کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 439
15- به داود و سليمان علم مخصوصى داديم، گفتند: سپاس خدا را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد.
16- سليمان مال و حكومت را از داود ارث برد و گفت: اى مردم ما گفتار پرندگان را تعليم شدهايم و از هر چيز به ما داده شده است، اين برترى آشكارى است.
17- براى سليمان لشكرهايش از جن و انس و پرندگان جمع گرديدند، و از پراكندگى منع مىشدند.
18- تا چون بر وادى مورچگان آمدند، مورچهاى گفت: اى مورچگان بلانههاى خود داخل شويد تا سليمان و لشكرهايش ندانسته شما را پايمال نكنند.
19- سليمان از سخن مورچه لبخند زد و خنديد، گفت: پروردگارا نصيبم كن بر نعمتى كه بر من و بر پدر و مادرم دادهاى شكر كنم، و عمل صالحى كه دوست دارى انجام دهم و مرا در رديف بندگان شايستهات قرار بده.
20- از پرندگان جوياى حال شد، فرمود: چه شده كه هدهد را نمىبينم مگر از غائبان است.
21- سوگند كه او را عذابى سخت خواهم كرد يا او را سر خواهيم بريد يا اينكه عذر آشكار و موجهى بياورد.
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 440
22- سليمان كمى در انتظار ماند (هدهد آمد) و گفت واقف شدم به آنچه واقف نشدهاى و از قوم سبأ خبر يقينى به تو آوردهام.
23- يافتم كه زنى بر آنها حكومت مىكرد و از هر چيز داده شده و تخت بزرگى دارد.
24- ديدم كه او و قومش جز خدا به آفتاب پرستش مىكردند، شيطان اعمالشان را خوب جلوه داده، از راهشان بازداشته كه هدايت نميشوند.
25- تا پرستش نكنند خدايى را كه موجودات مخفى را در آسمانها و زمين ظاهر مىسازد و مىداند آنچه را كه پنهان مىكنيد يا آشكار مىسازيد.
26- اللَّه كه جز او معبودى نيست، مالك حكومت بزرگى است.
27- سليمان گفت: به زودى خواهيم ديد كه راست گفتهاى يا از دروغگويانى.
28- اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيانداز سپس برگرد و بنگر چه جوابى مىدهند،
كلمهها
داود: عليه السّلام از انبياء بنى اسرائيل، نام مباركش شانزده بار در قرآن مجيد آمده است كتابى داشته به نام زبور، بسيارى از حالات او در قرآن نقل شده است.
سليمان: عليه السّلام، از انبياء بنى اسرائيل، فرزند داود عليه السّلام، نام مباركش هفده بار در قرآن مجيد آمده و بسيارى از حالات او در كلام اللَّه عظيم نقل شده است.
منطق: نطق و منطق: سخن گفتن. «نطق نطقا و منطقا» يعنى: سخن گفت، طبرسى از اهل عربيت نقل كرده: نطق در غير انسان بكار نمىرود و در غير انسان صوت گويند، راغب آن را مسلّم گرفته و گويد: در غير انسان بالتبع به كار مىرود، امّا قرآن در انسان و غير انسان به كار برده است.
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 441
يوزعون: وزع: منع و حبس. «وزعه عن الامر: منعه و حبسه» «يوزعون» از پراكنده شدن منع مىشدند.
اوزعنى: ايزاع را الهام گفتهاند، طبرسى از زجاج نقل ميكند:
«اوزعنى» تأويلش در لغت آنست كه: مرا از هر چيز جز از شكرت باز دار.
نمل: مورچه. در اقرب الموارد گويد: نملة به مذكر و مؤنث گفته مىشود در كشاف نيز به آن اشاره شده است در اين صورت تاء آن براى وحدت است.
لا يحطمنكم: حطم: شكستن. «حطمه حطما: كسره» مراد از آن در آيه پايمال كردن است.
تبسم: تبسم: لبخند. خنده خفيف.
ضاحكا: در اقرب الموارد آمده: ضحك انبساط وجه است به طورى كه دندانها از سرور ظاهر شود، اگر بىصدا باشد تبسم است و اگر صدايش از دور شنيده شود قهقهه است و گر نه ضحك گويند.
مراد از آن در آيه ظاهرا تعجب است.
تفقد: فقد: غائب شدن و گم شدن. تفقد آنست كه در حال غائب بودن چيزى، از آن جويا شويم.
هدهد: شانه سر، پرنده معروفى است، درك و فهم عجيب او در آيات خواهد آمد.
مكث: مكث به قول راغب انتظار ماندن است «ثبات مع الانتظار».
سبأ: نام قومى است كه سليمان به ديار آنها لشكر كشيد مشروح آن در سوره سبأ خواهد آمد، طبرسى فرموده آن نام شهرى است.
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 442
خبء: پوشاندن. نهان كردن. «خبأ الشيء خبأ: ستره» در نهج البلاغه حكمت 148 فرموده: «المرء مخبوء تحت لسانه» مرد در زير زبانش پنهان است، آن در آيه، به معنى مفعول (مخبوء) است.
القه: فعل امر است از القاء، هاء آن براى سكت است.
شرحها
آيات فوق قصه دوم از قصص چهارگانه انبياء در اينسوره است و آن قصه داود و سليمان مىباشد. عجائبى در اين ماجرا نقل شده كه باعث اعجاب هر بيننده است. در اين آيات مىخوانيم كه داود و سليمان زبان و گفتگوى پرندگان را مىدانستهاند، مورچگان سخن مىگويند، فرمانروا و فرمانبردارند، مورچگان انسانها را با نام آنها مىشناسند، سليمان سخن گفتن مورچه را احساس كرد: هدهد درباره قوم سبأ و مسئله توحيد چنان بررسى كرد كه فقط از يك انسان حوزه ديده و درس خوانده ساخته است، بقيه جريان در زمينه سخن گفتن عفريت، آوردن تخت ملكه سبأ كه خواهد آمد همه از عجائب اين ماجرا است اين آيات بسيارى از اسرار نظام آفرينش را فاش مىكند و مسائل مهمى را مطرح مىنمايد.
نكره آمدن «علما» حاكى است كه آن، علم بخصوصى بوده است، گويى «فضلنا» هم در اثر داده شدن آن علم بوده است، دانستن سخن پرندگان و گفتگوى مورچه، آوردن تخت ملكه سبأ كه بعدا خواهد آمد، مصداق همان علم مىباشد على هذا منظور از كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ كسانى هستند كه اين علم به آنها داده نشده
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 443
است، اما پيامبران ديگر و امامان عليهم السّلام كه از اين علم برخوردار بودهاند داخل در كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ نيستند چنان كه در ذيل آيه قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ خواهد آمد «1» .
ناگفته نماند: داود و سليمان فضيلت زيادى داشتند ولى به نظر مىآيد:
منظور از «فضلنا» در اين آيه همان تفضيل علمى باشد كه گفته شد.
مراد از ارث، ارث مال و حكومت است نه ارث بردن نبوت، زيرا نبوت قابل انتقال نيست و بحكم: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام/ 124 كار رسالت در دست خداست هر كه را صلاح بداند پيامبر مىكند، در اديان خدايى موردى پيدا نيست كه پيامبرى از دنيا برود، نبوت او منتقل به فرزندش بشود، ما براى تصحيح كار ابو بكر بن ابى قحافه كه با جعل يك دروغ، حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها را از «فدك» خلع يد كرد، مجبور نيستيم كه معيارهاى اسلام را به هم بزنيم، اين مطلب در سوره مريم ذيل آيه يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ گذشت.
در الميزان از احتجاج طبرسى نقل شده: چون ابو بكر تصميم گرفت حضرت فاطمه عليها السّلام را از فدك منع كند، آن حضرت از اين كار با خبر شد، پيش ابو بكر آمد و فرمود:
«يا بن ابى قحافه أ في كتاب اللَّه ترث اباك و لا ارث ابى لقد جئت شيئا فريا افعلى عمد تركتم كتاب اللَّه و نبذتموه وراء ظهوركم اذ يقول «و ورث سليمان داود».
(1) در كافى از حضرت كاظم عليه السلام نقل شده:
«ان الامام لا يخفى عليه كلام احد من الناس و لا طير و لا بهيمة و لا شىء فيه الروح فمن لم يكن هذه الخصال فيه فليس هو بامام».
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 444
آن گاه سليمان عليه السّلام در اين آيه به نعمت الهى مباهات مىكند كه من و پدرم مورد مرحمت خدا هستيم، عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ به علت جريان هدهد بالخصوص ذكر شده و گر نه أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ به منطق طيرهم شامل بود «1» .
اين گفته سليمان مىتواند مصداق وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ضحى/ 11 باشد منظور از «علمنا اوتينا» به قرينه آيه سابق داود و سليمان هر دو است.
مراد از «كل شىء» نسبى است يعنى هر چيزى كه انسان مىتواند از آن بهره ببرد مانند علم نبوت حكومت، و سائر نعمتهاى مادى و معنوى، جمله إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ تأكيد مطلب است، بقيه سخن در نكتهها خواهد آمد.
17- وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ .
آيه صريح است در اينكه جن و پرندگان نيز جزء لشكريان سليمان بودند مسخر شدن جن به سليمان در سوره سبأ/ 11 و 12 و در سوره ص/ 37 و 38 خواهد آمد: شايد سليمان. آنها و پرندگان را به وسيله علمى كه در آيه 14 گذشت تسخير كرده بود، بهر حال اين آيه حاكى است كه لشكريان مركب از انسانها و جن و پرندگان جمع شده و بوسيله مأموران سليمان از پراكنده شدن منع مىشدند، در آيات بعدى خواهد آمد كه اين جمع شدن براى لشكركشى بمملكت «سبأ» بوده است.
در الميزان فرموده: علت جلو افتادن جن براى آنست كه تسخير آنها عجيب است، علّت جلو افتادن انس بر طير با آنكه تسخير آنها نيز عجيب است، مراعات مقابله جن و انس است.
18- حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا
(1) آيه صريح است در اينكه پرندگان سخن گفتن دارند.
تفسير احسن الحديث، ج7، ص: 445
مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «2» .
جلگه نمل در نزديكيهاى مملكت سبأ در سرزمين يمن بوده است زيرا آيات نشان مىدهد كه سليمان از آنجا حركت نكرده و جريان مملكت سبا را به پايان رسانده است. لفظ «قالت» نشان مىدهد كه مورچه فرمانروا. مورچه ماده بوده است، شايد ملكه مورچگان بوده چنان كه علم مورچه شناسى نشان مىدهد از اينكه مورچه گفت اى مورچگان بلانههاى خود داخل شويد تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند چند چيز معلوم مىشود.
1- مورچگان فرمانروا و فرمانبر دارند، فرمان مىدهند، اجرا مىشوند.
2- مورچگان سخن گفتن دارند، ما فى الضمير خويش را به يكديگر تفهيم مىكنند.
3- مورچگان نظير تلفن و امواج راديويى وسائل ارتباطى دارند كه به وسيله آن، فرمان مورچه به مورچگان رسيد.
4- بالاتر از همه، مورچگان انسانها را با نام و نشان مىشناسند، چنان كه مورچه نام سليمان را برد، علم امروز دهها كتاب درباره زندگى مورچه و اسرار آن نوشته است ولى هيچ يك نگفتهاند كه مورچگان انسانها را مىشناسند عجبا!! سبحان اللَّه بقيه سخن در نكتهها خواهد آمد.
وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ جمله حاليه است يعنى آنها شما را پايمال نكنند در حالى كه نمىدانند شما جهانى و امتى هستيد و اللَّه اعلم.