کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 310
اين آيه استدلال است بر وَ اجْنُبْنِي ... در آيه سابق. يعنى مرا و فرزندانم را از عبادت بتان كنار كن كه آنها بسيارى از مردم را گمراه كردهاند و چون او و گمراهان قهرا دو گروه مىشوند لذا فرموده: هر كه تابع من باشد از من است مىشود كه آن براى وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ ... تفسير باشد كه با عنايت فرموده:
فرزندان من كسى هستند كه از من تبعيت كنند، جمله فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ درباره وَ مَنْ عَصانِي حواله دادن آنهاست به غفران و رحمت خداوندى از امام صادق عليه السّلام نقل شده:
قال تقدر ان تغفر له و ترحمه
ظاهرا در «عصانى» فقط معصيت منظور است نه شرك، على هذا خواستن رحمت براى گناهكار مانعى ندارد، نظير مطلب اين آيه در روايات نيز آمده است، عياشى از حلبى از امام صادق صلوات اللَّه عليه نقل مىكند كه فرمود: هر كه از شما از خدا بترسد و خود را اصلاح كند از ما اهل بيت است.
گفتم: از شما اهل بيت؟ فرمود: از ما اهل بيت: ابراهيم درباره آن گفته:
فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي در اين وقت عمر بن يزيد به امام گفت: از آل محمّد است؟ فرمود:
آرى و اللَّه از آل محمّد است، آرى و اللَّه از خود آل محمّد، آيا نمىشنوى كه خدا فرمايد إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ و گفته ابراهيم: فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي .
بنا بر آنكه گفته شد آن حضرت اين دعا را در وقتى كرده كه كعبه را بنا كرده بود و آنجا شهر شده بود مِنْ ذُرِّيَّتِي نشان مىدهد كه قسمتى از فرزندان و خانواده خود را در آنجا اسكان داده بود ولى اسحاق و مادرش سارا در فلسطين مانده بودند، ظاهرا مرادش خانواده اسماعيل باشد به دليل جمع آمدن لِيُقِيمُوا ...
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 311
منظور از غَيْرِ ذِي زَرْعٍ سرزمين مكه است كه كوهستان بود و قابل كشت نبود عِنْدَ بَيْتِكَ بنا بر آنكه گفته شد دلالت نمىكند كه كعبه پيش از آن حضرت بنا شده بود رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ حاكى است كه اسكان ذريه براى پايهگذارى توحيد و حق پرستى بوده است، آن گاه دعا كرده كه ذريهاش پيش مردم محبوب باشند و ارزاق خدا در اختيارشان باشد و در مقابل آنها شكرگزار باشند.
در تفسير عياشى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: ما ذريه ابراهيم و بقيه آنها هستيم
«نحن هم و نحن بقية تلك الذريه»
در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است
«نحن بقية تلك العترة».
38- رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ اين آيه در تأكيد دعاى سابق است يعنى: خدايا تو پنهان و آشكار را دانا هستى و مىدانى كه از روى صميم قلب و خواست جدى از تو مىخواهم، آن وقت بطور كلى فرموده: هيچ چيز در جهان به خدا پوشيده نمىماند.
در مقابل موهبت دو فرزند به خدا حمد مىكند، معلوم است كه هر دو در وقت پيرى به آن حضرت عطا شده است و نيز معلوم است كه آن حضرت دعا كرده و از خدا فرزند خواسته است، ايضا از مقدم شدن اسماعيل روشن مىشود كه او برادر بزرگ بوده است.
40- رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ادامه دعاء آن حضرت است كه مىگويد: پروردگارا من و قسمتى از ذريهام را نماز خوان گردان، منظور از «مقيم» پيوسته نماز خواندن و اهل توحيد شدن
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 312
است مِنْ ذُرِّيَّتِي نشان مىدهد كه آن حضرت دعاء طبيعى كرده و مىدانسته است كه همه نسل او نماز خوان نخواهند بود، چنان كه در جاى ديگر آمده: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ بقره/ 128، از اين معلوم مىشود كه مرادش از وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَ نيز همه فرزندانش نيست در آخر آيه، آمده پروردگارا دعاى مرا اجابت كن، تقدير آن «دعائى» است.
41- رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ اينجا هم براى خود و هم براى پدر و مادرش و هم براى مؤمنان مغفرت خواسته است، آن حضرت در سه محل خودش را اول آورده و گفته است: وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَ - رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي - اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَ اين شايد اشاره به فَمَنْ تَبِعَنِي ... باشد از خداوند خواستاريم ما را نيز از «مؤمنين» و مشمول دعاى آن حضرت فرمايد.
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 313
[سوره إبراهيم (14): آيات 42 تا 52]
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 314
42- گمان نكن كه خدا از آنچه ظالمان مىكنند غافل است، آنها را تاخير مىاندازد براى روزى كه چشمها خيره مىشوند.
43- به ذلت نگاه كننده و سر بالا گرفتگانند ديدشان به خودشان بر نمىگردد و قلوبشان خالى است.
44- بترسان مردم را از روزى كه عذاب به سوى آنها مىآيد، ظالمان گويند خدايا عذاب ما را تا مدت نزديكى تأخير بيانداز تا دعوت تو را اجابت كرده و پيرو رسولان باشم آيا از پيش قسم نخورديد كه شما را زوالى نيست؟
45- ساكن شديد در منازل كسانى كه به خود ظلم كردند و دانستيد با آنها چه كرديم و براى شما مثلها زدهايم
46- مكرشان را كردند، مكرشان در نزد خداست و گرچه مكرشان موجب زوال كوهها بود.
47- گمان نكن كه خدا خلف كننده وعدهها است كه به رسولان داده است كه خدا توانا و صاحب انتقام است.
48- روزى كه زمين بغير اين زمين و آسمانها مبدل مىشود، مردم براى يكتاى قهار ظاهر مىشوند.
49- مىبينى گناهكاران را كه در زنجيرها به همديگر قرين شدهاند.
50- پيراهنهاى آنها نوعى از قطران است و آتش چهرهشان را مىپوشاند.
51- تا خدا هر كس را با عمل خود مجازات كند كه خدا سريع الحساب است.
52- اين كفايت است براى مردم و تا با آن انذار شوند و بدانند كه فقط اوست معبود يكتا و خردمندان متوجه شوند.
كلمهها
تشخص: شخوص چشم، خيره شدن آنست، آن اين است كه چشم گشاده بماند و بسته نشود
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 315
الأبصار: بصر (بر وزن شرف): قوه بينايى، چشم، علم، منظور از آيه چشم است جمع آن ابصار مىباشد.
مهطعين: هطع: شتاب و خيره شدن. اهطاع: شتاب و دراز كردن گردن.
مهطع كسى است كه با ذلت و ترس نگاه مىكند و از آنچه مىبيند ديده بر نمىدارد.
مقنعى: اقناع: بلند كردن سر. مقنع: كسى كه سرش را بلند كرده، مقنعون جمع آن است.
طرفهم: طرف (بر وزن عقل): نگاه كردن و چشم. اسم و مصدر هر دو آمده است راغب گويد: اصل آن پلك چشم و حركت دادن آن است، منظور از آن در آيه هر يك از دو معنى مىشود باشد.
هواء: هواء در آيه به معنى خالى است أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ : قلوبشان از تعقل خالى است. راغب گويد: در خالى بودن مثل هوا است، شخص ترسو را هواء گويند كه قلبش از جرئت خالى است.
قهار: قهر: غلبه و ذليل كردن. قهار: غالب آن صيغه مبالغه و از اسماء حسنى است، شش بار در قرآن آمده است. «قهار»: بسيار غالب و توانا.
مقرنين: قرن (بر وزن عقل): جمع كردن تقرين: مبالغه در جمع كردن مقرن (بصيغه مفعول): جمع شده. «مقرنين»: جمع شدگان.
الاصفاد: صفد (بر وزن شرف): زنجيرى كه با آن دستها را بگردن مىبندند، جمع آن اصفاد است. آن به معنى زنجير نيز آيد، منظور در اينجا معناى دوم است.
سرابيل: سربال (بكسر- س): پيراهن. جمع آن سرابيل است، مجموعا
تفسير احسن الحديث، ج5، ص: 316
قطران: سه بار در قرآن مجيد به صورت جمع آمده است.
در خواندن آن سه وجه است فتح قاف و كسر طاء، فتح قاف و سكون طاء، كسر قاف و سكون طاء. بعضى آن را «قطر آن» خواندهاند يعنى مس مذاب كه به نهايت حرارت رسيده است. طبرسى فرموده قطران چيزى است سياه، بدبو، چسبنده كه آن را بر شتر مىمالند.
زمخشرى نيز نزديك به آن گفته است.
بلاغ: بلاغ و بلوغ: رسيدن به انتهاء مقصد. به معنى تبليغ نيز آيد.
در آيه مراد معناى دوم است.
شرحها
در آيات گذشته مسئله قدرت خدا و پاداش نيكوكاران و عذاب كافران مطرح بود، مخصوصا از إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ روشن گرديد كه قدرت، همه در دست خداست، از اين گفتهها سؤالى متولد مىشود و آن اينكه: حالا كه خدا چنين قدرتى دارد چرا اينهمه ستمكاران با دست باز و فراغت بال هر كارى كه مىخواهند مىكنند و خدا به سزايشان نمىرساند؟
اين آيه در جواب مىگويد: مپندار كه خدا از ظالمان غافل است بلكه آنها را در روز قيامت مجازات خواهد كرد وانگهى در اين دنيا نيز مجازاتشان مىكند بدليل آنكه شما در مساكن همان تار و مار شدگان زندگى مىكنيد و اين براى شما نيز عبرت است آيه اخير خلاصه مطالب همه سوره است كه همان راه يافتن به أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ است.