کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 209
اسرار بداند و بر مؤمنان اعتماد كند نه بر طاغوتيان و مشركان در جاى ديگر آمده است: وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ هود/ 113.
مفسر بزرگ طبرسى رحمه اللَّه در شأن نزول آيه مىنويسد كه آيه درباره سلمان و ابو ذر و صهيب و عمار و خباب و مانند آنها از فقراء ياران رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نازل شده است گروهى از مشركان امثال عيينة بن حصين و اقرع بن حابس پيش آن حضرت آمده و گفتند: يا رسول اللَّه اگر در صدر مجلس بنشينى و اينها را از ما كنار كنى، ما پيش تو مىآئيم و از تو قبول مىكنيم فقط اينها مانع هستند كه پيش تو نمىآئيم، چون آيه نازل شد حضرت بپا خواست و آنها را طلب مىكرد ديد در آخر مسجد نشستهاند و خدا را ذكر مىكنند، حضرت فرموده الحمد للَّه كه خدا مرا زنده نگه داشت تا با مردانى از امت خود باشم زندگيم با شماست و مرگم با شماست.
به هر حال اين آيه به آن حضرت دستور مىدهد كه با مؤمنان باشد و از كفار قطع ارتباط كند و اين يك دستور طبيعى و حتمى است، آنها كه مكتب اسلام را قبول نمىكنند، بودن با آنها و محرم اسرار قرار دادن آنها و مشورت با آنها، معنايى ندارد.
يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِ تطبيق مىشود به نمازهاى صبح و ظهرين.
در تفسير عياشى از امام باقر صادق عليهما السّلام نقل شده: «
قال: انما عنى بها الصلاة
» جمله يُرِيدُونَ وَجْهَهُ حاليه است يعنى خدا را مىخوانند در حالى كه توجه و رضاى او را مىجويند تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا تعليل دستور قبلى است يعنى: چشمانت از آنها به كسان ديگر ننگرد به علّت اراده زينت و ثروت دنيا كه در آنهاست، وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً نتيجه وَ اتَّبَعَ هَواهُ است، اينكه از ابن عباس نقل شده كه اين آيه مدنى است قابل قبول نيست، و اگر شأن نزول صحت داشته باشد، سلمان در ميان آنها نبوده است كه سلمان در مدينه اسلام آورده است،
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 210
نظير اين آيه در سوره انعام/ 52 گذشت.
29- وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً دستور سوم است به آن حضرت كه به مشركان بگو: اين كتاب حق از جانب پروردگار شماست آن وقت اصرار و الحاح مكن، هر كه بخواهد ايمان بياورد و هر كه بخواهد انكار كند، زيرا كه ايمان آنها نفعى بما ندارد و انكارشان ضررى بما نمىرساند بلكه ثواب ايمان و كيفر انكار به خودشان خواهد رسيد، على هذا إِنَّا أَعْتَدْنا ... إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا در آيه بعدى، تعليل فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ ...
مىباشد.
منظور از أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها آنست كه آتش آنها را احاطه كرده است نظير لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ زمر/ 16، غرض از يَسْتَغِيثُوا ظاهرا يارى خواستن از كثرت عطش و آب خواستن است آبى كه پيش آنها مىآورند در حرارت مانند فلز مذاب است كه چهرههاى آنها را مىسوزاند (نعوذ باللَّه منه)، فاعل «ساءت» لفظ «نارا» است يعنى: آن بد شرابى است و آتش بد استراحتگاهى است «1» .
30- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا اين آيه در ارتباط فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ است، وعده قطعى خدا آنست كه پاداش نيكوكاران را ضايع و تباه نمىكند.
(1) در تفسير عياشى از امام صادق (ع) آمده است:
«ابن آدم اجوف لا بد له من الطعام و الشراب ... قد استغاثوا قال اللَّه وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ .
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 211
31- أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً اين آيه بيان «اجر» در آيه گذشته است، در زمينه انهار بهشتى در سوره بقره/ 25 توضيح داده شده و در سوره محمّد خواهد آمد. ذهب، ثيابا، سندس، استبرق همه نكرهاند يعنى اين نعمتهاى بهشتى در اسم همان هستند ولى در حقيقت غير از آنهايى مىباشند كه در دنيا وجود دارد» فاعل «حسنت» ظاهرا جنات در صدر آيه است يعنى: «نعم الثواب ثوابهم و حسنت منزلا جناتهم»، وصف بهشت با چنين اوصافى در آيات ديگرى نيز آمده است.
ناگفته نماند: روز قيامت؛ خداوند غرائز و خواستههاى طبيعى انسان را به اعلى درجه خواهد رسانيد و در آن حد، به بهترين وجهى آنها را با نعمتهاى بهشتى ارضاء خواهد فرمود.
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 212
[سوره الكهف (18): آيات 32 تا 46]
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 213
32- براى آنها مثل بزن دو نفر مرد را كه به يكى از آن دو دو باغ انگور، محصور با درختان خرما داده بوديم و ميان آن دو باغ كشتى قرار داده بوديم.
33- هر دو باغ ميوه خود را آورد و از آن ابدا كم نكرد و ميان آن دو باغ جويى كنده بوديم.
34- صاحب باغ محصول ديگرى هم داشت، به رفيقش كه با او گفتگو مىكرد، گفت:
من از تو در مال زيادترم و از جهت ياران عزيزترم.
35- در همان حال تكبر وارد باغ خود شد و گفت: گمان ندارم كه اين باغ هرگز فانى شود.
36- و گمان ندارم كه قيامت بر پا گردد و اگر (چنان شد) و به سوى پروردگارم برگشتم بهتر از اين پيدا خواهم كرد.
37- رفيقش كه با او گفتگو داشت، گفت: آيا مشرك شدهاى به آنكه تو را از خاكى و سپس از نطفهاى آفريد و آن وقت مرد كاملى ساخت؟
38- اما من، آن خدا، پروردگار من است و به پروردگارم هيچ كس را شريك نمىگيرم.
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 214
39- چرا نشده وقتى كه به باغت داخل شدى بگويى اين آنست كه خدا خواسته است، نيرويى جز به وسيله خدا نيست اگر مرا از خودت در مال و فرزند كمتر مىدانى.
40- شايد پروردگارم بهتر از آن را بمن بدهد و بر آن صاعقهاى از آسمان بفرستد و به صورت زمين بايرى درآيد.
41- يا آبش چنان فرو رود كه هرگز قدرت جستن نداشته باشى.
42- ميوهاش را بلا احاطه كرد، به وضعى درآمد كه دو دستش را بر آنچه خرج كرده بود بهم مىفشرد و مىگفت: اى كاش هيچ كس را به خدايم شريك نمىگرفتم.
43- نبود براى او گروهى كه ياريش كنند جز خدا، و نبود انتقام گيرنده از خدا.
44- آنجاست تسلط براى خداى حق، خدا از جهت پاداش و از جهت عاقبت بهتر است.
45- براى آنها زندگى دنيا را مانند آبى مثل زن، كه آن را از آسمان نازل كرديم، علف زمين با آن مختلط شد، آن گاه به صورت هيزم درآمد كه بادها آن را مىپراكند و خدا بر هر چيز توانا است.
46- مال و فرزندان زينت اين زندگى دنياست، اعمال شايسته نزد پروردگارت از جهت ثواب و از جهت آرزو بهتر است.
كلمهها
حففناهما: حف: احاطه كردن «حف القوم بالشىء: اطافوا به» على هذا «حففناهما» يعنى: احاطه كرديم.
اكل: (بر وزن عنق): خوردنى و ميوه.
لم تظلم: ظلم در اصل به معنى ناقص كردن حق يا گذاشتن شىء در غير موضع خويش است «لم تظلم»: كم نكرد.
خلالهما: خلل (بر وزن شرف): ميان. وسط. جمع آن خلال است.
نهر: (بر وزن شرف و عقل): رود وزن اول افصح و مورد استعمال
تفسير احسن الحديث، ج6، ص: 215
قرآن است.
يحاوره: حور: رجوع. گفتگو را از آن محاوره گويند كه طرفين سخن را به هم ديگر بر مىگردانند.
نفر: (بر وزن شرف): گروه و دسته، در كشاف ذيل آيه 47 سوره نمل گويد: فرق بين رهط و نفر آنست كه نفر از سه تا نه و رهط از سه تا ده يا از هفت تا ده نفر است.
تبيد: بيد: فنا و از بين رفتن. در نهج البلاغه خطبه 109 در وصف دنيا آمده است: «نافدة بائدة» يعنى: فنا شدنى و تمام شدنى.
منقلب: به صيغه اسم مفعول، مصدر ميمى است به معنى انقلاب ولى در آيه ظاهرا اسم مكان است به معنى محل انقلاب و محل بازگشت.
حسبان: حسبان (بكسر اول و ضم آن) مصدر است به معنى حساب و شمردن. در آيه منظور از آن عذاب است كه از روى حساب و ميزان باشد.
صعيد: خاك و روى زمين كه بىعلف باشد (كهف/ 8).
زلقا: زلق (بر وزن شرف): محلى كه قدم در آن مىلغزد و ثابت نمىماند، آن در آيه به معنى زمين خالى و بىعلف است.
غورا: غور: فرو رفتن «غار الماء غورا: دخل في الارض ...» آن در آيه به معنى غائر و فرو رفته است.