کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 70
[سوره هود (11): آيات 120 تا 123]
120- همه قصهها را از اخبار پيامبران بر تو حكايت مىكنيم قصههايى كه با آنها قلب تو را اطمينان مىدهيم. در آنچه گفته شد، حق بر تو آمده و موعظه و تذكرى است بر مؤمنان.
121- به آنان كه ايمان نمىآورند بگو: هر چه مىتوانيد عمل كنيد ما نيز عمل مىكنيم.
122- و منتظر بمانيد كه ما نيز منتظرانيم.
123- غيب آسمانها و زمين خاص خداست، كارها همه به او راجع است، او را پرستش كن و بر او اعتماد نما، خداى تو از آنچه مىكنيد غافل نيست.
كلمهها
نثبت: تثبيت قلب عبارت است از مطمئن كردن آن از اضطراب و شك.
مكانتكم: مكانت: منزلت و تمكن و قدرت.
غيب: امر پنهان و پوشيده. ظاهرا مصدر از براى مفعول است.
توكل: وكل: واگذار كردن. توكل اگر با «على» باشد به معنى
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 71
اعتماد كردن و اگر با «الى» باشد به معنى واگذار كردن آيد.
شرحها
اين آيات غرض بازگويى قصص انبياء را بيان مىكند كه عبارت است از اطمينان قلب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و موعظه براى مؤمنان و بيان گوشهاى از نظام هستى كه «الحق» باشد، آن گاه مىگويد در مقام تهديد به كفار بگو آنچه مىتوانيد بكنيد ما نيز به عقيده خود عمل خواهيم نمود منتظر آينده باشيد كه ما نيز منتظرانيم، سپس در مقام اطمينان دادن به آن حضرت مىگويد: غيب آسمانها و زمين و كارهاى آينده خاص خداست. كارها همه به او بر مىگردد، زمام هر كار دست اوست. او را بندگى كن و بر او اعتماد نما و خدا از آنچه مىكنيد بى خبر نيست.
در اين آيه سه چيز در نظر است اول تثبيت و تسكين قلب آن حضرت، دوم بيان حق و گوشهاى از نظام خلقت نسبت به پيروزى اهل حق و بدبختى اهل باطل كه سبب تسكين قلب آن حضرت است، سوم موعظه و پند براى عموم زيرا نظام خلقت براى همه يكى است، لفظ «كلا» تقديرش «و كل القصص نقص عليك» است مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ بيان است از مضاف اليه «كلا».
121- وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ .
نظير اين است آيه 93 كه در قصه شعيب عليه السّلام گذشت و آن تهديد است به صورت امر، هر چه قدرت داريد به شرك ادامه دهيد كه ما نيز در دين خود پايدار خواهيم بود.
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 72
122- وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ .
تتمه سخن سابق است منتظر آينده باشيد كه ما نيز منتظريم.
جملات اول آيه در رابطه با دو آيه گذشته است، در آن دو دستور رسيد كه به كفار بگويد: هر چه مىتوانيد بكنيد و انتظار آينده را بكشيد، در اين آيه براى اطمينان آن حضرت مىگويد: آينده در دست خداى تو است، آينده حتما به نفع تو و به ضرر مشركان خواهد بود غيب السموات گرچه اعمّ است ولى منظور از آن در اينجا آينده اسلام و مشركان است، مراد از إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ آنست كه همه كارها مربوط به خداست و او كارها را به نتيجه مىرساند، هيچ كس تصرف مستقل در كارها ندارد، پس كار اسلام و مشركان نيز مربوط بخدا است، على هذا خدا عاقبت را خاص تو خواهد كرد نه خاص مشركان.
حالا كه غيب خاص خدا و امور راجع به خداست؛ خدا را عبادت كن و بر او اعتماد و اطمينان داشته باش، اسباب ديگر را مستقل حساب نكن، خدا از كار بندگان آگاه است، پس نمىشود در عبادت و توكل سستى كرد. روز جمعه پنجم ذو القعدة الحرام 1401 مطابق 13/ 6/ 1360 تفسير سوره مباركه هود را در مشهد مقدس در جوار حضرت ثامن الأئمه صلوات اللَّه و سلامه عليه و على آبائه تمام كردم و آخر دعوانا ان الحمد للَّه رب العالمين.
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 73
سوره يوسف
در مكه نازل شده و از صد و يازده آيه تشكيل شده است
نظرى به سوره مباركه
1- بنا بر آنكه در مقدمه تفسير گفته شد اين سوره پنجاه سومين سوره است كه در مكه معظمه قبل از هجرت نازل شده است، دقت در آيات و مطالب آن نشان مىدهد كه همهاش به يك بار نازل گرديده است، از ابن عباس نقل شده كه چهار آيه از آن مدنى است، سه آيه از اول و آيه لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ / 7 ولى اين سخن قابل قبول نيست. در مجمع البيان فرموده:
به اجماع همه قارئان و اهل تفسير، اين سوره صد و يازده آيه است تفسير خازن كلمات آن را هزار و ششصد و حروف آن را هفت هزار و صد و شصت و شش گفته است.
2- در علّت نزول اين سوره نقل شده: علماء يهود به بزرگان مشركين گفتند: از محمّد بپرسيد چرا يعقوب و خانوادهاش از شام به مصر منتقل شدند و ماجراى يوسف چگونه بوده است «1» اين سؤال سبب نزول اين سوره مباركه شد.
اين مطلب را مىتوان از آيه هفتم لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ استفاده كرد كه در اين زمينه سؤال كنندگانى بودهاند.
(1) مجمع البيان از زجاج.
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 74
3- بنا بر آيه سوم از اين سوره، جريان حالات يوسف عليه السّلام «احسن القصص» بهترين سرگذشت ناميده شد، اين ظاهرا بدان جهت است كه اخلاص يك بنده موحد در اين سوره به نيكوترين وجهى مجسم شده است، جوانى در بحبوحه غريزه جنسىاش زن زيبايى او را به سوى خود مىخواند، مجلس كاملا از اغيار خالى است و همه وسائل فراهم است، جوان در جواب فرياد مىكشد: مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ / 23 يا آن گاه كه زنان به او اظهار تمايل مىكنند باز به طرف خدا برگشته و مىگويد:
و آن گاه كه صاحب قدرت مىشود و برادران جنايتكار كه او را به چاه انداخته بودند ذليلانه در مقابلش مىايستند، همه گذشتهها را ناديده گرفته و و مىگويد: لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ / 92 و چون برادران از او مىپرسند مگر تو يوسف هستى؟ همه توفيق را از خدا دانسته و جواب مىدهد: أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ / 90 و آن گاه كه خود را در اريكه قدرت مىبيند رو به سوى خدا مىكند: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ 101، و چون مىخواهد در حضور برادران، وضع خود را به پدرش نقل كند نمىگويد: برادرانم مرا به چاه انداختند، بلكه فقط به نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي / 100 اكتفاء مىكند.
و يا آن گاه كه دو جوان زندانى از وى تعبير خواب مىپرسند از موقعيت استفاده كرده و به توحيد دعوتشان مىكند و مىگويد: يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 75
مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ / 39، و نيز تأييد و نجات خدا در اين سوره نسبت به انسانى كه هميشه خدا را در نظر گرفته است به بهترين وجهى مجسم شده است.
4- در هيچ سوره از قرآن مجيد سرگذشتى به اين تفصيل نقل نشده است كه همه آيات سوره راجع به يك ماجرا باشد بغير از 9 آيه از آخر آن كه در باره نتيجهگيرى است و آن ظاهرا در اثر احسن القصص و داراى فوائد بودن آنست كه عينيتهاى بسيار در آن روشن گرديده است.
5- اين سوره مجرد قصه گويى و داستان سرايى نيست بلكه خود سوره در آيه 111 مىگويد: لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى ...
در اين قصه گويى موعظه هست براى عاقلان، كه اين داستانها گوشههايى از نظام جهان را بازگو مىكنند، نقل قيام مردم ويتنام، الجزائر، افغانستان و انقلاب اسلامى ايران داستانسرايى نيست بلكه درسهاست، نقشههاست، سرمشقهاست، هكذا لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ .
6- از رواياتى كه در مجمع البيان و كشاف و مانند آن نقل شده معلوم مىشود كه اين سوره در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به «سوره يوسف» معروف بوده است، مثلا از آن حضرت نقل شده: هر كه سوره يوسف را بخواند فلان پاداش را دارد.
خلاصه ماجراى يوسف عليه السّلام در اين سوره.
براى مجسم شدن سرگذشت كه در اين سوره آمده است لازم مىدانم مختصر آن را پيش از ورود به تفسير نقل كنم:
يعقوب عليه السّلام فرزند اسحق و نواده ابراهيم عليهما السّلام در سرزمين شام سكونت داشت، در ميان پسرانش دو پسرش يوسف و بنيامين مثل نور مىدرخشيدند،
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 76
پسران يعقوب، به برادر خود يوسف به علت محبوب بودنش پيش پدر، حسد مىبرند و در مجلسى صحبت مىكنند كه يوسف را بكشند يا بمحل دورى ببرند كه از دسترس يعقوب بدور باشد آخر نظر مىدهند كه او را در چاه معروفى بياندازند تا كاروانها او را پيدا كرده و با خود ببرند، آن گاه پيش پدر آمده و مىگويند: بگذاريد يوسف با ما به گردش بيايد، يعقوب در جواب مىگويد: من از اينكار ناراحت مىشوم، مىترسم غفلت كنيد و او طعمه گرگ شود، بالاخره پدر را قانع كرده و يوسف را با خود مىبرند و او را در قعر همان چاه قرار مىدهند، وحى آسمانى در همان موقع سبب آرامش يوسف مىشود.
شبانگاه گريهكنان پيش پدر مىآيند و پيراهن يوسف را كه با خون حيوانى آلوده كرده بودند به پدر نشان مىدهند و مىگويند براى مسابقه رفتيم و يوسف را در كنار وسائل خود گذاشتيم وقت برگشتن ديديم كه گرگ او را خورده است يعقوب مىگويد: اين طور نيست بلكه در اين زمينه نقشهاى كشيدهايد (شايد اين كلام را در ضمير خود گفته نه در روى آنها).
كاروانى از راه مىرسد، آب آور آنها كه دلو را به چاه سرازير مىكند، يوسف به دلو چسبيده و از چاه خارج مىشود، كاروانيان از اينكه بردهاى بدست آوردهاند شاد مىشوند، يوسف را در بازار مصر به بهاى اندكى مىفروشند كه مبادا اين راز علنى شود، عزيز مصر كه او را خريده بود به زنش سفارش مىكند كه باين با چشم برده نگاه نكن، محترمش بدار شايد در آينده براى ما مفيد باشد.