کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 322
لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ .
«كذلك» اشاره است به جَعَلُوا لِلَّهِ ... مراد از شركائى كه قتل اولاد را در نظرشان خوب جلوه مىدادند ممكن است بتها باشد يعنى عشق به اصنام در نظر آنها قربانى كردن فرزندان را براى اصنام مزين كرد اين در صورتى است كه قربانى براى بتان باشد، به نظر مىآيد منظور از آن بدعت گزاران باشد كه آن را رسمى كردند، «ليردوهم» لام براى عاقبت و نتيجه است لِيَلْبِسُوا ... حاكى است كه آن را از دستورات دين معرفى مىكردهاند.
ناگفته نماند: قرآن درباره فرزندان دو نوع قتل از عرب نقل مىكند يكى قتل دختران كه قبيله بنو تميم آن را مىكردند گويند: نعمان بن منذر بر قومى از عرب حمله كرد، زنان آنها را اسير نمود به هنگام استرداد اسيران دختر قيس بن عاصم حاضر نشد برگردد چون ازدواج كرده بود، قيس قسم خورد هر دخترى كه زنش بدنيا آورد زنده بگورش كند و اين در ميان آنها رسم شد، آيه: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ كورت/ 8، وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا ... نحل/ 58 راجع به آن است.
ديگرى كشتن فرزند اعم از دختر و پسر از ترس گرسنگى، چون محصول كم مىآمد فرزندان خود را مىكشتند كه از رنج گرسنگى آسوده باشند:
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ اسراء/ 31، انعام/ 151 وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ .
يعنى به اين افترائشان كه به خدا مىبندند اهميت مده، ضمير ما فَعَلُوهُ ظاهرا به تزيين راجع است و آن از نتائج مختار بودن بندگان مىباشد.
138- وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ .
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 323
بدعت ديگرشان آن بود كه مقدارى از چهارپايان و زراعت را معين كرده و مىگفتند: اينها به همه حرام است مگر كسى كه ما معين كنيم، نقل شده كه آن را فقط به خدمتكاران بتان حلال مىدانستند آنهم خدمتكاران مرد، «بزعمهم» حاكى است كه اين ساخته خودشان بود.
وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا .
لفظ وَ أَنْعامٌ تقديرش «هذه انعام» يا «و لهم انعام» است مراد از انعام اول كه حرام مىدانستند ظاهرا همان بحيره، سائبه و مانند آن است كه در سوره مائده/ 103 گفته شد كه سوار شدن به آنها را حرام مىدانستند. و منظور از انعام دوم گويند همان بود كه وقت ذبح آنها نام بتان را ياد مىكردند يا اصلا نامى ياد نمىكردند.
افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ .
يعنى آن را به خدا نسبت داده و از احكام دين مىشمردند و مىگفتند:
خدا چنين فرمان داده است.
139- وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ بدعت ديگرشان آن بود كه اگر چهارپايان بحيره و سائبه حامله مىشد مىگفتند بچههاى آنها فقط براى مردان حلال است و اگر بچه مرده بدنيا مىآيد مرد و زن از آن مىخوردند و به همه حلال بود، بقولى مراد از ما فِي بُطُونِ شير آنهاست ولى آمدن لفظ «ميته» اين احتمال را ضعيف مىكند.
سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ .
تقدير آن «بوصفهم» است يعنى بواسطه اين توصيف ناحق، خدا مجازاتشان
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 324
مىكند كه خدا به اعمالشان آگاه است و حكمت اقتضاى تأديبشان را دارد.
140- قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ خلاصه و نتيجهگيرى از گذشته است كه كشتن فرزندان جز سفاهت نيست عقل آن را محكوم مىكند لذا نتيجهاش خسران مىباشد، چهارپايان نيز رزق خداست نبايد حرام شمرد، اينكه بگوئيد: خدا چنين گفته است، دروغ است و اينان گمراه بوده و هدايت يافته نيستند «كانوا» در اينجا ظاهرا منسلخ از زمان است.
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 325
[سوره الأنعام (6): آيات 141 تا 144]
141- اوست كه باغهاى با داربست و غير داربست آفريده و نخل و كشت كه ميوهاش مختلف است و زيتون و انار مانند هم و غير مانند هم، وقتى كه ميوه دهد از ميوهاش بخوريد و حق آن را هنگام چيدنش بدهيد، اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمىدارد.
142- و از حيوانات بزرگ و كوچك بوجود آورد، از آنچه خدا روزى داده بخوريد و از گفتههاى شيطان پيروى نكنيد كه وى دشمن آشكار شما است.
143- (و پديد آورد) هشت زوج، از گوسفند دو تا (نر و ماده)، از بز دو تا (نر و ماده) بگو: آيا دو نر را حرام كرده يا دو ماده را يا آنچه رحم دو ماده در برگرفته است؟ اگر راستگو هستيد مرا از روى علم خبر دهيد؟
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 326
144- و از شتر دو تا و از گاو دو تا (نر و ماده) بگو: آيا دو نر را حرام كرده يا دو ماده را يا آنچه ارحام دو ماده در برگرفته است؟ آيا آن دم كه خدا به اين حكم سفارشتان مىكرد حاضر بوديد؟ كيست ستمگرتر از آنكه بر خدا دروغ بندد تا مردم را از روى نادانى گمراه كند؟ خدا گروه ستمكاران را هدايت نمىكند.
كلمهها
معروشات: عرش: تخت حكومت، داربست انگور را عرش گويند كه تخت تاك است معروش: درخت انگورى كه در داربست است جمع آن معروشات است.
اكله: اكل (بر وزن شتر) ميوه. خوردنى. اكل (بر وزن عقل):
خوردن.
اثمر: ميوه آورد. ثمره آورد.
حصاد: حصد و حصاد: درو كردن. چيدن.
تسرفوا: اسراف: زياده روى از حد. همچنين است سرف.
حمولة: حمل: برداشتن بار و بار. حموله: شتر بار بردار. اسم جمع است از لفظ خود مفرد ندارد (مجمع البيان) احتمال دارد مراد حيوانات بزرگ باشد كه قدرت حمل بار دارد مثل شتر و گاو.
فرشا: (بر وزن عرش) در اصل به معنى گستردن و در اينجا ظاهرا به معنى چهارپايان كوچك است مثل گوسفند و بز و گويا در زمين گسترده مىشوند.
خطوات: خطوه (بضم خاء) فاصله ميان دو پا در راه رفتن و بفتح اول، يك دفعه گام برداشتن است، جمع آن خطوات، مراد از آن وساوس
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 327
شيطان است.
ازواج: جفتها. مفرد آن زوج است. ناگفته نماند در زبان عرب به نر و ماده هر دو زوج گويند زوجين به معنى يك نر و يك ماده است بخلاف زبان فارسى كه زوجين به معنى دو جفت يعنى چهار فرد است على هذا مراد از ثمانية ازدواج اينجا چهار نر و چهار ماده يعنى هشت لنگه است.
ضأن: گوسفند: به معنى مطلق گوسفند است اعم از نر و ماده.
معز: بز. اين كلمه مثل ضأن فقط يك بار در قرآن آمده است اعم از نر و ماده.
ءالذكرين: اين لفظ مركب است از همزه استفهام و «الذكرين» يعنى آيا دو مذكر را حرام كرده يا دو مؤنث را.
الانثيين: تثنيه انثى است يعنى دو انثى و دو مؤنث.
نبئونى: نبأ: خبر مهم. نبئونى» خبر دهيد به من.
ارحام: رحم (بفتح اول و كسر دوم) رحم حيوان و انسان، جمع آن ارحام است.
شرحها
در تعقيب آنكه مشركان قسمتى از زراعت و چهارپايان و در آن بدعتها به وجود آورده بودند، در اين آيات فرموده: خدا روئيدنيها و چهارپايان را به نفع بندگان آفريده، از آنها استفاده كنيد و به بدعت مشركان اعتنا نكنيد.
تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 328
اين آيه نظير آيه 99 همين سوره است مراد از معروشات باغاتى است كه با داربست ايستاده، غير معروشات آنهايى است كه بر تنههاى خود مىايستند. مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ ظاهرا قيد است براى هر دو از نخل و زرع، اختلاف ميوه در نخل راجع است به اختلاف انواع آن و در زرع مربوط به اختلاف اجناس است مثل گندم، جو، عدس، نخود و مانند آنها، تشابه و عدم تشابه در زيتون و انار راجع به اختلاف و تشابه طعم و شكل و رنگ آنهاست، همه اينها از يك آب و يك زمين و يك هوا به وجود مىآيند اينها پر از اسرار و عبرتها است النهايه هميشه موجود بودن، اين شگفتى را از بين برده است و گرنه به وجود آمدن انگور مثلا از هيزم (درخت انگور) از عجائب است.
در اينجا سه دستور هست اول كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ ... بيان مباح بودن آنهاست يعنى به تحريم بدعتكاران اهميت ندهيد و از آنها استفاده كنيد دوم آتُوا حَقَّهُ ... به اطمينان مىشود گفت مراد زكاة واجبى نيست زيرا سوره، مكى است و زكاة در مدينه نازل شده است و در بعضى از مذكورات از قبيل انار و زيتون زكاة نيست ولى ثابت مىكند كه حقى در آن هست و بايد داده شود آنهم در وقت برداشت محصول، از امام صادق عليه السّلام نقل شده: در زرع دو تا حق هست يكى آنكه از تو گرفته شود، ديگرى آنكه خودت بدهى اما آنچه گرفته مىشود يك دهم تا نصف يك دهم (زكاة واجب) است اما حقى كه تو مىدهى خدا مىگويد وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ مشت، مشت مىدهى تا از چيدن فارغ شوى «1» در اين زمينه روايات ديگرى نيز هست.
(1)