کتابخانه تفاسیر
تفسير احسن الحديث
جلد اول
مقدمه
جلد دوم
جلد چهارم
جلد پنجم
جلد ششم
جلد هفتم
سوره فرقان در مكه نازل شده و هفتاد و هفت آيه است
جلد هشتم
جلد نهم
جلد دهم
جلد يازدهم
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 424
ملك: (بفتح ميم و كسر لام) مدبر، سرپرست و مدير. به عبارت ديگر ملك (بر وزن قفل) به معنى حكومت و ملك به معنى صاحب حكومت است.
وسواس: اصل آن به معنى صوت خفى است در جوامع الجوامع فرموده:
«الوسوسة و الوسواس: الصوت الخفى» در مجمع البيان ذيل آيه 20 از سوره اعراف فرموده: وسوسه يعنى خواندن به سوى چيزى با صداى آهسته. «وسوس له» يعنى خير خواهى را به نظر او آورد «وسوس اليه» يعنى مطلب را با صوت خفى به او القا كرد منظور از آن در آيه حديث نفس و خيالات باطل و افكار شيطانى است.
خناس: بسيار پنهان. خنس: پنهان شدن. خانس: پنهان. خناس: بسيار پنهان. خنوس: پنهان شدن بعد از ظهور است.
جنة: جن. هر دو لفظ به يك معنى است.
شرحها
در اين سوره به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خطاب شده: از شر افكار ناپاك كه سبب تصميمهاى ناپاك و اعمال زشت مىشوند به خدا پناه ببرد، در آخر سوره فرموده:
منشأ اين افكار گاهى جن است و گاهى مردم. چنان كه خواهد آمد.
ناگفته نماند: كارهايى كه انسان انجام مىدهد اعم از خوب و بد، همه ناشى از افكار و شناختهاى باطنى است و تا انسان در درون خود چيزى را تجزيه و تحليل و بررسى نكرده و تصميم نگرفته، صدور كارى از وى ناممكن است مگر آنكه ديوانه يا مانند ديوانهها باشد يا در خواب كارى انجام دهد.
همه قتلها، غارتها، فريبها، اذيتها و ... ناشى از افكار باطل و شيطانى
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 425
است، اين افكار گاهى از تلقين انسانها، خواندن كتابها، گوش دادن به سخن ديگران است و گاهى از طريق جن و وسوسه آنهاست مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ آرى از شر اين افكار فقط بايد به خدا پناه برد، اوست كه مىتواند انسانها را از شر اين افكار و خيالات باطل و خطرناك پناه دهد.
ناگفته نماند: ضررهايى كه در سوره فلق مطرح است، انسان اغلب در مقابل آنها مسئول نيست زيرا عوامل خارجى هستند ولى در مقابل افكار باطل و شيطانى كه در اين سوره مطرح است مسئول مىباشد.
1- 4- قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ. مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ .
در الميزان مىفرمايد: از طبع انسان است كه چون از چيزى بترسد و احساس ضعف كند، پناه مىبرد به كسى كه قدرت دفع آن را دارد، آن كس يكى از سه كس مىتواند باشد، اول مربى و پرورش دهنده كه او را تربيت مىدهد و كارش را تدبير مىكند. اين يك مدافع مستقل است، دوم: صاحب قدرت و صاحب سلطهاى كه به او پناه مىدهد و مىتواند از او دفع شر بكند اين نيز فى نفسه سبب تام است، سوم: معبود او، زيرا لازمه معبوديت و مخصوصا آن گاه كه بى شريك باشد آنست كه بنده فقط به او روى آورد و جز او كسى را در رفع حوائج خود نخواند.
خداى سبحان هم رب است و هم ملك و هم معبود، چنان كه همه اين صفات را در آيه ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ زمر/ 6 براى خود جمع فرموده است و در آيه رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا مزمل/ 9، به ربوبيت و الوهيت و در آيه لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ حديد/ 5 به ملك و حكومت خدا نيز اشاره شده است.
پس انسان اگر بخواهد به رب پناه برد، رب او خداست و اگر بخواهد
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 426
به حاكمى و سرپرستى پناه ببرد خداى سبحان الملك الحق است و اگر بخواهد به معبود پناه ببرد، خدا معبود اوست. از آنچه گفته شد علّت تخصيص صفات سهگانه از ميان اوصاف خداوند معلوم گرديد، نيامدن عطف دليل سبب مستقل بودن هر يك از سه وصف است مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ ... «1» پس اوصاف سه گانه مشعر بعلت هستند.
در آيه چهارم مىخوانيم: اين پناه بردن، از شر و ضرر وسواس و حديث نفس و خيال باطل است كه منشأ اعمال حرام و زشت مىشود، و آن بسيار پنهان و مخفى در ضمير انسان است كه جز خدا و انسان كسى از آن آگاه نيست، آمدن لفظ خناس ظاهرا براى آنست كه در اثر مخفى بودن كسى قدرت دفع خطر آن را ندارد مگر خدا. على هذا «الخناس» صفت «الوسواس» است.
5- الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ وصف الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ است، الميزان صدور را نفوس و ارواح گفته است كه متعلق وسواس از انسان مبدء ادراك او است كه همان نفس باشد.
ناگفته نماند در اين زمينه بايد بيشتر دقت كرد، در آيه ديگر مىخوانيم فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ حج/ 46.
6- مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ .
بيان وسواس خناس است يعنى اين وسواس دو منشأ دارد چنان كه گفته شد در مجمع البيان از تفسير عيّاشى از ابان بن تغلب از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه به قلب او در سينهاش دو تا گوش هست. گوشى كه در آن فرشته مىدمد و گوشى كه در آن وسواس خناس مىدمد، خدا مؤمن را با فرشته تأييد مىكند آن است قول: خدا وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ .
(1) الميزان به اختصار و ترجمه آزاد
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 427
«قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله ما من مؤمن الا و لقلبه في صدره اذنان اذن ينفث فيها الملك و اذن ينفث فيها الوسواس الخناس، فيؤيد اللَّه المؤمن و هو قوله سبحان و ايدهم بروح منه»
رواياتى در رابطه با اين سوره در سوره فلق (نكتهها) نقل گرديد به آنجا رجوع فرمائيد.
نكتهها
موقعيت اين سوره در زندگى انسانها بسيار قابل دقت و آموزنده است، خيالات و افكار پنهان و نامرئى چه جنايتها و خرابيها و كشتارهاست كه به بار نمىآورند بايد از آنها به خدا پناه برد اللهم نعوذ بك من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا، إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي يوسف/ 53، چقدر انسانهاى خود فروختهاى كه در اثر تلقينات انسانهاى فاسدى مانند خود، مفسدههايى به بار آوردهاند، خونهاى پاك بى شمارى را ريخته و خود را مورد غضب حق تعالى كرده و مصداق الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ گرديدهاند.
روز بيست و ششم رمضان المبارك هزار و چهار صد و سه مصادق با روز مبارك قدس مطابق 17 تير ماه 1362 تفسير سوره ناس به پايان رسيد.
و الحمد للَّه و هو خير ختام
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 428
ناگفته نماند: تفسير سوره وَ الْمُرْسَلاتِ تا آخر قرآن مجيد را قبلا نوشته بودم و چنان كه در آخر تفسير سوره مباركه «هل اتى» گفتهام نوشتن اين تفسير در روز هشتم ذو القعدة الحرام هزار و سيصد و نود و چهار هجرى قمرى شروع شده و در روز چهار شنبه شانزدهم جمادى الثانية سال هزار و چهار صد و شش مطابق هفتم اسفند ماه هزار و سيصد و شصت و چهار (1364) پايان يافته است على هذا مدت نه سال و هفت ماه و شش روز وقت برده است و آخرين قسمت تفسير در سوره «هل اتى» تمام شده است.
و الحمد للَّه رب العالمين اللهم تقبله بقبول حسن بحق محمد و آله الطاهرين صلواتك عليهم اجمعين.
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 429
شرح حال مختصرى از مؤلف
اينجانب سيد على اكبر قريشى مؤلف تفسير، فرزند سيد محمّد مرحوم در سال هزار و سيصد و چهل و هفت قمرى در شهرك «بناب» از توابع مراغه متولد شدم، آن طوريكه از پدرم در خاطرم مانده است تولدم در چهاردهم ماه شعبان بوده است.
دروس فارسى را در همانجا در مدارس ملّى خواندم و آن گاه دروس عربى را از پدرم كه از ائمه جماعت و از علماى شهر بود و اساتيد ديگر شروع كردم، در همان روزها پدرم به رحمت ايزدى پيوست تحصيلات خود را با فشار مادى ادامه داده و سپس براى ادامه تحصيل به حوزه قم مشرف شدم.
حدود سال هزار و سيصد و سى و دو از قم به اروميه منتقل شده و در آنجا اقامت كردم يكى از پيشامدهاى بسيار مفيد آن بود كه در اروميه با چند نفر از روحانيون كه آنها نيز از حوزه قم بر گشته بودند بحث تفسير قرآن و روايات را شروع كرديم كه تقريبا بيشتر از ده سال ادامه داشت.
اين بحثها روحيه عجيبى براى مطالعه و نوشتن در من به وجود آورد كه مقدمه همه مطالعات و نوشتههايم گرديد به طورى كه بحمد اللَّه از مطالعه و نوشتن سير و خسته نمىشوم.
پس از رحلت مرحوم آية اللَّه بروجردى كه شهر مقدس قم در پى كارهاى غلط سلطنت استبدادى متشنج شد در اروميه به نداى فقها، مخصوصا رهبر كبير حضرت امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه لبيك گفتم.
از سال هزار و سيصد و چهل و دو كه امام رسما قيام خود را شروع كردند من هم به صورت فردى از پيروان آن قائد بزرگ بوده و اهدافش را تعقيب و ترويج مىكردم، از سال 42 تا پيروزى انقلاب يكى از كارهاى متعارف من جلب شدنم
تفسير احسن الحديث، ج12، ص: 430
به شهربانى و ساواك جهنمى بود، دفعات از منبر رفتن محروم شدم حتى يك بار مدت يك سال تمام حق منبر رفتن را نداشتم، از پروندههاى ساواك كه اخيرا توسط سپاه پاسداران به دستم رسيد، معلوم شد، من در نظر ساواك از مخربترين دشمنان سلطنت بودهام.
در سال 1357 در ارديبهشت ماه به مدت يك سال به «بافت كرمان» تبعيد شدم ولى بعد از مدتى شعله انقلاب گسترش يافت و تبعيد شكسته شد با سلام و صلوات و استقبال عجيبى به اروميه باز گشتم، به مبارزه ادامه داديم تا انقلاب پيروز شد.
در سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت براى مجلس خبرگان قانون اساسى انتخاب شدم و مدت سه ماه در نوشتن قانون اساسى در خدمت بزرگانى امثال مرحوم شهيد دكتر بهشتى و ديگر بزرگان بودم.
در سال 1361 به عضويت مجلس خبرگان تعيين رهبرى انتخاب شدم و اكنون نيز كه سال 1369 شمسى است مجددا با اولين رأى افتخار عضويت دوره دوم مجلس خبرگان تعيين رهبرى را يافتهام.
كتابهاى زيادى در اين مدت تأليف كردهام كه چاپ شده آنها عبارتند از: