کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 190
حاكى است كه آرى بايد بخدا توبه كرد و او را ياد آورد زيرا جز خدا كسى قدرت آمرزيدن ندارد، وَ لَمْ يُصِرُّوا با قيد وَ هُمْ يَعْلَمُونَ مضمونش آن است كه بعدا دانسته و از روى عمد بآن گناه دست نزنند و اين مىفهماند كه اگر بار ديگر اشتباه كرده و گناه كردند باز توبه پذيرفته است.
از حضرت صادق صلوات اللَّه عليه منقول است: اصرار آن است كه بنده گناه كند و آمرزش نخواهد و به فكر توبه نباشد اين است اصرار «1» و روايت شده:
ابليس پس از آنكه از خدا مهلت گرفت گفت: قسم به عزت تو تا فرزند آدم جان در بدن دارد از قلبش بيرون نخواهم رفت. خدا در جواب فرمود به عزت و جلالم قسم تا روح در بدن دارد توبه را از او نمىگيرم «2» .
در الميزان از مجالس شيخ از عبد الرحمن بن غنم نقل شده: اين آيه درباره بهلول نباش (كفن دزد) نازل شد كه كفن يكى از دختران انصار را دزديد و با همان مرده زنا نمود، آن گاه پيش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد، حضرت او را از خود دور كرد، رفت در كوهها ناله مىكرد تا توبهاش پذيرفته شد. بنظر مىآيد جريان در آن روزها اتفاق افتاده و آيه با آن قضيه تطبيق كرده است و گرنه آيات عنوان شده يك جا نازل گشتهاند.
136- أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ اين آيه بيان پاداش كسانى است كه اوصاف آنها در دو آيه قبل گفته شد، «مغفرة» حاكى است كه گناهان خرد و ريز آنها مورد عفو است. وصف نهرها و اينكه چه چيز در آنها جريان دارد در (بقره/ 25) گفتهايم و در سوره محمّد آيه 15
(1)- تفسير عياشى.
(2)- المحجة البيضاء ج 7/ 25.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 191
آمده است. اين اعمال در سعادت دنيا نيز اثر دارد چنان كه آمده: فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً نحل/ 97 ولى در اين آيات فقط پاداش اخروى و جاودانى بيان شده است.
137- قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ تاريخ براى آيندگان درسى بزرگ و عبرتى روشن است و همچون دارويى است كه اثر آن بارها تجربه شده. اين آيه روشن مىكند كه پيامبران گذشته نيز اين مطالب را گفتهاند ولى امّت آنها در اثر تكذيب و سرپيچى چه گرفتاريها ديدند، مسلمانان بايد از سرگذشت آنها پند گيرند.
«سير در زمين» كاوش در حال گذشتگان است ظهورش آن است كه ديار زير و رو شده و املاك خالى آنها را به بينيم، شايد شامل شرح حال آنها نيز باشد.
138- هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ اين تقسيم به تناسب حال مردم است يعنى: اين سخن نسبت به عموم مردم بيان بليغ و راهنمايى به نظام طبيعت است ولى باهل تقوى كه با احتياط و حزم زندگى مىكنند و روح پرهيز دارند، پند و موعظه است، مراد از «متقين به نظرم همان است كه در آيه دوم بقره گذشت.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 192
[سوره آلعمران (3): آيات 139 تا 145]
139- سستى نگيريد و غمگين نشويد شما برترانيد اگر اهل ايمان باشيد.
140- اگر به شما زخمى و شكستى رسيد بآن قوم نيز زخمى مثل آن رسيد. اين روزها را ميان مردم مىگردانيم و تا خدا آشكار كند آنها را كه ايمان آوردهاند و از شما شهيدان بگيرد، خدا ظالمان را دوست ندارد.
141- و تا خدا خالص گرداند آنها را كه ايمان آوردهاند و كافران را بتدريج زايل گرداند.
142- آيا گمان داريد داخل بهشت شويد؟! حال آنكه خدا هنوز كسانى از شما را كه جهاد
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 193
كردهاند معلوم نكرده و استقامت كنندگان را معلوم ننموده است.
143- شما پيش از آنكه مرگ را ملاقات كنيد آن را آرزو مىكرديد پس آن را ديديد و بآن تماشا مىكرديد (چرا فرار كرديد يا چرا اعتراض مىكنيد)!!
144- محمد جز يك پيامبر نيست كه پيش از او پيامبران آمده و در گذشتهاند، پس اگر او بميرد يا كشته شود شما عقبگرد مىكنيد، هر كه عقبگرد كند ضررى به خدا نمىزند خدا بزودى شاكران را پاداش مىدهد.
145- بر هيچ كس نيست كه بميرد جز باذن خدا نوشتهاى است مدت دار، هر كه پاداش دنيا بخواهد او را از آن مىدهيم و هر كه پاداش آخرت بخواهد او را نيز از آن مىدهيم و حتما شكر گزاران را پاداش مىدهيم.
كلمهها
تهنوا: وهن به معنى ضعف روحى و جسمى است مراد از آن ضعف روحى است. «لا تهنوا» يعنى احساس ضعف نكنيد، روحيه خود را از دست ندهيد و سست شويد.
الاعلون: جمع اعلى به معنى برتر.
قرح: زخم. راغب گويد: بضم اول جراحتى است از باطن مانند دمل و بفتح اول زخمى است كه از خارج برسد. مراد از آن ظاهرا شكست است المنار آن را شامل قتل و جرح دانسته است.
نداولها: دول: گرديدن. «دال الايام: دارت» نداول: مىگردانيم.
شهداء: جمع شهيد. رجوع شود به «شرحها».
يمحص: محص: خالص شدن از عيب. تمحيص خالص كردن.
يمحق: محق: نقصان و زايل شدن تدريجى. لازم و متعدى آيد.
تمنون: آرزو مىكرديد. تمنى: آرزو كردن (قاموس قرآن).
خلت: خلاء و خلو: خالى شدن در مورد گذشت زمان نيز بكار مىرود.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 194
اعقاب: عقب (بفتح اول و كسر دوم): پاشنه. جمع آن اعقاب. مراد از «رد بر اعقاب» بر گرداندن به حالت كفر است.
عقبيه: «انقلب على عقبيه» يعنى: بر دو پاشنه خود بگرديد. مراد از آن برگشتن به حالت اوليه است.
مؤجلا: به صيغه مفعول. به معنى معين و مدتدار است، اصل كلمه از اجل به معنى مدت است.
شرحها
آيات گذشته به حكم جمله معترضه ميان آيات «احد» بود، در اين آيات مقدارى از واقعه جنگ «احد» بررسى شده و سياق آنها نشان مىدهد كه پس از جنگ نازل گشتهاند. گفتهايم شكست «احد» عواقب بدى بهمراه داشت، منافقان و يهود از موقعيت استفاده كرده باعث تزلزل روحيه مسلمانان مىگشتند، سخنان ضد و نقيض بر سر زبانها بود. ضرورت ايجاب مىكرد سر و صداها فرو نشانده شود.
در اين آيات روشن شده اولا غلبه و برترى بالاخره با مسلمانان است اگر مؤمن باشند. ثانيا: كفار نيز از صدمه و تحمل خسارت بر كنار نبودهاند ثالثا:
اين شكست آموزنده بوده، نظام خلقت را به شما آموخت، عدهاى در راه خدا كشته شده به مقام ارجمند شهادت نائل آمدند، مؤمنان خالص شدند و مسيرشان مشخص گرديد، دانستند كه بايد تلاش كرد، با آرزو، كارى ساخته نمىشود. رابعا: اين دين دائمى هست، پيامبر در جهان باشد يا نباشد، بايد از دين دفاع نمود.
139- وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ يعنى از اين شكست، روحيه خود را نبازيد و محزون نشويد، حساب فقط حساب امروز نيست شما اگر بدستورهاى خدا تسليم شويد، بالاخره برتر و پيروز هستيد. از وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ تا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ شش علّت بيان شده كه نبايد
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 195
روحيه خود را از دست بدهيد و نبايد محزون باشيد. اول وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ... كه گفته شد دوم آيه:
140- إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ در «احد» عدهاى از مشركان كشته و عدهاى زخمى شدند. واقدى و ابن هشام عدد كشتگان را بيست دو نفر نقل كردهاند، چنان كه فرموده: وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ خدا وعده خود را راست كرد آن گاه كه مشركان را باذن خدا مىكشتيد و مستأصل مىكرديد، على هذا مشركان نيز كشته و زخمى داده بودند، مراد از مثل در اينگونه موارد برابرى نيست يعنى محلى براى احساس ضعف و حزن نيست زيرا مشركان نيز مانند شما صدمه ديدهاند «1» علّت سوم:
وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مراد از ايام روزهاى شكست است كه قهرا شامل روزهاى غلبه هم مىشود. «ليعلم» عطف است بر علّتى محذوف كه مىشود درباره آن احتمالات زياد داد، مثلا مىشود گفت: اين روزهاى شكست (و غلبه) را در ميان مردم مىگردانيم تا بدانيد كه كارهاى جهان روى علل و اسباب مىچرخد و كسانى پيروز مىگردند كه استقامت و تلاش داشته و از فكر خدادادى استفاده كنند و تا خداوند مؤمنان را از منافقان و مؤمنان با استقامت را از بىاستقامتان بشناساند لذا نبايد احساس وهن و اندوه كنيد. علّت چهارم:
وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ و تا بعضى از شما را شهيد و جانباز در راه دين بگيرد (تا آنها در بهشت برين جاى گيرند و سرمشق ديگران باشند و بگويند:
اين دين با خون و جانبازى شهيدان بدست آمده بايد در حفظ آن بكوشيم، در
(1)- بقولى مراد آن است كه: شما هم در «بدر» هفتاد نفر از آنها را كشتيد ولى به نظرم آن، منظور نباشد.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 196
الميزان فرموده: در قرآن به مقتول در راه خدا «شهيد» گفته نشده و آن از مستحدثات اسلامى است، پس مراد از «شهداء» در آيه شاهدان بر اعمال مردم هستند، در المنار هر دو وجه را گفته و وجه اول را ترجيح داده است. بهر حال مقتولين در راه خدا را شهيد گفتهاند كه روز قيامت بر اعمال مردم شاهد خواهند بود و يا بعد از مرگ نعيم خدا را مشاهده مىكنند و يا اينكه خدا و ملائكه باهل بهشت بودن آنها شهادت دادهاند.
وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ شايد اشاره است كه مقام شهادت بهر كسى نصيب نمىگردد، خدا فقط پاكان را باين امر مىگزيند. علّت پنجم و ششم آيه:
141- وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ و تا مؤمنان را خالص گرداند و كفار را بتدريج ناقص و زايل كند، گويند مراد از تمحيص مؤمنين خالص كردن آنها از گناهان است، ولى ظاهرا مراد خالص كردن ايمان آنها از آلودگيهاى شرك و كفر است چنان كه فرموده: وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ آل عمران/ 154، آرى مداوله و نشيب و فرازها همچون بوته طلا ايمان مؤمن را خالص و پاك مىكند و توجه او را به خدا و دين مىافزايد «1» .
و نيز، خدا در اثر مداوله كفار را بتدريج محو و زايل مىكند، منظور آن نيست كه كفار را از بين مىبرد، بلكه كفار در روز غلبه طغيان و ستم مىكنند و در روز شكست مأيوس مىگردند بدين وسيله آنچه از فضيلت و انسانيت در آنها وجود دارد بتدريج از بين رفته چيزى باقى نمىماند، مثلا معاويه روزى كه با پدرش در برابر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مغلوب شد بدروغ اسلام آورد، معلوم شد در بت پرستى استقامت نداشته است و آن روز كه بر مسلمانان حاكم شد، ظلم و جور پيشه كرد،