

كلمه‏ها

نثبت: تثبيت قلب عبارت است از مطمئن كردن آن از اضطراب و شك.

مكانتكم: مكانت: منزلت و تمكن و قدرت.

غيب: امر پنهان و پوشيده. ظاهرا مصدر از براى مفعول است.

توكل: وكل: واگذار كردن. توكل اگر با «على» باشد به معنى‏

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 71

اعتماد كردن و اگر با «الى» باشد به معنى واگذار كردن آيد.

شرحها

اين آيات غرض بازگويى قصص انبياء را بيان مى‏كند كه عبارت است از اطمينان قلب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و موعظه براى مؤمنان و بيان گوشه‏اى از نظام هستى كه «الحق» باشد، آن گاه مى‏گويد در مقام تهديد به كفار بگو آنچه مى‏توانيد بكنيد ما نيز به عقيده خود عمل خواهيم نمود منتظر آينده باشيد كه ما نيز منتظرانيم، سپس در مقام اطمينان دادن به آن حضرت مى‏گويد: غيب آسمانها و زمين و كارهاى آينده خاص خداست. كارها همه به او بر مى‏گردد، زمام هر كار دست اوست. او را بندگى كن و بر او اعتماد نما و خدا از آنچه مى‏كنيد بى خبر نيست.

120- وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ .

در اين آيه سه چيز در نظر است اول تثبيت و تسكين قلب آن حضرت، دوم بيان حق و گوشه‏اى از نظام خلقت نسبت به پيروزى اهل حق و بدبختى اهل باطل كه سبب تسكين قلب آن حضرت است، سوم موعظه و پند براى عموم زيرا نظام خلقت براى همه يكى است، لفظ «كلا» تقديرش «و كل القصص نقص عليك» است‏ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ‏ بيان است از مضاف اليه «كلا».

121- وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ‏ .

نظير اين است آيه 93 كه در قصه شعيب عليه السّلام گذشت و آن تهديد است به صورت امر، هر چه قدرت داريد به شرك ادامه دهيد كه ما نيز در دين خود پايدار خواهيم بود.

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 72

122- وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ‏ .

تتمه سخن سابق است منتظر آينده باشيد كه ما نيز منتظريم.

123- وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏ .

جملات اول آيه در رابطه با دو آيه گذشته است، در آن دو دستور رسيد كه به كفار بگويد: هر چه مى‏توانيد بكنيد و انتظار آينده را بكشيد، در اين آيه براى اطمينان آن حضرت مى‏گويد: آينده در دست خداى تو است، آينده حتما به نفع تو و به ضرر مشركان خواهد بود غيب السموات گرچه اعمّ است ولى منظور از آن در اينجا آينده اسلام و مشركان است، مراد از إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ‏ آنست كه همه كارها مربوط به خداست و او كارها را به نتيجه مى‏رساند، هيچ كس تصرف مستقل در كارها ندارد، پس كار اسلام و مشركان نيز مربوط بخدا است، على هذا خدا عاقبت را خاص تو خواهد كرد نه خاص مشركان.

حالا كه غيب خاص خدا و امور راجع به خداست؛ خدا را عبادت كن و بر او اعتماد و اطمينان داشته باش، اسباب ديگر را مستقل حساب نكن، خدا از كار بندگان آگاه است، پس نمى‏شود در عبادت و توكل سستى كرد. روز جمعه پنجم ذو القعدة الحرام 1401 مطابق 13/ 6/ 1360 تفسير سوره مباركه هود را در مشهد مقدس در جوار حضرت ثامن الأئمه صلوات اللَّه و سلامه عليه و على آبائه تمام كردم و آخر دعوانا ان الحمد للَّه رب العالمين.

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 73

سوره يوسف‏

در مكه نازل شده و از صد و يازده آيه تشكيل شده است‏

نظرى به سوره مباركه‏

1- بنا بر آنكه در مقدمه تفسير گفته شد اين سوره پنجاه سومين سوره است كه در مكه معظمه قبل از هجرت نازل شده است، دقت در آيات و مطالب آن نشان مى‏دهد كه همه‏اش به يك بار نازل گرديده است، از ابن عباس نقل شده كه چهار آيه از آن مدنى است، سه آيه از اول و آيه‏ لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ‏ / 7 ولى اين سخن قابل قبول نيست. در مجمع البيان فرموده:

به اجماع همه قارئان و اهل تفسير، اين سوره صد و يازده آيه است تفسير خازن كلمات آن را هزار و ششصد و حروف آن را هفت هزار و صد و شصت و شش گفته است.

2- در علّت نزول اين سوره نقل شده: علماء يهود به بزرگان مشركين گفتند: از محمّد بپرسيد چرا يعقوب و خانواده‏اش از شام به مصر منتقل شدند و ماجراى يوسف چگونه بوده است‏ «1» اين سؤال سبب نزول اين سوره مباركه شد.

اين مطلب را مى‏توان از آيه هفتم‏ لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ‏ استفاده كرد كه در اين زمينه سؤال كنندگانى بوده‏اند.

(1) مجمع البيان از زجاج.

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 74

3- بنا بر آيه سوم از اين سوره، جريان حالات يوسف عليه السّلام «احسن القصص» بهترين سرگذشت ناميده شد، اين ظاهرا بدان جهت است كه اخلاص يك بنده موحد در اين سوره به نيكوترين وجهى مجسم شده است، جوانى در بحبوحه غريزه جنسى‏اش زن زيبايى او را به سوى خود مى‏خواند، مجلس كاملا از اغيار خالى است و همه وسائل فراهم است، جوان در جواب فرياد مى‏كشد: مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏ / 23 يا آن گاه كه زنان به او اظهار تمايل مى‏كنند باز به طرف خدا برگشته و مى‏گويد:

رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ‏ / 33.

و آن گاه كه صاحب قدرت مى‏شود و برادران جنايتكار كه او را به چاه انداخته بودند ذليلانه در مقابلش مى‏ايستند، همه گذشته‏ها را ناديده گرفته و و مى‏گويد: لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ‏ / 92 و چون برادران از او مى‏پرسند مگر تو يوسف هستى؟ همه توفيق را از خدا دانسته و جواب مى‏دهد: أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‏ / 90 و آن گاه كه خود را در اريكه قدرت مى‏بيند رو به سوى خدا مى‏كند: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‏ 101، و چون مى‏خواهد در حضور برادران، وضع خود را به پدرش نقل كند نمى‏گويد: برادرانم مرا به چاه انداختند، بلكه فقط به‏ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي‏ / 100 اكتفاء مى‏كند.

و يا آن گاه كه دو جوان زندانى از وى تعبير خواب مى‏پرسند از موقعيت استفاده كرده و به توحيد دعوتشان مى‏كند و مى‏گويد: يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ‏

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 75

مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ / 39، و نيز تأييد و نجات خدا در اين سوره نسبت به انسانى كه هميشه خدا را در نظر گرفته است به بهترين وجهى مجسم شده است.

4- در هيچ سوره از قرآن مجيد سرگذشتى به اين تفصيل نقل نشده است كه همه آيات سوره راجع به يك ماجرا باشد بغير از 9 آيه از آخر آن كه در باره نتيجه‏گيرى است و آن ظاهرا در اثر احسن القصص و داراى فوائد بودن آنست كه عينيتهاى بسيار در آن روشن گرديده است.

5- اين سوره مجرد قصه گويى و داستان سرايى نيست بلكه خود سوره در آيه 111 مى‏گويد: لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‏ ...

در اين قصه گويى موعظه هست براى عاقلان، كه اين داستانها گوشه‏هايى از نظام جهان را بازگو مى‏كنند، نقل قيام مردم ويتنام، الجزائر، افغانستان و انقلاب اسلامى ايران داستانسرايى نيست بلكه درسهاست، نقشه‏هاست، سرمشقهاست، هكذا لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ‏ .

6- از رواياتى كه در مجمع البيان و كشاف و مانند آن نقل شده معلوم مى‏شود كه اين سوره در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به «سوره يوسف» معروف بوده است، مثلا از آن حضرت نقل شده: هر كه سوره يوسف را بخواند فلان پاداش را دارد.

خلاصه ماجراى يوسف عليه السّلام در اين سوره.

براى مجسم شدن سرگذشت كه در اين سوره آمده است لازم مى‏دانم مختصر آن را پيش از ورود به تفسير نقل كنم:

يعقوب عليه السّلام فرزند اسحق و نواده ابراهيم عليهما السّلام در سرزمين شام سكونت داشت، در ميان پسرانش دو پسرش يوسف و بنيامين مثل نور مى‏درخشيدند،

تفسير احسن الحديث، ج‏5، ص: 76

پسران يعقوب، به برادر خود يوسف به علت محبوب بودنش پيش پدر، حسد مى‏برند و در مجلسى صحبت مى‏كنند كه يوسف را بكشند يا بمحل دورى ببرند كه از دسترس يعقوب بدور باشد آخر نظر مى‏دهند كه او را در چاه معروفى بياندازند تا كاروانها او را پيدا كرده و با خود ببرند، آن گاه پيش پدر آمده و مى‏گويند: بگذاريد يوسف با ما به گردش بيايد، يعقوب در جواب مى‏گويد: من از اينكار ناراحت مى‏شوم، مى‏ترسم غفلت كنيد و او طعمه گرگ شود، بالاخره پدر را قانع كرده و يوسف را با خود مى‏برند و او را در قعر همان چاه قرار مى‏دهند، وحى آسمانى در همان موقع سبب آرامش يوسف مى‏شود.

شبانگاه گريه‏كنان پيش پدر مى‏آيند و پيراهن يوسف را كه با خون حيوانى آلوده كرده بودند به پدر نشان مى‏دهند و مى‏گويند براى مسابقه رفتيم و يوسف را در كنار وسائل خود گذاشتيم وقت برگشتن ديديم كه گرگ او را خورده است يعقوب مى‏گويد: اين طور نيست بلكه در اين زمينه نقشه‏اى كشيده‏ايد (شايد اين كلام را در ضمير خود گفته نه در روى آنها).

كاروانى از راه مى‏رسد، آب آور آنها كه دلو را به چاه سرازير مى‏كند، يوسف به دلو چسبيده و از چاه خارج مى‏شود، كاروانيان از اينكه برده‏اى بدست آورده‏اند شاد مى‏شوند، يوسف را در بازار مصر به بهاى اندكى مى‏فروشند كه مبادا اين راز علنى شود، عزيز مصر كه او را خريده بود به زنش سفارش مى‏كند كه باين با چشم برده نگاه نكن، محترمش بدار شايد در آينده براى ما مفيد باشد.

صفحه بعد