کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 309

18- مريم گفت: من از تو به خدا پناه مى‏برم و اگر تقوى كارى مرا اذيت مرسان‏

19- گفت: من فقط فرستاده پروردگار تو هستم آمده‏ام تا پسر پاكى به تو عطا كنم‏

20- مريم گفت: چگونه مرا پسرى باشد كه انسانى به من دست نزده و زناكار نبوده‏ام.

21- فرشته گفت: كار چنين است، خدايت گفت اينكار بر من آسان است و تا او را براى مردم معجزه‏اى قرار بدهيم و رحمتى باشد از ما و اين كار، حتمى است‏

22- پس به وى حامله شد و با او در مكان دورى گوشه گرفت‏

23- درد زائيدن او را سوى تنه درختى كشيد، گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و شى‏ء حقير و فراموش شده بودم‏

24- عيسى او را از طرف پائين ندا داد غم مخور، خدايت در پائين پاى تو نهرى قرار داده است‏

25- تنه خرما را سوى خويش تكان بده كه خرماى تازه بر تو بيافكند

26- بخور و بياشام و شاد باش و اگر از آدميان كسى را ديدى بگو من براى خدا روزه‏اى نذر كرده‏ام، امروز با احدى سخن نخواهم گفت‏

27- عيسى را در حالى كه در آغوش گرفته بود پيش قوم خويش آورد، گفتند: مريم چيز عجيبى آورده‏اى؟

28- اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت زناكار نبود

29- مريم به عيسى اشاره كرد، گفتند: با بچه‏اى كه در گهواره است چطور سخن گوئيم‏

30- عيسى گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پيغمبر كرده است‏

31- و هر جا باشم مرا با بركت فرموده و به نماز و زكاة سفارش كرده مادامى كه زنده‏ام‏

32- مرا به مادرم نيكوكار كرده و ستمگر و شقى قرار نداده است‏

33- سلام بر من روزى كه متولد شدم و روزى كه خواهم مرد و روزى كه زنده مبعوث خواهم گرديد

34- اين است عيسى بن مريم، اين است سخن حق كه در آن ترديد مى‏كنند

35- خدا را نرسد كه فرزندى بگيرد، او پاك است از اين كار، چون كارى را اراده كند به آن مى‏گويد: باش و مى‏شود

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 310

36- اللَّه پروردگار من و پروردگار شماست، او را بپرستيد كه راه راست همين است‏

37- احزاب از بين مردم اختلاف كردند واى براى كافران از حضور در قيامت بزرگ‏

38- روزى كه پيش ما مى‏آيند بسيار شنوا و بينا هستند اما امروز ظالمان در گمراهى آشكار مى‏باشند

39- مردم را انذار كن از روز حسرت، وقتى كه كار تمام مى‏شود، مردم در غفلتند و ايمان نمى‏آورند

40- ما وارث زمين و هر كه در زمين است خواهيم شد و به سوى ما بر خواهند گشت.

كلمه‏ها

انتبذت: نبذ: انداختن چيزى از روى بى‏اعتنايى. يا انداختن مطلق، خواه انداختن معمولى باشد مانند لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ‏ قلم/ 49 و خواه معنوى، مانند فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ‏ انتباذ:

اعتزال و كنار شدن «انتبذ فلان: اعتزل و تنحّى فى ناحية».

تمثل: تمثّل به معنى تشكّل و به صورت چيزى در آمدن است «تمثّل الشي‏ء: تصور له».

اهب: هبه بخشيدن و دادن چيزى بدون عوض «اهب» متكلّم وحده است، تقديرش «لان اهب» است: تا بدهم و هبه كنم.

بغيا: بغاء: زنا. بغىّ: زناكار، بغى: طلب توأم با تجاوز، زناكارى تجاوز از حدّ است.

مقضى: حتمى شده. قضاء در اصل به معنى فيصله دادن و محكم كردن است. به معنى حكم، صنع و حتم نيز آيد، آن در آيه به معنى حتمى شده و تمام شده است.

قصى: قصو: دورى «قصى المكان: بعد» قصىّ به معنى دور، اقصى به معنى‏

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 311

دورتر است.

أجاء: جاء گاهى با «باء» متعدى شود و گاهى با باب افعال، آن در آيه از باب افعال است «اجائها»: آورد او را.

مخاض: مخاض درد زائيدن. «جذع»: تنه درخت.

نسيا: نسى و نسيان: فراموشى و بى‏اعتنايى. فيومى در مصباح گويد:

فراموشى از روى غفلت و ترك از روى عمد، على هذا بى‏اعتنايى را هم نسيان گويند «نسيا» در آيه (بفتح نون) و كسر آن خوانده شده و هر دو به معنى چيز حقير و غير قابل اعتناء است‏ نَسْياً مَنْسِيًّا چيز نامعتنا به و فراموش شده.

سريا: سرىّ: نهر جارى، هزى: هزّ: تكان دادن، حركت دادن. «هزّى» امر مؤنّث حاضر است يعنى: تكان ده، به حركت آور. اهتزاز: تكان خوردن.

جنيا: جنى (بر وزن عقل): چيدن ميوه. «جنى الثمرة: تناولها من شجرها» «جنّى»: ميوه تازه كه الساعه چيده شده است.

قرى: كلمه «قرّي» امر مؤنث حاضر است يعنى قرار و آرامى بده، «قرّت عينه» چشمش آرام گرفت، آن كنايه از شادى است «قرى عينا» شاد باش. «طيبى نفسا»، انسيا: منسوب به انس، خلاف جنّ. يعنى انسانى، فريا: فرىّ: نو در آورده، ساخته. فرى در اصل به معنى قطع و شكافتن است. آن را قبيح و منكر نيز گفته‏اند.

يمترون: مريه: شكّ و مردد بودن «يمترون» شك مى‏كنند.

مشهد: اسم مكان است: محلّ حضور. آن در آيه مصدر ميمى است‏

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 312

به معنى شهود و حضور. (مجمع البيان) اسمع بهم: صيغه مبالغه است يعنى: بسيار شنوا هستند، «ابصر، ..»: بسيار بينا. يا تعجب است يعنى: چه شنوا و بينا مى‏باشند؟! حسرة: حسرت: اندوه و غم بر آنچه از دست رفته است. حسر در اصل به معنى كشف و انكشاف است. (قاموس قرآن)

شرحها

آيات شريفه در بيان دومين قصه از قصّه‏هاى توحيدى در اين سوره است.

و آن، جريان مريم و ولادت عيسى عليه السّلام است كه در سوره آل عمران نيز گذشت.

خلاصه جريان در آيات فوق چنين است: مريم از خانواده خود كنار شده و در محلى خلوت نموده بود، خداوند فرشته خويش را در شكل انسانى پيش مريم فرستاد، مريم از ديدن او وحشت كرد كه جوان ناشناسى است مبادا قصد تجاوز داشته باشد.

لذا گفت: من از تو به خدا پناه مى‏برم و اگر تقوى دارى مرا لكّه دار مكن. فرشته گفت: مترس كه من فرستاده خدايم تا پسرى پاك به تو بدهم. مريم گفت: اين چگونه مى‏شود: من نه شوهرى دارم و نه زناكارم.

فرشته گفت: مطلب همين است. خدا فرمود: اين كار بر من آسان است مى‏خواهيم آن پسر را نشانه قدرت خود قرار دهيم و رحمتى از ما بر مردم باشد و اين عمل حتمى است.

مريم حامله شد به خاطر آنكه كسى از حمل او مطلع نباشد به مكان دورى رفت، درد زائيدن او را گرفت، خودش را به درخت خرمايى تكيه داد و از كثرت ناراحتى گفت: اى كاش ناشناخته و فراموش شده بودم از من چطور قبول خواهند

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 313

كرد كه اين فرزند از جانب خداست و از زنا نيست!!! عيسى كه به دنيا آمده بود به سخن درآمد گفت: غم مخور، اينجا نهرى هست درخت خرما را تكان ده تا خرماى تازه بيافتد، بخور و بياشام و شاد باش و اگر كسى را ديدى بگو من روزه سكوت گرفته‏ام با كسى سخن نخواهم گفت.

تا من به آنها جواب دهم.

مريم چنين كرد و تا حدّى آرام گرفت. آن گاه به طرف شهر آمد و عيسى را در آغوش داشت، مردم از ديدن او يكّه خوردند كه مريم چيز عجيبى است اين پسر از كجا است؟ تو كه پدرت آدم بدى نيست و مادرت بى عفّت نبوده است از آن پدر و مادر. چنين دخترى!!! مريم به عيسى اشاره كرد و فهماند كه من روزه سكوت گرفته‏ام جريان را از اين پسر بپرسيد.

گفتند: اين شگفتتر!! از بچه گاهواره نشين چه بپرسيم.!! در اين هنگام عيسى به سخن درآمد كه: من بنده خدا هستم، خدا به من كتاب داده و مرا پيغمبر كرده است، هر كجا باشم با بركتم فرموده است ...

آن گاه خداوند از اين قضيّه نتيجه گيرى فرموده كه ماجراى عيسى اين است و او پسر خدا نبود واى به حال كسانى كه او را پسر خدا خوانده‏اند و مى‏خوانند.

16- وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا .

منظور از كتاب، قرآن است، الف و لام او براى عهد است يعنى: ياد كن در اين كتاب مريم را، بعيد نيست كه غرض همه قرآن باشد، يعنى آنچه تا وقت نزول اين سوره نازل شده بود و آنچه در علم خدا بود كه نازل شود.

كنار شدن مريم از خانواده‏اش شايد خروج او از خانه پدر و مادر و

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 314

سكونتش در مسجد باشد كه او را تحويل معبد دادند و زكريّا حفظ او را بر عهده گرفت به نظر مى‏آيد كه در قسمت شرق معبد براى او منزل دادند كه فرموده:

مَكاناً شَرْقِيًّا .

17- فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً .

اين تكميل آيه سابق است، ظاهرا منظور از زدن پرده، منزل گرفتن در محراب خود باشد، يعنى با سكونت در آنجا حايلى ما بين خود و خانواده‏اش به وجود آورد وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً آل عمران/ 37.

فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا .

غرض از روح، ظاهرا جبرئيل است و او به شكل انسان كامل كه نقصى در اعضاء او نبود در آمد، در زمينه به صورت انسان درآمدن ملائكه، در نكته‏ها صحبت خواهد شد «سويّا» حال است از «بشر» و آن به معنى كامل و بدون نقص است.

18- قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا .

مريم از ديدن او به وحشت افتاد و گفت: من از تو به خدا پناه مى‏برم اگر متقى هستى مرا لكه دار نكن نظير وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ مائده/ 57، ذكر «رحمن» كه توجّه به رحمت عالمگير خداست شايد نظرش آن بوده كه از هر وجه ممكن در رحمت خدا واقع شده و از شرّ او در امان باشد، جواب «ان» محذوف است يعنى: «ان كنت تقيا فلا تظلمنى».

19- قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا .

جبرئيل خود را معرفى كرد كه نترس من فرستاده خداى تو هستم آمده‏ام تا پسر پاكى بر تو به بخشم جلو افتادن «انّما» براى افاده حصر و ازاله شكّ است.

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 315

20- قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا .

جواب مريم است كه پس از روشن شدن قضيّه ميگويد: من چطور پسرى خواهم داشت اين با يكى از دو وجه ممكن است يا بايد شوهرى داشته باشم و يا زناكار، و هيچ يك از اينها در من نيست.

در مجمع البيان فرموده: به زناكار بغىّ گويند كه زنا را مى‏طلبد. منظور از لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ به قرينه ما بعدش، به معنى دست زدن با ازدواج است.

21- قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا .

اين نظير آيه نهم درباره زكريّا است كه گذشت. در اينجا به پنج وجه به سخن مريم جواب داده شده است، اول اينكه كار همانست كه خبر دادم. دوم پروردگارت فرمود: وجود آوردن فرزندى بدون پدر براى من آسان است، سوم: مى‏خواهم او را نشانه از قدرت خود براى مردم قرار بدهيم و بدانند كه خدا به هر چيز توانا است‏ وَ لِنَجْعَلَهُ‏ عطف بر محذوفى، يعنى مى‏خواهيم آن پسر را به وجود آوريم براى عللى، از جمله اينكه او را معجزه‏اى قرار بدهيم.

الميزان فرموده: اين دليل است كه مردم قدرت احاطه به علل كارهاى خدايى را ندارند. چهارم: رحمتى است از ما براى مردم كه از رسالت و هدايت او استفاده كنند. پنجم: ولادت او كار حتمى است و مشيّت بر آن قرار گرفته است.

22- فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا .

صفحه بعد