کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

تفسير احسن الحديث

جلد اول

سوره بقره در مدينه نازل شده و دويست و هشتاد شش آيه است

نظرى به سوره مباركه

جلد دوم

سوره آل عمران

نظرى بر سوره مباركه

سوره نساء

نظرى به كليات سوره مباركه

جلد سوم

سوره مائده

سوره انعام

نظرى به كليات سوره

جلد چهارم

جلد پنجم

جلد ششم

جلد هفتم

جلد هشتم

جلد نهم

جلد دهم

جلد يازدهم

جلد دوازدهم

تفسير احسن الحديث


صفحه قبل

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 424

ملك: (بفتح ميم و كسر لام) مدبر، سرپرست و مدير. به عبارت ديگر ملك (بر وزن قفل) به معنى حكومت و ملك به معنى صاحب حكومت است.

وسواس: اصل آن به معنى صوت خفى است در جوامع الجوامع فرموده:

«الوسوسة و الوسواس: الصوت الخفى» در مجمع البيان ذيل آيه 20 از سوره اعراف فرموده: وسوسه يعنى خواندن به سوى چيزى با صداى آهسته. «وسوس له» يعنى خير خواهى را به نظر او آورد «وسوس اليه» يعنى مطلب را با صوت خفى به او القا كرد منظور از آن در آيه حديث نفس و خيالات باطل و افكار شيطانى است.

خناس: بسيار پنهان. خنس: پنهان شدن. خانس: پنهان. خناس: بسيار پنهان. خنوس: پنهان شدن بعد از ظهور است.

جنة: جن. هر دو لفظ به يك معنى است.

شرحها

در اين سوره به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خطاب شده: از شر افكار ناپاك كه سبب تصميمهاى ناپاك و اعمال زشت مى‏شوند به خدا پناه ببرد، در آخر سوره فرموده:

منشأ اين افكار گاهى جن است و گاهى مردم. چنان كه خواهد آمد.

ناگفته نماند: كارهايى كه انسان انجام مى‏دهد اعم از خوب و بد، همه ناشى از افكار و شناختهاى باطنى است و تا انسان در درون خود چيزى را تجزيه و تحليل و بررسى نكرده و تصميم نگرفته، صدور كارى از وى ناممكن است مگر آنكه ديوانه يا مانند ديوانه‏ها باشد يا در خواب كارى انجام دهد.

همه قتلها، غارتها، فريب‏ها، اذيتها و ... ناشى از افكار باطل و شيطانى‏

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 425

است، اين افكار گاهى از تلقين انسانها، خواندن كتابها، گوش دادن به سخن ديگران است و گاهى از طريق جن و وسوسه آنهاست‏ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ‏ آرى از شر اين افكار فقط بايد به خدا پناه برد، اوست كه مى‏تواند انسانها را از شر اين افكار و خيالات باطل و خطرناك پناه دهد.

ناگفته نماند: ضررهايى كه در سوره فلق مطرح است، انسان اغلب در مقابل آنها مسئول نيست زيرا عوامل خارجى هستند ولى در مقابل افكار باطل و شيطانى كه در اين سوره مطرح است مسئول مى‏باشد.

1- 4- قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ. مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ‏ .

در الميزان مى‏فرمايد: از طبع انسان است كه چون از چيزى بترسد و احساس ضعف كند، پناه مى‏برد به كسى كه قدرت دفع آن را دارد، آن كس يكى از سه كس مى‏تواند باشد، اول مربى و پرورش دهنده كه او را تربيت مى‏دهد و كارش را تدبير مى‏كند. اين يك مدافع مستقل است، دوم: صاحب قدرت و صاحب سلطه‏اى كه به او پناه مى‏دهد و مى‏تواند از او دفع شر بكند اين نيز فى نفسه سبب تام است، سوم: معبود او، زيرا لازمه معبوديت و مخصوصا آن گاه كه بى شريك باشد آنست كه بنده فقط به او روى آورد و جز او كسى را در رفع حوائج خود نخواند.

خداى سبحان هم رب است و هم ملك و هم معبود، چنان كه همه اين صفات را در آيه‏ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ‏ زمر/ 6 براى خود جمع فرموده است و در آيه‏ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا مزمل/ 9، به ربوبيت و الوهيت و در آيه‏ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ حديد/ 5 به ملك و حكومت خدا نيز اشاره شده است.

پس انسان اگر بخواهد به رب پناه برد، رب او خداست و اگر بخواهد

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 426

به حاكمى و سرپرستى پناه ببرد خداى سبحان الملك الحق است و اگر بخواهد به معبود پناه ببرد، خدا معبود اوست. از آنچه گفته شد علّت تخصيص صفات سه‏گانه از ميان اوصاف خداوند معلوم گرديد، نيامدن عطف دليل سبب مستقل بودن هر يك از سه وصف است مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ ... «1» پس اوصاف سه گانه مشعر بعلت هستند.

در آيه چهارم مى‏خوانيم: اين پناه بردن، از شر و ضرر وسواس و حديث نفس و خيال باطل است كه منشأ اعمال حرام و زشت مى‏شود، و آن بسيار پنهان و مخفى در ضمير انسان است كه جز خدا و انسان كسى از آن آگاه نيست، آمدن لفظ خناس ظاهرا براى آنست كه در اثر مخفى بودن كسى قدرت دفع خطر آن را ندارد مگر خدا. على هذا «الخناس» صفت «الوسواس» است.

5- الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ‏ وصف‏ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ‏ است، الميزان صدور را نفوس و ارواح گفته است كه متعلق وسواس از انسان مبدء ادراك او است كه همان نفس باشد.

ناگفته نماند در اين زمينه بايد بيشتر دقت كرد، در آيه ديگر مى‏خوانيم‏ فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ حج/ 46.

6- مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ‏ .

بيان وسواس خناس است يعنى اين وسواس دو منشأ دارد چنان كه گفته شد در مجمع البيان از تفسير عيّاشى از ابان بن تغلب از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه به قلب او در سينه‏اش دو تا گوش هست. گوشى كه در آن فرشته مى‏دمد و گوشى كه در آن وسواس خناس مى‏دمد، خدا مؤمن را با فرشته تأييد مى‏كند آن است قول: خدا وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏ .

(1) الميزان به اختصار و ترجمه آزاد

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 427

«قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله‏ ما من مؤمن الا و لقلبه في صدره اذنان اذن ينفث فيها الملك و اذن ينفث فيها الوسواس الخناس، فيؤيد اللَّه المؤمن و هو قوله سبحان و ايدهم بروح منه»

رواياتى در رابطه با اين سوره در سوره فلق (نكته‏ها) نقل گرديد به آنجا رجوع فرمائيد.

نكته‏ها

موقعيت اين سوره در زندگى انسانها بسيار قابل دقت و آموزنده است، خيالات و افكار پنهان و نامرئى چه جنايتها و خرابيها و كشتارهاست كه به بار نمى‏آورند بايد از آنها به خدا پناه برد اللهم نعوذ بك من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا، إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي‏ يوسف/ 53، چقدر انسانهاى خود فروخته‏اى كه در اثر تلقينات انسانهاى فاسدى مانند خود، مفسده‏هايى به بار آورده‏اند، خونهاى پاك بى شمارى را ريخته و خود را مورد غضب حق تعالى كرده و مصداق‏ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ‏ گرديده‏اند.

روز بيست و ششم رمضان المبارك هزار و چهار صد و سه مصادق با روز مبارك قدس مطابق 17 تير ماه 1362 تفسير سوره ناس به پايان رسيد.

و الحمد للَّه و هو خير ختام‏

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 428

ناگفته نماند: تفسير سوره‏ وَ الْمُرْسَلاتِ‏ تا آخر قرآن مجيد را قبلا نوشته بودم و چنان كه در آخر تفسير سوره مباركه «هل اتى» گفته‏ام نوشتن اين تفسير در روز هشتم ذو القعدة الحرام هزار و سيصد و نود و چهار هجرى قمرى شروع شده و در روز چهار شنبه شانزدهم جمادى الثانية سال هزار و چهار صد و شش مطابق هفتم اسفند ماه هزار و سيصد و شصت و چهار (1364) پايان يافته است على هذا مدت نه سال و هفت ماه و شش روز وقت برده است و آخرين قسمت تفسير در سوره «هل اتى» تمام شده است.

و الحمد للَّه رب العالمين اللهم تقبله بقبول حسن بحق محمد و آله الطاهرين صلواتك عليهم اجمعين.

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 429

شرح حال مختصرى از مؤلف‏

اينجانب سيد على اكبر قريشى مؤلف تفسير، فرزند سيد محمّد مرحوم در سال هزار و سيصد و چهل و هفت قمرى در شهرك «بناب» از توابع مراغه متولد شدم، آن طوريكه از پدرم در خاطرم مانده است تولدم در چهاردهم ماه شعبان بوده است.

دروس فارسى را در همانجا در مدارس ملّى خواندم و آن گاه دروس عربى را از پدرم كه از ائمه جماعت و از علماى شهر بود و اساتيد ديگر شروع كردم، در همان روزها پدرم به رحمت ايزدى پيوست تحصيلات خود را با فشار مادى ادامه داده و سپس براى ادامه تحصيل به حوزه قم مشرف شدم.

حدود سال هزار و سيصد و سى و دو از قم به اروميه منتقل شده و در آنجا اقامت كردم يكى از پيشامدهاى بسيار مفيد آن بود كه در اروميه با چند نفر از روحانيون كه آنها نيز از حوزه قم بر گشته بودند بحث تفسير قرآن و روايات را شروع كرديم كه تقريبا بيشتر از ده سال ادامه داشت.

اين بحثها روحيه عجيبى براى مطالعه و نوشتن در من به وجود آورد كه مقدمه همه مطالعات و نوشته‏هايم گرديد به طورى كه بحمد اللَّه از مطالعه و نوشتن سير و خسته نمى‏شوم.

پس از رحلت مرحوم آية اللَّه بروجردى كه شهر مقدس قم در پى كارهاى غلط سلطنت استبدادى متشنج شد در اروميه به نداى فقها، مخصوصا رهبر كبير حضرت امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليه لبيك گفتم.

از سال هزار و سيصد و چهل و دو كه امام رسما قيام خود را شروع كردند من هم به صورت فردى از پيروان آن قائد بزرگ بوده و اهدافش را تعقيب و ترويج مى‏كردم، از سال 42 تا پيروزى انقلاب يكى از كارهاى متعارف من جلب شدنم‏

تفسير احسن الحديث، ج‏12، ص: 430

به شهربانى و ساواك جهنمى بود، دفعات از منبر رفتن محروم شدم حتى يك بار مدت يك سال تمام حق منبر رفتن را نداشتم، از پرونده‏هاى ساواك كه اخيرا توسط سپاه پاسداران به دستم رسيد، معلوم شد، من در نظر ساواك از مخربترين دشمنان سلطنت بوده‏ام.

در سال 1357 در ارديبهشت ماه به مدت يك سال به «بافت كرمان» تبعيد شدم ولى بعد از مدتى شعله انقلاب گسترش يافت و تبعيد شكسته شد با سلام و صلوات و استقبال عجيبى به اروميه باز گشتم، به مبارزه ادامه داديم تا انقلاب پيروز شد.

در سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت براى مجلس خبرگان قانون اساسى انتخاب شدم و مدت سه ماه در نوشتن قانون اساسى در خدمت بزرگانى امثال مرحوم شهيد دكتر بهشتى و ديگر بزرگان بودم.

در سال 1361 به عضويت مجلس خبرگان تعيين رهبرى انتخاب شدم و اكنون نيز كه سال 1369 شمسى است مجددا با اولين رأى افتخار عضويت دوره دوم مجلس خبرگان تعيين رهبرى را يافته‏ام.

كتابهاى زيادى در اين مدت تأليف كرده‏ام كه چاپ شده آنها عبارتند از:

صفحه بعد