کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 36

26- قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ‏ .

دختر توانايى او را در كشيدن دلو و آب دادن ديده بود، ظاهرا امين بودن او را در رفتار با آن دو دانسته بود، در الميزان از تفسير قمى نقل شده: از كجا دانستى كه قوى و امين است، گفت: قوت او را از كشيدن دلو و آب دادن دانستم و دليل امانتش آنست كه به من گفت: تو عقب بمان راه را به من نشان بده من از قومى هستم كه به پشت زنان نگاه نمى‏كنيم، دانستم كه او امين است.

إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ ... سبب در جاى مسبب است يعنى او را اجير كن كه قوى و امين است، بهترين كه بخواهى اجير كنى آنست كه قوى و امين باشد نقل شده دختر بزرگ شعيب اسمش صفوره بود كه براى خواندن موسى رفت و همان بود كه موسى او را به زنى گرفت، اسم دختر ديگر «ليا» بود، و گويند اسم دختر بزرگ صفراء و دختر كوچك صفيراء بود.

27- قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ‏ .

به دنبال پيشنهاد دختر شعيب راجع به اجير كردن موسى، شعيب به موسى پيشنهاد كرد كه يكى از دختران خويش را به عقد او در آورد در مقابل، هشت سال اجير شعيب باشد.

اين سخن عقد خواندن نبود. فقط يك پيشنهاد بود. به دليل آنكه دخترى كه بنا بود عقد شود در اين سخن تعيين نشده است در اينجا چند مطلب هست:

اول: كلمه «تاجرنى» به معنى «اجير شوى به من» است در كشاف گويد:

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 37

گويند: «اجرته اذا كنت له اجيرا» بعضى گفته‏اند كه اجر به معنى پاداش باشد.

يعنى اجر بدهى به من چوپان بودن هشت سال را.

دوم: ظهور آيه در آنست كه اجير بودن مهر آن دختر بوده است، بايد دانست اين در شريعت اسلام جايز نيست، زيرا مهر ملك طلق زن است در كافى و فقيه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمود:

امروز در اسلام نكاح به اجاره حلال نيست كه كسى بگويد: فلان مدت براى تو كار مى‏كنم كه در مقابل خواهرت يا دخترت را به من تزويج كنى تا فرمود:

«هو حرام لانه ثمن رقبتها و هى احق بمهرها» «1» .

و نيز از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده: كه موسى عليه السّلام مى‏دانست كه آن مدت را زنده مى‏ماند و بشرط خود وفا مى‏كند.

سوم مراد از «حجج» سالهاست كه در آن روزگار سال را حجه مى‏گفتند به دليل آنكه هر سال يك بار به حج مى‏رفتند. در تفسير عياشى از حلبى نقل شده كه از امام صادق عليه السّلام سؤال شد آيا پيش از بعثت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به حج مى‏رفتند؟ فرمود: آرى، تصديق آن در قرآن قول شعيب است كه در تزويج موسى گفت: عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ‏ ، نگفت «ثمانى سنين» (الميزان).

چهارم: فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ‏ يعنى در اتمام ده سال اجبارى ندارى، شرط من تا هشت سال است اگر ده سال خدمت كردى خانه‏ات آباد:

وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ‏ .

اطمينانى است به موسى كه قصد فشار تو را ندارم بلكه مى‏خواهم كمك من باشى، خواهى ديد كه از نيكانم.

(1) از تفسير صافى.

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 38

28- قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَكِيلٌ‏ .

لفظ «ذلك» اشاره است به شرط كردن خدمت هشت سال و اضافه دو سال به اختيار، يعنى اين ميان من و تو است. هيچ يك حق تخلف نداريم وانگهى اگر هشت سال خدمت كردم نمى‏توانى به ده سال مجبورم كنى و اگر ده سال كردم نمى‏توانى از زيادت بر هشت سال منعم نمايى، خدا وكيل ماست در اين شرط گويى آوردن «وكيل» براى كثرت تاكيد سخن است زيرا وكيل شاهد بودن را نيز لازم گرفته است ولى عكس آن، چنين نيست.

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 39

[سوره القصص (28): آيات 29 تا 35]

فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (30) وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (31) اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (32) قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (33)

وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (34) قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (35)

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 40

29- چون موسى مدت معين را تمام كرد، با خانواده خويش رهسپار شد، در كرانه كوه آتشى ديد، به خانواده‏اش گفت: درنگ كنيد، من آتشى ديدم شايد از آن خبرى بياورم يا قسمتى از آتش بياورم تا گرم شويد.

30- چون به نزد آتش آمد، از طرف راست وادى در آن قطعه مبارك از درخت ندا شد:

اى موسى منم اللَّه پروردگار مخلوقات.

31- عصايت را بيانداز (انداخت در دم مار شد) چون ديد كه چون مار كوچكى به شدت حركت مى‏كند پشت‏كنان فرار كرد و به عقب برنگشت (خطاب رسيد) اى موسى برگرد، نترس تو از ايمنانى.

32- دستت را به گريبانت داخل كن، سفيد و بدون عيب خارج مى‏شود، طرف خويش را از ترس بر خودت جمع كن، اينها دو برهان هستند از خداى تو براى فرعون و اشراف او، كه آنها قومى فاسقند.

33- گفت: پروردگارا من يك نفر از آنها را كشته‏ام مى‏ترسم مرا بكشند.

34- برادرم هارون از من گوياتر است. او را با من كمك بفرست تا مرا تصديق كند، مى‏ترسم مرا تكذيب نمايند.

35- خدا گفت: بازويت را با برادرت نيرومند مى‏كنيم و براى شما غلبه مى‏دهيم. به سبب آيه‏هاى ما به شما نمى‏رسند، شما و پيروان شما پيروزيد.

كلمه‏ها

آنس: انس (بر وزن قفل): الفت. ايناس: ديدن. دانستن «آنس»:

احساس كرد، مشاهده كرد.

امكثوا: مكث به قول راغب توقف توأم با انتظار است «امكثوا»: توقف كنيد. منتظر بمانيد.

جذوة: شعله. تكه بزرگ از هيزم كه در آن آتش هست چنان كه‏

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 41

طبرسى فرموده اقرب الموارد گويد: «الجذوة: الجمرة الملتهبه».

تصطلون: اصطلاء: گرم شدن، «تصطلون» گرم مى‏شويد.

شاطئ: كنار. جانب «شاطئ الوادى: جانبه».

بقعة: محل. قسمتى از زمين. در قاموس گويد: تكه‏اى از زمين كه در هيئت زمين مجاور نيست.

تهتز: هز: تكان دادن. حركت دادن. اهتزاز حركت كردن، راغب حركت و تكان شديد گويد.

جان: طبرسى مار كوچك، صحاح مطلق مار، اقرب الموارد مار سفيد و سياه چشم بى آزار كه اغلب در خانه‏ها يافت مى‏شود گفته است.

لم يعقب: يعنى: برنگشت. تعقيب برگشتن بعد از فرار است.

اسلك: يعنى: داخل كن. سلك: داخل كردن.

جيب: گريبان.

جناح: بال. دو طرف شى‏ء را دو جناح آن گويند. مراد از آن در آيه شايد دست باشد.

رهب: ترس. «الرهبة و الرهب: مخافة مع تحرز و اضطراب».

ردء: يار و يارى. اسم و مصدر هر دو آمده است. راغب گويد: ردء آنست كه براى يارى در پى ديگرى باشد.

نشد: شد: بستن و محكم كردن «نشد» محكم مى‏كنيم.

تفسير احسن الحديث، ج‏8، ص: 42

شرحها

در بخش چهارم از ماجراى موسى عليه السّلام در اين آيات مى‏خوانيم كه: چون موسى خدمت خود را به پايان رسانيد با خانواده خويش، بطرف مصر راه افتاد چون به وادى سينا رسيد از دور آتشى ديد، به خانواده‏اش فرمود: من آتشى از دور ديدم، منتظر باشيد تا آتشى براى شما بياورم كه گرم بشويد.

موسى چون به آنجا آمد از درخت صدايى برخاست: اى موسى منم پروردگار جهانيان، موسى عصايت را بيانداز، عصا را انداخت در دم مار بزرگى شد كه بشدت حركت مى‏كرد، موسى از وحشت پا به فرار گذاشت. خطاب رسيد:

موسى برگرد و نترس تو ايمنى، دستت را در گريبان خود فرو بر، خواهى ديد كه سفيد و نورانى است بى آنكه معيوب باشد.

با اين دو معجزه پيش فرعون و درباريانش برو كه آنها فاسقند، موسى گفت: پروردگارا من يك نفر از آنها را كشته‏ام مى‏ترسم مرا بكشند برادرم هارون از من فصيحتر است او را با من بفرست تا مرا تصديق كند مى‏ترسم تكذيبم نمايند. خطاب رسيد بازوى تو را با برادرت قوى مى‏كنيم و شما و پيروان شما را پيروزى مى‏دهيم.

29- فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً .

صفحه بعد