کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 439
[سوره سبإ (34): آيات 31 تا 39]
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 440
31- كفار گفتند: نه به اين قرآن ايمان مىآوريم و نه به آنچه پيش از اين بوده است اى كاش مىديدى ظالمان را آن وقت كه در نزد خدايشان بازداشت شدهاند، بعضى به بعضى سخن مىگويند: تابعان به مستكبران مىگويند: اگر شما نبوديد ما اهل ايمان مىبوديم.
32- مستكبران به مستضعفان گويند: آيا ما شما را از هدايت باز داشتيم بعد از آمدن آن، بلكه شما خود گناهكاران بوديد.
33- مستضعفان به مستكبران گويند: نه بلكه حيله شما در شب و روز ما را مانع شد كه وادارمان مىكرديد به خدا كافر باشيم و براى او شريكان بگيريم. و چون عذاب را به بينند ندامت را پنهان دارند، زنجيرها را در گردن كفار قرار مىدهيم مجازات نمىشوند مگر با آنچه مىكردند.
34- در هيچ شهرى انذار كننده نفرستاديم مگر آنكه عياشان آن گفتند: ما به آنچه فرستاده شدهايد كافريم.
35- و گفتند: ما از حيث اموال و اولاد زيادتريم و ما در عذاب نخواهيم بود.
36- بگو: پروردگار من، روزى را به هر كه خواهد وسعت دهد و به هر كه خواهد تنگ مىگيرد، ليكن بسيارى از مردم نمىدانند.
37- اموال و اولاد شما چيزى نيست كه پيش ما مقربتان دارد، ليكن آنكه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده آنها را پاداش مضاعف هست در اثر عملشان و آنها در درجات والا ايمنند.
38- آنان كه به فكر عاجز كردن ما در از بين بردن آيات ما مىكوشند، در عذاب حاضر خواهند بود.
39- بگو: پروردگار من، روزى را به هر كسى خواهد وسعت دهد و به هر كسى خواهد تنگ مىگيرد آنچه انفاق مىكنيد خدا عوض مىدهد، او بهترين روزى دهندگان است.
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 441
كلمهها
استضعفوا: ضعف: ناتوانى. استضعاف آنست كه شخص ناتوان نباشد بلكه ناتوانى را بر او تحميل كنند، خواه از طريق فكر باشد، خواه از طريق اجبار. «استضعفه: رآه ضعيفا».
استكبروا: استكبار آنست كه انسان بزرگ نباشد ولى خود را بزرگ ببيند (خود بزرگ بينى).
صددناكم: به نظر راغب صدّ و صدود گاهى به معنى اعراض آيد و گاهى به معنى منع، در آيه معناى دوّم مراد است.
انداد: ندّ: مثل و نظير. «الندّ: المثل و العدل» جمع آن انداد است.
اغلال: غلّ (بضمّ غين): طوقى كه بر گردن زنند «الغلّ: طوق يدخل فى العنق للذّل و الالم» جمع آن اغلال است.
مترفوها: ترفه (بر وزن غرفه): نعمت. ترف (بر وزن شرف): منعّم شدن. مترف (بفتح راء) ثروتمندى را گويند كه از تمتّع او جلوگيرى نمىشود (ثروتمند عيّاش).
زلفى: زلف: (بر وزن عقل و شرف) نزديك شدن و مقدّم گشتن.
«زلف زلفا و زلفا: تقدّم و تقرّب». زلفى: هم مصدر آمده به معنى نزديكى و هم اسم مصدر به معنى منزلت و مقام. الف آن براى تأنيث است.
ضعف: (بكسر ضاد) مثل. «ضعف الشيء: مثله فى المقدار» و نيز به دو برابر و بيشتر گفته مىشود. در آيه به معنى مضاعف است.
غرفات: غرفه: درجه بلند، در اصل بنائى را گويند كه بالاى بنائى باشد
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 442
(مجمع البيان) جمع آن غرفات است.
يقدر: قدر در آيه به معنى تنگ گرفتن است «قدر اللَّه عليه الرزق:
ضيّقه».
يخلفه: اخلاف: جانشين قرار دادن. منظور از آن در آيه عوض دادن است.
شرحها
در تعقيب اعتراضهاى مشركان و جواب آنها در اين آيات مخاصمه پيشوايان ستمگر با پيروان آنها در آخرت و نيز مطالبى درباره مستكبران مطرح شده است.
ناگفته نماند در سوره حمد گذشت كه قرآن كريم مردم را از يك نظر به سه گروه تقسيم مىكند، اوّل گروه أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ كه انبياء و پيروان آنها هستند، آنان راه حق را يافته و در آن زندگى كرده و مىكنند، دوّم گروه الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ كه غضب خدا بر آنها حتمى شده است و آنها پيشوايان مشرك و ستمگر هستند، سوّم گروه «ضالّين كه عقل خدا دادى را به كنارى زده و پيوسته در اطاعت پيشوايان خويش مىباشند و بى چون و چرا فرمان آنها را اجرا مىكنند.
مانند حكومتهاى اسلامى كه گوش به فرمان آمريكا و ساير ابر قدرتها هستند، و مانند لشكريان اين حكومتها كه كور كورانه از آنها اطاعت كرده و با حق و مردان حق به ستيز برخاستهاند و نظير ميليونها افراد ديگر، اينها «ضال» و گمراه هستند زيرا هدف مشخص ندارند بلكه هر چه پيشوايان فرمان دهند همان را اجرا مىكنند.
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 443
اين گمراهان مانند پيشوايان خود در عذاب خواهند بود و در آتش با هم مخاصمه خواهند كرد و مخاصمه آنها در آيات زير نقل شده و نيز در سورههاى ابراهيم، غافر، اعراف و ص آمده است چنان كه در تفسير سوره حمد گذشت.
31- وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ .
مراد از الَّذِينَ كَفَرُوا مشركانند اعمّ از پيشوايان و پيروان آنها، و از بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ كتابهاى آسمانى گذشته است مانند تورات و انجيل كه مشركان به هيچ يك عقيده نداشتند، در قرآن مجيد از تورات و انجيل مكرّرا با بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ تعبير آمده است، به نظر مىآيد: اين سخن را در موقعى گفتهاند كه رسول خدا و مؤمنان مىگفتند: اين سخنان در كتاب موسى و عيسى نيز بوده است. لفظ «قال» در اين آيات براى محقّق الوقوع بودن است 31- وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ .
يعنى: اى كاش به بينى كه در سزاى اين عدم ايمان چه بلائى به سرشان خواهد آمد، آن گاه كه در پيشگاه عدالت خدا بازداشت شدند، پيروان گمراه و مستضعف به پيشوايان خواهند گفت: اگر شما گمراه نمىكرديد ما اهل ايمان بوديم. نظرشان آن است كه شما مرا مجبور كرديد.
32- قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى ... .
جواب مستكبران است كه خواهند گفت: آيا ما شما را به اجبار از راه حق مانع شديم؟ نه بلكه شما خود گناهكار بوديد كه در اثر آن از ما اطاعت كرديد (اطاعت گناهكار از گناهكار).
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 444
مستضعفان در جواب خواهند گفت: مكر شما در شب و روز ما را از راه حق مانع شد كه مرتّب ما را امر به كفر و شرك مىكرديد يعنى «مكركم فى الليل و النهار صددنا عن الهدى»، بالاخره خواهند ديد كه مخاصمه و محكوم كردن يكديگر فائدهاى ندارد، لذا دم فرو بسته و به عذاب تن در خواهند داد.
گويى مراد از «اسرّوا» ترك گفتگو است، گويند: پنهان كردن براى خوف از رسوايى است.
در تفسير قمى از معصوم عليه السّلام نقل شده: علت پنهان داشتن آنست كه
«يكرهون شماتة الاعداء»
(الميزان) فاعل «اسرّوا» ظاهرا مستضعفان مىباشند.
هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ .
اين جمله نشان مىدهد كه عذاب و زنجيرها همان اعمال ناشايست و كفر و شرك آنهاست كه به آن صورت در آمدهاند (نعوذ باللّه من النار) آيه از شواهد تجسّم عمل مىباشد.
از آيه مطلب دوّم كه بررسى احوال مستكبران است شروع مىشود «مترفين» همان مستكبرانند كه با تكيه به اموال و اولاد (ثروت و قدرت) جامعه بشرى را به فساد كشانده و در مقابل پيامبران مىايستادند. اين آيه مىگويد: در هيچ شهرى پيامبرى نيامد مگر آنكه «قدرتمندان لاابالى» آنها
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 445
را تكذيب كردند.
علت اين تكذيب آن بود كه پيامبران مردم را به توحيد و عدالت و نظم و مراعات حقوق يكديگر و عدم فحشاء دعوت مىكردند، اينكارها باب دندان و موافق ميل مترفين نبود لذا با پيامبران به مبارزه بر مىخاستند. عجب است كه قرآن مجيد، اين مطلب را به صورت قاعده كلّى بيان مىكند «تنعم زدگى» چه بلاى بزرگى است.
35- وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ .
فاعل «قالوا» مترفين است. اموال و اولاد يعنى ثروت و قدرت در صورت نبودن ايمان باعث مترف شدن انسان است إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى علق/ 6 و 7.
جمله وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ شايد زبانحال و سخن ضمير آنها باشد، يعنى آنها در اثر غرق در شهوات و قدرت دنيا بودن، فكرى درباره عذاب آخرت ندارند نظير: يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ همزه/ 3.
و شايد آنها با ديدن ثروت و قدرت در وجود خويش به نوعى كرامت ذاتى معتقد بوده و فكر كردهاند كه اگر قيامت هم باشد آنها در عذاب نخواهند بود نظير وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً كهف/ 36.