کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث
جلد اول
مقدمه
جلد دوم
جلد چهارم
جلد پنجم
جلد ششم
جلد هفتم
سوره فرقان در مكه نازل شده و هفتاد و هفت آيه است
جلد هشتم
جلد نهم
جلد دهم
جلد يازدهم
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 36
26- قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ .
دختر توانايى او را در كشيدن دلو و آب دادن ديده بود، ظاهرا امين بودن او را در رفتار با آن دو دانسته بود، در الميزان از تفسير قمى نقل شده: از كجا دانستى كه قوى و امين است، گفت: قوت او را از كشيدن دلو و آب دادن دانستم و دليل امانتش آنست كه به من گفت: تو عقب بمان راه را به من نشان بده من از قومى هستم كه به پشت زنان نگاه نمىكنيم، دانستم كه او امين است.
إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ ... سبب در جاى مسبب است يعنى او را اجير كن كه قوى و امين است، بهترين كه بخواهى اجير كنى آنست كه قوى و امين باشد نقل شده دختر بزرگ شعيب اسمش صفوره بود كه براى خواندن موسى رفت و همان بود كه موسى او را به زنى گرفت، اسم دختر ديگر «ليا» بود، و گويند اسم دختر بزرگ صفراء و دختر كوچك صفيراء بود.
به دنبال پيشنهاد دختر شعيب راجع به اجير كردن موسى، شعيب به موسى پيشنهاد كرد كه يكى از دختران خويش را به عقد او در آورد در مقابل، هشت سال اجير شعيب باشد.
اين سخن عقد خواندن نبود. فقط يك پيشنهاد بود. به دليل آنكه دخترى كه بنا بود عقد شود در اين سخن تعيين نشده است در اينجا چند مطلب هست:
اول: كلمه «تاجرنى» به معنى «اجير شوى به من» است در كشاف گويد:
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 37
گويند: «اجرته اذا كنت له اجيرا» بعضى گفتهاند كه اجر به معنى پاداش باشد.
يعنى اجر بدهى به من چوپان بودن هشت سال را.
دوم: ظهور آيه در آنست كه اجير بودن مهر آن دختر بوده است، بايد دانست اين در شريعت اسلام جايز نيست، زيرا مهر ملك طلق زن است در كافى و فقيه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمود:
امروز در اسلام نكاح به اجاره حلال نيست كه كسى بگويد: فلان مدت براى تو كار مىكنم كه در مقابل خواهرت يا دخترت را به من تزويج كنى تا فرمود:
«هو حرام لانه ثمن رقبتها و هى احق بمهرها» «1» .
و نيز از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده: كه موسى عليه السّلام مىدانست كه آن مدت را زنده مىماند و بشرط خود وفا مىكند.
سوم مراد از «حجج» سالهاست كه در آن روزگار سال را حجه مىگفتند به دليل آنكه هر سال يك بار به حج مىرفتند. در تفسير عياشى از حلبى نقل شده كه از امام صادق عليه السّلام سؤال شد آيا پيش از بعثت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به حج مىرفتند؟ فرمود: آرى، تصديق آن در قرآن قول شعيب است كه در تزويج موسى گفت: عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ ، نگفت «ثمانى سنين» (الميزان).
چهارم: فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ يعنى در اتمام ده سال اجبارى ندارى، شرط من تا هشت سال است اگر ده سال خدمت كردى خانهات آباد:
وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ .
اطمينانى است به موسى كه قصد فشار تو را ندارم بلكه مىخواهم كمك من باشى، خواهى ديد كه از نيكانم.
(1) از تفسير صافى.
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 38
لفظ «ذلك» اشاره است به شرط كردن خدمت هشت سال و اضافه دو سال به اختيار، يعنى اين ميان من و تو است. هيچ يك حق تخلف نداريم وانگهى اگر هشت سال خدمت كردم نمىتوانى به ده سال مجبورم كنى و اگر ده سال كردم نمىتوانى از زيادت بر هشت سال منعم نمايى، خدا وكيل ماست در اين شرط گويى آوردن «وكيل» براى كثرت تاكيد سخن است زيرا وكيل شاهد بودن را نيز لازم گرفته است ولى عكس آن، چنين نيست.
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 39
[سوره القصص (28): آيات 29 تا 35]
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 40
29- چون موسى مدت معين را تمام كرد، با خانواده خويش رهسپار شد، در كرانه كوه آتشى ديد، به خانوادهاش گفت: درنگ كنيد، من آتشى ديدم شايد از آن خبرى بياورم يا قسمتى از آتش بياورم تا گرم شويد.
30- چون به نزد آتش آمد، از طرف راست وادى در آن قطعه مبارك از درخت ندا شد:
اى موسى منم اللَّه پروردگار مخلوقات.
31- عصايت را بيانداز (انداخت در دم مار شد) چون ديد كه چون مار كوچكى به شدت حركت مىكند پشتكنان فرار كرد و به عقب برنگشت (خطاب رسيد) اى موسى برگرد، نترس تو از ايمنانى.
32- دستت را به گريبانت داخل كن، سفيد و بدون عيب خارج مىشود، طرف خويش را از ترس بر خودت جمع كن، اينها دو برهان هستند از خداى تو براى فرعون و اشراف او، كه آنها قومى فاسقند.
33- گفت: پروردگارا من يك نفر از آنها را كشتهام مىترسم مرا بكشند.
34- برادرم هارون از من گوياتر است. او را با من كمك بفرست تا مرا تصديق كند، مىترسم مرا تكذيب نمايند.
35- خدا گفت: بازويت را با برادرت نيرومند مىكنيم و براى شما غلبه مىدهيم. به سبب آيههاى ما به شما نمىرسند، شما و پيروان شما پيروزيد.
كلمهها
آنس: انس (بر وزن قفل): الفت. ايناس: ديدن. دانستن «آنس»:
احساس كرد، مشاهده كرد.
امكثوا: مكث به قول راغب توقف توأم با انتظار است «امكثوا»: توقف كنيد. منتظر بمانيد.
جذوة: شعله. تكه بزرگ از هيزم كه در آن آتش هست چنان كه
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 41
طبرسى فرموده اقرب الموارد گويد: «الجذوة: الجمرة الملتهبه».
تصطلون: اصطلاء: گرم شدن، «تصطلون» گرم مىشويد.
شاطئ: كنار. جانب «شاطئ الوادى: جانبه».
بقعة: محل. قسمتى از زمين. در قاموس گويد: تكهاى از زمين كه در هيئت زمين مجاور نيست.
تهتز: هز: تكان دادن. حركت دادن. اهتزاز حركت كردن، راغب حركت و تكان شديد گويد.
جان: طبرسى مار كوچك، صحاح مطلق مار، اقرب الموارد مار سفيد و سياه چشم بى آزار كه اغلب در خانهها يافت مىشود گفته است.
لم يعقب: يعنى: برنگشت. تعقيب برگشتن بعد از فرار است.
اسلك: يعنى: داخل كن. سلك: داخل كردن.
جيب: گريبان.
جناح: بال. دو طرف شىء را دو جناح آن گويند. مراد از آن در آيه شايد دست باشد.
رهب: ترس. «الرهبة و الرهب: مخافة مع تحرز و اضطراب».
ردء: يار و يارى. اسم و مصدر هر دو آمده است. راغب گويد: ردء آنست كه براى يارى در پى ديگرى باشد.
نشد: شد: بستن و محكم كردن «نشد» محكم مىكنيم.
تفسير احسن الحديث، ج8، ص: 42
شرحها
در بخش چهارم از ماجراى موسى عليه السّلام در اين آيات مىخوانيم كه: چون موسى خدمت خود را به پايان رسانيد با خانواده خويش، بطرف مصر راه افتاد چون به وادى سينا رسيد از دور آتشى ديد، به خانوادهاش فرمود: من آتشى از دور ديدم، منتظر باشيد تا آتشى براى شما بياورم كه گرم بشويد.
موسى چون به آنجا آمد از درخت صدايى برخاست: اى موسى منم پروردگار جهانيان، موسى عصايت را بيانداز، عصا را انداخت در دم مار بزرگى شد كه بشدت حركت مىكرد، موسى از وحشت پا به فرار گذاشت. خطاب رسيد:
موسى برگرد و نترس تو ايمنى، دستت را در گريبان خود فرو بر، خواهى ديد كه سفيد و نورانى است بى آنكه معيوب باشد.
با اين دو معجزه پيش فرعون و درباريانش برو كه آنها فاسقند، موسى گفت: پروردگارا من يك نفر از آنها را كشتهام مىترسم مرا بكشند برادرم هارون از من فصيحتر است او را با من بفرست تا مرا تصديق كند مىترسم تكذيبم نمايند. خطاب رسيد بازوى تو را با برادرت قوى مىكنيم و شما و پيروان شما را پيروزى مىدهيم.
29- فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً .