کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث
جلد اول
مقدمه
جلد دوم
جلد چهارم
جلد پنجم
جلد ششم
جلد هفتم
سوره فرقان در مكه نازل شده و هفتاد و هفت آيه است
جلد هشتم
جلد نهم
جلد دهم
جلد يازدهم
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 234
يعنى آنها كه در تعقيب دشمن، دعوت خدا و رسول را قبول كردند، و آن بعد از شكستى بود كه ديده بودند، لفظ «للَّه» حاكى است كه دستور تعقيب بآن حضرت وحى شده بود، «1» لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا .... نشان مىدهد كه صرف اجابت و خارج شدن كافى نيست بلكه اين دو وصف نيز لازم است، اين از ملاحظات عجيب قرآن است كه هيچگاه هدف خدايى را فراموش نمىكند.
173- الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ مراد از «الذين» لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا در آيه سابق است، مراد از «الناس» دوم، لشگريان ابو سفيان و از «الناس» اول جاسوسان مشركين و منافقان يا قافله «عبد قيس» است كه در حمراء الاسد به مسلمانان گفتند: ابو سفيان و لشگريانش خودشان را براى برگشتن به مدينه آماده كرده از آنها بترسيد، اين سخن ايمان مسلمانان را افزود، ظاهرا افزون شدن ايمان بدان علّت بود كه گفته رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله عملا ثابت شد كه ابو سفيان چنان نظرى داشته است. بهر حال آنها بيمى بخود راه ندادند و گفتند: خدا ما را بس و او بهترين كار ساز است.
اگر آيات راجع به جريان «بدر» صغرى باشد مراد از «الناس» اول، نعيم بن مسعود اشجعى است كه در نقل قصه آن روشن گرديد. در مجمع البيان آن را بامام صادق و امام باقر عليهما السّلام نسبت داده است.
174- فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ شايد مراد از «نعمة» زيادت ايمان و از «فضل» غلبه و برترى باشد يعنى با مزيد ايمان و غلبه بر دشمن بشهر خود باز گشتند با آنكه ناگوارى بآنها نرسيد و در اين خارج شدن، از رضاى خدا پيروى كردند وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ در
(1) چنان كه در صافى از تفسير قمى نقل شده است.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 235
اثر فضل عظيم خدا بود كه آن چهار عنايت شامل حالشان شد.
175- إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «1» ظاهرا مراد از «ذلكم» همانها هستند كه مؤمنان را از آمدن ابو سفيان مىترسانيدند يعنى آن باز دارنده يا باز دارندگان، شيطان هستند كه مؤمنان را از اولياء خود مىترسانند از آنها نترسيد و از من بترسيد اگر به من وعدههاى من ايمان داريد.
(1) لفظ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ تقديرش «يخوفكم باوليائه» است.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 236
[سوره آلعمران (3): آيات 176 تا 179]
176- كسانى كه در كفر شتاب مىكنند محزونت نكنند كه آنها به خدا ضررى نمىزنند، خدا مىخواهد براى آنها بهرهاى در آخرت قرار ندهد و براى آنها است عذابى بزرگ.
177- كسانى كه كفر را بايمان خريدند هرگز به خدا ضررى نرسانند و براى آنها است عذابى دردناك.
178- كسانى كه كافر شدند گمان نكنند مهلتى كه بآنها مىدهيم بصلاحشان است، فقط مهلت مىدهيم كه گناه بيافزايند و آنها راست عذابى خوار كننده.
179- كار خدا آن نيست كه مؤمنان را در اينحال كه شما قرار داريد واگذارد تا پليد را از پاك جدا كند و كار خدا آن نيست كه شما را از غيب مطلع كند، (و بر اينكار) از فرستادگان خويش آنكه را بخواهد مىگزيند، به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد اگر ايمان آورديد و تقوا داشتيد براى شماست پاداش بزرگ.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 237
كلمهها
يسارعون: مسارعه در اينجا به معنى مبالغه است يعنى: سخت شتاب و تلاش مىكنند.
حظا: حظ به معنى نصيب و بهره است.
نملى: املاء در اصل به معنى اطاله مدت و آن عبارت اخراى مهلت دادن است: «الاملاء: الامهال و التأخير فى المدة».
ليذر: در زبان عرب ماضى و مصدر و اسم فاعل از آن بكار نمىرود و بجاى آن ترك، ترك و تارك گويند. «ليذر» در آيه به معنى ترك كردن است.
خبيث: خبث (بر وزن قفل): ناپاكى، پليدى. خبيث: ناپاك و پليد است.
طيب: پاكيزه دلچسب است.
ليطلعكم: طلوع و مطلع: آشكار شدن. و آشكار كردن. لازم و متعدى بكار مىرود «ليطلعكم» يعنى تا آگاه كند شما را.
يجتبى: اجتباء: برگزيدن جبى در اصل به معنى جمع كردن و اجتباء جمع كردن براى برگزيدن است.
شرحها
دقت در آيات نشان مىدهد كه از تتمه آيات «احد» باشند، در اين آيات برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تسلّى داده شده كه از اين پيش آمدها ناراحت نباشد، كفار مىتوانند باو و يارانش صدمه برسانند ولى دين او باقى خواهد ماند، و اين شكست امتحانى شد تا پاك از ناپاك شناخته شود.
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 238
176- وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً .
يعنى اينها كه در كفر اين همه شتاب و عجله بخرج مىدهند محزونت نكنند لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ حاكى است كه ضررى بدين و قرآن نخواهند رسانيد ظاهرا منظور آن باشد كه بتو و يارانت ضرر مىزنند اما به مرام تو نتوانند صدمه بزنند. يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ علّت اين اراده همان سرعت و شتاب در كفر است و گرنه خدا با كسى غرضى ندارد إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ يونس/ 44 ولى چون مردم از حق رو گردان شدند خدا رو گردانشان مىكند فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ .
177- إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ اين آيه از آيه اولى اعم است يعنى: نه فقط مسارعين در كفر بلكه همه آنها كه كفر را با ايمان عوض كردند و بر خلاف نظر خدا زندگى مىكنند به خدا ضررى نخواهند زد بلكه كفر آنها فقط بعذاب اليم خودشان خواهد انجاميد.
178- وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ اين آيه جواب سؤالى است كه از آيه قبلى ناشى مىشود و آن اينكه:
اگر كفار به خدا ضررى نمىتوانند بزنند، پس چطور شده كه بر خلاف نظر خدا هر كارى مىكنند و صدمهاى نمىبينند؟ آيا اين ضرر رساندن به خدا و غرض خدا نيست؟
جواب آنكه: كفار اين مهلت را براى خود توفيق و ضرر به خدا تلقى نكنند، بلكه سنت خدا آن است كه بانسان مهلت بدهد تا از گناه اشباع شود و بعذاب خوار كننده برسد (و يا بر گردد و توبه كند و مجالى براى تفكر داشته باشد)
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 239
و اگر بنا باشد خدا بفوريت در مقابل عمل، بنده را مؤاخذه كند مصداق اين آيه مىشود: وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ نحل/ 61.
مراد از «انتم» ظاهرا مسلمانان هستند كه با منافقان و سست ايمانها مختلط شده بودند يعنى: سنت و طريقه خدا آن نبوده (يا آن نيست) كه مؤمنان را با منافقان و ضعيفان مختلط بگذارد و به اسلام قولى كفايت كند بلكه بايد فراز و نشيبها بيايد و مردم با عمل آزمايش شوند تا همه بميزان عمل و لياقت خود، پاداش و كيفر به بينند و پاك و ناپاك از هم شناخته گردد. در اينجا سؤالى پيش مىآيد و آن اينكه: چه مىشد خدا پاك و ناپاك را بدون امتحان عملى بوسيله علم غيب شناخته مىكرد؟ در جواب فرموده: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ كار خدا اين نبوده كه شما را به غيب مطلع گرداند بلكه راهش همان ميدان عمل است چون كيفرها و پاداشها در مقابل عمل مىباشد، علم غيبى بدون عمل در كيفر و پاداش دخلى ندارد. وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ ظاهرا جمله معترضه است، يعنى خدا براى دانستن غيب فقط از پيامبران خود انتخاب مىكند عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ جن/ 26.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ .
پس به خدا و پيامبرانش در آنچه امر و نهى مىكنند تسليم شويد كه در صورت ايمان و تقوى پاداش بزرگى در انتظار شماست.
نكتهها
امتحان: امتحان در واقع، پياده شدن افكار و عقائد در ميدان عمل است، اگر بنا باشد كه انسان پاداش يا كيفر بيند و تعالى
تفسير احسن الحديث، ج2، ص: 240
و پيشرفت داشته باشد، اين كار جز با آزمايش در ميدان عمل امكان ندارد، لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى اينكه خدا مىخواهد حقائق مردم با آزمايش شناخته شود عبارت اخراى آن است كه مردم در مسير تكامل قدم بردارند و راهى جز آن نيست أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ .
مهلت بد كاران: