کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 439

15- به داود و سليمان علم مخصوصى داديم، گفتند: سپاس خدا را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد.

16- سليمان مال و حكومت را از داود ارث برد و گفت: اى مردم ما گفتار پرندگان را تعليم شده‏ايم و از هر چيز به ما داده شده است، اين برترى آشكارى است.

17- براى سليمان لشكرهايش از جن و انس و پرندگان جمع گرديدند، و از پراكندگى منع مى‏شدند.

18- تا چون بر وادى مورچگان آمدند، مورچه‏اى گفت: اى مورچگان بلانه‏هاى خود داخل شويد تا سليمان و لشكرهايش ندانسته شما را پايمال نكنند.

19- سليمان از سخن مورچه لبخند زد و خنديد، گفت: پروردگارا نصيبم كن بر نعمتى كه بر من و بر پدر و مادرم داده‏اى شكر كنم، و عمل صالحى كه دوست دارى انجام دهم و مرا در رديف بندگان شايسته‏ات قرار بده.

20- از پرندگان جوياى حال شد، فرمود: چه شده كه هدهد را نمى‏بينم مگر از غائبان است.

21- سوگند كه او را عذابى سخت خواهم كرد يا او را سر خواهيم بريد يا اينكه عذر آشكار و موجهى بياورد.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 440

22- سليمان كمى در انتظار ماند (هدهد آمد) و گفت واقف شدم به آنچه واقف نشده‏اى و از قوم سبأ خبر يقينى به تو آورده‏ام.

23- يافتم كه زنى بر آنها حكومت مى‏كرد و از هر چيز داده شده و تخت بزرگى دارد.

24- ديدم كه او و قومش جز خدا به آفتاب پرستش مى‏كردند، شيطان اعمالشان را خوب جلوه داده، از راهشان بازداشته كه هدايت نميشوند.

25- تا پرستش نكنند خدايى را كه موجودات مخفى را در آسمانها و زمين ظاهر مى‏سازد و مى‏داند آنچه را كه پنهان مى‏كنيد يا آشكار مى‏سازيد.

26- اللَّه كه جز او معبودى نيست، مالك حكومت بزرگى است.

27- سليمان گفت: به زودى خواهيم ديد كه راست گفته‏اى يا از دروغگويانى.

28- اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيانداز سپس برگرد و بنگر چه جوابى مى‏دهند،

كلمه‏ها

داود: عليه السّلام از انبياء بنى اسرائيل، نام مباركش شانزده بار در قرآن مجيد آمده است كتابى داشته به نام زبور، بسيارى از حالات او در قرآن نقل شده است.

سليمان: عليه السّلام، از انبياء بنى اسرائيل، فرزند داود عليه السّلام، نام مباركش هفده بار در قرآن مجيد آمده و بسيارى از حالات او در كلام اللَّه عظيم نقل شده است.

منطق: نطق و منطق: سخن گفتن. «نطق نطقا و منطقا» يعنى: سخن گفت، طبرسى از اهل عربيت نقل كرده: نطق در غير انسان بكار نمى‏رود و در غير انسان صوت گويند، راغب آن را مسلّم گرفته و گويد: در غير انسان بالتبع به كار مى‏رود، امّا قرآن در انسان و غير انسان به كار برده است.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 441

يوزعون: وزع: منع و حبس. «وزعه عن الامر: منعه و حبسه» «يوزعون» از پراكنده شدن منع مى‏شدند.

اوزعنى: ايزاع را الهام گفته‏اند، طبرسى از زجاج نقل ميكند:

«اوزعنى» تأويلش در لغت آنست كه: مرا از هر چيز جز از شكرت باز دار.

نمل: مورچه. در اقرب الموارد گويد: نملة به مذكر و مؤنث گفته مى‏شود در كشاف نيز به آن اشاره شده است در اين صورت تاء آن براى وحدت است.

لا يحطمنكم: حطم: شكستن. «حطمه حطما: كسره» مراد از آن در آيه پايمال كردن است.

تبسم: تبسم: لبخند. خنده خفيف.

ضاحكا: در اقرب الموارد آمده: ضحك انبساط وجه است به طورى كه دندانها از سرور ظاهر شود، اگر بى‏صدا باشد تبسم است و اگر صدايش از دور شنيده شود قهقهه است و گر نه ضحك گويند.

مراد از آن در آيه ظاهرا تعجب است.

تفقد: فقد: غائب شدن و گم شدن. تفقد آنست كه در حال غائب بودن چيزى، از آن جويا شويم.

هدهد: شانه سر، پرنده معروفى است، درك و فهم عجيب او در آيات خواهد آمد.

مكث: مكث به قول راغب انتظار ماندن است «ثبات مع الانتظار».

سبأ: نام قومى است كه سليمان به ديار آنها لشكر كشيد مشروح آن در سوره سبأ خواهد آمد، طبرسى فرموده آن نام شهرى است.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 442

خب‏ء: پوشاندن. نهان كردن. «خبأ الشي‏ء خبأ: ستره» در نهج البلاغه حكمت 148 فرموده: «المرء مخبوء تحت لسانه» مرد در زير زبانش پنهان است، آن در آيه، به معنى مفعول (مخبوء) است.

القه: فعل امر است از القاء، هاء آن براى سكت است.

شرحها

آيات فوق قصه دوم از قصص چهارگانه انبياء در اينسوره است و آن قصه داود و سليمان مى‏باشد. عجائبى در اين ماجرا نقل شده كه باعث اعجاب هر بيننده است. در اين آيات مى‏خوانيم كه داود و سليمان زبان و گفتگوى پرندگان را مى‏دانسته‏اند، مورچگان سخن مى‏گويند، فرمانروا و فرمانبردارند، مورچگان انسانها را با نام آنها مى‏شناسند، سليمان سخن گفتن مورچه را احساس كرد: هدهد درباره قوم سبأ و مسئله توحيد چنان بررسى كرد كه فقط از يك انسان حوزه ديده و درس خوانده ساخته است، بقيه جريان در زمينه سخن گفتن عفريت، آوردن تخت ملكه سبأ كه خواهد آمد همه از عجائب اين ماجرا است اين آيات بسيارى از اسرار نظام آفرينش را فاش مى‏كند و مسائل مهمى را مطرح مى‏نمايد.

15- وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى‏ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ‏ .

نكره آمدن «علما» حاكى است كه آن، علم بخصوصى بوده است، گويى «فضلنا» هم در اثر داده شدن آن علم بوده است، دانستن سخن پرندگان و گفتگوى مورچه، آوردن تخت ملكه سبأ كه بعدا خواهد آمد، مصداق همان علم مى‏باشد على هذا منظور از كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ‏ كسانى هستند كه اين علم به آنها داده نشده‏

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 443

است، اما پيامبران ديگر و امامان عليهم السّلام كه از اين علم برخوردار بوده‏اند داخل در كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ‏ نيستند چنان كه در ذيل آيه‏ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ‏ خواهد آمد «1» .

ناگفته نماند: داود و سليمان فضيلت زيادى داشتند ولى به نظر مى‏آيد:

منظور از «فضلنا» در اين آيه همان تفضيل علمى باشد كه گفته شد.

16- وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ‏ .

مراد از ارث، ارث مال و حكومت است نه ارث بردن نبوت، زيرا نبوت قابل انتقال نيست و بحكم: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ‏ انعام/ 124 كار رسالت در دست خداست هر كه را صلاح بداند پيامبر مى‏كند، در اديان خدايى موردى پيدا نيست كه پيامبرى از دنيا برود، نبوت او منتقل به فرزندش بشود، ما براى تصحيح كار ابو بكر بن ابى قحافه كه با جعل يك دروغ، حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها را از «فدك» خلع يد كرد، مجبور نيستيم كه معيارهاى اسلام را به هم بزنيم، اين مطلب در سوره مريم ذيل آيه‏ يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ‏ گذشت.

در الميزان از احتجاج طبرسى نقل شده: چون ابو بكر تصميم گرفت حضرت فاطمه عليها السّلام را از فدك منع كند، آن حضرت از اين كار با خبر شد، پيش ابو بكر آمد و فرمود:

«يا بن ابى قحافه أ في كتاب اللَّه ترث اباك و لا ارث ابى لقد جئت شيئا فريا افعلى عمد تركتم كتاب اللَّه و نبذتموه وراء ظهوركم اذ يقول «و ورث سليمان داود».

(1) در كافى از حضرت كاظم عليه السلام نقل شده:

«ان الامام لا يخفى عليه كلام احد من الناس و لا طير و لا بهيمة و لا شى‏ء فيه الروح فمن لم يكن هذه الخصال فيه فليس هو بامام».

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 444

آن گاه سليمان عليه السّلام در اين آيه به نعمت الهى مباهات مى‏كند كه من و پدرم مورد مرحمت خدا هستيم، عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ به علت جريان هدهد بالخصوص ذكر شده و گر نه‏ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ به منطق طيرهم شامل بود «1» .

اين گفته سليمان مى‏تواند مصداق‏ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ‏ ضحى/ 11 باشد منظور از «علمنا اوتينا» به قرينه آيه سابق داود و سليمان هر دو است.

مراد از «كل شى‏ء» نسبى است يعنى هر چيزى كه انسان مى‏تواند از آن بهره ببرد مانند علم نبوت حكومت، و سائر نعمتهاى مادى و معنوى، جمله‏ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ‏ تأكيد مطلب است، بقيه سخن در نكته‏ها خواهد آمد.

17- وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ‏ .

آيه صريح است در اينكه جن و پرندگان نيز جزء لشكريان سليمان بودند مسخر شدن جن به سليمان در سوره سبأ/ 11 و 12 و در سوره ص/ 37 و 38 خواهد آمد: شايد سليمان. آنها و پرندگان را به وسيله علمى كه در آيه 14 گذشت تسخير كرده بود، بهر حال اين آيه حاكى است كه لشكريان مركب از انسانها و جن و پرندگان جمع شده و بوسيله مأموران سليمان از پراكنده شدن منع مى‏شدند، در آيات بعدى خواهد آمد كه اين جمع شدن براى لشكركشى بمملكت «سبأ» بوده است.

در الميزان فرموده: علت جلو افتادن جن براى آنست كه تسخير آنها عجيب است، علّت جلو افتادن انس بر طير با آنكه تسخير آنها نيز عجيب است، مراعات مقابله جن و انس است.

18- حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا

(1) آيه صريح است در اينكه پرندگان سخن گفتن دارند.

تفسير احسن الحديث، ج‏7، ص: 445

مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ‏ «2» .

جلگه نمل در نزديكيهاى مملكت سبأ در سرزمين يمن بوده است زيرا آيات نشان مى‏دهد كه سليمان از آنجا حركت نكرده و جريان مملكت سبا را به پايان رسانده است. لفظ «قالت» نشان مى‏دهد كه مورچه فرمانروا. مورچه ماده بوده است، شايد ملكه مورچگان بوده چنان كه علم مورچه شناسى نشان مى‏دهد از اينكه مورچه گفت اى مورچگان بلانه‏هاى خود داخل شويد تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند چند چيز معلوم مى‏شود.

1- مورچگان فرمانروا و فرمانبر دارند، فرمان مى‏دهند، اجرا مى‏شوند.

2- مورچگان سخن گفتن دارند، ما فى الضمير خويش را به يكديگر تفهيم مى‏كنند.

3- مورچگان نظير تلفن و امواج راديويى وسائل ارتباطى دارند كه به وسيله آن، فرمان مورچه به مورچگان رسيد.

4- بالاتر از همه، مورچگان انسانها را با نام و نشان مى‏شناسند، چنان كه مورچه نام سليمان را برد، علم امروز ده‏ها كتاب درباره زندگى مورچه و اسرار آن نوشته است ولى هيچ يك نگفته‏اند كه مورچگان انسانها را مى‏شناسند عجبا!! سبحان اللَّه بقيه سخن در نكته‏ها خواهد آمد.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ‏ جمله حاليه است يعنى آنها شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‏دانند شما جهانى و امتى هستيد و اللَّه اعلم.

صفحه بعد