کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 190

حاكى است كه آرى بايد بخدا توبه كرد و او را ياد آورد زيرا جز خدا كسى قدرت آمرزيدن ندارد، وَ لَمْ يُصِرُّوا با قيد وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏ مضمونش آن است كه بعدا دانسته و از روى عمد بآن گناه دست نزنند و اين مى‏فهماند كه اگر بار ديگر اشتباه كرده و گناه كردند باز توبه پذيرفته است.

از حضرت صادق صلوات اللَّه عليه منقول است: اصرار آن است كه بنده گناه كند و آمرزش نخواهد و به فكر توبه نباشد اين است اصرار «1» و روايت شده:

ابليس پس از آنكه از خدا مهلت گرفت گفت: قسم به عزت تو تا فرزند آدم جان در بدن دارد از قلبش بيرون نخواهم رفت. خدا در جواب فرمود به عزت و جلالم قسم تا روح در بدن دارد توبه را از او نمى‏گيرم‏ «2» .

در الميزان از مجالس شيخ از عبد الرحمن بن غنم نقل شده: اين آيه درباره بهلول نباش (كفن دزد) نازل شد كه كفن يكى از دختران انصار را دزديد و با همان مرده زنا نمود، آن گاه پيش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد، حضرت او را از خود دور كرد، رفت در كوه‏ها ناله مى‏كرد تا توبه‏اش پذيرفته شد. بنظر مى‏آيد جريان در آن روزها اتفاق افتاده و آيه با آن قضيه تطبيق كرده است و گرنه آيات عنوان شده يك جا نازل گشته‏اند.

136- أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ‏ اين آيه بيان پاداش كسانى است كه اوصاف آنها در دو آيه قبل گفته شد، «مغفرة» حاكى است كه گناهان خرد و ريز آنها مورد عفو است. وصف نهرها و اينكه چه چيز در آنها جريان دارد در (بقره/ 25) گفته‏ايم و در سوره محمّد آيه 15

(1)- تفسير عياشى.

(2)- المحجة البيضاء ج 7/ 25.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 191

آمده است. اين اعمال در سعادت دنيا نيز اثر دارد چنان كه آمده: فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً نحل/ 97 ولى در اين آيات فقط پاداش اخروى و جاودانى بيان شده است.

137- قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ‏ تاريخ براى آيندگان درسى بزرگ و عبرتى روشن است و همچون دارويى است كه اثر آن بارها تجربه شده. اين آيه روشن مى‏كند كه پيامبران گذشته نيز اين مطالب را گفته‏اند ولى امّت آنها در اثر تكذيب و سرپيچى چه گرفتاريها ديدند، مسلمانان بايد از سرگذشت آنها پند گيرند.

«سير در زمين» كاوش در حال گذشتگان است ظهورش آن است كه ديار زير و رو شده و املاك خالى آنها را به بينيم، شايد شامل شرح حال آنها نيز باشد.

138- هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ‏ اين تقسيم به تناسب حال مردم است يعنى: اين سخن نسبت به عموم مردم بيان بليغ و راهنمايى به نظام طبيعت است ولى باهل تقوى كه با احتياط و حزم زندگى مى‏كنند و روح پرهيز دارند، پند و موعظه است، مراد از «متقين به نظرم همان است كه در آيه دوم بقره گذشت.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 192

[سوره آل‏عمران (3): آيات 139 تا 145]

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139) إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (140) وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ (141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142) وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144) وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (145)

139- سستى نگيريد و غمگين نشويد شما برترانيد اگر اهل ايمان باشيد.

140- اگر به شما زخمى و شكستى رسيد بآن قوم نيز زخمى مثل آن رسيد. اين روزها را ميان مردم مى‏گردانيم و تا خدا آشكار كند آنها را كه ايمان آورده‏اند و از شما شهيدان بگيرد، خدا ظالمان را دوست ندارد.

141- و تا خدا خالص گرداند آنها را كه ايمان آورده‏اند و كافران را بتدريج زايل گرداند.

142- آيا گمان داريد داخل بهشت شويد؟! حال آنكه خدا هنوز كسانى از شما را كه جهاد

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 193

كرده‏اند معلوم نكرده و استقامت كنندگان را معلوم ننموده است.

143- شما پيش از آنكه مرگ را ملاقات كنيد آن را آرزو مى‏كرديد پس آن را ديديد و بآن تماشا مى‏كرديد (چرا فرار كرديد يا چرا اعتراض مى‏كنيد)!!

144- محمد جز يك پيامبر نيست كه پيش از او پيامبران آمده و در گذشته‏اند، پس اگر او بميرد يا كشته شود شما عقبگرد مى‏كنيد، هر كه عقبگرد كند ضررى به خدا نمى‏زند خدا بزودى شاكران را پاداش مى‏دهد.

145- بر هيچ كس نيست كه بميرد جز باذن خدا نوشته‏اى است مدت دار، هر كه پاداش دنيا بخواهد او را از آن مى‏دهيم و هر كه پاداش آخرت بخواهد او را نيز از آن مى‏دهيم و حتما شكر گزاران را پاداش مى‏دهيم.

كلمه‏ها

تهنوا: وهن به معنى ضعف روحى و جسمى است مراد از آن ضعف روحى است. «لا تهنوا» يعنى احساس ضعف نكنيد، روحيه خود را از دست ندهيد و سست شويد.

الاعلون: جمع اعلى به معنى برتر.

قرح: زخم. راغب گويد: بضم اول جراحتى است از باطن مانند دمل و بفتح اول زخمى است كه از خارج برسد. مراد از آن ظاهرا شكست است المنار آن را شامل قتل و جرح دانسته است.

نداولها: دول: گرديدن. «دال الايام: دارت» نداول: مى‏گردانيم.

شهداء: جمع شهيد. رجوع شود به «شرحها».

يمحص: محص: خالص شدن از عيب. تمحيص خالص كردن.

يمحق: محق: نقصان و زايل شدن تدريجى. لازم و متعدى آيد.

تمنون: آرزو مى‏كرديد. تمنى: آرزو كردن (قاموس قرآن).

خلت: خلاء و خلو: خالى شدن در مورد گذشت زمان نيز بكار مى‏رود.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 194

اعقاب: عقب (بفتح اول و كسر دوم): پاشنه. جمع آن اعقاب. مراد از «رد بر اعقاب» بر گرداندن به حالت كفر است.

عقبيه: «انقلب على عقبيه» يعنى: بر دو پاشنه خود بگرديد. مراد از آن برگشتن به حالت اوليه است.

مؤجلا: به صيغه مفعول. به معنى معين و مدتدار است، اصل كلمه از اجل به معنى مدت است.

شرحها

آيات گذشته به حكم جمله معترضه ميان آيات «احد» بود، در اين آيات مقدارى از واقعه جنگ «احد» بررسى شده و سياق آنها نشان مى‏دهد كه پس از جنگ نازل گشته‏اند. گفته‏ايم شكست «احد» عواقب بدى بهمراه داشت، منافقان و يهود از موقعيت استفاده كرده باعث تزلزل روحيه مسلمانان مى‏گشتند، سخنان ضد و نقيض بر سر زبانها بود. ضرورت ايجاب مى‏كرد سر و صداها فرو نشانده شود.

در اين آيات روشن شده اولا غلبه و برترى بالاخره با مسلمانان است اگر مؤمن باشند. ثانيا: كفار نيز از صدمه و تحمل خسارت بر كنار نبوده‏اند ثالثا:

اين شكست آموزنده بوده، نظام خلقت را به شما آموخت، عده‏اى در راه خدا كشته شده به مقام ارجمند شهادت نائل آمدند، مؤمنان خالص شدند و مسيرشان مشخص گرديد، دانستند كه بايد تلاش كرد، با آرزو، كارى ساخته نمى‏شود. رابعا: اين دين دائمى هست، پيامبر در جهان باشد يا نباشد، بايد از دين دفاع نمود.

139- وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ يعنى از اين شكست، روحيه خود را نبازيد و محزون نشويد، حساب فقط حساب امروز نيست شما اگر بدستورهاى خدا تسليم شويد، بالاخره برتر و پيروز هستيد. از وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏ تا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ‏ شش علّت بيان شده كه نبايد

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 195

روحيه خود را از دست بدهيد و نبايد محزون باشيد. اول‏ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ... كه گفته شد دوم آيه:

140- إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ‏ در «احد» عده‏اى از مشركان كشته و عده‏اى زخمى شدند. واقدى و ابن هشام عدد كشتگان را بيست دو نفر نقل كرده‏اند، چنان كه فرموده: وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ‏ خدا وعده خود را راست كرد آن گاه كه مشركان را باذن خدا مى‏كشتيد و مستأصل مى‏كرديد، على هذا مشركان نيز كشته و زخمى داده بودند، مراد از مثل در اينگونه موارد برابرى نيست يعنى محلى براى احساس ضعف و حزن نيست زيرا مشركان نيز مانند شما صدمه ديده‏اند «1» علّت سوم:

وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مراد از ايام روزهاى شكست است كه قهرا شامل روزهاى غلبه هم مى‏شود. «ليعلم» عطف است بر علّتى محذوف كه مى‏شود درباره آن احتمالات زياد داد، مثلا مى‏شود گفت: اين روزهاى شكست (و غلبه) را در ميان مردم مى‏گردانيم تا بدانيد كه كارهاى جهان روى علل و اسباب مى‏چرخد و كسانى پيروز مى‏گردند كه استقامت و تلاش داشته و از فكر خدادادى استفاده كنند و تا خداوند مؤمنان را از منافقان و مؤمنان با استقامت را از بى‏استقامتان بشناساند لذا نبايد احساس وهن و اندوه كنيد. علّت چهارم:

وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ و تا بعضى از شما را شهيد و جانباز در راه دين بگيرد (تا آنها در بهشت برين جاى گيرند و سرمشق ديگران باشند و بگويند:

اين دين با خون و جانبازى شهيدان بدست آمده بايد در حفظ آن بكوشيم، در

(1)- بقولى مراد آن است كه: شما هم در «بدر» هفتاد نفر از آنها را كشتيد ولى به نظرم آن، منظور نباشد.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 196

الميزان فرموده: در قرآن به مقتول در راه خدا «شهيد» گفته نشده و آن از مستحدثات اسلامى است، پس مراد از «شهداء» در آيه شاهدان بر اعمال مردم هستند، در المنار هر دو وجه را گفته و وجه اول را ترجيح داده است. بهر حال مقتولين در راه خدا را شهيد گفته‏اند كه روز قيامت بر اعمال مردم شاهد خواهند بود و يا بعد از مرگ نعيم خدا را مشاهده مى‏كنند و يا اينكه خدا و ملائكه باهل بهشت بودن آنها شهادت داده‏اند.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ‏ شايد اشاره است كه مقام شهادت بهر كسى نصيب نمى‏گردد، خدا فقط پاكان را باين امر مى‏گزيند. علّت پنجم و ششم آيه:

141- وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ‏ و تا مؤمنان را خالص گرداند و كفار را بتدريج ناقص و زايل كند، گويند مراد از تمحيص مؤمنين خالص كردن آنها از گناهان است، ولى ظاهرا مراد خالص كردن ايمان آنها از آلودگيهاى شرك و كفر است چنان كه فرموده: وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ‏ آل عمران/ 154، آرى مداوله و نشيب و فرازها همچون بوته طلا ايمان مؤمن را خالص و پاك مى‏كند و توجه او را به خدا و دين مى‏افزايد «1» .

و نيز، خدا در اثر مداوله كفار را بتدريج محو و زايل مى‏كند، منظور آن نيست كه كفار را از بين مى‏برد، بلكه كفار در روز غلبه طغيان و ستم مى‏كنند و در روز شكست مأيوس مى‏گردند بدين وسيله آنچه از فضيلت و انسانيت در آنها وجود دارد بتدريج از بين رفته چيزى باقى نمى‏ماند، مثلا معاويه روزى كه با پدرش در برابر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مغلوب شد بدروغ اسلام آورد، معلوم شد در بت پرستى استقامت نداشته است و آن روز كه بر مسلمانان حاكم شد، ظلم و جور پيشه كرد،

صفحه بعد