کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 209

اسرار بداند و بر مؤمنان اعتماد كند نه بر طاغوتيان و مشركان در جاى ديگر آمده است: وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ هود/ 113.

مفسر بزرگ طبرسى رحمه اللَّه در شأن نزول آيه مى‏نويسد كه آيه درباره سلمان و ابو ذر و صهيب و عمار و خباب و مانند آنها از فقراء ياران رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نازل شده است گروهى از مشركان امثال عيينة بن حصين و اقرع بن حابس پيش آن حضرت آمده و گفتند: يا رسول اللَّه اگر در صدر مجلس بنشينى و اينها را از ما كنار كنى، ما پيش تو مى‏آئيم و از تو قبول مى‏كنيم فقط اينها مانع هستند كه پيش تو نمى‏آئيم، چون آيه نازل شد حضرت بپا خواست و آنها را طلب مى‏كرد ديد در آخر مسجد نشسته‏اند و خدا را ذكر مى‏كنند، حضرت فرموده الحمد للَّه كه خدا مرا زنده نگه داشت تا با مردانى از امت خود باشم زندگيم با شماست و مرگم با شماست.

به هر حال اين آيه به آن حضرت دستور مى‏دهد كه با مؤمنان باشد و از كفار قطع ارتباط كند و اين يك دستور طبيعى و حتمى است، آنها كه مكتب اسلام را قبول نمى‏كنند، بودن با آنها و محرم اسرار قرار دادن آنها و مشورت با آنها، معنايى ندارد.

يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِ‏ تطبيق مى‏شود به نمازهاى صبح و ظهرين.

در تفسير عياشى از امام باقر صادق عليهما السّلام نقل شده: «

قال: انما عنى بها الصلاة

» جمله‏ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ‏ حاليه است يعنى خدا را مى‏خوانند در حالى كه توجه و رضاى او را مى‏جويند تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا تعليل دستور قبلى است يعنى: چشمانت از آنها به كسان ديگر ننگرد به علّت اراده زينت و ثروت دنيا كه در آنهاست، وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً نتيجه‏ وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏ است، اينكه از ابن عباس نقل شده كه اين آيه مدنى است قابل قبول نيست، و اگر شأن نزول صحت داشته باشد، سلمان در ميان آنها نبوده است كه سلمان در مدينه اسلام آورده است،

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 210

نظير اين آيه در سوره انعام/ 52 گذشت.

29- وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً دستور سوم است به آن حضرت كه به مشركان بگو: اين كتاب حق از جانب پروردگار شماست آن وقت اصرار و الحاح مكن، هر كه بخواهد ايمان بياورد و هر كه بخواهد انكار كند، زيرا كه ايمان آنها نفعى بما ندارد و انكارشان ضررى بما نمى‏رساند بلكه ثواب ايمان و كيفر انكار به خودشان خواهد رسيد، على هذا إِنَّا أَعْتَدْنا ... إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا در آيه بعدى، تعليل‏ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ ...

مى‏باشد.

منظور از أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها آنست كه آتش آنها را احاطه كرده است نظير لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ‏ زمر/ 16، غرض از يَسْتَغِيثُوا ظاهرا يارى خواستن از كثرت عطش و آب خواستن است آبى كه پيش آنها مى‏آورند در حرارت مانند فلز مذاب است كه چهره‏هاى آنها را مى‏سوزاند (نعوذ باللَّه منه)، فاعل «ساءت» لفظ «نارا» است يعنى: آن بد شرابى است و آتش بد استراحتگاهى است‏ «1» .

30- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا اين آيه در ارتباط فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ‏ است، وعده قطعى خدا آنست كه پاداش نيكوكاران را ضايع و تباه نمى‏كند.

(1) در تفسير عياشى از امام صادق (ع) آمده است:

«ابن آدم اجوف لا بد له من الطعام و الشراب ... قد استغاثوا قال اللَّه‏ وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ‏ .

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 211

31- أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً اين آيه بيان «اجر» در آيه گذشته است، در زمينه انهار بهشتى در سوره بقره/ 25 توضيح داده شده و در سوره محمّد خواهد آمد. ذهب، ثيابا، سندس، استبرق همه نكره‏اند يعنى اين نعمتهاى بهشتى در اسم همان هستند ولى در حقيقت غير از آنهايى مى‏باشند كه در دنيا وجود دارد» فاعل «حسنت» ظاهرا جنات در صدر آيه است يعنى: «نعم الثواب ثوابهم و حسنت منزلا جناتهم»، وصف بهشت با چنين اوصافى در آيات ديگرى نيز آمده است.

ناگفته نماند: روز قيامت؛ خداوند غرائز و خواسته‏هاى طبيعى انسان را به اعلى درجه خواهد رسانيد و در آن حد، به بهترين وجهى آنها را با نعمتهاى بهشتى ارضاء خواهد فرمود.

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 212

[سوره الكهف (18): آيات 32 تا 46]

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً (32) كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33) وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34) وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً (35) وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‏ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44) وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً (45) الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً (46)

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 213

32- براى آنها مثل بزن دو نفر مرد را كه به يكى از آن دو دو باغ انگور، محصور با درختان خرما داده بوديم و ميان آن دو باغ كشتى قرار داده بوديم.

33- هر دو باغ ميوه خود را آورد و از آن ابدا كم نكرد و ميان آن دو باغ جويى كنده بوديم.

34- صاحب باغ محصول ديگرى هم داشت، به رفيقش كه با او گفتگو مى‏كرد، گفت:

من از تو در مال زيادترم و از جهت ياران عزيزترم.

35- در همان حال تكبر وارد باغ خود شد و گفت: گمان ندارم كه اين باغ هرگز فانى شود.

36- و گمان ندارم كه قيامت بر پا گردد و اگر (چنان شد) و به سوى پروردگارم برگشتم بهتر از اين پيدا خواهم كرد.

37- رفيقش كه با او گفتگو داشت، گفت: آيا مشرك شده‏اى به آنكه تو را از خاكى و سپس از نطفه‏اى آفريد و آن وقت مرد كاملى ساخت؟

38- اما من، آن خدا، پروردگار من است و به پروردگارم هيچ كس را شريك نمى‏گيرم.

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 214

39- چرا نشده وقتى كه به باغت داخل شدى بگويى اين آنست كه خدا خواسته است، نيرويى جز به وسيله خدا نيست اگر مرا از خودت در مال و فرزند كمتر مى‏دانى.

40- شايد پروردگارم بهتر از آن را بمن بدهد و بر آن صاعقه‏اى از آسمان بفرستد و به صورت زمين بايرى درآيد.

41- يا آبش چنان فرو رود كه هرگز قدرت جستن نداشته باشى.

42- ميوه‏اش را بلا احاطه كرد، به وضعى درآمد كه دو دستش را بر آنچه خرج كرده بود بهم مى‏فشرد و مى‏گفت: اى كاش هيچ كس را به خدايم شريك نمى‏گرفتم.

43- نبود براى او گروهى كه ياريش كنند جز خدا، و نبود انتقام گيرنده از خدا.

44- آنجاست تسلط براى خداى حق، خدا از جهت پاداش و از جهت عاقبت بهتر است.

45- براى آنها زندگى دنيا را مانند آبى مثل زن، كه آن را از آسمان نازل كرديم، علف زمين با آن مختلط شد، آن گاه به صورت هيزم درآمد كه بادها آن را مى‏پراكند و خدا بر هر چيز توانا است.

46- مال و فرزندان زينت اين زندگى دنياست، اعمال شايسته نزد پروردگارت از جهت ثواب و از جهت آرزو بهتر است.

كلمه‏ها

حففناهما: حف: احاطه كردن «حف القوم بالشى‏ء: اطافوا به» على هذا «حففناهما» يعنى: احاطه كرديم.

اكل: (بر وزن عنق): خوردنى و ميوه.

لم تظلم: ظلم در اصل به معنى ناقص كردن حق يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است «لم تظلم»: كم نكرد.

خلالهما: خلل (بر وزن شرف): ميان. وسط. جمع آن خلال است.

نهر: (بر وزن شرف و عقل): رود وزن اول افصح و مورد استعمال‏

تفسير احسن الحديث، ج‏6، ص: 215

قرآن است.

يحاوره: حور: رجوع. گفتگو را از آن محاوره گويند كه طرفين سخن را به هم ديگر بر مى‏گردانند.

نفر: (بر وزن شرف): گروه و دسته، در كشاف ذيل آيه 47 سوره نمل گويد: فرق بين رهط و نفر آنست كه نفر از سه تا نه و رهط از سه تا ده يا از هفت تا ده نفر است.

تبيد: بيد: فنا و از بين رفتن. در نهج البلاغه خطبه 109 در وصف دنيا آمده است: «نافدة بائدة» يعنى: فنا شدنى و تمام شدنى.

منقلب: به صيغه اسم مفعول، مصدر ميمى است به معنى انقلاب ولى در آيه ظاهرا اسم مكان است به معنى محل انقلاب و محل بازگشت.

حسبان: حسبان (بكسر اول و ضم آن) مصدر است به معنى حساب و شمردن. در آيه منظور از آن عذاب است كه از روى حساب و ميزان باشد.

صعيد: خاك و روى زمين كه بى‏علف باشد (كهف/ 8).

زلقا: زلق (بر وزن شرف): محلى كه قدم در آن مى‏لغزد و ثابت نمى‏ماند، آن در آيه به معنى زمين خالى و بى‏علف است.

غورا: غور: فرو رفتن «غار الماء غورا: دخل في الارض ...» آن در آيه به معنى غائر و فرو رفته است.

صفحه بعد