کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 234

يعنى آنها كه در تعقيب دشمن، دعوت خدا و رسول را قبول كردند، و آن بعد از شكستى بود كه ديده بودند، لفظ «للَّه» حاكى است كه دستور تعقيب بآن حضرت وحى شده بود، «1» لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا .... نشان مى‏دهد كه صرف اجابت و خارج شدن كافى نيست بلكه اين دو وصف نيز لازم است، اين از ملاحظات عجيب قرآن است كه هيچگاه هدف خدايى را فراموش نمى‏كند.

173- الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ‏ مراد از «الذين» لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا در آيه سابق است، مراد از «الناس» دوم، لشگريان ابو سفيان و از «الناس» اول جاسوسان مشركين و منافقان يا قافله «عبد قيس» است كه در حمراء الاسد به مسلمانان گفتند: ابو سفيان و لشگريانش خودشان را براى برگشتن به مدينه آماده كرده از آنها بترسيد، اين سخن ايمان مسلمانان را افزود، ظاهرا افزون شدن ايمان بدان علّت بود كه گفته رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله عملا ثابت شد كه ابو سفيان چنان نظرى داشته است. بهر حال آنها بيمى بخود راه ندادند و گفتند: خدا ما را بس و او بهترين كار ساز است.

اگر آيات راجع به جريان «بدر» صغرى باشد مراد از «الناس» اول، نعيم بن مسعود اشجعى است كه در نقل قصه آن روشن گرديد. در مجمع البيان آن را بامام صادق و امام باقر عليهما السّلام نسبت داده است.

174- فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ‏ شايد مراد از «نعمة» زيادت ايمان و از «فضل» غلبه و برترى باشد يعنى با مزيد ايمان و غلبه بر دشمن بشهر خود باز گشتند با آنكه ناگوارى بآنها نرسيد و در اين خارج شدن، از رضاى خدا پيروى كردند وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ‏ در

(1) چنان كه در صافى از تفسير قمى نقل شده است.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 235

اثر فضل عظيم خدا بود كه آن چهار عنايت شامل حالشان شد.

175- إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‏ «1» ظاهرا مراد از «ذلكم» همانها هستند كه مؤمنان را از آمدن ابو سفيان مى‏ترسانيدند يعنى آن باز دارنده يا باز دارندگان، شيطان هستند كه مؤمنان را از اولياء خود مى‏ترسانند از آنها نترسيد و از من بترسيد اگر به من وعده‏هاى من ايمان داريد.

(1) لفظ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ‏ تقديرش «يخوفكم باوليائه» است.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 236

[سوره آل‏عمران (3): آيات 176 تا 179]

وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (178) ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179)

176- كسانى كه در كفر شتاب مى‏كنند محزونت نكنند كه آنها به خدا ضررى نمى‏زنند، خدا مى‏خواهد براى آنها بهره‏اى در آخرت قرار ندهد و براى آنها است عذابى بزرگ.

177- كسانى كه كفر را بايمان خريدند هرگز به خدا ضررى نرسانند و براى آنها است عذابى دردناك.

178- كسانى كه كافر شدند گمان نكنند مهلتى كه بآنها مى‏دهيم بصلاحشان است، فقط مهلت مى‏دهيم كه گناه بيافزايند و آنها راست عذابى خوار كننده.

179- كار خدا آن نيست كه مؤمنان را در اينحال كه شما قرار داريد واگذارد تا پليد را از پاك جدا كند و كار خدا آن نيست كه شما را از غيب مطلع كند، (و بر اينكار) از فرستادگان خويش آنكه را بخواهد مى‏گزيند، به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد اگر ايمان آورديد و تقوا داشتيد براى شماست پاداش بزرگ.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 237

كلمه‏ها

يسارعون: مسارعه در اينجا به معنى مبالغه است يعنى: سخت شتاب و تلاش مى‏كنند.

حظا: حظ به معنى نصيب و بهره است.

نملى: املاء در اصل به معنى اطاله مدت و آن عبارت اخراى مهلت دادن است: «الاملاء: الامهال و التأخير فى المدة».

ليذر: در زبان عرب ماضى و مصدر و اسم فاعل از آن بكار نمى‏رود و بجاى آن ترك، ترك و تارك گويند. «ليذر» در آيه به معنى ترك كردن است.

خبيث: خبث (بر وزن قفل): ناپاكى، پليدى. خبيث: ناپاك و پليد است.

طيب: پاكيزه دلچسب است.

ليطلعكم: طلوع و مطلع: آشكار شدن. و آشكار كردن. لازم و متعدى بكار مى‏رود «ليطلعكم» يعنى تا آگاه كند شما را.

يجتبى: اجتباء: برگزيدن جبى در اصل به معنى جمع كردن و اجتباء جمع كردن براى برگزيدن است.

شرحها

دقت در آيات نشان مى‏دهد كه از تتمه آيات «احد» باشند، در اين آيات برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تسلّى داده شده كه از اين پيش آمدها ناراحت نباشد، كفار مى‏توانند باو و يارانش صدمه برسانند ولى دين او باقى خواهد ماند، و اين شكست امتحانى شد تا پاك از ناپاك شناخته شود.

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 238

176- وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً .

يعنى اينها كه در كفر اين همه شتاب و عجله بخرج مى‏دهند محزونت نكنند لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ‏ حاكى است كه ضررى بدين و قرآن نخواهند رسانيد ظاهرا منظور آن باشد كه بتو و يارانت ضرر مى‏زنند اما به مرام تو نتوانند صدمه بزنند. يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‏ علّت اين اراده همان سرعت و شتاب در كفر است و گرنه خدا با كسى غرضى ندارد إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏ يونس/ 44 ولى چون مردم از حق رو گردان شدند خدا رو گردانشان مى‏كند فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ‏ .

177- إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏ اين آيه از آيه اولى اعم است يعنى: نه فقط مسارعين در كفر بلكه همه آنها كه كفر را با ايمان عوض كردند و بر خلاف نظر خدا زندگى مى‏كنند به خدا ضررى نخواهند زد بلكه كفر آنها فقط بعذاب اليم خودشان خواهد انجاميد.

178- وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ‏ اين آيه جواب سؤالى است كه از آيه قبلى ناشى مى‏شود و آن اينكه:

اگر كفار به خدا ضررى نمى‏توانند بزنند، پس چطور شده كه بر خلاف نظر خدا هر كارى مى‏كنند و صدمه‏اى نمى‏بينند؟ آيا اين ضرر رساندن به خدا و غرض خدا نيست؟

جواب آنكه: كفار اين مهلت را براى خود توفيق و ضرر به خدا تلقى نكنند، بلكه سنت خدا آن است كه بانسان مهلت بدهد تا از گناه اشباع شود و بعذاب خوار كننده برسد (و يا بر گردد و توبه كند و مجالى براى تفكر داشته باشد)

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 239

و اگر بنا باشد خدا بفوريت در مقابل عمل، بنده را مؤاخذه كند مصداق اين آيه مى‏شود: وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ نحل/ 61.

179- ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏ .

مراد از «انتم» ظاهرا مسلمانان هستند كه با منافقان و سست ايمانها مختلط شده بودند يعنى: سنت و طريقه خدا آن نبوده (يا آن نيست) كه مؤمنان را با منافقان و ضعيفان مختلط بگذارد و به اسلام قولى كفايت كند بلكه بايد فراز و نشيب‏ها بيايد و مردم با عمل آزمايش شوند تا همه بميزان عمل و لياقت خود، پاداش و كيفر به بينند و پاك و ناپاك از هم شناخته گردد. در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد و آن اينكه: چه مى‏شد خدا پاك و ناپاك را بدون امتحان عملى بوسيله علم غيب شناخته مى‏كرد؟ در جواب فرموده: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ‏ كار خدا اين نبوده كه شما را به غيب مطلع گرداند بلكه راهش همان ميدان عمل است چون كيفرها و پاداش‏ها در مقابل عمل مى‏باشد، علم غيبى بدون عمل در كيفر و پاداش دخلى ندارد. وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ ظاهرا جمله معترضه است، يعنى خدا براى دانستن غيب فقط از پيامبران خود انتخاب مى‏كند عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏ جن/ 26.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏ .

پس به خدا و پيامبرانش در آنچه امر و نهى مى‏كنند تسليم شويد كه در صورت ايمان و تقوى پاداش بزرگى در انتظار شماست.

نكته‏ها

امتحان: امتحان در واقع، پياده شدن افكار و عقائد در ميدان عمل است، اگر بنا باشد كه انسان پاداش يا كيفر بيند و تعالى‏

تفسير احسن الحديث، ج‏2، ص: 240

و پيشرفت داشته باشد، اين كار جز با آزمايش در ميدان عمل امكان ندارد، لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ اينكه خدا مى‏خواهد حقائق مردم با آزمايش شناخته شود عبارت اخراى آن است كه مردم در مسير تكامل قدم بردارند و راهى جز آن نيست‏ أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏ .

مهلت بد كاران:

صفحه بعد